loading...
ایران سرزمین آریایی ها«کوروش بزرگ»
آذرمهر بازدید : 39 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

دفتر ششم

خرده اوستا

« خرده اوستا » در پهلوی « Xortakavestak» یعنی « اوستای کوچک » خوانده میشده است. این کتاب ، بخش ویژه و جداگانه ئی از « اوستا » نیست بلکه گزیده ئی است از سراسر نامۀ مینوی که بنا بر سنّت زرتشتیان در روزگار « شاپور دوم » پادشاه ساسانی به وسیلۀ « آذرپاد مهر اسپندان» موبدان موبد آن دوران از روی بخشهای گوناگون « اوستا » فراهم آمد تا بهدینان را در نماز ها و نیایشها و جشنهای روزانه و ماهیانه و سالیانه و در هنگام پوشیدن سدره و کشتی و عروسی و سوگواری و جز آن بکار آید. اندازۀ نوشته های « خرده اوستا » در دستنویسهای گوناگونی که از آن بجا مانده یکسان نیست و هر کس بنا بر نیازی که داشته ، بخشهای بیشتر یا کمتری را در دستنویس خویش آورده است. جای برخی از نوشته های « خرده اوستا » ی کنونی را در بخشهای موجود « اوستا » می توان پیدا کرد امّا پاره ئی از قسمتهای این کتاب ، یادگار آن بخشهای « اوستا » ست که به یغما رفته و به دست ما نرسیده است . گزارندگان اروپائی « اوستا » تمام یا بخشی از « یشتها » و برخی از بخشهای دیگر « اوستا »ی کنونی را در جزو « خرده اوستا » به چاپ رسانیده اند. امّا چون آن بخشها خود جای جداگانه دارد و به تنهائی می تواند سودمند افتد ، نیازی به آوردن آنها در این کتاب نیست .

« خرده اوستا »ی فارسی، که به کوشش مردانه و خستگی ناپذیر استاد « پورداود » به فارسی در آمده است ، هشت بخش دارد و بسیاری از نیایشها و ستایشهای پر آوازۀ دین « زرتشت » ، که در سراسر سال بر سر زبان پیروان این آیین بوده ، در این کتاب دیده می شود. خوانندۀ این کتاب با بسیاری از نکته های وابسته به آیین مزدا پرستی آشنا می شود و نیایشهای گوناگون دین « زرتشت » را که همه داستان گوی پاکدلی و نیک رفتاری و آزادگی است ، باز می شناسد. ما از میان بخشهای هشتگانۀ « خرده اوستا » دو بخش را بر گزیدیم و در این دفتر به نگارش در آوردیم : یکی « سی روزۀ بزرگ » و دیگری « آفرینگان» . باید دانست که در ایران باستان بخش کردن ماه به چهار هفته معمول نبوده و این شیوه از هنگام آمدن تازیان به ایران رواج یافته است . ایرانیان سال را به دوازده ماه و ماه را به سی روز بخش می کردند و چون جمع روزهای این دوازده ماه سیصد و شست روز میشد ، در پایان ماه دوازدهم پنج روز که « اندرگاه » یا « بهیزک » یا « وَهیزک » یا « پنجۀ دزدیده » یا «خمسۀ مسترقه » خوانده شده است ، می افزودند و نام پنج سرود « گائاها » را بر آن پنج روز می نهادند ، تا ترتیب سال بهم نخورد و برای آن که نیم روز افزون در هر سالی باعث کبیسه نشود ، در هر صدوبیست سال یک ماه بر ماهها می افزودند . هر یک از روزهای سی گانۀ ماه به نام یکی از امشاسپندان یا ایزدان خوانده میشد و باور داشتند که آن امشاسپند یا ایزد نگاهبان و پاسدار آن روز است . نام ماهها را نیز از نام شش امشاسپند و شش تن از ایزدانی که نامشان بر روزها نیز نهاده شده است ، گرفته اند و چون نام روز و نام ماه با هم بر خورد می کرد آن روز را جشن می گرفتند ؛ مانند فروردین روز در ماه فروردین ( روز نوزدهم ) که جشن « فروردینگان » خوانده میشد و اردیبهشت (روز سوم ) که آنرا « اردیبهشتگان » می گفتند و جز آن. سال در ایران باستان به دو فصل بخش میشد : یکی تابستان بزرگ که از آغاز آبان تا پایان اسفند طول می کشید. چنان می نماید که پیش از رواج آیین « زرتشت » آغاز سال ایرانیان در مهر ماه (شاید برابر با جشن « مهرگان» و ماه « باک یادی» ) بوده و پس از گسترش آیین مزداپرستی ماه فروردین آغاز سال به شمار آمده است. داستان آفرینش در نزد ایرانیان ، خود انگیزۀ بخش کردن سال به وقتهائی بوده است . ایرانیان نیز مانند یهو دان می گفتند که جهان در شش نوبت آفریده شد، امّا « اورمزد» به اندازۀ «یَهُوَه» - خدای پسران اسرائیل – شتابکار نبوده که کار آفرینش را در شش روز پیاپی به انجام رساند و روز هفتم بیاساید . او این کار را در شش بار ولی در زمانی برابر با یک سال به پایان آورد.

این زمانهای ششگانۀ آفرینش جهان را در پهلوی « گاسانبار » و در فارسی « گاهانبار » یا « گهنبار» گویند . در روزگار باستان بهنگام فرا رسیدن هر یک از این روزها جشن و شادمانی بر پا می کردند و پیشکشهائی به نزد موبدان و دیگر پیشوایان دینی می بردند یا به مردم مستمند و بینوا می بخشیدند و برای هر یک از این جشنها سرودها و نیایشها و آداب ویژه ئی در کار بود. هر یک از جشنهای « گاهنبار » پنج روز طول می کشید و روز پنجم بر گزیده ترین روز جشن بود .


جشن نخستین « میدیوزرم » نام داشت و در چهل و پنجمین روز سال ( پانزدهم اردیبهشت ) آغاز می شد.

جشن دومین « میدیوشَم » نام داشت و در صدوپنجمین روز سال ( پانزدهم تیر ) آغاز می شد. جشن سومین « پَتیَه شَهیم » نام داشت و در صد و هشتادمین روز سال ( سی ام شهریور) آغاز می شد . جشن چهارمین « اَیا سَرِم » نام داشت و در دویست و دهمین روز سال ( سی ام مهر) آغاز می شد. جشن پنجمین « میدیارِم» نام داشت و در دویست و نودمین روز سال ( بیستم دی) آغاز می شد. جشن ششمین « هَمَسپَتمَدَم» نام داشت و در سیصدوشصت و پنجمین روز سال ( روز پنجم از « بَهیزک» یا « پنجۀ دزدیده » که به نام پنجمین گائا « و هیشتوایشت گائا روز» نام داشت) آغاز می شد. « اهورامزدا» در نخستین « گاهنبار » آسمان و در دومین آب و در سومین زمین و در چهارمین گیاه و در پنجمین جانوران و در ششمین مردمان را بیافرید.

*             *               *

از آنجا که در بخشهای برگزیدۀ « خرده اوستا » در این دفتر به نام هنگامهای گوناگون شبانه روز نیز بر می خوریم، بدنیست یاد آوری کوتاهی هم در این زمینه بکنیم.

در ایران باستان ، شبانه روز را پنج هنگام بخش می کردند:

1_ هاوَنگاه ( یا : هاونی ) از سر زدن خورشید تا نیمروز.

2_ رپیتوینگاه ازنیمروز تا پسین ( = عصر).

3_ اُزیرینگاه از پسین تا فرورفتن خورشید ( = شامگاه) .

4_ اَویسروتَریمگاه از شامگاه تا نیمه شب .

5_ اُشهینگاه از نیمه شب تا هنگام بر خاستن خورشید .

در زمستان که روزها کوتاه است ، شبانه روز چهارگاه داشت و « هاونگاه » از بامداد تا پسین دنبال می شد . چنان که در زیر نویس می بینید نام پنج هنگام شبانه روز از نام فرشتگانی که نگاهبان و پاسدار این هنگامها هستند ، گرفته شده است.

         *               *               *

اکنون که آگاهی اندکی از گاه شماری ایران باستان به دست دادیم ، می گوئیم که سی روزۀ نیایشها و ستایشهائی است که مردم پاکدین هر روز در یکی از پنج هنگام شبانه روز در برابر « اورمزد » و « امشاسپندان » و ایزدی که آن روز به نام اوست بجا می آورد. در این نیایشها گذشته از آشنائی با شیوۀ ستایش پیروان آیین « زرتشت » در نیایشهای روزانه ، با نام و کار ایزدان و فرشتگان بزرگ برخورد می کنیم و این خود برای شناسائی همگانی آیین ایرانیان باستان بسیار سودمند تواند بود.

*              *               *

بخش دیگری که از «خرده اوستا » برگزیده و در این دفتر نگاشته ایم ، «آفرینگان » نام دارد . « آفرینگان » نام یک رشته ازنیایشهای مزدا پرستان است . جزء نخستین این واژه همان « آفرین » است به معنی ستایش و خواستاری نیک که امروز هم در فارسی بکار میرود و جزء دوم « _ گان » پساوندی است که در نام جشنها هم دیده می شود . فروردینگان ، مهرگان و جز آن .

چهار « آفرینگان » که در گزارش فارسی استاد « پورداود » از « خرده اوستا » آمده و ما نیز آنها را در اینجا به نگارش در آورده ایم چنین است :

1_ « آفرینگان دَهمان » : از « آفرینگان » سخن گفتیم . « دَهمان » جمع « دَهم » است یعنی کارآزمودگان آیین راستین و پارسایان و پاکان .این نیایش را در آغاز سال و در روزهای چهارم و دهم و سی ام هر ماه و هنگام در گذشت کسی می خوانده اند و ویژۀ در خواست رستگاری برای روان پارسایان در گذشته و شاد کامی برای بازماندگان آن در گذشته بوده است .

2_ « آفرینگان گائاها » : این نیایش را در پنج روز پایان سال که گفتیم آنرا « اندرگاه » یا « بَهیزک » یا « وَهیزک » یا « پنجۀ دزدیده » می نامیدند ، می خوانده اند و چون این پنج روز به نام پنج سرود « گائاها » نامیده می شده نام این « آفرینگان» نیز « آفرینگان گائاها » شده است. این « آفرینگان » نیز نیایش و ستایشی است برای روان در گذشتگان.

3_ « آفرینگان گهنبار» : از « گهنبار» پیش از این سخن گفتیم . این « آفرینگان » را در روزهای پنجگانۀ هر شش گهنبار سال می خوانده اند و موضوع آن چگونگی همین جشنهای شش گانه است و آنچه در این هنگامها بر عهدۀ مرد پاکدین مزدا پرست می باشد.

4_ « آفرینگان ریپتوین » : از « ریپتوین » در باز نمودن معنی « رپیتوینگاه » سخن گفتیم . این « آفرینگان » ستایشی است ویژۀ فرشتۀ نگاهبان تابستان بزرگ . خوانندۀ این دفتر می تواند در خواندن و بررسی چهار « آفرینگان » با رشتۀ دیگری از ستایشهای مزدا پرستان آشنا شود و شیوۀ اندیشه و جهان بینی و برخورد آنان را با جهان و زندگی و نمودارهای گوناگون آن در یابد .  

سی روزه بزرگ « هرمزد» شکوهنده فرهمند را ستایش میکنیم . امشاسپندان ، [آن] شهر یاران [و] نیک کنش را ستایش میکنیم .

« بهمن» امشاسپند را ستایش میکنیم . آشتی پیروزگر را – که سرآمد دیگر آفریدگان است – ستایش میکنیم . «دانش» سرشتی مزدا داده را ستایش میکنیم . دانش آموزشی مزدا داده را ستایش میکنیم .

«اردیبهشت » زیباترین امشا سپند را ستایش میکنیم . « ائیریمن ایشیه» آن توانای مزدا داده – راستایش میکنیم .

« سئوکا» ی نیک دور بیننده مزدا داده پاک را ستایش میکنیم .

« شهریور» امشاسپند را ستایش میکنیم . فلز گداخته را ستایش میکنیم .

[آن] آمرزگار پناهنده بینوایان را ستایش میکنیم . « سپندارمذ» نیک را ستایش میکنیم . « راتا» ی نیک دور بیننده مزدا داده پاک.   را ستایش میکنیم . « خرداد» امشاسپند را ستایش میکنیم . « یائیر یا هوشیتی » را ستایش میکنیم .

[ فرشتگان] پاک سال[ و] روان[ سروران] راستی را ستایش میکنیم . « امرداد» امشاسپند را  میکنیم . گله های خوب پرورده را ستایش میکنیم  . « گئوکرن» زورمند مزدا داده را میستائیم .

[ هاونگاه] : « مهر» دارنده دشتهای فراخ را میستائیم . « رام» چراگاه خوب پرورده را میستائیازم .

[ازیرینگاه] : سرور بزرگ [ و] شهریار شیدور ، « اپم نپات » نیز اسب را میستائیم . آب مزدا داده پاک را میستائیم . زنان و گروه فرزندانشان را میستائیم .« یائیر یا هوشیتی » و « ام» خوب ساخته خوب رسته و « بهرام»  داده و « اوپرتات» پیروزمند را میستائیم . « رشن» راست ترین [ راستان] را میستائیم . « ارشتاد» کیتی افزای گیتی پرور را میستائیم.

***

8

« دادار » ( دی به آذر) « اهورا مزدا» را میستائیم . « فر» مزدا داده را میستائیم . سود مزدا داده را میستائیم . « فر ایرانی» مزدا داده را میستائیم « فر کیانی» مزدا داده را مسیتائیم .

« آذر ایزد» پسر اهورا مزدا را میستائیم .« کیخسرو» را میستائیم . دریاچه « خسرو» را میستائیم . کوه « اسنونت» را میستائیم . دریاچه «چئچست» مزدا داده را میستائیم . « فر» نیرومند کیانی را میستائیم .

«آذر» پسر « اهورا مزدا» را میستائیم . ای « آذر» پاک رزمیان! ای ایزد پر فر!

ای ایزد پر چاره و درمان! ترا میستائیم . «آذر» پسر« اهورا مزدا» را میستائیم . همه آتشها را میستائیم . ا یزد « نریوسنگ»را میستائیم . « آبان » نیک مزدا داده را میستائیم . « اردویسور اناهیتا » ی پاک را میستائیم . همه آبهای پاک مزدا داده را میستائیم . همه گیاهان پاک مزدا داده را میستائیم .

11

« خورشید » جاودانی شکوهنده تیز اسب را میستائیم .

12

« ماه » در بردارنده تخمه گاو را میستائیم . « فروهر» روان گاو بسیار گوناگون را میستائیم .

13

« تیر» ستاره شکوهنده فرهمند را میستائیم . « ستویس» توانای مزدا داده فراز آورنده آب را میستائیم . همه اختران در بردارنده تخمه زمین را میستائیم .همه اختران در بر دارنده تخمه گیاه را میستائیم . « ونند» ستاره مزدا داده را میستائیم . « هفتو رنگ» مزدا داده فرهمند درمان بخش را میستائیم . برای ایستادگی در برابر جاودان و پریان

14

« گوش » نیک کنش را میستائیم .«درواسپ» توانای مزدا آفریده پاک را میستائیم .

15

« دادار» ( دی به مهر) « اهورا مزدا» ی شکوهنده فرهمند را میستائیم . امشاپسندان ، [ آن] شهریاران نیک [ و] نیک کنش را میستائیم .

16

« مهر» دارنده دشتهای فراخ ، [ آن] ایزد نام آور هزار گوش ده هزار چشم را میستائیم . « رام» چراگاه خوب بخشنده را میستائیم .

17

« سروش» پاک خوب بالای پیروز مند گیتی افزای ، [ آن ] سرور پاکی را میستائیم .

18

« رشن» راست ترین [ آفریدگان] را میستائیم . « ارشتاد» گیتی افزای را میستائیم. 19 «فروردین» پاک توانای پاکدینان را میستائیم .

20

« بهرام» اهورا داده را میستایئیم .« ام» خوب ساخته خوب رسته را میستائیم . «اوپرتات» پیروزمند را میستائیم . 21

«رام» چراگاه خوب بخشنده را میستائیم .« اندروا» ی پاک زبر دست را که دیدبان دیگرآفریدگان است ، میستایم . ای « اندروا»! آنچه را از خرد مینوی پاک در تست ، میستایئم . «ثواش» جاودانه را میستایئیم . زمانه بیکرانه را میستایئیم. زمانه جاودانی را میستائیم.

