loading...
ایران سرزمین آریایی ها«کوروش بزرگ»
آذرمهر بازدید : 194 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

گاتها


 

قديم‌ترين و مقدس‌ترين قسمت اوستا گاتا مي‌باشد كه در ميان يسنا جاي داده شد در خود اوستا گاتا آمده است در پهلوي گاس گويند جمع آن گاسان مي‌باشد و گاسانيك تركيب صفتي آن است در پهلوي نيز بطور خصوص هر يك فرد از اشعار گاتا را گاس گويند در سانسكريت گاثا مي‌باشد در كتب مذهبي بسيار قديم برهمني و بودائي گاثا عبارت است از قطعات منظومي كه در ميان نثر باشد گاتاي اوستا نيز اصلاً چنين چيزي بوده است به همين مناسبت موزون بودن آن است كه گاتا ناميده شد يعني سرود و نظم و شعر اما نه شعري كه شبيه به اشعار حاليه ايران كه مبناش بر عروض عرب است باشد بلكه نزديك‌تر به اوزان اشعار ساير اقوام هندواروپايي است مانند ريك‌ويد كتاب مقدس برهمنان از هرچند شعري يك قطعه ساخته شد به واسطه عدد بيت‌ها و آهنگ‌ها (Syllabes) و سكته‌اي كه در جاي معين هر بيت قرار داده شد يادآور قطعات ويداست جاي ترديد نيست كه منظوم گاتا و ويد هر دو از يك ريشه و بُن مي‌باشد.

 

نه آنكه حالا گاتا مقدس‌ترين جزوات اوستا شمرده مي‌وشد بلكه از زمان بسيار قديم هم مي‌دانستند كه آن از سخنان فرخنده خود وخشور زرتشت اسپنتمان است و احترام مخصوصي براي آن منظور داشتند در اوستاي عهد ساسانيان گاتا در سر نخستين نسك گاسا نيك كه موسوم بود به ستوت يشت جاي داشت در يسنا 57 فقره هشت آمده است: «ما مي‌ستاييم فرخنده سروش را كسي كه نخستين بار پنج گاتهاي زرتشت سپنتمان مقدس را بسرود» در ونديداد فرگرد 19 فقره سي و هشت از پنج گاتها ياري خواسته مي‌شود نخستين كرده ويسپرد نيز از هر پنج گاتها اسم برده به هر يك درود مي‌فرستد از براي تيمن و تبرك اشعار گاتها در ميان مطالب ساير جزوات اوستا جاي داده شد.

 

در ميان اسامي خاص ايرانيان قديم بسا به اسم پنج بوخت برمي‌خوريم بوختن و بختن در پهلوي به معني رهانيدن است از پنج هم پنج گاتها مقصود است يعني گاتها رهانيد.

 

كليه گاتها 17 هايتي (فصل) و 238 قطعه و 896 شعر و 5560 كلمه مي‌باشد.

 

اين اشعار قديم‌ترين آثاري است كه از روزگاران پيشين براي ايران ادبي امروز باقي ماند گاتا از حيث صرف و نحو و زبان و تعبير و فكر با ساير قسمت‌هاي اوستا فرق دارد و نيز بسا از لغاتي كه در آن استعمال شد در اوستا نيست مطابق آنها را بايد در قديم‌ترين كتب مذهبي برهمنان جست گاتا روزي جزو يك كتاب بسيار بزرگي بود لابد همان است كه مورخ يوناني هرميپوس كه ذكرش گذشت از آن صحبت داشت نظر به معني گاتا در كتب برهمنان و بدائي‌ها گاتاي اوستا را نيز بايد رد قديم جزو مطالب منثوري تصور كرد كه امروز در دست نيست براي آنكه مطالب را مختصر كرده و به شكلي درآورند كه مردم بتوانند به حافظه بسپرند متوسط به شعر مي‌شدند و اين شكل و طرز نوشتن مخصوصاً در ميان اقوام هند و اروپايي متداول بود.

 

وضع گاتاي حاليه خود بهترين گواه است كه روزي ضميمه مطالب منثور بوده است بسا از فصول گاتا بدون آغاز و بي‌انجام به نظر مي‌رسد بسياري از جاها بريده و ناتمام است براي آنكه قسمت نثر آن كه رد واقع معني آن را هم روشن و معلوم مي‌ساخت از ميان رفت فقط آنچه شعر بود و بهتر به حافظه سپرده مي‌شد بجا ماند در آنجاهايي كه چند قطعه به هم مربوط است شايد به واسطه اين است كه فاصله نثري آنها كمتر بود و يا آنكه اصلاً چنين فاصله‌اي نداشت با اين پاشيدگي و پراكندگي گاتها نبايد تصور كرد كه هيچ چيز از آنه مفهوم نمي‌شود برخلاف پنج گاتا از حيث فكر و خيال از اول تا آخر به هم مربوط و در سر مطالب مخصوصي ايستادگي مي‌كند در جزو آئين زرتشت به زودي از مندرجات آنها بطور عموم صحبت خواهيم داشت.