22

«باد» پاک نیک کنش را میستائیم . « باد» پیشین را میستائیم . « باد» پسین را میستائیم . دلیری مردانه را میستائیم . 23

«دادار» ( دی به دین) « اهورا مزدا»" ی شکوهنده فرهمند را میستائیم . امشاپسندان،[آن] شهریاران نیک [و] نیک کنش را ستایش میکنیم.

                                                   24

«دین» نیک مزدا پرستی را میستائیم. راست ترین «چیستی» مزدا داده را میستائیم.

25

«ارد» نیک،[آن] شیدور بزرگوار زورمند خوب بالای بخشایشگر را میستائیم. «فرّ» مزدا داده را میستائیم.«پارندی» سبک گونه را میستائیم. «فرّ ایرانی» مزدا داده را میستائیم. «فرّ» مزدا داده «زرتشت» را میستائیم.

26

«اشتاد» گیتی افزای را میستائیم. کوه «اوشیدرن» مزدا داده آسایش راستی بخش را میستائیم.

27

«آسمان» درخشان را میستائیم . بهتر سرای پاکان (بهشت) [ آن جایگاه] سراسر خرمی بخش را میستائیم .

28

« زامیاد» ایزد نیک کنش را میستائیم . این جایگاهها ، این روستا ها را میستائیم . کوه « اوشیدرن» مزدا داده گشایش و آسایش بخش ، [ آن] سرور پاکی را میستائیم . « فر» بدست نیامدنی مزدا داده را میستائیم .

29

« مهراسپند» بسیار فرهمند را میستائیم .آیین دشمن دیوان را میستائیم . آیین « زرشتی» را میستائیم . یادگار کهن را میستائیم . دین نیک مزدا پرستی را میستائیم . آگاهی از « مهراسپند» را میستائیم . دانش سرشتی مزدا داده را میستائیم . دانش آموزشی مزدا داده را میستائیم .

30

« انیران » جاودانی را میستائیم . « گرزمان» روشن را میستائیم . «همستگان» جاودانی را میستائیم . پل «چینوت» مزدا داده پاک را میستائیم . سرور بزرگ ، شهریار شیدور «اپم نپات» تیز اسب را میستائیم . آب پاک مزدا داده را میستائیم . «هوم» زرین بلند را میستائیم . «هوم» گیتی افزای را میستائیم . «هوم» مرگزدای را میستائیم . «دهمان آفرین» نیک را میستائیم . «داموئیش اوپمن» ایزد نیرومند دلیر رامیستائیم . همه ایزدان پاک جهانی را میستائیم . آفریدگان دهمان

1

« زرتشت» بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که [ در گنجینه کردار خویش] کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد « مزدا» آورد . شهریاری « اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است .

* راستی بهترین توشه [ و مایه] بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که [ درست کردارو] خواستار بهترین راستی است .

* من باز میگویم که مزدا پرست ، زرتشتی ، دشمن دیوان و پیرو آیئن اهورائیم .

* به خشنودی « دهم آفریتی»و داموئیش اوپمن » نیرومند ، ستایش و نیایش و خشنود ساختن و آفریدن خواندن . [راسپی] « یتا اهو وئیریو .... » که «زوت» به من بگوید . [ زوت] : « اثارتوش اشات چیت هچا ....» که مرد پاکدین دانا باشد که خشنودی و درود و دهش [ مردی] پاکدین بدین خانمان ارزانی گردد . باشد که راستی و توانایی و سود و فر وخوشی و پیشوائی بلند دین اهورائی « زرتشت» بدین جایگاه فرا رسد .

3

مبادا که [ پیوند] گله و رمه از این جایگاه بگسلد . مبادا که [ پیوند] راستی [ از ما] بگسلد . مبادا که [ پیوند] آیین اهورایی [ از ما] بگسلد .

4

باشد که « فروهر» های پاک نیکان همراه درمان « اشی» - که به پهنای زمین و درازای رودها و بلندی خورشید [است] – بدین خانه فرود آیند تا بهروزی در این خانه نمودار گردد و بر فر و شکوه آن بیفزاید و بتواند در برابر بد خواه پایداری کند .

5

باشد که در این خانه فرمانبرداری بر نافرمانی ، آشتی بر ناسازگاری ، رادی بر نارادی ، فروتنی بر خودپسندی ، گفتار راست بر گفتار ناراست و راستی بر دروغ چیره گردد...

6

بدان سان که « امشاسپندان» بتوانند تا روز پسین در اینجا از فرمانبرداری [ و] پاکدینی، ستایشها و نیایشهای نیک و پیشکشهای خوب و آرزو شده دریافت کنند .

7

مبادا که این خانه از خوشی فر و خوشی هستی و خوشی فرازنده برازنده و همراهی دیر پای «اشی» نیک- آن که[پاکان را] به خوشی رهنمون است – تهی گردد .

*

راستی بهترین توشه [ و مایه] بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که [ درست کردار] و خواستار بهترین راستی است.

8

[راسپی] : « اهورا مزدا» ی شکوهنده فرهمند . [ زوت و راسپی] من برای شهریاری پادشاه ، خواستار نیروی برتر و پیروزی برترم . من شهریاری بلند شهریار و زندگی بلند جان و پایداری راستی را آرزومندم . 9 من خواستار نیروی خوب پرورده خوب بر آمده و پیروزی اهورا آفریده و برتری شکست دهنده ام تا [ من و همگنان من] بدخواه را از دور دیدبانی توانیم کرد و دشمن را توانیم برگرداند و هماورد بدخواه و کین توز رابه یک زخم شکست توانیم داد .

10

من آرزومندم که در پیکار بر هر بدخواه زشت کین توز بد اندیش ، ب هر بد گفتارو هر بد کرداری چیره شویم و پیروز گردم .

11

من خواستارم که در نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک- رفتاری کامیاب گردم و همه دشمنان و همه دیو سیرتان را نابود کنم تا به مزد نیک و نام نیک توانم رسید و روانم بهروزی جاودانه تواند یافت.

12

من آرزومندم که برای مردان پاک و چیرگی بر مردم بدکردار ، دیر زمانی زنده مانم و زندگی را بسر آرم . من خواستار روشنائی شادی بخش و بهشت پاکانم . باشد که چنین پیش آید چنین که من آرزومندم . اندیشه و گفتار و کردار نیکی را که در اینجا و هر جای دیگر بجای آورده خواهد شد ، بزرگ میشماریم [ و گرامی میداریم]،چنان که [خود] با شور و دلیری از برای نیک میکوشم .

13

« زرتشت» بزرگ از روی راستی بر گزیده، آن سرور مینوی است که [در گنجینه کردار خویش ] کردار نیک مرد مان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد « مزدا» آورد . شهریاری « اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است . برای « دهم آفرینی» ! پاک و « داموئیش اوپمن» نیرومند ، ستایش و نیایش و نیرو خواستارم . راستی بهترین توشه [ و مایه ]  بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که [ درست کردار و] خواستار بهترین راستی است . باشد که چنین پیش آید چنین که من آرزومندم .

آفرینگان گائاما

1

« زرتشت» بزرگ از روی راستیآن سرور بر گزیده ، آن سرور مینوی است که [ در گنجینه کردار خویش] کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد « مزدا» آورد . شهریاری «اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است .

*

راستی بهترین توشه [ و مایه] بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که [  درست کردار و ] خواستار بهترین راستی است .

*

من باز میگویم که مزدا پرست ، زرتشتی ، دشمن آیینن و پیرو اهورائیم .

*

ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین به « اهورا مز دا» ی شکوهنده فرهمند ، به امشاپسندان ، به «گانها» ی پاک – سر آمد شهریاران و پاکان - « اهونود گائا» ، « اشتود گائا» ، « سپنتمد گائا » ، «و هو خشترگائا » و « وهیشوایشت گائا » به خشنودی « فروهر» های نیرومند بسیار پیروزگر [ پاکدینان و « فروهر» های ] نخستین آموزگاران آیین و نیاکان ، ستایش و نیایش و خشنود ساختن و آفریدن خواندن .

[ راسپی] : « یتااهو وئیریو.....»که « زوت» به من بگوید . [زوت] : «اثارتوش اشات چیت هیجا..... » که مرد پاکدین دانا بگوید .

3

«اهورا مزدا » ی شکوهنده فرهمند را ستایش میکنیم . « امشاسپندان» شهر یاران خوب نیک خواه را ستایش میکنیم . « گاتها» ی پاک ، سر آمد شهر یاران  و پاکی رامیستائیم . « اشتود گائا » سرور پاکی را میستائیم . « سپنتمد گائا » سرور پاکی را میستائیم . « وهو خشتر گائا » سرور پاکی را میستائیم . « و هیشتو ایشت گائا » سرور پاکی را میستائیم . « و هیشتوایشت گائا » سرور پاکی را می ستائیم .

4

« فروهر» های نیک توانای پاکان را

– که به هنگام «همسپتمدم » از آرامگاه خود به بیرون می شتابند و ده شب پیاپی برای آگاهی یافتن در اینجا بسر میبرند

– میستائیم : چه کس ما را خواهد ستود ؟

چه کس سرود خواهد خواند  و ما را خشنوخواهد ساخت؟

چه کس با دست بخشنده و شیر و پوشاک ما را پذیره خواهد شد؟

- با پیشکشهایی که برای آنها به راستی خواهند رسید.....

نام کدام یک ازما را خواهد ستود ؟ روان کدام یک از ما را ستایش خواهد کرد ؟

این پیشکشها را به کدام یک از ما ارزانی خواهد داشت تا خورش جاودان وهمیشگی از آن او گردد؟

مردی که «فروهر» های توانای پاکان را با دست بخشنده و با شیر و پوشاک و پیشکشهائی که برای آنها به بخشش راستی رسند، بستایند و آنان خشنود و شادمان [ از خانه او باز گردند] برای او درخواست میکنند که خانواده اش از انبوه ستوران و مردان بهرهمند باد؛ از اسب تندر و گردونه استوار بهره مند باد؛ از مرد پایدار زبان آور برخوردار بود . راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است .

بهروزی آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

5

راسپی : « اهورا مزدا» ی شکوهنده فرهمند . زوت و راسپی : من برای شهریاری پادشاه ، خواستار نیروی برتر و پیروزی برترم...... ( بند هشتم تا دوازدهم« آفریدگان دهمان» در اینجا باز خوانده میشود) « زرتشت» بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که در گنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد « مزدا» آورد . شهریاری «اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نکاهبان بینوایان است . بشود چنین پیش آید، چنین که من آرزومندم . « زرتشت» بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که در گنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد «مزدا» آورد . شهریاری « اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است . راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . بهروزی از آ کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است . کسی که آبهای اهورائی را به بهترین آب «زور» - با زییاترین «زور» ، با «زور» ی که پارسائی آنرا پالوده باشد – بستاید، شکوهو فر از آن اوست ؛تندرستی و پایداری و پیروزی ار آن اوست ؛دارائی فراوان؛- که مایه آسایش باشد- از آن اوست؛فرزندان برازنده و زندگی دراز برای اوست ؛ بهشت پاکان و روشنائی خرمی بخش از آ ن اوست . راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترینراستی است . هزار درمان برساد . ده هزار درمان برساد . ای « مزدا» به یاری من آی ! گناه را فرو گذارم ! راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . Iبهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

آفرینگان گهنبار

1

«زرتشت» بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که درگنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد «مزدا» آورد . شهریاری « اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است .

*

راستی بهترین توشه و  مایه بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است.

*

من باز میگویم که مزدا پرست، زرتشتی ،دشمن دیوان و پیرو آیین اهورائیم . در «هاونگاه» ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین به سروران روز و ماه و سال و جشنهای سال ، به خشنودی سرور بزرگ پاکی ، به خشنودی سروران روز و ماه و سال و جشنهای سال که در میان همه سروران پاکی ارجمندترین سرورانند .

2

رد «میدیوزرم»، رد «پتیه شهیم»، «ایاسرم»، رد «میدیارم» ، رد «همسپتمدم» ستایش و نیایش و خشنود ساختن و آفرین خواندن . راسپی: «یتا اهووئیریو.....» که «زوت» به من بگوید . زوت : « اثارتوش اشات چیت هیچا ......» که مرد پاکدین دانا بگوید .

3

ای مزدا پرستان! برای این رد و برای «میدیوزرم» اگر بتوانید «میزد» و یک بره که شیر خوار نباشد بدهید و اگر کسی نتواند ....

4

باید به اندازه بسنده ، «هورا» بدهد و آنرا به فرمانگزاران – که بهتر به سخن مزدا آگاهند و در راستی راست ترینند و در شهریاری بهترین شهریارنند و در راستی آزموده ترینند و برای بینوایان دلسوزترین و دادرس ترین یاورند – بنوشاند و اگر کسی نتواند که چنین کند ، باید .....

5

بار بزرگی از هیزم خشک برگزیده به خانه رد بیاورد و اگر آن را هم نتواند باید باری از هیزم خشک برگزیده به بزرگی یک پشته یا یک بغل به خانه رد بیاورد و اگر آن را هم نتواند......

6

باید شهریاری را سزاوار «اهورا مزدا» - که بهتر از هر کس شهریاری کند – داند . براستی شهریاری را از آن کسی شمریم و برای کسی خواستاریم که بهتر شهریاری کند؛ برای«اهورا مزدا» و«اردیبهشت» این است آن «میزد» پیشکش آورده که مایه خشنودی رد گردد .

7

از آغاز سال تا «میدیوزرم» در ماه «اردیبهشت» در روز«دی» چهل و پنج روز است . آن کس که از روی راستی و نیکی و برای روان خویش در این جهان هزار میش با بره به مردان پاکدین به یکی از کسانی که به «اردیبهشت» مهر ورزد بخشیده باشد ، در جهان دیگر مزدی بزرگ از آن اوست . ای «سپیتمان زرتشت»! ردی که «میزد» داده ، بهدینی را که نخستین «میزد» («میدیوزرم») نداده است ؛ درمیان مزدا پرستان ، در خور زندگی نخواند.

8

از «میدیوزرم» تا «میدیوشم» در ماه «تیر» در روز «دی» شصت روز است . آن کس که از روی راستی و نیکی و برای روان خویش در این جهان هزار ماده گاو با گوساله به مردان پاکدین ( به یکی از کسانی که به «اردیبهشت» مهر ورزد ) بخشیده باشد ، در جهان دیگر مزدی بزرگ از آن اوست . «سپیتمان زرتشت»!  دومین که «میزد» داده ، بهدینی را که دومین «میزد» («میدیوشم») نداده است ، در میان مزدا پرستان پیمان شناس نخواند .

9

از «میدیوشم» تا «پتیه شهیم» در ماه «شهریور» در روز«انیران» هفتاد و پنج روز است . آن کس که از روی راستی و نیکی و برای روان خویش در این جهان هزار مادیان با کره به مردان پاکدین  (به یکی از کسانی که به «اردیبهشت» مهر ورزد ) بخشیده باشد ، در جهان دیگر مزدی بزرگ از آن اوست . ای «سپیتمان زرتشت» ! ردی که «میزد» داده ، بهدینی که چهارمین «میزد» (ایاسرم) نداده است به نابودی چارپایان بر گزیده اش محکوم سازد .

11

از «ایاسرم»تا «میدیارم» در ماه «دی» در روز «بهرام» هشتاد روز است . آن کس که از روی راستی و نیکی و برای روان خویش در این جهان هزار سر از هر رمه که باشد به مردان پاکدین ( به یکی از کسانی که به «اردیبهشت» مهر ورزد) بخشیده باشد ، در جهان دیگرمزدی بزرگ از آن اوست . ای «سپیتمان زرتشت» ! ردی که «میزد» داده ، بهدینی را که پنجمین «میزد» («مید یارم») نداده است ، به نابودی همه بهره و دارائی جهان محکوم سازد .

12

از «مید یارم» تا «همسپتمدم» در روز «وهیشتوایشت گات» هفتاد و پنج روز است . آن کس که از روی راستی  و نیکی و ر برای روان خویش در این جهان هر آن خشک و تری را که در آن بزرگی و خوبی و زیبائی است ، به مردان پاکدین ( به یکی از کسانی که به «اردیبهشت» مهر ورزد) بخشیده باشد، در جهان دیگر مزدی بزرگ از آن اوست . . ای «سپیتمان زرتشت»! ردی که «میزد» داده، بهدینی را که ششمین «میزد» (همسپتمدم) نداده است ، به بی بهره ماندن از آیین اهورائی محکوم سازد ..