 

مي‌توان گفت كه تقريباً تمام گاتاي زمان ساسانيان حاليه موجود است به واسطه قدر و مرتبتي كه داشت به دقت به حافظه‌ها سپرده مي‌شد و از سينه به سينه تا كنون محفوظ ماند گاتا را از قديم به پنج دسته تقسيم كرده در ميان هفتاد و دو يسنا جا دادند تقسيم پنجگانه به مناسبت اوقات پنجگانه روز و نماز آنها نيست بلكه به مناسبت اوزان و قاعده شعري است كه به پنج بحر منقسم گرديد.

 

 

 

گاتها از سخنان خود اشو زرتشت است

 

قطع نظر از شواهد تاريخي و قدمت زبان گاتا و سنت بسيار كهنه و اقرار اوستا از خود گاتا به خوبي معلوم است كه چنين سخناني بايد از زبان خود مؤسس دين باشد شانزده بار زرتشت از خود در گاتا اسم مي‌برد اما نه آن طوريكه در ساير قسمت‌هاي اوستا از او اسم برده شد و از زبان او چيزي گفته مي‌شود در گاتا گهي زرتشت مثل شخص غايب از خود اسم مي‌برد چنانكه در يسنا 28،6 و يسنا 33،14 و يسنا 41،16 و يسنا 46،13 و يسنا 51،12 گهي مثل شخص حاضر چنانكه در يسنا 43،8 و يسنا 46،19 و يسنا 49،12 گهي در سر يك قطعه از خود به اسم زرتشت و يا پيغمبر مثل شخص غايب اسم مي‌برد بعد مانند شخص حاضر مي‌شود چنانكه در يسنا 50،6 و يسنا 51،15 و گهي نيز به شخص خود خطاب مي‌كند چنانكه در يسنا 46،14 در مقاله گذشته در جزو شرح حال زرتشت در چند فقره گاتا مثل يسنا 46،1 و 2 نشان داديم كه چگونه زرتشت از عدم موفقيت خود ناخوشنود است از اين قبيل قطعات كه دليل سخن‌گويي خود پيغمبر است در گاتا بسيار ديده مي‌شود از آن جمله است در يسنا 15 فقره 12 در جايي كه زرتشت از سرگذشت خود متذكر شده گله‌مند است از آنكه در طوفان سختي كه در راه دچار آن شد خود و مركبش از سرما لرزان به در خانه يكي از پيروان دروغ پناه برد و پذيرفته نشد.

 

پنج گاتا در اوستا به منزله پنج كتاب اسفار تورات است كه يهودان آنها را از خود موسي دانسته احترامات مخصوصي از آنها منظور دارند برخي از مستشرقين احتمال مي‌دهند كه بعضي از فوصل گاتا از اصحاب زرتشت باشد.

 

 

 

نخستين گاتا موسم است به اهنود

 

هر يك از پنج گاتها با اولين كلمه‌اي كه با آن شروع مي‌شود ناميده شد مثل يسن و الرحمن در قرآن نخستين گاتا موسوم است به اَهوَنَ‌وَيتي اين اسم تركيب صفتي دارد يعني گاتائي كه با اَهوَن شروع شد اسم اين گاتا از دو كلمه اولي قطعه‌ايس است كه امروز در جزو گاتها نيست بلكه جاي آن در يسنا 27 فقره 13 قرار داده شد يعني در انتهاي فصلي كه پيش از اهنودگات واقع است بي‌شك اين قطعه شعر كه مركب است از سه فرد و معروف است به نماز اَهوْنَ‌وَئيريوْ و مخصوصاً از ادعيه مقدس شمرده مي‌شود روزي در سر گاتاي اهنود جاي داشت و اسم گات مذكور از دو كلمه اولين آن برداشته شد به زودي از آن صحبت خواهيم داشت معني خود اين كلمه سرور و مولا مي‌باشد اسامي كه ما امروز به پنج گاتها مي‌دهيم از پهلوي گرفته‌ايم و اينك اهنود گوئيم اهنودگات‌ها داراي هفت ها مي‌باشد هاي اول و دوم و سوم هر يك داراي يازده قطعه است، هاي چهارم داراي بيست و دو قطعه،‌ هاي پنجم داراي شانزده قطعه، هاي ششم داراي چهارده قطعه، هاي هفتم داراي پانزده قطعه مي‌باشد و بايد نيز بگوئيم كه هر يك از ها با اولين كلمه‌اي كه با آن شروع شد ناميده مي‌شود هر يك قطعه از اهود مركب است از سه شعر و يا به اصطلاح حاليه سه مصرع و هر يك شعر داراي شانزده آهنگ و يا Syllabes مي‌باشد سكته و درنگ پس از سيلاب هفتمين است (7 + 9) از يسنا بيست و هشت تا خود يسنا سي و چهار متعلق به نخستين گاتا اهنود است.

 

 

 

هفت هاي منثور داخل در قسمت گاتا نيست ولي در جزو ادبيات گاسانيك شمرده مي‌شود

 

پس از آن هپتين هايتي (هفت پاره) شروع مي‌شود آن نثر است بنابراين از جزو گاتا هم نيست ولي از زمان قديم ميان گاتاي اول و گاتاي دوم جاي داده شد از حيث عبارت مثل گاتاست ولي به نثر و به قدمت گاتا هم نيست نظر به اسمش بايستي هفت ها باشد ولي بعدها يك هاي كوچكي به آن افزوده شد الحال داراي هشت ها مي‌باشد از يسناي سي و پنج شروع مي‌شود و با يسناي چهل و دو ختم مي‌گردد.