  13

بی آن که گناهی از او سر زده باشد ، پس رواست که بر او خروش زنند و بی هیچ گناهی دیگربرانندش و «نارشتی» بر او روا کنند . رد به بهدین چنین کند ، چنین که بهدین به رد . راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

18-14

راسپی : «اهورا مزدا» ی شکوهنده فرهمند . زوت و راسپی : من برای شهریاری پادشاه خواستار نیروی برترو پیروزی برترم...........

(بند هشتم تا دوازدهم «آفرینگان دهمان»در اینجا باز خوانده میشود)

19

«زرتشت » بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که در گنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد «مزدا» آورد. شهریاری «اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگهبان بینوایان است.

*

ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین به سروران روز و ماه و ......

( بند یکم و دوم تا «راسپی» باز خوانده میشود)

*

راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

*

باشد که چنین پیش آید ، چنین که من آرزومندم ....

( دنباله بند دوازدهم «آفرینگان دهم» باز خوانده میشود)

«زرتشت بزرگ از روی راستی برگزیده.....

(قسمت اول همین بند باز خوانده میشود)»

(قسمت سوم همین بند باز خوانده میشود)

هزار درمان برساد . ده هزار درمان برساد. ای مزدا! به یاری من آی! گناه را فرو گذارم ! (قسمت سوم همین بند باز خوانده میشود)

آفرینگان ریپتوین

1

«زرتشت» بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که در گنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد «مزدا » آورد . شهریاری «اهورا» از آن کسی است که پاسدار ونگاهبان بینوایان است .

*

راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

*

من باز میگویم که مزدا پرست ، زرتشتی ، دشمن دیوان و پیرو آیین اهورائیم .

*

ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین به «ریپتوین» پاک و سرور پاکی . ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین به «فردات فشو» و «زنتوم» پاک و سرور پاکی .

2

به خشنودی «اهورا مزدا» ی شکوهنده فرهمند ، «امشاسپندان» ،«اردیبهشت» و «آذر» - پسر «اهورا مزدا» - به خشنودی همه ایزدان پاک مینوی و جهانی ، «فروهر»های نیرومند بسیار پیروزگر پاکدینان . «فروهر» های نخستین آموزگاران آیین و «» فروهر های نیاگان ، ستایش و نیایش و خشنود ساختن و آفرین خواندن .

*

راسپی: «یتا اهو وئیریو....» که «زوت» به من بگوید . زوت: «اثارتوش اشات چیت هیچا» که مرد پاکدینانا بگوید .

3

«اهورا مزدا» آ ن سخنی را که را که برای رد «رپیتوین»فرود آمده است، چنین به ، «سپیتمان زرتشت» باز گفت : «ای زرتشت»! اینک بپرس از ما آنچه را خواهی پرسید که پرسش تو ، پرسش مرد نیرومندی است و آن کس که تو از آن میپرسی توانایی دارد که تو پرسنده نیرومند را پاسخ گوید وکامروا کند .

«زرتشت»از «اهور ای  مزدا» پرسید: ای «اهرا مزدا» ! ای خرد مینوی ! ای دادار جهان خاکی ؟پاک ! مرد در زندگی چه اندازه بهره برد؟ چه اندازه به پاداش رسد؟ چه اندازه است مردی که از آن او شود ؟

آن مردی که برای خشنودی رد «رپیتوین » به وی درود همی گوید و با دستهای شسته و «هاون» شسته و «برسم» گسترده . «هوم» فرو گذاشته و آتش افروخته و «اهون وئیریه....» سروده شده – به هنگامی که زبان از فشرده «هوم» تر شدهو تر شده و تن به گفتار پاک مینوی پیوسته است – به پیشگاه «رپیتوین»پیشکش آورد .

6

«اهورا مزدا» پاسخ گفت: ای «سپیتمان زرتشت»! 

 به همان اندازه که باد جنوبی وزیدنگیرد و سراسر جهان خاکی را ببالد و بپروراند و سود رساند و شادی آورد ، مرد در زندگانی دریافت کند؛ به همان اندازه است مزدی که از آن مرد شود .

7

آن مردی که برای خشنودی «رپتیوین» به وی درود همی گوید و ......

( بند پنجم در اینجا باز خوانده میشود)

8

چنین گفت «اهورا مزدا» به «سپیتمان زرتشت»سخنی را که برای رد «ریپتوین» فرود آمده است .

   *

راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است ، بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

10-9   

( همه بندهای19- 14 آفرینگان گهنبار در اینجا باز خوانده میشود

آذرمهر بازدید : 15 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

دفتر پنجم

 

ویسپرد

 

بخشی از نامۀ کهن «اوستا» را «ویسپرد» نامیده اند. این بخش کوتاه در شیوۀ نگارش و مطلب به «یسنا» مانندگی بسیار دارد و شامل سرودهای کوتاهی در ستایش ردان و پاکان و پارسایان و همه پدیده های نیک و ستودنی آفرینش است.

 

واژۀ «ویسپرد» از دو واژه اوستائی «ویسپ» و «رتو» ساخته شده و معنی لفظی آن «همه ردان» یا « همه سران» است. گزیدن این نام برای این بخش از نامۀ مینوی از روی مطلب آنست که گفتیم ستایش و آفرین سراسر آفرینش نیک « اهورامزدا» است.

 

گذشته از ایزدان یا فرشتگان ، جهان مینوی و آسمان با هر آنچه در آنست و زمین با هر آنچه بر اوست از نیک و نغز ، در این بخش «اوستا» یاد گردیده است. همچنین هر پاره و بند و سرود و واژه و گزارش« اوستا» یادگردیده و همه جشنهای دینی و هنگامهای ستایش از بامداد و نیمروز و شب و جز آن یکایک بر شمرده شده و هر آنچه با جشن و ستایش و نیایش دینی بستگی و پیوند دارد چون «هوم» و «برسم» و «زور» و «میزد» و «بوی» (= بخور) و جز آن ستوده شده و خشنودی «رد» یا بزرگ مینوی هر یک از آنها خواسته شده است.

 

میتوان گفت «ویسپرد» ستایش نامه و سپاس نامۀ نیاگان نامبردار و پارسای ماست برای بخششهای ایزدی و آفرینش نیک «اهورامزدا» که به پیشگاه وی پیشکش آورده اند.

 

چنان که گفته آمد «ویسپرد» مانندگی تمام به «یسنا» دارد و میتوان گفت در اصل کتاب ویژه ئی نبوده بلکه پیوست«یسنا» بشمار میآمده است. بویژه که میدانیم هیچگاه در جشنها و ستایشهای دینی «ویسپرد» به تنهائی خوانده نمی شود و همواره همراه «یسنا» ست و در بسیاری از موردها «وندیداد» هم با آن سروده می شود. اما هنگامهائی از سال هست که بویژه «ویسپرد» می خوانند و آن هنگامهای شش گهنبار سال است و سرایش «ویسپرد» را در این هنگامها «گهنباران ویسپرد» می خوانند.

 

فصلهای «ویسپرد» را مانند «یشتها» ،«کرده» مینامند و بنا بر نظرهای گوناگون اوستا شناسان باختر ، این کتاب به بیست و سه یا بیست و چهار یا بیست و شش یا بیست و هفت «کرده» بخش شده است.

 

گزارش پهلوی «ویسپرد» نیز برجاست و بیش از صد سال پیش از این به کوشش «اشپیگل» در «وین» به چاپ رسیده و همۀ آن به سه هزارو سیصد واژه بر آورد گردیده است.

 

در این دفتر برای آن که نمونه ئی از «ویسپرد» در کنار دیگر بخشهای نامۀ مینوی بدست داده باشیم، کرده های هفتم و پانزدهم آنرا به نگارش در میآوریم.

 

کردۀ هفتم

 

1

 

سخنان درست گفته را میستائیم . «سروش» پاک را میستائیم. «آشی» نیک را میستائیم. «نریوسنگ» را میستائیم. آشتی پیروزگر را میستائیم. [مردم] نیفتادنی و نلغزندنی را میستائیم. «فروهر» های پاکدینان را میستائیم. پل «چینوت» را میستائیم. «گرزمان» «اهورامزدا» را میستائیم. بهشت را میستائیم که روشنائی همه گونه خوشی را میبخشد.

 

2

 

بهترین راه به سوی بهشت را میستائیم. «ارشتاد» را میستائیم که گیتی را برافزاید و بپروراند و بدان سود رساند. دین مزدا پرستی را [میستائیم.] «روشن» راست ترین [ آفریدگان] را میستائیم. «مهر» دارندۀ دشتهای فراخ را میستائیم. « پارندی» چالاک را میستائیم ؛ آن چالاک [ ترین] چالاک اندیشان، چالاک [ترین] چالاک سخنان ، چالاک [ ترین] چالاک کرداران ، آن که تن را چالاک سازد.

 

3

 

پهلوانی مردانه را میستائیم که به مردان گشایش دهد ، که به هوش گشایش دهد ، که تندتر از تند و دلیرتر از دلیر [است] ، که بسان بهره ئی ایزدی به [مرد] رسد و مردان را در گرفتاری رهائی بخشد. خواب مزدا دادۀ مایۀ شادمانی جانوران و آدمیان را میستائیم.

 

4

 

آن آفریدگان پاک را که پیش از آسمان و آب و زمین و گیاه و جانور خوب کنش ساخته و آفریده شدند، میستائیم.

 

دریای «فراخ کرت» را میستائیم. باد چالاک مزدا آفریده را میستائیم. آسمان درخشان را که پیش از هستی جهان ساخته و آفریده شد ، میستائیم.

 

5

 

«آذر» پسر «اهورا مزدا» ردپاکی را میستائیم. «زور» ه و «کشتی» و «برسم» پاک از روی راستی گسترده و رد پاکی را میستائیم «اپم نپات» را میستائیم. «نریوسنگ» را میستائیم.

 

« داموئیش اوپمن» دلیر را میستائیم. روانهای در گذشتگان را میستائیم. «فروهر» های پاکدنیان را [میستائیم.]

 

«اهورامزدا» رد بزرگوار را میستائیم؛ آن که در پاکی سر آمد و برتر [از همگان] است.

 

همه سرودهای [آیین] زرتشتی را میستائیم. همه کردارهائی را که بجای آورده شده است و بجای آورده خواهد شد ، میستائیم.

 

کردۀ پانزدهم

 

[راسپی] :

 

_ ای مزدا پرست زرتشتی !

 

دستها و پاها و هوش [خویش] را برای پرداختن به کردار نیک و داد [و] درستی و پرهیز از کردار زشت و بیداد [و] نادرستی [و برای] برزیگری خوب ،نگاهدار [و به کار گمار] تا ورزیده شود و نارسا[ ئی آن] رسا گردد.

 

 

 

2

 

چنین باد که برای ستایش «اهورا مزدا» - تواناترین پاکی که ستایشگر اوییم و برای بی درنگ و بی لغزش بر خواندن و باز خواندن و به یاد سپردن و به دل گرفتن و بر شمردن و سرودن هفت هات پیروزمند « یسنا» در اینجا [شنوائی و] فرمانبرداری پدیدار گردد.

 

3

 

چنین باد که برای بر خواندن گفتارهای پیروزمندانه و [ستایش] آذر «اهورامزدا»- آن که بزرگ نیرومند پیروزگر دشمن شکن، خوانده شده است و خوانده خواهد شد _ [در اینجا شنوائی و فرمانبرداری پدیدار گردد.]

 

5-4

 

سرودهای ستایش و نیایش و آفرین ، پیشکش «اهورا مزدا» و امشا سپندان و ردان پاک بزرگوار و برترین رد و «اشی» سر آمد و [نیایش] رد پسند سر آمد ، باد!

 

به «سپند منتر» و دین مزدا پرستی ، به «استوت یسنیه» و همه ردان و نیایشهای رد پسند «هوم » پیشکش میکنیم!

 

سراسر آفرینش پاک برای ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین خوانی ، شنوا شوند ؛ در آغاز همچنان که در انجام.

 

[زوت] : «یتا اهووئیریو . . . » که «آتروخش»به من بگوید.

 

[ راسپی] : «اثارتوش اشات چیت هچا . . . » که مرد پاکدین دانا  بگوید.

 

« مزدا اهورا » زنان و مردانی را که در میان آفریدگان ، بهترین ستایش را به [ آیین ] راستی بجا آورند ، باز میشناسد. چنین مردان و زنانی را میستائیم . 

 

* * *

 

(بندیکم در اینجا باز خوانده می شود)

 

« سروش » پاک را میستائیم . « اهورا مزدا » رد بزرگوار را میستائیم ؛ کسی که در پاکی برترین و بزرگترین [ است.] همه سرودهای [آیین] زرتشتی را میستائیم. همه کردارهای نیک را که بجای آورده شده است و بجای آورده خواهد شد ، میستائیم.

 

« مزدا اهورا » زنان و مردانی را که در میان آفریدگان ، بهترین ستایش را به [ آیین ] راستی بجا آورند، باز میشناسد . چنین مردان و زنانی را میستائیم

آذرمهر بازدید : 16 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

دفتر چهارم

وندیداد

« وَندیداد » نام بخشی از اوستاست که در بیشتر پاره های آن از دستورها و قانونهای زندگی فردی و همگانی و پاداش و پادافرۀ کردار مردمان گفتگو می شود ؛ به دیگر سخن « وندیداد » بخش « فقهی » اوستاست و خواننده را با احکام فرعی آیین « زرتشت » که در کارهای روزانه بکار می آید ، آشنا می سازد .

معنی واژۀ « وندیداد » خود گویای همین امر است . « وندیداد » شکل نادرست و تحریف شده ای از ترکیب اوستائی «  Vidaeva data»به معنی « قانون ضد دیو » است .

مقصود از « دیو » چنان که پیش از این هم اشاره رفت ، خداوند گاران آریائی پیش از « زرتشت » بوده که با پدیدار شدن « زرتشت » و گسترش آیین یگانه پرستی او از درجۀ اعتبار افتادند و قانون و آیین آنان منسوخ گردید . بنا بر این « قانون ضد دیو » یعنی قانون و آیین اهورائی که با آیین و قانون خداوند گاران آریائی باستانی نا سازگار و ناهماهنگ است .

« وَندیداد » بنا بر نوشته های دینی « مزد یسنا » نسک نوزدهم از بیست و یک نسک اوستای روزگار ساسانیان بوده که از پریشانی و آشفتگی دیگر بخشهای « اوستا » بی بهره نمانده اما تقریباً به همان اندازۀ دوران ساسانیان برای ما بجا مانده است .

فصلهای « وندیداد » را « فَرگَرد »می نامند یعنی « فرابریده » . « وندیداد » بیست و دو فر گرد دارد . در این فر گردهای بیست و دو گانه همه جا سخن از « داد » یا « قانون » نیست بلکه از چیزهای دیگر نیز گفتگو می شود ؛ چنان که در فرگردیکم از شانزده کشور آفریدۀ « اهورا » و زیانهائی که « اهریمن » بدین سرزمینها می رساند ، سخن در میانست و در فر گرد دوم از روزگار « جمشید » و ویرانی جهان و در فر گرد سوم از کشاورزی و شادمان شدن زمین از کشت و کار و ناخشنود گردیدن آن از آلایش لاشه و مردار گفتگو می شود و در فر گرد هیجدهم از موبدان راستین و دروغین و خروس که بامدادان به نمایندگی « سروش » مردم را از خواب بر می انگیزد و از « بو شاسب » _ دیو خواب اهریمنی _ بر حذر می دارد و به کار و کوشش می خواند و در فر گرد نوزدهم از کوشیدن « اهریمن » برای فریفتن « زرتشت » و روان مردم پس از مرگ و جز آن سخن می رود .

فرگردهای چهارم تا هفدهم شایستگی آنرا دارد که « داد » یا « قانون » نامیده شود . در این فرگردها بیشتر به شیوۀ شستشو و پاکیزگی و آلایش لاشه و مردار و کفارۀ گناهان و پادافرۀ بزهکاران پرداخته شده است .

برای این که در این کتاب نمومه هائی از همه بخشهای « اوستا » به دست داده شود ، لازم آمد پاره هائی از « وندیداد » را نیز به نگارش در آوریم . بدین منظور فرگرد پنجم و بخشی از فرگرد هفتم « وندیداد » را که نخستین در موضوع دوری از آلایش جهان و دومین در بارۀ پزشکی و درمان است در اینجا می آوریم .