 

 

 

دومين گاتا موسوم است به اشتود

 

پس از اين فاصله نثري دوباره گاتا شروع مي‌شود و آن دومين گاتاست موسوم به اشتاويتي يعني گاتاي شروع شونده با اَشته كه به معني سلامت و عافيت است امروز اشتود گويند از يسناي چهل و سه شروع شده با يسنا چهل و شش ختم مي‌گردد بنابراين فقط داراي چهار ها مي‌باشد هاي اول مركب است از شانزده قطعه دوم از بيست قطعه سوم از يازده قطعه چهارم از نوزده قطعه هر يك قطعه مركب است از پنج شعر و هر شعري داراي يازده سيلاب است سكته پس از سيلاب چهارمي است (4+7) اشتود بايستي مجموعاً داراي سيصد و سي فرد شعر باشد ولي قطعه آخر هاي چهل و چهار فقط داراي چهار فرد است هرچند كه مبناي عروض حاليه ما به سيلاب نيست ولي اتفاقاً عدد سيلاب در يك شعر اشتود موافق است با عدد سيلاب با يك مصرع از بحر تقارب مثل اشعار فردوسي.

 

 

 

 

 

سومين گاتا موسوم است به سپنتمد

 

سومين گاتا نامزد است به سپنتا مينو يعني خرد مقدس اكنون سپنتمد گفته مي‌شود مانند گاتاي اشتود داراي چهار ها مي‌باشد از يسناي چهل و هفت تا خود يسناي پنجاه، هاي اول داراي شش قطعه است دومي و سومي هر يك دوازده قطعه چهارمي يازده قطعه هر قطعه مركب است از چهار شعر و هر شعري داراي يازده سيلاب است سكته پس از سيلاب چهارمي واقع است (4+7).

 

 

 

چهارمين گاتا موسوم است به وهوخشتر

 

گاتاي چهارمين وهوخشتر ناميده شد يعني اقتدار نيك و كشور خوب فقط داراي يك ها مي‌باشد كه يسناي پنجاه و يك باشد اين‌ها مركب است از بيست و دو قطعه و هر قطعه سه شعر دارد و هر شعري داراي چهارده سيلاب است سكته درست در وسط واقع است (7+7) پس از وهوخشتر دوباره گاتهاي منظوم به واسطه يك هاي منثور بريده مي‌شود و يسناي پنجاه و دوم را تكشيل مي‌دهد اين يسنا بسيار كوتاه به منزله ضميمه وهوخشتر مي‌باشد.

 

 

 

پنجمين گاتا موسوم است به وهيشتواشت

 

پنجمين و آخرين گاتا موسوم است به وهيشتواشتي حالا هم تقريباً همين طور ناميده وهيشتواشت مي‌گويند اسم اين گاتا مانند همه گاتها تركيب صفتي دارد يعني گاتايي كه دارنده وهيشتواشت مي‌باشد معني اين دو كلمه بهترين خواسته و نيكوترين ثروت مي‌باشد داراي نه قطعه است هر قطعه‌ي از آن مركب است از دوشعر كوتاه و دو شعر بلند هر يك از شعرهاي كوتاه دوازده سيلابي است و سكته پس از هفتمين سيلاب جاي دارد (7+5) هر يك از شعرهاي بلند نوزده سيلابي است و سكته يك بار پس از هفتمين سيلاب است و يك بار هم پس از چهاردهمين سيلاب (7+7+5) اين است قسمتي از اوزان اشعار ما تقريباً در سه هزار سال پيش از اين گذشته از آنكه امروز از اوزان اشعار قديم خود اطلاع داريم توسط خود اوستا نيز مي‌دانيم كه اسم يك قطعه منظوم و يك فرد شعر در زبان نياكان ما چه بود يك قطعه را وچس تشتي مي‌گفتند در يسنا 58،8 استعمال شد و يك فرد شعر را افسمن مي‌گفتند در يسنا 71،4 و يسنا 19ف16 استعملا شد گاتاي (سرود و نظم) زرتشت به اندازه‌ي مقدس است كه در تمام اوستا به هر يك فصل (هايتي) آن و به هر يك قطعه (وچس تشتي) آن و به هر يك فرد (افسمن) آن و به هر كلمه (وچ-واژه) آن و به معني هر يك از كلمات (آزنتي-زند) آن درود و ثنا فرستاده مي‌شود گذشته از گات‌ها باز اشعار در اوستا هست كه مجموعاً با گاتها 278 قطعه و يا 1016 شعر مي‌باشد از اين مبلغ 238 قطعه و يا 896 شعر متعلق به گاتهاست ساير اشعار از حيث زبان نيز مثل گاتهاست شايد به همان قدمت هم باشد چون مقدار آنها كم و از اوزان مختلف است داخل گاتها نگرديد اينك از آنچه در خصوص قطعات پنج گاتها گذشت جمله را يكجا نگاشته تا بهتر و آسان‌تر از اوزان آنها برخوردار شويم.