فرگرد پنجم

7_1 

اگر کسی در ژزفای رودی بمیرد و مرغی از چکاد کوه بدان دره فرود آید و از کالبد آن مرده بخورد و دیگر باره فرا رود د و بر فراز درختی سخت یا نرم چوب به پرواز در آید و آنرا با سرگین خود بیالاید ، آنگاه مردی از ژرفای دره به کوه بر آید و از آن درختِ آلوده هیزم بر گیرد و آتش بر افروزد ، پادافرۀ گناه او چیست ؟

_ لاشه و مرداری که سگ یا گرگ یا مرغ یا باد یا مگس بیاورد ، کسی را گناهکار نمی کند ؛ چه اگر چنین لاشه و مرداری کسی را گناهکار می کرد ، بزودی با بودن مردار بسیار بر روی زمین ، در این جهان خاکی روانها پر از بیم و هراس می شد و تن ها سزاوار مرگ می گردید .

_ اگر کسی از جوی به کشتزار خویش آب روان کند و در نخستین یا دومین یا سومین یا چهارمین بار لاشۀ سگ یا گرگ یا روباه در آن آب پدیدار شود ، پادافرۀ گناه او چیست ؟

9_8 

_آیا آب آد می را می کشد ؟

_ نه ! آب آدمی را نمی کشد . « اَستوویداتو » آدمی را به بند کشد و دیو « وَیو » او را فرو بندد و بدر برد . آب او را فرو برد و بر آورد و بر کرانه افکند ؛ آنگاه مرغکان او را بخورند تا بخت فرا رسد و به پایان کشاند . _ آیا آتش آدمی را می کشد ؟

_ نه ! آتش آدمی را نمی کشد .« اَستوویداتو » آدمی را به بند کشد و دیو « وَیو » او را فرو بندد وبدر برد و آتش تن و جان وی را بسوزاند تا بخت فرا رسد و به پایان کشاند .

14_10

چون تابستان سپری گردد و زمستان فرا رسد ، مزدا پرستان باید در هر خانمان سه « کده » برای مردگان بسازند ، چندان بزرگ که سرِ بر افراشته و پاهایِ کشیده و دستهای گشوده را نیازارد . باید تن بیجان مردگان را در آن « کده » ها دو شب یا سه شب یا سی شب فرو بگذارند تا بدان هنگام که مرغکان دیگر باره به پرواز در آیند . گیاهان روئیدن آغاز کنند و آبها روان شوند و باد بهاری زمین را بخشکاند . آنگاه باید مزدا پرستان کالبد مرده را به دخمه برند و در آفتاب نهند تا هنگامی که باران بر آن کالبد فرو بارد و به دخمه نیز فرو بارد و به خونابه و چرک نیز فرو بارد و مرغکان همه را فرو خورند . اگر مزدا پرستان کالبد مرده را تا یک سال در آفتاب نگذارند ، باید همان پادافرۀ مردی که مرد پاکی را بکشد دربارۀ آنان روا گردد .

21_15

_ آیا تو ای « اهورامزدا » ! آب را از دریای « فراخ کرت » روان کنی و همانگاه ابر و باد را به شتاب آوری ؟

_ آیا تو ای « اهورامزدا » ! آب را به لاشه و مردار و دخمه و خونابه و چرک و استخوان بگذرانی ؟

_ آیا تو ای « اهورامزدا » ! هر آنچه را ناپاک است به دریای « پوئیتیک » فرا رانی؟

_ آری ای « سپیتمان زرتشت » ! چنانست که گفتی :

منم که آب را از دریای « فراخ کرت » روان سازم . منم که ابر و باد را به شتاب آورم . منم که آب را به لاشه و مردار و دخمه و خونابه و چرک و استخوان بگذرانم .

من _ « اهورامزدا » _ هر آنچه را ناپاک است فرارانم و همانگاه به دریای « پوئیتیک » ریزم .

آبها چندی در میان دریا بگردند ؛ آنگاه پاک شوند و به دریای « فراخ کرت » روی آورند و به سوی « درخت هوائی » پیش روند . در آنجا گیاهان بسیار برویند ؛ از هر گونه صدها هزارها ، هزارها ده هزار ها برویند .

پس همچنان من _ « اهورامزدا » _ برای خوراک مردم پاک و جانوران سودمند ، باران فرو بارم .

مردم از گندم من بخورند و جانوران سودمند از گیاه اینست نیک ! اینست زیبا ! اینست آنچنان که تو به درستی گفتی .

*   *     *

« اهورامزدا » ی پاک با این سخن به « زرتشت » پاک رامش بخشد :

_ آیین راستین برای زندگی آینده بهترین رسائی آورد .

ای « زرتشت » پاک ! این دین « مزد یسنا » ست که دارندۀ اندیشه و گفتار و کردار نیک را پاک و رسا گرداند .

25 _22

_ ای آفریدگارِ پاکِ جهان خاکی ! این آیین زرتشی دشمن دیو تا چه پایه مهتر و بهتر و زیباتر از آیینهای دیگر است ؟

_ ای « سپیتمان زرتشت » !

می توان پنداشت که این آیین زرتشتی دشمن دیو در مهی و بهی و زیبائی در برابر دیگر آیینها چنانست که آب کلانی آب خردی را فرو برد .

ای « سپیتمان زرتشت » !

می توان گمان برد که این آیین زرتشتی دشمن دیو ، در مهی  و بهی و زیبائی در برابر دیگر آیینها چنانست که درخت بزرگی ، درخت خردی را پنهان کند .

ای « سپیتمان زرتشت » !

می توان پنداشت که این آیین زرتشتی دشمن دیو در مهی و بهی و زیبایی[در برابر دیگر آیینها] چنانست که آسمان گرداگرد این زمین را فرا گیرد

فرگرد هفتم

36

ای آفرید گار جهان خاکی ! اگر مزدا پرستان بخواهند به در مانگری پردازند ، نخست [در مانگری خویش را] بر کدامین کس باید بیازمایند؛ بر مزدا پرست یا دیو پرست ؟

37

_[در مانگران] نخست باید [کار خویش را] بر دیو پرست بیازمایند نه بر مزدا پرست.

اگر[درمانگر] نخستین[بار تن] یک دیو پرست را [برای درمان] شکاف و او مرد و باز دومین بار بدین کار دست زد [و بیمار] مرد و سومین بار بدین کار پرداخت [و بیمار] مرد،[آن درمانگر] برای همیشه نا آزموده[است.]

38

پس نباید آن مرد، مزدا پرستان را بسان درمانگر درمان کند یا در میان ایشان به کارد پزشکی دست یازد و بدین کار خویش [بدانان] زیان رساند.

اگر چنین کسی مزدا پرستان را چون درمانگر، درمان کند یا در میان ایشان به کارد پزشکی پردازد و[بدانان]زیان رساند ، برای زیانی که رسانیده است پادافرۀ گناه دانسته و آگاهانه سزاوار اوست.

39

اگر[درمانگر] نخستین [بار تن] یک دیوپرست را [برای درمان] شکافت و او بهبود یافت و دومین بار بدین کار دست زد[و بیمار] بهبود یافت و سومین بار بدین کار پرداخت [ وبیمار] بهبود یافت ، [آن درمانگر] برای همیشه آزموده [است.]

40

پس [چنین کسانی] به خواست خویش توانند چون درمانگران به پزشکی پردازند و مزدا پرستان را درمان کنند یا در میان ایشان کارد پزشکی کنند.

  41

یک« آتربان» را درمان کند برای آفرین نیک. خانه خدای را درمان کند به ارزش کم بهاترین ستور. دهخدای را درمان کند به ارزش ستور میان بها. شهربان را درمان کند به ارزش پر بهاترین ستور . شهریار را درمان کند به ارزش یک گردونۀ چهار اسبه.

42

بانوی خانه خدای را درمان کند به ارزش یک ماده خر. بانوی دهخدای را درمان کند به ارزش یک ماده گاو . بانوی شهربان را درمان کند به ارزش یک مادیان. بانوی شهریار را درمان کند به ارزش یک ماده شتر.

43

پسر دهخدای را درمان کند به ارزش پر بهاترین ستور. بهترین ستور را درمان کند به ارزش ستور میانه بها. ستور میانه بها را درمان کند به ارزش کم بهاترین ستور. کم بهاترین ستور را درمان کند به ارزش چارپای خرد. چارپای خرد را درمان کند به ارزش یک خوراک گوشت.

44

ای «سپیتمان زرتشت» ! اگر [پزشکانی] گونه گون درمان بخش _ یکی با کارد درمان بخش ،یکی با دارو، یکی با سخن ایزدی _ درمان کنند ، آن کس که با سخن ایزدی درمان کند ، درمان بخش ترین درمان کنندگان است؛ بسان آن کس که شکم مرد پارسائی را درمان بخشد.

آذرمهر بازدید : 23 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

دفتر سوم

يشتها 

يكي از بلندترين  و دلكش‌ترين بخشهاي «اوستا»، «يشتها» نام دارد. واژه «يشت» در معني با «يسنا» - كه از آن سخن گفتيم يكسان است و تنها فرقي كه دارد اين است كه «يسنا» به معني ستايش و نيايش به طور كلي و «يشت» به معني ستايش و نيايش ويژه ايزدان و امشاپسندان است. بخش «يشتها» شامل بيست و يك «يشت» است كه نام بيشتر آنها از نام ايزداني كه سي روز ماه به نام آنهاست، گرفته شده و در ستايش  نيايش آن ايزدان است. شماره «يشتها» در روزگار ساسانيان بسي بيشتر از امروز بوده و نوشتههاي گوناگون ديني بازمانده، ما را به نام و نشان برخي از يشتهاي از دست رفته راهبري ميكند. در ميان يشتهاي بازمانده نيز پريشاني و آشفتگي فراوان هست و زبان و چگونگي نگارش آنها يكسان نيست. ميتوان يشتهاي كنوني را به دو دسته كوتاه و بلند بخش كرد. در يشتهاي كوتاه شيوه نگارش بسيار نارسا و ساختگي و تازه به چشم ميخورد اما در يشتهاي بلند زباني پخته و كهنسال با تمام زيبائيها و آرايشهاي لفظي و معنوي ديده ميشود. يشتهاي بلند كهن‌ترين چكامه‌هاي ايراني است كه از ديرترين زمانها براي ما به يادگار مانده و به شيواترين شيوه‌ئي كه در آن روزگاران ميشده، نگاشته آمده است. «يشتها» مانند «گاثاها» منظوم است اما وزن شعرهاي آنها مانند «گاثاها» يكسان و هماهنگ نيست و ميتوان گفت زبان اوستا كه در هنگام سرايش «يشتها» بسيار پخته‌تر از زمان سرودن «گاثاها» شده و آماده پذيرش معينهاي وسيع‌تري گرديده از نظر وزن‌هاي شعر و گسترش هرچه بيشتر دايره آنها براي شاعر نيز گامهائي به پيش برداشته است. «يشتها» بجز ستايش و نيايش پروردگار و امشاسپندان و ايزدان كه در زمينه و اساس آنهاست شامل بسياري از افسانه‌ها و داستانهاي كهن نياگان ماست كه به شاعرانه‌ترين بياني باز گفته شده است. شرح بسياري از رزمها و كشمكشهاي ايرانيان و همسايگانشان و پادشاهي خاندانهاي داستاني ايران كهن را نيز در «يشتها» ميتواتن خواند. از همه اينهاگذشته، به عقيده نگارنده، گذشته از «گاثاها» كه در فشردگي سخن و تمامي و دل‌انگيزي معني پايگاهي وه دارد، هيچ‌يك از بخشهاي «اوستا» در شيوائي و رسائي به پاي «يشتها» نميرسد.  «يشتها» آئينه تمام نماي انديشه تابناك نياگان روشن‌بين ماست: منشوري است كه از هر سوي آن جلوه‌ئي از چهره درخشان آزادگان و انديشمندان كهن ايراني پديدار ميگردد. جاي بسي دريغ است كه در كتاب حاضر نمي‌توانم همه «يشتها» را به نگارش در آورم و ناچارم چند «يشت»را برگزينم. اميدوارم روزي بتوانم اين مهم را در جاي ديگري به انجام برسانم. در اين كتاب شش «يشت» از «يشتها»ي بزرگ را آورده‌ايم كه ميتواند نمودار كاملي از ديگر «يشتها» باشد و خواننده اهل را به جستجوي آنها وا دارد. گمان نميبرم كه لازم باشد در اينجا از متن اين شش «يشت» سخني گفته شود؛ چه هريك از آنها عروسي است در كمال زيبائي و برازندگي و نيازي به تعريف و توصيف من ندارد. بخشهاي «يشتها» را «كرده» مي‌نامند كه به معني «فصل» است و هر «كرده» از چند بند تشكيل مي‌گردد.

آبان يشت

كرده يكم 

       1

« اهورامزدا» به « سپيتمان زرتشت» گفت:  اي « زرتشت سپيتمان» ! « اردويسوراناهيتا» را – كه در همه جا دامان گسترده و درمان بخشنده و دشمن ديوان و پيرو آيين اهورائي  است- ستايش كن! اوست كه سزاوار است در جهان خاكي ستوده باشد و او را نيايش كنند. اوست پاكي كه جان افزايد و گله و رمه و دارائي و كشور و گيتي را بيشي و افزوني بخشد.    

2

اوست كه نطفه همه مردان را پاك كند و زاهدان همه زنان را براي زايش، بي‌الايش سازد. اوست كه زايش همه زنان را آسان گرداند و به هنگام نياز، شير در پستان زنان باردار آورد.                                                                                                 3

اوست برومندي كه در همه‌جا پر آوازه است. اوست بزرگي كه در بزرگي همچند همه آبهاي روان روي زمين است. اوست  نيرومندي كه از كوه « هكر» به درياي « فراخ كرت» فرو ريزد.                                                                                                 4

در آن هنگام كه « اردويسوراناهيتا» - آنكه هزار رود و هزار درياچه ، هريك به بزرگي چهل روز راه مرد چابك سوار، دارد به سوي « فراخ كرت» روان گردد و سرازير شود، سراسر كرانه‌هاي آن به جوش درآيد و ميانه آن بر آيد. 

                                                                                               5

از اين آب آفريده من رودي به هر يك از هفت كشور روان گردد: رودي كه در زمستان و تابستان يكسان است. « اردوي» به خواست من، آب و نطفه مردان و زهدان و شير زنان را پاك كند.                                                                                                 6

من،« اهورامزدا»، به نيروي خويش « اناهيتا » را پديد آوردم تا خانه و ده و سهر و كشور را بپرورانم و نگهباني و پاسباني كنم كسان را پناه دهم. 

   7

اي « زرتشت » ! « اردويسوراناهيتا» از سوي آفريدگار جهان، « مزدا»، برخاست. بازوان زيبا و سپيدش- كه زيورهاي پرشكوه و چشم‌نواز آنرا آراسته به ستبري شانه اسبي است. « اناهيتا» پيكري نازنين و رواني بسيار نيرومند دارد و در نهاد خويش انديشناك است....

                                                                                                8

... كدامين كس مرا نيايش خواهد كرد و كدامين كس « زور» اميخته به شير و به آيين پالوده به پيشكش من خواهد آورد؟ من براي چنين وفادار نيكدلي، آرزوي خوشي مي‌كنم و خواستار آنم كه همواره خرم و شاد ماناد.                                                                                                 9

من « اردويسوراناهيتا» را براي فروغ و شكوهش به بانگ بلند ميستايم. من او را با نيايش نيك بجاي آورده و پيشكش « زور» ميستايم. اي « اردويسوراناهيتا»! باشد كه تو از پي بانگ نيايش، به فرياد مارسي! بدين‌سان تو بهتر ستوده خواهي شد، با « هوم» آميخته به شير، با « برسم» با زبان خرد، با انديشه و گفتار و كردار نيك و با « زور» و سخن‌رسا. « اهورامزدا» زنان و مرداني را كه بهترين ستايش را بجاي مي‌آورند و « ارديبهشت» بهترين پاداش را بديشان ميدهد، خوب مي‌شناسد. ما چنين زنان و مرداني را ستايش ميكنم.   كرده دوم                                                                                                 10

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

11

اوست كه بر فراز گردونه خويش نشسته، لگام گردونه را به دست گرفته ميراند. روان خواستار ناموري « اناهيتا» در اين گردونه، پيوسته انديشناك است كه: .... كدامين كس مرا نيايش خواهد كرد و كدامين كس « زور» اميخته به شير و به آيين پالوده به پيشكش من خواهد آورد؟ من براي چنين وفادار نيكدلي، آرزوي خوشي مي‌كنم و خواستار آنم كه همواره خرم و شاد ماناد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

 كرده سوم

      12

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

13

اوست كه با چهار اسب بزرگ سپيد- يك رنگ و يك نژاد به ستيزه همه دشمنان: مردمان و ديوان و جاودان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»ها روي ميآورد و بر آن ستمكاران چيره ميشود.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده چهارم 

    14

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

15

اوست آن نيرومند درخشان بلند بالاي خوش اندامي كه بسان آبي جوشان و خروشان، به فراواني همه ابهاي روي زمين، روان است.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده پنجم

   16

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

17

آفريدگار، « اهورامزدا»، در « آرياويچ» در كرانه رود « ونگوهي دائيتيا» با « هوم» آميخته به شير، با زبان خرد، با انديشه و گفتار و كردار نيك، با « زور» و سخن رسا، « اناهيتا» را ستايش كرد.                                                                    18

« اهورامزدا» از « اناهيتا» خواستار شد: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! مرا كامياب‌گردان كه « زرتشت » پاك پسر « پورشسب » را برآن دارم تا هماره به شيوه آيين من بيندشيد و به شيوه آيين من سخن گويد و به شيوه آيين من رفتار كند. 