 

نخستين گاتا اهنود 7 ها= يسنا 28-34

 

1- يسنا 28           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

2-  يسنا 29          قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

3- يسنا 30           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

4- يسنا 31           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

5- يسنا 32           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

6- يسنا 33           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

7-  يسنا 34          قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

مجموعاً 7 يسنا و 100 قطعه و 300 شعر و 2100 كلمه مي‌باشد

 

دومين گاتا اشتود 4 ها- يسنا 43-46

 

1- يسنا 43           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

2- يسنا 44           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

3- يسنا 45           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

4- يسنا 46           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

مجموعاً 4 يسنا 66 قطعه و 330 شعر و 1850 كلمه مي‌باشد

 

سومين گاتا سپنتمد 4 ها= يسنا 47-50

 

1- يسنا 47           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

2- يسنا 48           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

3- يسنا 49           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

4- يسنا 50           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

مجموعاً 4 يسنا و 41 قطعه و 164 شعر و 900 كلمه مي‌باشد.

 

چهارمين گاتا و هوخشتر يك ها= يسنا 51

 

1- يسنا 51           قطعه 22                  شعر 3           سيلاب 14                سكته (7+7)

 

مجموعاً 66 شعر و 450 كلمه مي‌باشد.

 

پنجمين گاتا وهيشتواشت يك ها- يسنا 53

 

1- يسنا 53           قطعه 9                   شعر 4           (دو كوتاه سيلاب 12     سكته (7+5 دو بلند سيلاب 19 سكته 7+7+5)

 

مجموعاً 36 شعر و 260 كلمه مي‌باشد.

 

 

 

اشكال گاتا و عدم صحت ترجمه دار مستتر

 

 

 

مشكل‌ترين جزوات اوستا همين گاتاست فهم متن آن به غايت دشوار است نه آنكه امروز عبارات گاتا براي دانشمندان سخت و مشكل باشد در هزار و پانصد سال پيش از اين هم فهم آن مشكل بود در عهد ساسانيان وقتي كه به تفسير پهلوي اوستا پرداختند دچار همين اشكال شدند بسيا پيش از سركار آمدن اردشير پاپكان مدت‌ها بود كه زبان اوستا متروك گرديده فقط زبان مقدس شمرده مي‌شد و زبان مخصوص اوستا متروك گرديده فقط زبان مقدس شمرده مي‌شد و زبان مخصوص اوستا بود دليل آنكه در زمان اردشير و جانشينان وي گاتا را نفهميدند تفسير پهلوي آن است كه امروز در دست است كه به هيچ وجه درست نيست برخلاف تفسير ساير قسمت‌هاي اوستا كه تفسير مطابق اصل متن است و امروز كليد فهم اوستاست به همين جهت است كه پروفسور ميّه (Meillet) مي‌گويد كه ترجمه گاتاي دارمستتر كه از روي تفسير پهلوي است ابداً درست نيست نبايد اعتمادي به آن داشت چه اساس ترجمه او كه تفسير پهلوي عهد ساسانيان است خود ويران و نادرست است تفسير پهلوي گات‌ها خود مستقلاً كليد فهم گاتها نيست بلكه جزو اسبابي است كه ما را به سوي معني كلام قديم رهنمون است گذشته از قدمت زبان چيزي كه گاتا را مشكل ساخت اين است كه بسا از لغات آن مخصوص به خودش مي‌باشد در ساير قسمت‌هاي اوستا يافت نمي‌شود دگر آنكه سراينده گاتها با يك طرز مخصوص شاعرانه آنها را سروده است و نيز گفته نگذريم نثري كه سابق آميخته با اين نظم بود و معاني آن را روشن مي‌ساخت از دست رفته با همه اين اشكالات از پرتو كوشش دانشمندان در مدت صد و پنجاه سال و ترقي فوق‌العاده علم لغت (Philologie) و به استعانت قديم‌ترين زبان آريايي (سانسكريت) و ويد برهمنان امروز مي‌توانيم از سخنان پيغمبر ايران برخوردار شويم و بشنويم آنچه را كه او در چندين هزار سال پيش به گروه مستمعين خود خطاب كرده مي‌گفت: «من مي‌خواهيم سخن بدارم ايك گوش فراداده بشنويد اي كساني كه از نزديك و دور براي آگاه شدن آمده‌ايد همه‌تان درست آن را به خاطر خود بسپريد چه اهورامزدا در تجلي است نكند كه رهنمايان بدخواه و دوستاران دورغ با زبان خويش آئين زشت منتشر سازند و زندگاني ديگر سراي‌تان را با آن تباه نمايند».

/**/

 

آذرمهر بازدید : 43 دوشنبه 06 خرداد 1392 نظرات (0)

 

جشن خردادگان خجسته باد

 

www.uplooder.net

نام جشن :خُردادگان.

واژه جشن از کلمه یسنه اوستایی است با ریشه ای اوستایی به معنای ستایش کردن . بنابراین معنای واژه جشن، ستایش و پرستش است .

زمان برگزاری :روز خرداد ( ششمین روز  ماه ) از ماه خرداد ( سومین ماه سال )در گاهشماری ایرانی

انگیزه برگزاری: فرخندگی هم نامی روز و ماه به نام امشاسپند خرداد و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان.