19

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد - « اهورامزدا» را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده ششم

20

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

  21

« هوشنگ» پيشدادي بر فراز كوه « هرا» صد اسب  و هزار گاو و ده هزار گوسفند، پيشكش « اناهيتا» كرد.                                                                                                 22

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي »ها و « كرپن »هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم؛ كه دو سوم از ديوان مازندران و دروغ‌پرستان « ورن » را بر زمين افكنم.                                                                                                 23

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را بر آورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده هفتم

     24

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

     25

« جمشيد» دارنده گله و رمه خوب بر فراز كوه « هكر» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پيشكش « اناهيتا» كرد....

             26

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم؛ كه ديوان را از دارائي و بهره و فراواني گله و خشنودي و سرافرازي بي‌بهره سازم.

                    27

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده هشتم

  28

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

29

« اژي‌دهاك» سه پوزه در سرزمين « بابل» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پيشكش « اناهيتا» كرد.. 

30

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم  هفت كشور روي زمين را از آدمي تهي سازم!

    31

« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده نهم 

     32

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

     33

« فريدون» پسر « آبتين» از خانداني توانا در سرزمين چهارگوشه « ورن» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، پيشكش « اناهيتا» كرد....

                                                                                               34

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بر « اژي‌دهاك » سه پوزه سه سر شش چشم – آن دارنده هزار چيستي، آن ديو بسيار نيرومند دروغ، آن آسيب جهان و زورمندترين ديو دروغي كه « اهريمن » براي گزند جهان خاكي تباه ساختن جهان « راستي » پديد آورد- چيره شوم و پيروز گردم و هر دو همسر او « شهرناز » و « ارنواز » را – كه برازنده نگاهداري خاندان و شايسته زايمان و افزايش دود مانند – از وي بربايم.

                                                                                                35

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده دهم

  36

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

    37

« گرشاسب» پهلوان و دلير، در كرانه درياچه « پيشينگه» صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد... 

                                                                                               38

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بر « گندرو» زرين پاشنه در كرانه  درياي موج زن « فراخ كرت» پيروز شوم؛ كه من بر روي اين زمين فراخ و گرد و بي‌كرانه تاخت آورم و بتوانم به خانه استوار دروغ‌پرست در رسم.                                                                                                 39

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد. كرده يازدهم

    40

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

41

« افراسياب» توراني نابكار، در « هنگ» زيرزميني خويش صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفند، پيشكش «اناهيتا» كرد...

       42

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم به « فر» شناور در ميان درياي « فراخ كرت»  - « فر»ي كه اكنون و در آينده از آن سر زمينهاي آريائي و « زرتشت » پاك است دست يابم! 

                                                                                               43

« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده دوازدهم

44

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

45

« كيكاوس» توانا بر فراز كوه « ارزيفيه»  صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...                                                                                                 46

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم. 

            47

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده يازدهم

48

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

49

« كيخسرو» پهلوان سر زمينهاي آريائي آن استوار دارنده كشور در كرانه درياچه ژرف و گسترده « چئچست»  صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد... 

     50

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم؛ كه من همواره در پهنه تاخت و تاز و تكاپو، پيشاپيش همه گردونه‌ها برانم؛ كه من و همرزمان من هنگامي كه دشمن نابكار، سواره به رزم ما شتابد گرفتار وي نشويم.                                                                                                 51

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده چهاردهم

     52

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

53

« توس» پهلوان جنگاور بر پشت اسب « اردويسوراناهيتا» را ستايش كرد و از وي براي اسبان و براي خويش خوستار نيرو و تندرستي شد تا بتواند دشمن را از دور بنگرد و هماوردان كينه‌ور را با يك زخم از پاي درافكند.

           54

« توس» از « اناهيتا» خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم در گذرگاه « خشر و سوك» بر فراز « گنگ» بلند و پاك، بر پسران دلير « ويسه» چيره شوم و  سرزمينهاي توراني را براندازم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده‌هزارها.

          55

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده پانزدهم

56

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

57

پسران دلير « ويسه» در گذرگاه « خشر و سوك» بر فراز « گنگ» بلند و پاك  صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...

  58

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانيم در نبرد بابل رزمجو « توس» پيروز شويم و سرزمينهاي ايراني را براندازيم: پنجاه‌ها صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.

                                                                                                59

« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده شانزدهم

  60

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

  61

كشتيران كاردان « پااورو»، هنگامي كه يل پيروزمند « فريدون» او را بسان كر كسي در هوا به پرواز در آورد، «اناهيتا» را ستايش كرد.

                                                                                                62

« پااورو» سه شبانه‌روز پياپي در پرواز بود و نمي‌توانست به خانه خويش فرود آيد. چون شبانه‌روز سوم به سپيده‌دم رسيد، هنگام بامداد او به سوي « اردويسوراناهيتا» بانگ برآورد كه                                                                                                 63

اي « اردويسوراناهيتا»! زود به ياري من بشتاب و مرا پناه ده چه اگر من زنده به زمين اهورا آفريده فرود آيم و به خانه خويش رسم، در كرانه رود « رنگها» براي تو هزار « زور» به آيين ساخته و پالوده و آميخته به « هوم» و شير پيشكش آورم.

                                                                                                64

آنگاه « اردويسوراناهيتا» بسان دوشيزه‌ئي بسيار زيبا، برومند، خوش‌اندام، بلند بالا، ازاده نژاد، پاك دامان، كمر بر ميان بسته و كفشهاي درخشان با بندهاي زرين پوشيده، روان شد....  

  65

بازوان « پا اورو» را چست و چالاك و استوار بگرفت و ديري نپائيد كه به يك تاخت، او را تندرست و شادمان، بي‌هيچ گزندي- چنان كه پيش از آن بود- بر زمين اهورا فرود آورد و به خان و مانش رساند.خواستار پرورش روان خويش و فرا چنگ آورن دانش و پارسائي و پيروزي اهورا آفريده و برتري پيروزمندانه گردند.

87

اي « اناهيتا»! بايد دوشيزگان كوشا و شايسته شوهر از تو خواستار سروري خوب و خانه خدائي دلير شوند. بايد زنان جوان باردار به هنگام زايمان از تو خواستار زايشي آسان گردند. اي « اردويسوراناهيتا»! توئي كه اين همه را بجا تواني آورد: تو، اي « اناهيتا»!

           88

اي « زرتشت »! « اردويسوراناهيتا» از فراز اختران به سوي زمين آفريده «اهورا» فرود آمد و چنين گفت:                                                                                                 89

اي «سپيتمان»! براستي «اهورامزدا» ترا سرور بزرگ جهان خاكي گردانيد و مرا به نگاهباني سراسر آفرينش پاك خويش برگماشت. از فر و فروغ منست كه ستوران خرد و كلان و آدميان بر روي اين زمين در گردش و جنبشند. من همه آفريدگان نيك و پاك «مزدا» را پاسداري ميكنم چنانكه پناهگاهي چهارپايان را پناه مي‌دهد و در خود نگاهميدارد.

  90

« زرتشت » از « اناهيتا» پرسيد: اي « اردويسوراناهيتا»!  اي آن كه «مزدا» براي تو راهي از فراز چشمه خورشيد پديد آورد تا از مارها و «آرشن»ها و «ووژك» ها و «ورنوويش»ها گزندي به تو نرسد! كدامين ستايش را در پيشگاه تو بگزارم و با كدامين ستايش، نيايش ترا بجاي آورم؟                                                                                                 91

« اردويسوراناهيتا» در پاسخ گفت از هنگام سر برآوردن خورشيد تا به گاه نهان شدن خورشيد در باختر تو و پيشواياني كه از پرسش و پاسخ اگاهند و خردمند كار آزموده‌ئي كه سخن پاك ايزدي در او راه يافته باشد، از اين « زور» من توانيد نوشيد. اي « زرتشت »! مرا چنين ستايش كن و با اين ستايش، نيايش مرا بجاي آور!                                                                                                 92

از « زور» من؛ يك « هرت»، يك تب‌دار، يك تن كه اندامي نارسا دارد، يك « سچي»، يك « كسويش»، يك زن، يك تن كه « گاثاها» را نميرايد و « پيسي» كه بايد از ديگران جدا بماند نبايد بنوشد.

  93

آنان كه كور و كر و كوتاه بالا و بي‌خردند يا داندانهائي در هم و برهم دارند يا پشت گوژ يا پيش گوژند يا به بيماري « ار» يا به بيماري « غش» دچارند يا به گواهي همان نشانه‌هاي بي‌خرديشان آشكار است، نبايد از « زور» من بنوشد. من در آيين « زور»ي كه چنين كساني برپا كنند، پاي نخواهم نهاد. « زرتشت » از « اناهيتا» پرسيد: اي « اردويسوراناهيتا»! آن « زور» هائي كه ديوپرستان و دروغ‌كيشان پس از فرو رفتن خورشيد پيشكش تو سازند چه خواهد شد؟

    95

« اردويسوراناهيتا» در پاسخ گفت: اي « زرتشت » پاك! در آيين « زور» ي كه من پاي نگذارم، ششصد تن و هزار تن از هراس انگيزان و ياوه‌سران و هرزه دارايان و فرومايگان خواهند آمد  و چنين « زور»ي شايسته ستايش ديوان است.

  96

من كوه زرين در همه‌جا ستوده « هكر» را كه « اردويسوراناهيتا» از فراز آن به بلندي هزار بالاي آدمي فرود ميآيد- ستايش ميكنم. « اردويسوراناهيتا» به بزرگي همه آبهاي روي زمين است. اوست كه يا نيرومندي هرچه تمامتر روانست.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و دوم

  91

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

98

اوست كه « مزديسنان» ، « برسم» به دست گرفته نزد وي آيند. اوست كه « هوو» ها وي را ستايش كردند و از او خواستار دارائي و توانگري شدند. اوست كه « نوذريها» به ستايش و نيايش برخاستند و از روي اسبان تيزتك خواستند. ديري نمايند كه « هوو» ها از دارائي بسيار، توانگر شدند و « نوذريها» كامروا گرديند. « گشتاسب» در اين سرزمين داراي اسبان تيزتك شد.

                                                                                                99

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و سوم

  100

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

101

اوست كه داراي هزار رود و هزار درياچه- هريك به درازي چهل روز راه مرد چابك‌سوار است. در كرانه هريك از اين درياچه‌ها خانه‌ئي آراسته و خوب ساخته، با يك صدپنجره درخشان و هزار ستون خوش‌تراش برپاست: خانه‌ئي بس بزرگ كه بر فراز هزار پايه جاي دارد.                                                                                                 102

در هر يك از اين خانه‌ها بر روي تختي، بستري زيبا و بالشهائي خوش‌بو گسترده است. اي « زرتشت »! درچنين جائي « اردويسوراناهيتا» از فراز بلنديئي برابر هزار بالاي آدمي فرو ميريزد. او به بزرگي همه آبهاي روان روي زمين است. اوست كه با نيرومندي هرچه تمامتر روانست.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و چهارم

103

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

104

« زرتشت » پاك در « آرياويچ » بر كرانه رود « ونگوهي دائيتيا » « اردويسوراناهيتا» را با « هوم» آميخته به شير، با « برسم»، با « زور»، با زبان خرد؛ با سخن رسا و انديشه وگفتار و كردار نيك ستايش كرد...                                                                                                 105

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه من پسر « لهراسب» را بر آن دارم تا هماره به آيين دين انديشد، به آيين دين سخن گويد و به آيين دين رفتار كند.                                                                                                 106

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و پنجم

  107

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود) 

108

« كي‌گشتاسب» بلند همت در برابر آب « فرزدان»   صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...

109

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه در پهنه رزم‌گيتي بر « تثرياونت» دژ آيين و « پشن» ديوپرست و « ارجاسب» دروند چيره شوم و پيروز گردم.                                                                                                 110

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.


(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و ششم

  111

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)  

  112

« زرير» در برابر آب « دائيتيا» بر پشت اسب، جنگ كنان،   صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...

            113

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه در پهنه گيتي بر « هوم‌يك» ديوپرست- كه با چنگال بلندش در هشت مغاك  بسر ميبرد و بر « ارجاسب» دروغ‌پرست ، چيره شوم و پيروز گردم.

            114

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و هفتم   

        115


(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)  

               116

« وندرمئينيش» برادر « ارجاسب» نزديك درياي « فراخ كرت»   صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد... 

                                                                                               117

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم بر « كي‌گشتاسب» و « زرير»، سوار رزمجو، پيروز شوم و سرزمينهاي آريائي را براندازم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده‌هزارها، ده‌هزارها صدهزارها! 

          118

« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و هشتم  

      119

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

      120

اوست كه «اهورامزدا» براي وي چهار اسب تيزتك از باد و باران و ابر و تگرگ پديد آورد. اي « زرتشت سپيتمان » ! از اين چهار اسب همواره براي من باران و برف و ژاله و تگرگ فرو ميبارد.   

  121

(بند نود و ششم و بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و نهم 

       122

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

       123

« اردويسوراناهيتا» پنام زرين در بركرده، ايستاده، شيفته شنيدن سرود « زور» در نهاد خويش انديشناك است:                                                                             124

كدامين كس مرا نيايش خواهد كرد و كدامين كس « زور» آميخته به شير به آيين پالوده، پيشكش من خواهد كرد؟ من براي چنين وفادار نيكدلي آرزوي خوشي ميكنم و خواستار آنم كه همواره خوش  خرم ماناد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده سي‌ام

       125

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

     126

« اردويسوراناهيتا» همواره بسان دوشيزه‌ئي جوان و برومند و خوش‌اندام، كمر بر ميان بسته، راست بالا، آزاده و پاك‌دامان كه جامعه پرچين گرانبهائي در بردارد، آشكار ميشود.

                          127

« اناهيتا» همانگونه كه شيوه اوست، « برسم» در دست و گوشواره زرين چهار گوشه‌ئي در گوش و گلوبندي بر گلوي زيبا خويش دارد. « اردويسوراناهيتا» كمر بر ميان بسته است تا پستانهايش برآيد و زيباتر بنمايد و دلنشين‌تر گردد.

                       128

بر فراز سر « اردويسوراناهيتا» تاج زرين هشت گوشه‌ئي كه سان چرخي ساخته شده، چنبري از آن پيش آمده و با نوارها زيور يافته و با صد ستاره آراسته است جاي دارد.                                                                                                 129

« اردويسوراناهيتا» جامه‌ئي از پوست سيصد ماده ببر در بر دارد . پوست ببرماده كه جانوري آبي است زيباترين پوستها است و اگر به هنگام به دست آيد، بسان سيم و زر مي‌درخشد.                                                                                                 130

اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اينك از تو خواستار اين كاميابيم كه با ارج فراوان به شهرياري بزرگي دست يابم. شهرياريئي كه در آن خوراك بسيار ساخته ميشود و بهره و بخش هركس بسيار است. شهرياريئي كه داراي اسبان شيهه كش و گردونه‌هاي خروشان و تازيانه‌هاي طنين افكن است. شهرياريئي كه در آن خوراك فراوان و توشه بسيار و چيزهاي خوش‌بو نگاهداري شده است. شهرياريئي كه در انبارهاي آن هر آنچه دلخواه كسان است و براي زندگي خوش بكار آيد ، فراوان باشد.                                                                                                 131

اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اينك از تو خواستار دو چالاكم: يك چالاك دوپا و يك چالاك چهارپا. چالاك دوپا براي آن كه در جنگ چست و چابك است و در پهنه رزم‌گردونه را بخوبي تواند راند و چالاك چهار پا براي آن كه هر دو سوي سنگر فراخ دشمن را بر هم تواند زد: از چپ به راست و از راست به چپ.                                                                                                 132

اي « اردويسوراناهيتا»! براي اين ستايش، براي اين نيايش، براي اين پيشكش ، از فراز اختران بلند پايگاه به سوي زمين آفريده «اهورا» ، به سوي آورنده « زور»، به سوي پيشكش سرشار شتاب‌اور! براي ياري كردن به خواستاري كه تو او را رهايي بخشيد، براي ياري كردن به كسي كه از راه راستي « زور» پيشكش تو كند، شتاب‌اور تا همه دلاوران بسان « كي‌گشتاسب» به خانمان برگردند.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود) 

    133

« زرتشت » بزرگ از روي راستي برگزيده، آن سرور مينوي است كه در گنجينه كردار خويش كردار نيك مردمان را پاسداري كند و در روز پسين به نزد «مزدا» آورد. شهرياري «مزدا» از آن كسي است كه پاسدار و نگاهبان بينوايان سات. به همه آبهاي نيك مزدا آفريده درود مي‌فرستم. به « اردويسوراناهيتا» درود ميفرستم. راستي بهترين توشه و مايه بهروزي است. بهروزي از آ‌ن كسي است كه راست كردار و خواستار بهترين راستي است. شكوه و فر و تندستي و پايداري تن و پيروزي و كاميابي تن و دارائي آسايش بخش و فرزندان برازنده و زندگي ديرپايا و بهشت پاكان و نيكان و روشنائي همه‌گونه آسايش بخش از آن كسي است كه ترا بستايد.