مفهوم امشاسپند خرداد:خرداد » در اوستا «هـَئوروَتات» و در پهلوی «خُـردات» یا « هُردات » به معنی رسایی و کمال است که در گات ها یکی از فروزه های اهورا مزدا و در اوستای نو نام یکی از هفت امشاسپند و نماد رسایی اهورا مزدا است. خرداد، امشاسپند بانویی است که نگهداری از آب ها در این جهان خویشکاری اوست و کسان را در چیرگی بر تشنگی یاری می کند از این روی در سنت، به هنگام نوشیدن آب از او به نیکی یاد می شود. در گات ها، از خرداد و امرداد پیوسته در کنار یکدیگر یاد می شود و در اوستای نو نیز این دو امشاسپند، پاسدارنده آب ها و گیاهان اند که به یاری مردمان می آیند و تشنگی و گرسنگی را شکست می دهند. در یسنا، هات 47، آمده است که اهورامزدا رسایی خرداد و جاودانگی امرداد را به کسی خواهد بخشید که اندیشه و گفتار و کردارش برابر آیین راستی است.
خورداد، اَمشاسپند ِنگاهبانی آب ها، نهرها و دریاها است و مظهری است از مفهوم نجات بشر و از آنجا که پاره ای از مراحل آفرینش، مانند آب و گیاه به گونه ی طبیعی جفت اند، همواره در متون کهن همراه با امرداد، امشاسپند نگاهبان گیاه آورده می شود.
پیشکش این دو امشاسپند ثروت و رمه (چهار پایان) است، به گونه ای که این دو، نماینده ی آرمان های نیرومندی، سر چشمه ی زندگی و رویش هستند.

 

هماوردان خاص آن ها، دیوان‌ «گرسنگی» و «تشنگی»اند و همکاران خرداد نیز، ایزد «تیشتر» و «باد» و «فروهر پرهیزکاران» هستند.

 

 در باور ایرانیان، خرداد در هنگام حمله ی اهریمن، آب را به یاری فروهرها می ستاند، به باد می سپارد و باد آن را با شتاب به سوی کشورها می برد و به وسیله ی ابر می باراند.

 

امشاسپند خرداد در متن های کهن : چهارمین یشت از یشت های بیست و یک گانه اوستا، ویژه ستایش و نیایش امشاسپند بانو خرداد است که در آن یشت از زبان اهورا مزدا یادآور می شود که « ... یاری و رستگاری و رامش و بهروزی خرداد را برای مردمان اشون بیافریدم...» و سپس تاکید می شود هر آن کس که خرداد را بستاید همانند آن است که همه امشاسپندان را ستایش کرده است.
در بندهش(= بـُن دهیشنَ = آغاز آفرینش)، یکی از کتاب های پهلوی که بر اساس ترجمه ها و تفسیرهای اوستا تدوین یافته و در بردارنده ی اسطوره های مربوط به آفرینش، تاریخ اساطیری و تاریخی ایرانیان، جغرافیای اساطیری و حتی نجوم و ستاره شناسی است، درباره ی این امشاسپند آمده است :
 « ... ششم از مینویان، خرداد است؛ او از آفرینش گیتی آب را به خویش پذیرفت..» ، « ... خرداد سرور سال ها و ماه ها و روزهاست [ واین] که او سرور همه است. او را به گیتی، آب خویش است. چنین گوید: هستی، زایش و پرورش همه موجودات مادی جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست...»
چون اندرسال، [ اگر ] نیک شاید زیستن، به سبب خرداد است ... او که آب را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه، خورداد [ از او ] آسوده یا آزرده بود. او را همکار، تیر و باد و فروردین است.
در بندهش همچنین از گل سوسن به عنوان گل ویژه امشاسپند‌بانو «خُرداد» نام برده شده است: «... این را نیز گوید که هرگلی از آنِ امشاسپندی است؛ و باشد که گوید: ... سوسن خرداد را، ...» که بر این بنیان بهترین نماد برای جشن خردادگان گل سوسن است.

 

در یشت های اوستا، برای دو امشاسپند، «اردی بهشت» و «خرداد»، هر یک یشتی جداگانه موجود است. «خرداد یشت»، چهارمین یشت اوستا است که متاسفانه آسیب زیادی دیده و بسیاری از واژگان آن از بین رفته یا ناخواناست. ولی در آنچه اکنون دردست است (در یازده بند)، به یاد کردن از امشاسپندان به ویژه خورداد سفارش بسیار شده، چون یاد آنان دیوان را دور می سازد و یاد خورداد، به ویژه دیو «نسو»(= دیو فساد و گندیدگی) را می راند. دراین یشت، به صراحت آمده که خداوند یاری و رستگاری و رامش و سعادت را از طرف امشاسپند خرداد به مرد پاک دین می بخشد.

 

 در بند ده این یشت می خوانیم:

 

 »او را  - امشاسپند خرداد را - برای فـَرّ و فروغش با نماز [ی به بانگِ ] بلند با و با زَور (1) می ستاییم.

 

ما امشاسپند خرداد را با هَوم (2) آمیخته با شیر، با بَرسَم (3) با زبان خرد، و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن رسا می ستاییم«

 

 نیاکان فرهیخته ی ما در این روز به کنار چشمه سارها، رودها و دریاچه ها رفته و همراه با نیایش اهورامزدا و جشن و شادمانی تن خود را نیز با آب می شسته اند.

 

ابوریحان بیرونی نیز در آثار الباقیه به مراسم شستشوی ویژه ای که در این روز برگزار می شده است اشاره کرده است.

 

 اهورامزدا از سرچشمه ی بخشایندگی خویش این فروزه را به واسطه ی امشاسپند هئوروتات به آفریدگان خود بخشیده تا هر پدیده ای رسا گردد و رسایی و تندرستی نه تنها ویژه ی این جهان است، بلکه رسایی مینوی و تندرستی روح و روان، هدف والای جهانیان است.

 

اهورامزدا می خواهد که همگان به یاری امشاسپند هئوروتات از این بخشایش مینوی و مهربانی حقیقی برخوردار گشته و هرکس بتواند با نیروی رسایی و پرورش و افزایش آن در وجود خویش، دارای مقام رسایی و کمال بی زوال گردد.

 

 گل ویژه جشن خردادگان : در کتاب بندهش از گل سوسن به عنوان گل ویژه امشاسپند بانو « خُرداد » نام برده شده است که بر این بنیان بهترین نماد برای جشن خردادگان گل سوسن است. معروف ترین نمونه های گل سوسن نزد ایرانیان سوسن سپید Lilium candidum ) ) یا سوسن آزاد است که به نام سوسن ده زبان یا سوسن گل دراز نیز شناخته می شود، همچنین یکی  دیگر از گونه های نادر گل سوسن که بومی برخی مناطق شمالی ایران است ، سوسن چلچراغ ( Lilium lederbourii ) نام گرفته است. در متن پهلوی « خسرو قبادان و ریدکی» بوی گل سوسن سپید، چون « بوی دوستی » توصیف شده است.

 

www.uplooder.net

 

در نمادهای دینی و هنری، سوسن نشان پاکی است. در استوره‌های ایرانی از آنجا که در این جهان نگاهبانی از آب‌ها خویشکاری امشاسپندبانو «خرداد» است و «سوسن» گل ویژه امشاسپند بانو «خرداد» است پس سوسن را به «آناهیتا» ایزدبانوی آب‌های روان نیز منسوب دانسته و از این روی جنبه آزادگی ناهید را به سوسن نسبت داده‌اند و گفته شده که در استوره‌های ایرانی سوسن و سرو که نمادهای آزادی به شمار می‌روند با زنبق و مورد و نرگس و اسپرغم از نشانه‌های مخصوص ناهید هستند.

 

 از طرف دیگر سوسن یا «شوشن» مظهر و همنام و هم‌معنی شهر «شوش» - شهر باستانی خوزستان- است و گفته اند که شهر شوش نام خود را از گل سوسن یا شوشن یا شوشان گرفته است.  در تفسیر این موضوع همچنین گفته‌اند که چون شوش در روزگاران کهن -چنانکه در لوح‌های سومری نیز اشاره شده- شهری چند زبانه و کانون زندگی مردمان گوناگون با ده‌ها زبان و گویش گوناگون بوده،  مفهوم «سوسن ده زبان» را می‌توان نزدیک به «شوش ده زبان» یا چند زبان دانست و این مفهوم در ادب فارسی به صورت سوسن زبان‌آوار  و صد زبان زنده مانده است.

 

شهر باستانی شوش واقع در 150 کیلومتری شرق رود دجله در استان خوزستان واقع است. شوش روزگاری مرکز برخورد دو تمدن مهم میان‌رودان و  ایلام بوده که هریک به سهم خود بر دیگری تأثیر داشته ‌است، این منطقه پایتخت سیاسی ایلامی‌ها بوده‌ است. قرار گرفتن این منطقه در شمال خلیج فارس و نیز همسایگی با میان‌رودان در پیدایش این وضعیت ویژه تأثیر بسیاری داشته ‌است.
شهر شوشتر نیز در استان خوزستان و نزدیکی شهر شوش، نام خود را از شوشن یا سوسن گرفته است. شوشتر نیز به دلیل موقعیت ویژه‌ای که در جلگه خوزستان دارد مهد رودخانه‌های بزرگی چون کارون و دز است. سازه‌های آبی شوشتر نیز که در جهان معروف است، اهمیت و ارتباط این شهر را با آناهیتا بیشتر نشان می‌دهد.
 در «مزامیر داوود» از سوسن به عنوان نغمه و نوایی از موسیقی یا ساز  و ابزار نوازندگی و خنیاگری یاد شده است که این ویژگی ارتباط آن را با ناهید محکم‌تر می‌کند. افزون بر این در معماری نقش یا طرح سوسن یا «سوسن‌کاری» به کنایه و رمز از «شهر شوش» یا «گل سوسن» یا ایزدبانوی سوسن معروف بوده است.

www.uplooder.net

در بسیاری از سروده‌های سرایندگان پارسی‌گو در چهارگوشه ایران‌زمین نیز همچون عطار نیشابوری، مولوی بلخی، خواجوی کرمانی،  وحشی بافقی،  مجیرالدین بیلقانی، صائب تبریزی، ناصر خسرو قبادیانی،  منوچهری دامغانی، اوحدی مراغه‌ای، خاقانی شروانی، فرخی سیستانی، امیر معزی، کمال خجندی، عبدالواسع جبلی، سنایی، نظامی گنجوی، امیر خسرو دهلوی، هلالی جغتایی، جامی، نظیری نیشابوری، فخرالدین اسعد گرگانی، قطران تبریزی، انوری ابیوردی، کمال اسماعیل، عبید زاکانی، حسن غزنوی، سوزنی سمرقندی، بشار مرغزی، مسعود سعد سلمان، عثمان مختاری، شاهی سبزواری، و حافظ شیرازی از سوسن نام برده شده است که نشان از آشنایی مردم همه نواحی ایران با این گل زیباست. بشار مرغزی گوید:

 

چون نوبهار باغ بیاراست چون بهشت / از سوسن سفید و گل سرخ و شنبلید

 

اندر میان سبزه به دشت و به کوهسار / مشکین بنفشه و سمن و لاله بردمید

 

گل سوسن را در ادب فارسی نیز «آزاد» نامیده‌اند و سرایندگان صفت «آزادگی» سوسن را دست‌مایه شعر خود قرار داده‌اند. چنانکه مولوی بلخی گوید:

 

داد سخن دادمی، سوسن آزادمی / لیک ز غیرت گرفت دل ره گفتار من

 

بنا بر این، در ادب فارسی سوسن نماد کسی است در عین «زبان‌آوری»، «خاموش» است. چنانکه عطار نیشابوری نیز گوید:

 

سوسن چو زبان داشت، فرو شد به خموشی / در سینه او گوهر اسرار نهادند 

 

گل سوسن از تیرهLiliaceae  یا سوسن‌هاست. سوسن به رنگ‌هایی چون سپید، زرد، کبود و آسمانی یافت می‌شود. معروف‌ترین نمونه‌های گل سوسن نزد ایرانیان سوسن سپید Lilium candidum  یا سوسن آزاد است که به نام سوسن ده زبان یا صد زبان یا سوسن گل دراز نیز شناخته می شود.

 

یکی  دیگر از گونه‌های نادر گل سوسن نیز که بومی برخی مناطق شمالی ایران است، سوسن چلچراغ  Lilium lederbourii نام گرفته است که به صورت محدود در مناطقی مورد حفاظت از استان‌های گیلان و مازندران در ناحیه عمارلو و جنت رودبار می‌روید و  نخستین گیاهی است که به عنوان میراث طبیعی ملی در ایران به ثبت رسیده است. 

 

در متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدکی» بوی گل سوسن سپید، چون «بوی دوستی» توصیف شده است. ابوریحان بیرونی نیز در کتاب «صیدنه» به نقل از ابوحنیفه دینوری، «سوسن سپید» را خوش‌بوی ترین نوع سوسن می‌داند و همچنین گوید که «پارسیان» سوسن سپید را سوسن آزاد گویند.

 

 

www.uplooder.net

 

البته به خاطر شباهت زیاد گل‌های تیره سوسن یا   Liliaceaeبا گل‌های تیره زنبق (چمبگ) یا   Irisdaceae ، در برخی از متون و فرهنگ‌ها بعضی از گونه‌های زنبق با سوسن یکی گرفته شده‌اند، چنانکه گاه Iris florentina یا زنبق سفید را به جای سوسن سفید یا سوسن آزاد گرفته‌اند. البته روشن است که بر بنیان بندهش، زنبق یا چمبگ ویژه امرداد امشاسپند است و سوسن و زنبق را با وجود شباهت‌ها نباید به جای هم به کار برد. البته ارتباط نزدیک بین خرداد و امرداد امشاسپند نیز در ایجاد این یکسان‌پنداری بی‌تاثیر نبوده است.  

 

اگرچه امروزه در شهرهای شوش و شوشتر ایران نشانی از گل سوسن نمی‌بینیم ولی نماد‌هایی از آن را در آثار برجای مانده از ایران دوره ساسانی تا میان‌رودان و مصر باستان می‌توان یافت. اما نماد سوسن یا طرح ((fleur-de-lis برگرفته از گونه‌ای سوسن زرد یا Lilium bosniacum و گاهی زنبق زرد یا Iris pseudacorus به عنوان نماد کمال، نور و زندگی در بسیاری از کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا به عنوان نشان ملی، نشان خانوادگی، نشان نجابت، نماد پادشاهی و به عنوان یک نشانه هنری و یا تزئینی کهن در بسیاری از بناهای تاریخی، پرچم‌ها، آرم کشورها، علامت تیم‌های ورزشی، نشان پیشاهنگی، نشان‌های نظامی و مدال‌ها از دیرباز تاکنون به کار می‌رود و گاه به عنوان نماد پاکی در ارتباط با مریم باکره جنبه مذهبی می‌یابد. 

 

www.uplooder.net

 

 البته برخی نیز بر این باورند که این نقش نمادین دختر با گلی در دست مربوط به «دن» یا «دئنا»ی فرد درگذشته است که به صورت دوشیزه‌ای زیباروی با گل خوش‌بوی در دست تصویر شده است.

 

 «دئنا» در اوستا، «دن» در پهلوی و « دین» در فارسی به معنی «اندیشیدن و شناختن» و گاه به معنی «یکی از نیروهای پنجگانه اهورایی در درون آدمی» که از آن به وجدان یا نیروی ایزدی بازشناسی نیک از بد تعبیر کرده‌اند. بر بنیان یک باور کهن در روز چهارم پس از مرگ اگر شخص نیکوکار باشد، «دن» یا «دئنا» به صورت دوشیزه‌ای زیبا و اگر گناهکار باشد به صورت پیرزنی زشت، روان او را پذیرا و به بهشت یا دوزخ می‌کشاند.