تيريشت

  كرده يكم

              1

«اهورامزدا» به « سپيتمان زرتشت » گفت: اي « زرتشت »! تو سرور مينوي وجهاني آدميان باش! ماه و « ميزد» و خانمان را ميستايم تا ستاره « تشتر» شكوهمند به همراهي ماه، شكوه به دليران ارزاني دارد. من « تشتر»، ستاره خانمان بخشنده را با پژوهش « زور» ميستايم.                                                                                                 2

« تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم: اختري كه خانه خوش و آرام بخشد. ستاره درخشنده تند پرواز بلند پايگاه از دور رخشان درمان‌بخشي كه فروغ سپيد و رشنائي پاك بيفشاند. آب درياي پهناور را ميستائيم. رود « ونگوهي» بلند آوازه را مستائيم. « گوش» مزدا آفريده و فر تواناي كياني و فروهر « سپيتمان زرتشت » پاك را مستائيم. 

    3

« تشتر» ستاره شكوهمند را به بانگ بلند، با « زور» با « هوم» آميخته به شير، با « برسم» با زبان خرد، با انديشه و گفتار و كردار نيك و سخن رسا ميستائيم. «مزدااهورا» مردان و زناني را كه بهترين ستايش را به آيين راستين بجاي ميآورند، ميشناسد. چنين مردان و زناني را ميستائيم. كرده دوم                                                                                                 4

«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه نطفه آب در اوست كه توانا و بزرگ و نيرومند است؛ كه دور بيننده و بلندپايگاه و زبر دست و بزرگوار است؛ كه نژادش از «اپم نپات» است.


(بند سوم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده سوم

  5

«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه چارپايان خرد وبزرگ چشم براه اويند ؛ كه ستمگران پيشين و « مئت » ها كه پيش از اين دست به شرارت زدند چشم براه اويند: چه هنگام «تشتر» شكوهمند سر بر خواهد آورد؟ چه هنگام ديگر باره سرچشمه‌هاي آب به نيرومندي اسبي روان خواهد گرديد؟

(بند سوم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده چهارم 

 6

«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه شتابان و چالاك به سوي درياي «فرا كرت» تازد: بسان تير پران «آرش» تيرانداز – بهترين تيرانداز ايراني – كه از كوه «ائيريوخشوت» . به سوي كوه «خوانونت» بينداخت.                                                                                                 7

آنگاه آفريدكار «اهورامزدا» نيروئي شگرف بدان تير «آرش» بخشيد و آب و گياه و «مهر» - دارنده دشتهاي فراخ گرداگرد خويش راهي براي او آماده ساختند.

(بند سوم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده پنجم

           8

«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه بر پريان چيره گردد. هنگامي كه پريان در كرانه درياي نيرومند و ژرف و خوش ديدگاه «فراخ كرت» كه آبش سر زمين گسترده‌ئي را فرا گرفته است – در پيكر ستارگان دنباله‌دار ميان زمين و آسمان پرتاي شوند، «تشتر» به پيكر اسب پاكي در ايد و خيزابهاي  دريا را برانگيزد و باد چست را به وزش درآورد و نيروي پريان را در هم شكند. 

                                                                                               9

آنگاه « ستويس » كه به هنگام بخشيدن پاداش اندر ايد اين اب را به هفت كشور رساند. پس «تشتر» زيبا و آشتي بخش به سوي كشوها روي آورد تا آنها از سالي خوب  بهره‌مند شوند. بدي‌سان سرزمينهاي آريائي از سالي خوش برخوردار گردند.

(بند سوم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده ششم

           10

«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه به «اهورامزدا» گفت: اي «اهورامزدا» ! اي خرد پاك! اي آفريدگار جهان خاكي! اي دور از هر آلايش!

        11

اگر مردم در نيايش خود مرا نام برند و بستايند چنان كه ديگر ايزدان را نام ميبرند و ميستايند من با جان درخشان و جاودانه خويش بديشان روي آورم و در زماني از پيش باز نهاده به هنگام يك يا دو يا پنجاه شب به نزد ايشان فرا رسم.

         12

«تشتر» را مي‌ستائيم. «تيشتريئني»ها را ميستائيم. آن ستاره را كه از پس «تشتر» در آيد مستائيم. «پروين» را ميستائيم. «هفتورنگ» را براي پايداري در برابر جاودان و پريان ميستائيم. «ونند» ستاره مزدا افريده را ميستائيم براي نيرومندي، براي پيروزي برازنده، براي نيروي اهورا آفريده دفاع، براي برتري، براي چيرگي بر نياز و براي پيروز شدن بر دشمني. «تشتر» درست چشم را ميستائيم.                                                                                                 13

اي « سپيتمان زرتشت »! «تشتر» شكوهمند در ده شب نخستين ماه به پيكر جواني پانزده ساله با چهره‌ئي درخشان و چشماني روشن ، بلند بالا و بسيار نيرومند و توانا و چابك در فروغ پرواز كند.                                                                                                 14

به پيكر جواني كه نخستين بار « كستي » بروي بندند. به پيكر جواني كه نخستين بار نيرومند گردد. به پيكر جواني كه نخستين بار پا به دوران مردي گذارد.

    15

كيست كسي كه در اينجا، در اين انجمن سخن گويد؟ كيست كسي كه دراينجا پرسش آورد؟ اكنون كدامين كس مرا با « زور» آميخته به شير آميخته به « هوم » خواهد ستود؟ كدامين كس را به داشتن گروهي از پسران توانگر سازم؟ به كدامين كس رواني آراسته به رسائي ارزاني دارم؟ اكنون من در جهان خاكي به آيين بهترين راستي، سزاوار ستايش و برانزده نيايشم. 

   16

اي « سپيتمان زرتشت »! «تشتر» شكوهمند در ده شب دومين ماه پيكر خاكي پذيرد و به اندام گاوي زرين شاخ در فروغ پرواز كند.

                         17

كيست كسي كه در اينجا، در اين انجمن سخن گويد؟ كيست كسي كه در اينجا پرسش آورد؟ اكنون كدامين كس مرا با «زور» آميخته به شير به «هوم» خواهد ستود؟ كدامين كس را به داشتن رمه‌ئي از گاوان توانگر سازم؟ به كدامين كس رواني آراسته به رسائي ارزاني دارم؟ اكنون من در جهان خاكي به آيين بهترين راستي، سزاوار ستايش و برازنده نيايشم. اي « سپيتمان زرتشت »! 

       18

«تشتر» شكوهمند در ده شب سومين ماه پيكر خاكي پذيرد و به اندام اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان در فروغ پرواز كند.

                 19

كيست كسي كه در اينجا، در اين انجمن سخن گويد؟ كيست كسي كه در اينجا پرسش آورد؟ اكنون كدامين كس مرا با «زور» آميخته به شير به «هوم» خواهد ستود؟ كدامين كس را به داشتن رمه‌ئي از گاوان توانگر سازم؟ به كدامين كس رواني آراسته به رسائي ارزاني دارم؟ اكنون من در جهان خاكي به آيين بهترين راستي، سزاوار ستايش و برازنده نيايشم. 

            20

اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» شكوهمند به پيكر اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان به درياي «فراخ كرت» فرود آيد.

        21

در برابر او ديو «اپوش» به پيكر اسبي سياه و كل، با يال و دم كل، با گوشهاي كل بدر ايد. يك اسب كل سهمناك 

                 22

اي « سپيتمان زرتشت »! «تشتر» شكوهمند و ديو «اپوش» بهم در آوزيند و سه شبانه‌روز با همديگر  بجنگند. ديو «اپوش» بر «تشتر» شكوهمند چيره شود و او را شكست دهد.

        23

آنگاه «اپوش» «تشتر» را هزار گام از درياي «فراخ كرت» دور براند. «تشتر» خروش درد و زاري برآورد: واي بر من، اي «اهورامزدا»! بدا به روز شما اي آبها! اي گياهها! سوك و زاري به تو اي آيين «مزديسنا»! اينك مردم در نيايش خود مرا نام نمي‌بند و نميستايند چنان كه ديگر ايزادان را نام ميبرند و ميستايند.

          24

اگر مردم در نيايش خويش نام مرا بر زبان رانند و ستايش كنند چنان كه ديگر ايزدان را نام ميبرند و ميستايند من نيروي ده اسب و ده شتر و ده گاه و ده كوه و ده آب سزوار كشتيراني را پيدا خواهم كرد.

              25

«اهورامزدا» چنين گفت: من خود به هنگام نيايش، «تشتر» شكوهمند را نام ميبريم و ميستايم. من نيروي ده اسب و ده شتر و ده گاو و ده كوه و ده آب سزاوار كشتيراني را به وي خواهم بخشيد.                                                                                                

26

اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» شكوهمند به پيكر اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان به درياي «فراخ كرت»فرود آيد.

         27

در برابر او ديو «اپوش» به پيكره سابي سياه و كل، با يال و دم كل، با گوشهاي كل بدر ايد- يك اسب كل سهمناك         28

اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» ديو «اپوش» را هزار گام از درياي «فراخ كرت» دور براند. «تشتر» شكوهمند، خروش شادكامي و رستگاري برآورد: خوشا به من اي «اهورامزدا»! خوشا به شما اي آبها! اي گياهها!ً خوشا به تو اي آيين مزديسنا! خوشا به شما اي سرزمينها! آبهاي جويبارهاي شما بي‌هيچ دشواري با دانه‌هاي درشت به سوي كشتزارها  با دانه‌هاي ريز به سوي چراگاها، به همه سوي جهان خاكي روان گردد.                                                                                                 30

اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» شكوهمند به پيكر اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان به درياي «فراخ كرت» فرود آيد. 

    31

خیزابهای دریا را برانگیزد. دریا را به جنبش و جوش و خروش و سرکشی و ناآرامی در آورد. در همه کرانه های دریای «فراخ كرت» خیزابهای گران پدیدار گردد و همه میان دریا به بالا آید.                                                                                                 32

اي « سپيتمان زرتشت »!   از آن پس «تشتر» شکوهمند دیگر باره از دریای «فراخ كرت» فراز آید و «ستویس» فرهمند نیز در پس وی برآید. آنگاه مه از آن سوی هند، از کوهی که در میانه دریای «فراخ كرت» جای دارد، برخیزد.

       33

از پس آن مه، پیکر ابرها نمایان گردد و باد نیمروز آنها را به سویی که «هوم» شادی بخش و جهان افزای از آن میگذرد، براند. آنگاه باد چالاک مزدا آفریده ابر و باران و تگرگ را به سوی گستزارها و خانمانهای هفت کشور براند.

          34

اي « سپيتمان زرتشت »! «اپم نپات» به دستیاری باد چالاک و «فر» نهفته در آب و «فروهر» های پاکان به هر یک از سرزمینهای جهان بهره ویژه ئی از آب ببخشد.

  (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)

    کرده هفتم 

    35

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که به هنگام سپیده دم درخشان از راهی دور از باد به جایگاهی که از بخشندگان پیمان نهاده شده است، بدان جایگاه پیمان نهاده پر آب، روان گردد؛ برای خواست «اهورامزدا»؛ برای خواست «امشاسپندان».

(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود) 

   کرده هشتم 

36

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که هنگام بسر آمدن سال، فرمانروایان خردمند، جانوران آزاد که در کوهساران بسر میبرد و درندگان بیابان نورد، همه چشم براه برخاستن اویند. ستاره ئی که با سر بر زدن خویش برای کشور، سالی خوش یا سالی بد ببار آورد. آیا سرزمینهای آریائی از سالی خوش برخوردار خواهند شد؟

 

                  (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)

  کرده نهم      

  37

       (بند ششم در اینجا باز خوانده می شود)

  38

آنگاه آفریدگار «اهورامزدا» نیروئی شگرف بدان تیر «آرش» بخشید و امشاسپندان و مهر – دارنده دشتهای فراخ – راهی برای او آماده ساختند. «آشی» نیک و بزرگ و «پارندی» سوار بر گردونه ئی سبک و چست، از پس آن تیر روان شوند تا بدان هنگام که در کوه «خوانونت» فرود آمد و بر زمین نشست.  

(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)  

  کرده دهم 

     39

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که بر پریان چیره شد و آنان را شکست داد، پریانی ؛ که «اهریمن» برانگیخت به امید آنکه همه ستارگان در بر دارنده نطفه آب را از کار باز دارد. 

40

«تشتر» پریان را شکست داد و از دریای «فراخ كرت» دور ساخت؛ آنگاه ابرها فراز آمدند و آبهائی که سالی خوش در پی دارند روان گردیدند. سیل باران پرشتاب و آبهای جوشان و خروشانی که در روی هفت کشور پراکنده گردد، در این ابرهاست. 

     (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود) 

      کرده یازدهم

        41

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که آبهای ایستاده و روان و چشمه و جویبار و برف و باران همه شیفته اویند.                   42

کی «تشتر» شکوهمند برای ما سر بدر خواهد آورد؟ کی چشمه های آب سترک تر از شانه اسبی روان خواهد گردید؟ کی چشمه ها به سوی کشتزارهای زیبا و دشتها و پایگاه ها رو خواهد آورد و ریشه گیاهان را از تری نیرومند خویش بهره مند خواهد ساخت؟

                     (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود) 

کرده دوازدهم

     43

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که با آب جهنده خویش بیم و هراس از دل آفریدگان فرو شوید. «تشتر» توانا اگر بستایند و گرامی دارند و خشنود سازند و خوشامد گویندش، بدین گونه جهانیان را درمان بخشد.   

                    (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)

کرده سیزدهم

   44

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که «اهورامزدا» او را به سروری و نگاهبانی همه اختران بر گماشت؛ چنان که « زرتشت » را سروری و نگاهبانی مردمان. ستاره ئی که «اهریمن» و جاودان و مردمان جادو و دیوان، آسیب و گزندی بدو نتواند رساند.  

(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)

کرده چهاردهم

45

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که «اهورامزدا» هزارگونه چستی به وی بخشید، ستاره ئی که در میان ستارگان در بر دارنده نطفه آب تواناترین ستارگان است و با آن دیگر ستارگان در فروغ پرواز میکند.                                                                                                 46

ستاره ئی که به پیکر اسب سپید زیبائی با گوشهای زرین و لگام زرنشان ا زهمه خلیجها و رودها و جویهای زیبای دریای «فراخ كرت» آن دریای نیرومند و ژرف و خوش دیدگاه که آبش سرزمین گسترده ئی را فرا گرفته است – دیدن کند. 

  47

اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه سیلاب پاک کننده و درمان بخش از دریای «فراخ كرت» سرازیر شود . این آب را «تشتر» توانا به سرزمینهای بخش کند که مردم آن وی را ستوده و گرامی داشته و خشنود ساخته و خوشامد گفته باشند. 

                                     (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)          

                 کرده پانزدهم  

    48

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که همه آفریدگان «سپندمینو» : آنها که در زیر زمین بسر میبرند، آنها که در روی زمین زیست میکنند، آنها که در آب زندگی میکنند، آنها که در خشکی بسر میبرند، آنها که پرنده اند ، آنها که خزنده اند آنها که کنامی آزاد دارند و آنها که در جهان زبریینند و از آفرینش بی آغاز و انجام «اشا» بشمار میآیند، همه شیفته دیدار اویند.

  (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)  


  کرده شانزدهم   

  49

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم؛ آن تیمار خوار نیرومند و کاردان و فرمانروا را که با هزار خواسته آراسته است. «تشتر» به کسی که او را خشنود سازد، به رایگان خواسته های فراوان بخشد.                                                                                                 50

اي « سپيتمان زرتشت »! من که «اهورامزدا» هستم ستاره «تشتر» را در شایستگی ستایش، در برازندگی نیایش، در سزاواری برای گرامی داشتن و خشنود ساختن و در شایسته بودن برای درود و آفرین برابر با خود بیافریدم.

     51

برای پایداری در برابر دیو خشکسالی و شکست دادن او و چیره شدن بر او و دشمنی او را بدو از گردانیدن – آن دیو خشکسالی که مردم هرزه درای آورند سال نیکش مینامند.                                                                                                 52

اي « سپيتمان زرتشت »! من بویژه ستاره «تشتر» را در شایستگی ستایش، در برازندگی نیایش، در سزاواری برای گرامی داشتن و خشنود ساختن و در شایسته بودن برای درود و آفرین برابر با خود بیافریدم.

   53

   (بند پنجاه و یکم در اینجا باز خوانده می شود)

  54

وگرنه دیو خشکسالی در هر روز و شب، از اینجا و آنجا سر میزد و نیروی زندگی جهان خاکی را یکسره در هم میشکست. 

        55

آری  «تشتر» شکوهمند، آن دیو را به بند کشد و با زنجیر دورویه و سه رویه و چند رویه از هم ناگسستنی ببندد؛ چنان که گوئی هزار مرد از نیرومندترین مردان، یک مرد تنها را به بنددر کشدند.                                                                                                 56

اي « سپيتمان زرتشت »! اگر در سرزمینهای آریائی برای «تشتر» شکوهمند ستایش و نیایش شایسته بجای آورند – ستایش و نیایش که به آیین بهترین راستی باشد و «تشتر» را شایسته ترین ستایش نماید سپاه دشمن بدین سرزمینها پای نتواند نهاد و گردونه های لشکر دشمن و درفشهای برافراشته آنان در این مرز و بوم ها پدیدار نخواهد گردید و سیل و بیماری بدین کشورها راه نخواهد یافت.                                                                                                 57

« زرتشت » از «اهورامزدا» پرسید؟ ای «اهورامزدا»! کدام است آن ستایش و نیایش برازنده  «تشتر» شکوهمند که به آیین بهترین راستی است؟

    58

«اهورامزدا» در پاسخ گفت: سرزمینهای آریائی باید برای  «تشتر» شکوهمند،  «زور» پیشکش آورند و  «برسم» بگسترانند و گوسپندی یک رنگ سپید یا سیاه یا رنگی دیگر – برای او بریان کنند.

  59

از آن پیشکش نباید به راهزن و زن بدکاره و نابکاری که  «گاثاها» نمیسراید و برهم زن زندگی و دشمن دین اهورائی « زرتشت » است، بهره ئی برسد،  «تشتر» شکوهمند چاره و درمان خویش را از مردمان برگیرد.                                                                                                 60

از آن پیشکش نباید به راهزن و زن بدکاره و نابکاری که  «گاثاها» نمیسراید و برهم زن زندگی و دشمن دین اهورائی « زرتشت » است، برسد،  «تشتر» شکوهمند چاره و درمان خویش را از مردمان برگیرد.                                                                                                 61

آنگاه سیلااب به سرزیمینهای آریائی  را فرا گیرد و سپاه دشمن بدین مرز و بومها درآید  و آنها را فرو کوبد و در هم شکند . پنجاهها صدها، صدهاهزار، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.                                                                 (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)                                                                                                 62

« زرتشت » بزرگ از روی راستی برگزیده، آن سرور مینوی است که در گنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد «مزدا» از آ کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است. به  «تشتر»شکوهمند و  «ستویس» توانای مزدا آفریده، پدید آورندگان آب، درود میفرستم. راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است. بهروزی از آن کسی است که راست کردار و خواستار بهترین راستی است.

                                                                                                66
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
كرده هفدهم
   67
(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
68
 « جاماسب» هنگامي كه ديد لشگر « ديويسنان» دروغ‌پرست از دور آرايش زرم گرفته پيش مي‌آيد،  صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفند، پيشكش «اناهيتا» كرد...        
     69
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه به اندازه همه ديگر آريائيان از يك پيروزي بزرگ بهره‌مند گردم.                                                                                                 70
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
 (بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
كرده هيجدهم
 71
(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

 72
« اشوزد نگهه» پسر « پورودذاخشتي» و « اشوزدنگهه» و « ثريت» پسران « سايوژدي» در نزد ايزد بزرگ و سرور درخشنده ودارنده اسب تندرو « اپم نپات»  صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...
             73
 و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانيم بر تورانيهاي « دانو»،  و بر « كر»، و « ور» از خاندان « اس بن» و رب « دورا كئت» در پهنه رزم گيتي پيروز و چيره گرديم. 
        74
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
 كرده نوزدهم
  75
 (بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
   76
« ويستئورو» از خاندان « نوذر» در كرانه رود« ويتنگوهئيتي» براي «اناهيتا» پيشكش آورد، در حاليكه با سخن راستين زير لب ميگفت: 
                       77
اي « اردويسوراناهيتا»! از روي راستي مي‌گويم كه من به شماره موهاي سر خويش از « ديويسنان» به خاك افكندم؛ پس تو اكنون رباي من گذري خشك از رود « ويتنگوهئيتي» پديد آور!
                   78
آنگاه « اردويسوراناهيتا» بسان دوشيزه‌ئي زيبا، برومند، خوش‌اندام، بلند بالا، آزاده و پاك دامان، كمر بر ميان‌بسته و كفشهاي زرين در پا كرده و با زيورهاي  فراوان آراسته، روان گشت. يك رشته از اب را از رفتن باز داشت و ديگر رشته‌ها را به خود واگذاشت و بدين سان گذري خشك از رويد « ويتنگوهئيتي» پديد آورد.                                                                                                 79
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
كرده بيستم
   80
(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
  81
« يوايشت» از خاندان « فريان» در جزيره موج‌شكن « رنگها»   صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...
                          82
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بر « اختيه» نيرنگ باز خيره‌سر چيره توانم شد و به پرسشهاي او – نودونه پرسش دشوار كه به آهنگ ستيزه و دشمني از من ميكند- پاسخ توانم گفت. 
 83
 « اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
كرده بيست و يكم 
  84
(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
  85
 «اهورامزدا» نيك كنش فرمان داد: اي « اردويسوراناهيتا»! از فراز اختران به سوي زمين آفريده «اهورا» روانه شو و ديگر باره‌بدين جا بازگرد! اي « اناهيتا»! بايد فرمانروايان دلير و نامداران كشور و پسران ايشان ترا نيايش بگزارند.
                                                                                                86
اي « اناهيتا»! بايد رزم آوران و دليران از تو اسب تيزتك و دسترس يافتن به « فر» ايزدي را خواستار شون و پيشوايان پارسا
آذرمهر بازدید : 66 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

 

دفتر دوم

يسنا

 

در سرآغاز « گاثاها» سخني از « يسنا » گفتيم و در اينجا نيز به آوردن يادداشتهاي كوتاهي كه خواننده را با اين بخش از « اوستا » اشنا سازد بس ميكنيم.

« يسنا » يكي از كهن‌ترين بخشهاي نامه مينوي « اوستا » ست كه هفتاد و دو بخش دارد و هر يك از بخشها در اوستا « haiti »   و در پهلوي و فارسي « هات » يا « ها » ميگويند.

گفتيم كه « گاثاها»هفده هات از هفتاد و دو هات  « يسنا »ست كه چون زبان آن شعر و سراينده آن « زرتشت » است همواره از آنها جداگانه نام برده‌اند.

ازهفده هات « گاثاها» و بندهاي هريك، در آغاز اين دفتر سخن گفتيم و خود « گاثاها»  را نيز به نگارش در آورديم و در اين جا ديگر نيازي به باز گفتن آن نيست.

از پنجاه و پنج هات بازمانده « يسنا » نيز هفت هات (35-41) را « haptang haiti » گويند و از آنها جداگانه نام برند زيرا در زبان همانند « گاثاها» است جز آنكه نثر است و گمان ميرود در زماني نزديك به زمان نگارش « گاثاها» نوشته شده است.

برخي از پژوهندگان، هات چهل و دوم را نيز دنباله اين هفت هات به شمار ميآورند اما زبان و موضوع آن با هفت هات يكسان نيست و بايد زمان نگارش آنرا پس از دوره نوشتن هفت هات دانست.

اين هشت هات (35-42) در ميان هات 34 (پايان « اهونودگات » ) و هات 43 (آغاز « اشتودگاثا ») فاصله است.

همچنين هات 52 در ميان چهارمين و پنجمين گاثا جاي گرفته و « هوشيام » نام دارد و نيايشي است كه در هنگام بامداد ميخوانند.

موضوع هاتهاي « يسنا » ستايش و نيايش « اهورامزدا »، « امشاسپندان » ، « ايزدان » و ديگر آفريدگان نيك اهورائي است.

ما از ميان پنجاه و پنج هات « يسنا » يه هات 9و10و12را برگزيديم و در اين دفتر به نگارش درآورديم. موضوع اين سه هات داستاني‌تر و شيرينتر و براي خواننده‌ئي كه بخواهد گزيده‌ئي از « اوستا » بخواند، دل‌انگيزتر از ديگر هاتهاي « يسنا »ست.

در هاتهاي 9و10 « هوم» (Haoma) گياه مقدسي كه از فشرده آن نوعي آشاميدني پديد ميآورند و در جشنها و نيايشهاي ديني مانند شراب مينوشيدند، موضوع گفتگوست.

پيش از اين ديديم كه « زرتشت » خود در « گاثاها» آشام « هوم» را نكوهش كرده است اما از آنجا كه پس از وي در ميان پيروانش گرايشي به بسياري از كردارهاي باستاني پديد آمد و بسياري از آن كردارها را به دين وي درآورند، « هوم» نيز نه تنها از نكوهش رهائي يافت بلكه مورد ستايش و نيايش فراوان نيز قرار گرفت و از وي بسان ايزدي توانا خواستار ياري و پاسداري شدند.

آنچه بيش از هر چيز در نگارش اين دو هات به چشم ميخورد زبائي و خيال‌انگيزي شاعرانه آن و ذوق لطيف و سرشار از شور و شوق سرايندگان آنست و اين خود براي خواننده‌ئي كه پس از سده‌هاي دراز با اين نوشته كهن روبر ميشود و به شيوائي سخن و زيبائي انديشه نگارندگانش پي مبرد، بسي شادي‌انگيز و غرورآور است.

در هات 12 يك تن از پيروان آيين « مزدا » فرمانبرداري و پيروي و پاكدلي خود را باز ميگويد  و براي آنكه در راه نيك و خوش سرانجام پاكي و راستي گامي استوار داشته باشد، سوگند ياد ميكند.

در اينجا سخن همه از ستايش پاكي و راستي و زيبائي و زندگي و آزادگي و نكوهش پليدي و دروغ و زشتي و خشم و كين است. مرد « مزدا پرست » به زبان رسا باز ميگويد كه انديشه و گفتار و كرداري نيك دارد و پيوند خويش را با همه ديوان و ناپاكان و دروغ‌زنان ميگسلد. او با دلي پاك ميگويد كه آزادي و جان و دارائي كسان را گرامي خواهد شمرد و با مردمان جز به نيكي و پاكي رفتار نخواهد كرد.

« مزدا پرست » به آييني باور دارد كه آبها و گياهها و زمين و آسمان و آدميان و چارپايان را ارج مي‌گذارد و هيچ آفريده نيكي را بيهوده و پليد نميداند.

سرانجام در پايان اين هات مي‌بينيم كه مرد « مزداپرست » در جهان سه هزار سال پيش از اين به آييني باور دارد كه افزار رزم را به يك سو نهاده و آهنگ دل‌انگيز آشتي را در ميان آفريدگان « مزدا » سرداده است.

خواندن اين هات براي دريافت چگونگي انديشه نياگان ارجمند ما درباره آييني كه بايد در زندگي بدان باور داشته باشند، بسيار سودمند است.

در پايان اين يادداشت بد نيست اندكي نيز از واژه « يسنا » گفتگو كنيم:

در « اوستا » yasna و در « سنسكريت » yajnaو در پهلوي yazasn به معني ستايش و پرستش است. ريشه يا مصدر اين واژه در « اوستا » yaz و در  « سنسكريت » yaj  و در پارسي باستان yad و در پارسي باستان yad و در پهلوي yastan يا yazitan است.

در فارسي از ريشه اين ماده  « يزد » و  « ايزد » و  « ايزدان » ( كه جمع « يزد » = « ايزد » است اما به صورت مفرد بكار ميرود) باز مانده است.

همچنين واژه « جشن» از yasna اوستائي مايه گرفته زيرا جشنهاي بزرگ ايران همه ديني بوده و معني ستايش و پرستش ديني داشته و اين واژه كه بعدها به معني هر سور و عيد و بزمي بكار رفته، بازمانده آن روزگاران است.

در جزو بسياري از نامهاي ويژه ايرانيان و نامهاي سرزمينها نيز چيزي از ريشه « يسنا » ديده ميشود كه در « يزدگرد » و « يزدخواست » و « يزدآباد » و جز آن.

  يسنا. هات . 9

 1

بامدادان كه « زرتشت » آتشدان را پاك ميگرد و مي ‌آراست و سرود ميخواند ، « هوم » به نزد وي آمد. « زرتشت » از وي پرسيد:

كيستي اي مرد كه با جان درخشان و جاودانه خويش به نيكوترين پيكري كه در سراسر جهان خاكي ديده‌ام در برابر ديدگانم نمودار گشتي؟

2

« هوم» درو دارنده مرگ پاسخ گفت:

اي « زرتشت»!

من « هوم» پاك دور دارنده مرگم. مرا فرا چنگ‌آور و براي آشاميدن آماده‌ساز!

اي « سپيتمان»!

مرا ستايش كن آنچنان كه از اين پس « سوشيانت» مرا خواهند ستود.

3

« زرتشت» گفت:

درود بر تو اي « هوم»!

آنكس كه نخستين بار در جهان خاكي ترا آماده ساخت كه بود و كدام پاداش و نيك‌بختي به وي رسيد؟

« هوم» پاك دور دارنده مرگ پاسخ گفت:

نخستين بار « ويونگهان» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيك‌بختي بدو رسيد كه داراي پسري شد: « جمشيد»، آن دارنده گله و رمه خوب و شكوهمندترين كسي كه در ميان مردمان زائيده شده؛ آن كه چشمي خورشيد سان داشت؛ آنكه در هنگام شهرياري خويش جانوارن و مردمان را بي‌مرگ و آبها و گياهان را نخشكيدني و خوردنيها را نكاستني ساخت.

  5

در هنگام شهرياري « جم» دلير، نه سرما و نه گرما، نه پيري بود و نه مرگ و نه رشك ديو آفريده. پدران و فرزندان همه پانزده ساله مينمودند.

  6

« زرتشت » ديگر باره پرسيد:

اي « هوم»!

كدامين كس بار ديگر در جهان خاكي ترا آماده ساخت و كدامين پاداش و نيك‌بختي بدو رسيد؟

7

« هوم» پاك مرگ‌زداي پاسخ گفت:

دومين بار « آتبين» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيكبختي بدو رسيد كه داراي پسري شد « فريدون» نام از خاندان توانا.

8

كسي كه « اژي‌دهاك» سه پوزه سه سر شش چشم- آن دارنده هزارگونه چالاكي، آن ديو بسيار نيرومند دروغ، آن آسيب جهان و زورمندترين ديو دروغي را كه « اهريمن» براي گزند جهان خاكي و مرگ « راستي» پديد آورد- فرو كوفت و كشت.

9

« زرتشت » سومين بار پرسيد:

اي « هوم»!

چه‌كس سومين بار ترا در جهان خاكي آماده ساخت و كدام پاداش و نيك‌بختي به وي رسيد؟

 10

« هوم» پاك مرگ‌زداي پاسخ گفت:

سومين بار « اترت» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيك‌بختي بدو رسيد كه داراي دو پسر شد: « اورواخشيه» و « گرشاسب»- يكمين داوري دادگستر و دومين پهلواني زبردست و جواني با گيسوي بلند و گرزي گران.

  11

كسي كه اژدهاي شاخدار، آن زهرآلود زرد رنگ كه زهر زردگونش به بلندي يك نيزه روان بود، آن فرو برنده مردان و اسبان را فرو كوفت و كوشت.