 

در گات‌ها درباره سرنوشت روان پس از مرگ سخنی به میان نمی‌آید اما در بخش‌های اوستای نو ( هادخت نسک، ویشتاسپ یشت، وندیداد) و منابع پهلوی ( دادستان دینی، روایات پهلوی، مینوی خرد، بندهش، ارداویراف‌نامه، شکند گمانیک) و متون فارسی زرتشتی ( روایات داراب هرمزدیار،صددر نثر و بندهش) توصیف کاملی در این مورد آمده است.

 

بر بنیان «هادخت نسک» روان فرد نیکوکار درگذشته از میان گل‌ها و بوی‌های خوش گذرانده می‌شود و «دن» یا « دین» او (=وجدانش) به صورت دوشیزه‌ی‌ زیبای درخشان و سفید بازوی و نیرومند و خوش پیکرِ و راست‌بالای و برجسته پستان و خوب‌تن ( =خوش پوست) و آزاده و خوب سرشت و پانزده ساله در روی (= به ظاهر) با چنان پیکر زیبایی چون زیباترین آفریدگان به پیش می‌آید و او را به بهشت می‌برد.

 

آیین های جشن خردادگان :یکی از مهم ترین آیین های روز خرداد که در جشن خرادگان پررنگ تر می شود، رفتن به سرچشمه ها یا کنار دریاها و رودها، تن شویی در آب و خواندن نیایش های ویژه این روز همراه با شادی و سرور در کنار خانواده و دوستان بوده است.

 

 نمونه ای از سنت های رایج در این روز را می توان از سروده « دستور داراب پالن » موبد بزرگ پارسی در منظومه « فرضیات نامه » برداشت نمود که از آیین های ویژه خرداد روز به « تن شویی » و « کندن چاه » و « نو کردن کاریز» اشاره می کند و در همین مورد در متن پهلوی « اندرز انوشه روان آذرپاد مهر اسپندان» یاد آوری شده که « در خرداد روز جوی کن».

 

بر این پایه، در این روز توجه ای ویژه می شده به نگهداری و نوسازی جای هایی که آب از آن ها  سرچشمه می گیرد و در آنجا جاری می شود چون چشمه ها ، چاه ها ، جوی ها ، کاریز ها و رود ها که با آب زندگی بخش خود، ادامه زندگی را در این کره خاکی برای زیستمندان امکان پذیر می کنند.

 

سخن پایانی : اکنون که سخن از جشن خردادگان در میان است اندوه شایسته نیست؛ اما برای من که در کنار زاینده رود زندگی می کنم جای بسی دریغ و افسوس است که هر روز شاهد مرگ تدریجی زنده رود هستم. زنده رودی که به خاطر مدیریت نادرست به مرده رود تبدیلش کرده اند و هیچ کس نیز پاسخگوی این سرنوشت شومی که برای منابع آبی ایران رقم زده اند، نیست.

 

 به راستی اگر ما ایرانیان دست کم مفهوم مادی جشن هایی همچون خردادگان را درست درک می کردیم شاید امروز رودها و تالاب ها و دریاچه ها و کاریزها و دریاهای ما به خاطر بی آبی و آلودگی و تخریب روز افزون نفس های آخر را نمی کشیدند.

 

 فر و پیروزی ما ملت پیداست هنوز

 

                                         کیش زرتشت ز آتشکده برجاست هنوز

 

کاخ دارای بلند اختر برپاست هنوز

 

                                         طاق کسری به لب دجله هویداست هنوز

 

 

 

پانوشت ها:

 

1-    اوستا ( کهن ترین سرودهای ایرانیان)، گزارش و پژوهش دکتر جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران، 1375 خورشیدی.

 

2-    بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش و برگردان دکتر مهرداد بهار، انتشارات توس، تهران،1385 خورشیدی.

 

3-     گاهشماری و جشن های ایران باستان، هاشم رضی، انتشارات بهجت، تهران، 1380 خورشید

 

4-     فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی، خسرو قلی زاده، نشر کتاب پارسه، تهران ، 1387 خورشیدی.

 

5-    فرهنگ رستنی های ایران، دکتر هادی کریمی،انتشارات پرچم ، تهران ، 1381 خورشیدی.

 

6-    صیدنه، ابوریحان بیرونی، ترجمه: ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی، به کوشش: دکتر منوچهر ستوده و ایرج افشار، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران، 1387 خورشیدی.

 

7-    الصیدنه فی الطب، ابوریحان بیرونی، تصحیح: دکتر عباس زریاب، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1370 خورشیدی.

 

8-    لغت نامه، علی اکبر دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران،  تهران، 1372 خورشیدی. 

 

9-    فرهنگ نام‌های گیاهان ایران، ولی الله مظفریان، فرهنگ معاصر، تهران، 1386 خورشیدی.

 

10-  تطبیق نام‌های کهن گیاهان دارویی با نام های علمی،  دکتر احمد قهرمان و احمد رضا اخوت، انتشارات دانشگاه تهران، 1383 خورشیدی.

 

11-  متون پهلوی، گزارش دکتر سعید عریان، ناشر: کتابخانه ملی ایران، تهران، 1371 خورشیدی.

 

 

 

تعداد صفحات : 11

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 54
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 60
  • باردید دیروز : 22
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 11
  • بازدید هفته : 60
  • بازدید ماه : 187
  • بازدید سال : 3,707
  • بازدید کلی : 10,406