« گرشاسب» به هنگام نيمروز بر پشت آن اژدها در ديگي آهنين چاشت مي‌پخت. آن زيانكار كه از تف آتش عرق ميريخت، ناگهان از زير ديگ فراز آمد و آب جوشان را بپراكند. « گرشاسب» مردمنش به كناري شتافت.

 12

« زرتشت » چهارمي بار پرسيد:

اي « هوم»!

كدام كس چهارمين بار ترا در جهان خاكي آماده ساخت و كدام پاداش بدو داده شد و چه نيك بختي به وي رسيد؟

 13

« هوم» پاك دور دارنده مرگ پاسخ گفت:

چهارمين بار « پوروشسب» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيك‌بختي بدو ارزاني شد كه تو از براي وي پا به جهان گذاشتي: تو اي « زرتشت » پاك، از خاندان « پوروشسب» دشمن ديوان و دارنده آيين راستين.

 14

اي « زرتشت » ! اي در اي « ايران‌ويچ » نام‌آور!

تو نخستين بار نيايش « اهون وئيريه » ... را چهار بار بادرنگي كه بايد ، بسرودي و نيمه دوم را بلند آهنگ تر برخواندي.


15

اي « زرتشت »! اين نيرومندترين، دليرترين، كوشاترين، شتابان‌ترين و پيروزترين آفريده مينوي! تو همه ديوان را كه پيش از اين بسان مردمان بر روي زمين ميگشتند در زمين نهان كردي.

  16

« زرتشت » گفت:

درود به « هوم»: « هوم» نيك، « هوم» خوب و راست آفريده  شده، آن درمان بخش خوش‌اندام خوب‌كنش، آن پيروزگر زردگون نرم شاخه كه چون بنوشدنش بهترين آشام و بهترين راه جوي روان است.

 17

اي « هوم»! زرين! بر تو فرو ميخوانم:

- از تو خواستار دليري و پيروزي و درستي و درمان و افزايش و و بالندگي و نيرومندي تن و فرزانگيم تا بسان شهرياري كامروا به جهان درآيم و در هم شكننده ستيزه و شكست دهنده دروغ باشم.

 18

اي « هوم» زرين!

خواستارم مرا ياري كني تا ستيزه بدخواهان را چه از ديوان و مردمان و چه از جاودان و پريان و ستمكاران و « كوي»ها و « كرپن»ها و زيانكاران و گمراه كنندگان دو پا و گرگان چهارپا و لشكر گسترده دشمن – كه به فريب تاخت آورد- در هم شكنم و فرو كوبم.

 19

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين نخستين بخششم:

- بهشت پاكان، آن فراخناي روشن و جايگاه آسايش و رامش را.

از تو خواستار اين دومين بخششم:

- تندرستي و نيرومندي تن را.

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين سومين بخششم :

- زندگي ديرپاي جان را.


20

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين چهارمين بخششم :

- من كامروا و دلير و خرسند به فراخناي جهان درآيم و در هم شكننده ستيزه و شكست‌دهنده دروغ باشم.

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين پنجمين بخششم .

- من پيروزمند و شكست دهنده از كارزار به فراخناي جهان درآيم و درهم شكننده ستيزه و شكست دهنده دروغ باشم.


21

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين ششمين بخششم :

- نخستين بار ما از دزد و راهزن و گرگ بوي بريم. هيچكس پيش از ما بوي نبرد. هميشه ما از پيش بوي بريم.

 22

« هوم» به دليراني كه در پهنه كارزار اسب ميتازند، زور و نيرو بخشد.

« هوم» به زنان زاينده، پسران نامور و فرزندان پارسا دهد. « هوم» به آنان كه به داخواه، آموزش آيين راستين را پذيره شوند پاكي و فرزانگي بخشد.

 23

« هوم» به دوشيزگاني كه ديرزماني شوي ناكرده مانده باشند چون از او خواستار شوند- شوهري پيمان‌شناس بخشد.

 24

« هوم» بود كه « كرساني» را از شهرياري برانداخت- آنكه از آزمندي بر شهرياري خود بيم داشت و ميناليد و ميگفت: از اين پس پيشواي دين در سرزمين من براي گستردن آيين نگردد.

آنكس كه ميخواست همه شور به پيش رفتن را در هم شكند و بميراند.


25

خوشا به تو اي « هوم» كه از نيروي خويش شهرياري كامروائي.

خوشا به تو كه بسيار سخنان راست گفته داني.

خوشا به تو كه از پرسيدن سخنان راست گفته بي‌نيازي.

 26

اي « هوم»!

نخستين باز « مزدا » كمر ستاره نشان مينوي دين پاك « مزديسنا » را براي تو فراز آورد. بدين سان هماره كمر برميان بسته بر ستيغ كوه پناه و نگاهدار گفتار ايزدي هستي.

 27

اي « هوم»! اي بزرگ خانمان! اي بزرگ‌ده اي بزرگ‌شهر! اي بزرگ كشور! اي در پارسائي دانشور!

نيرو و پيروزي و گشايش بس رهائي بخش ترا براي تن خويش خواستارم.

 28

كين كينه‌ورز را از ما دور كن و منش خشمگين وي را بگردان!

هر آنكس كه در اين خانه، در اين ده، در اين شهر و در اين سرزمين گناه ورزد و او را از پا برگير و هوش وي را تيره ساز و منش او را در هم شكن!


29

آنكس كه به منش و پيكر ماكين ورزد با دوپا فرانتواناد رفتن! با دو دست كاري نتواناد كردن! با چشمان زمين مبيناد! با چشمان جانور مبيناد!


30

اي « هوم» زرين!

به پيكار اژدهاي زرد شهمگين، كه پيكر پارسا را نابود ميكند، رزم‌افزار برگير!

اي « هوم» زرين!

به نبرد راهزن نابكار خنخوار آزار رسان، كه پيكر پارسا را نابود ميكند، رزم‌افزار برگير!

  31

اي « هوم» زرين!

به ستيزه فرمانرواي دروغ‌پرستان ستمكار، كه با غرور سربرافراز و پيكر پارسا را نابود كند، رزم‌افزار برگير!

اي « هوم» زرين!

به رزم گمراه‌كننده ناپاك و تباه‌كننده زندگي، كه گفتار اين آيين در ياد دارد اما در كردار نياورد و پيكر پارسا را نابود كند، رزم‌افزار برگير!

 32

اي « هوم» زرين!

به جنگ زن روسپي جادوگر مردباره- كه گناهكاران را پناه دهد، كه منش وي بسان ابري در برابر باد لرزان است، كه پيكر پارسا را نابود ميكند- زرم‌افزار برگير!

اي « هوم» زرين!

به ستيزه هر آنكس كه پيكر پارسا را نابود ميكند، رزم‌افزار بر گير!

 يسنا. هات . 10

 1

ديوان و ماده ديوان از اينجا دور روند!

« سروش» نيك در اين جا پايا ماند!

« ارت» نيك در اينجا – در اين خان و ماني كه از آن « اهورا » و « هوم » راستي پرور است- بسر برد و آرام گزيند!

 2

اي خردمند!

زيرين بخش هاون ترا كه شاخه « هوم» را فرا گيرد، با « باژ» ستايش ميكنم.

اي خردمند!

زيرين بخش هاون ترا كه شاخه « هوم» را با زور بازوي مردانه در آن فرو كوبم ، با « باژ» ستايش ميكنم.

  3

اي « هوم»!

ابر و باران را كه پيكر ترا به فراز كوه بروياند، ستايش ميكنم.

چكاد كوهي را كه تو بر فراز آن ميروئي ستايش ميكنم.

  4

اي « هوم»!

زمين فراخ و بخششگر در بردارنده ترا ستايش ميكنم.

سرزميني را كه تو- بسان برازنده‌ترين گياهان خوشبو و خوب « مزدا »- از آن ميرئي ستايش ميكنم.

اي « هوم»! اي سرچشمه راستي!

بر فراز كوه بروي و در همه جا ببال!

 5

اي « هوم»!

از آفرين و نيايش من در سراسر ريشه‌ها و ساقه‌ها و شاخه‌ها ببال!

 6

اگر « هوم» را ستايش كنند، برافزايد.

مردي كه « هوم» را ستايش كند. پيروز شود.

كمترين فشرده، كمترين نوشابه وكمترين ستايش « هوم» براي كشت هزار ديوبس است.

 7

در آن خانه كه « هوم» را بياورند و ترانه درمان بخشي و درستي و چاره‌گري آنرا براي خانواده و دودمان بسرايند، هر آن آلودگي كه پديدار شده باشد بزودي نابود گردد.

  8

آري همه مي‌ها را خشم خونين رزم‌افزار در پي است جز مي « هوم» كه رامش راستي به همراه دارد و مستي آن سبك است.

آنكسان كه « هوم» را چون نوباوه خويش نوازش كنند، « هوم» خود را براي آنان آماده ميسازند و به تنشان درمان مي‌بخشد.

 9

اي « هوم»!

مرا از آن درمانهائي بخش كه تو خود از آنها درمان سازي.

اي « هوم»!

مرا از آن پيروزيهائي بخش كه تو خود از آنها دشمن را شكست دهي.

اي « هوم»!

خواستار آنم كه دوست و ستايشگر تو باشم. «اهورامزدا» يك  دوست و ستايشگر را بهتر خواند چنان كه «ارديبهشت» را.

  10

ترا اي دلير آفريده دادار، خداوند هنر بيافريد.

ترا اي دلير آفريده دادار، خداوند هنر بر چكاد البزر فرو نشاند.

 11

پس آنگاه مرغي پاك و كار آزموده ترا به هر كرانه بپراكند: در ميان ستيغهاي كوه او « اوپائيري سئن» و چكاد كوه « ستروسار» و ميان كوه « كوسروپت» و پرتگاه كوه « ويش‌پث» و دامنه كوه « سپيت‌گون»

 12

اي « هوم»!

از آن هنگام در اين كوهها پرشير و گوناگون و زرد رنگ ميروئي، درمانهاي تو با خوشي « بهمن » پيوسته است. اينك اي « هوم»! منش بدگوي را كه سرگزند من دارد از من بگردان و نابودسازد!

 13

« هوم» را نيايش مي‌گزارم كه منش بينوا را ، بسان توانگر، بزرگ كند.

« هوم» را نيايش ميگزارم كه منش بينوا را چندان بزرگ كند كه به آرزوي خود رسد.

اي « هوم» زرين آميخته به شير!

تو بدان كس كه از تو بهره‌مند گردد، مردان بسيار بخشي و او را پاكتر و خردمندتر سازي.

 14

آنان كه « هوم» نوشيده‌اند نبايد به دلخواه بسان « درخش كاويان» در جنبش باشند.

اي « هوم»!

آنان كه از تو مست گردند، بايد زنده دل پيش روند و ورزيده و كارپرداز باشند.

اي « هوم» راست و راستي پرور!

اين پيكر خوب رسته خود را به تو پيشكش ميكنم.

 15

كم و كاستي زن نابكار كوتاه خرد را كه به فريفتن « آتربان» و « هوم» انديشد، ناچيز انگارم. او خود فريفته شده است و يكسره نابود گردد.

- «هوم» بدان كس كه بخواهد آشام وي را خود بخورد و از بينوايان و مستمندان دريغ ورزد پسران نيك و پسراني كه توانند روزي « آتربان» شوند، نبخشد.

  16

تا روز پسين كه در ميان دو گوهر نبرد واپسين باشد، براي پنج چيز هستم و براي پنج چيز نيستم:

براي انديشه و گفتار و كردار نيك و فرمانبري و راستي هستم.

براي انديشه  گفتار و كردار زشت و نافرماني و دروغ نيستم.

 17

درود به «هوم» مزدا داده! «هوم» مزدا داده نيك است. درود به «هوم»! همه «هوم»ها را ستايشگرم؛ چه آنها كه بر فراز كوهها و چه آنها كه در ژرفاي دره‌ها ميرويد و چه آنها كه زنان چيده و در گوشه‌ئي نگاهداشته‌اند.

اي « هوم»!

ترا به زمين نيفكنم: ترا از جام سيمين به جام زرين ريزم زيرا كه تو شكوهنده و ارجمندي!

 18

اي « هوم»!

اينست سرودها و درودها و ستايشهاي تو.

اينست گفتار راست كه درستي آورد و پيروزي دهد و در برابر دشمن چاره و درمان بخشد.

 19

اي « هوم»!

اين همه از بهر تست اما براي من:

به تندي فرا رسد مستي تو!

روشن فرا رسد مستي تو!

سبك درآيد مستي تو!

«هوم»پيروزگر را با اين گفتار سرودني همواره ستايش كنند.

 20

درود به چارپايان! سخن خوش براي چارپايان! پيروزي براي چارپايان! خوراك و چراگاه از براي چارپايان! كشت و ورز براي چارپايان كه از براي ما خورش بپرورند!

 21

«هوم» زرين برگ را ستايش ميكنيم! «هوم» جهان افزاي را ستايش ميكنيم! «هوم» مرگ‌زداي را ستايش ميكنيم! همه «هوم»ها را ستايش ميكنيم!

اينك «فروهر» و پاداش «سپيتمان زرتشت» پاك را ستايش ميكنيم!

 يسنا. هات . 12

 1

من ديوان را نكوهش ميكنم!

من باز ميگويم كه مزداپرست و دشمن ديوان و پيرو آيين «اهورا» هستم.

من ستاينده و پرستنده «اهورامزدا» و «امشاسپندان» هستم.

من «اهورامزدا»ي نيك، خداوند نيكي، آن پاك شكوهمند را سزاوار نيايش ميدانم زيرا از اوست هر آنچه نيكوست، از اوست چارپايان؛ از اوست روشنائي؛ از روشنائي اوست كه جهان جامه شادماني در بر كرد.

 2

« سپندارمذ» نيك را برميگزينيم؛ باشد كه او از آن من شود!

من از دزدي و بدر بردن چارپايان روي ميگردانم!

من از زيان و ويراني رساندن به روستاي مزداپرستان روي ميگردانم!

  3

من آزادي رفت و آمد و آزادي خانه و كاشانه را براي هر آنكس كه با چارپايانش بر روي اين زمين بسر ميبرد، گرامي ميدارم.

به هنگام نيايش در برابر « زور» باز ميگويم:

از اين پس به زيان و ويراني روستاي مزداپرستان دست نيازم و آهنگ تن و جان كسي نكنم!

 4

من پيوند خويش را با ديوان زشت ناپاك بدسرشت وآفريده بگسلم!

من بستگي خويش را با آفريدگان دروغ و تباهي و زشتي رها سازم!

ديوان و پيروان ديوان، جاودان، جادوپرستان و همه آفريدگان گزند رساننده را رها كنم!

بدين سان بستگي خويش را با هر يك از دروغ‌پرستان آزار دهنده در انديشه و گفتار و كردار فرو گذارم!

 5

«اهورامزدا» به «زرتشت» چنين آموخت – در آن هنگام كه «مزدا» و «زرتشت» با هم سخن مي‌گفتند، در همه گفت و شنيدها و همه انجمنها «اهورامزدا» به «زرتشت» چنين آموخت.

 6

اينچنين، اينچنين كه «زرتشت» بستگي با ديوان را فرو گذاشت در همه گفت و شنيدها در همه انجمنها، در آن هنگام كه با «مزدا» سخن مي‌گفت- من نيز كه يك مزداپرستم بستگي با ديوان را فرو ميگذارم!

 7

من آييني را باور دارم كه به آبها، به گياهها، به چارپايان خوب ارج ميگزارد.

آييني را كه ميگويد:

«اهورامزدا» چارپايان و مردان پاك را بيافريد.

آيين «زرتشت» را ، آيين «كي‌گشتاسب»را، آيين «فرشوشتر» و «جاماسب» را، آيين هريك از «سوشيانت»هاي راستي پرور پاك را.

من كه يك مزداپرستم، اين آيين راستين را باور دارم.

  8

من به زبان رسا باز ميگويم كه مزداپرست و زرتشتيم و اين آيين را باور دارم.

من انديشه و گفتار و كردار نيك را باور دارم.

 9

من دين راستين «مزديسنا» را باور دارم كه جنگ را براندازد و زرم‌افزار به گوشه‌ئي نهد.

دين پاكي كه در ميان هم دينهائي كه هست و خواهد بود بزرگترين و بهترين و زيباترين دين است؛ دين اهورائي زرتشتي.

همه چيزهاي نيك را سزاوار « اهورامزدا» ميدانم .


برگرفته شده از کتاب اوستا نوشتهجلیل دوستخواه_چاپ اول در سال1343

آذرمهر بازدید : 146 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

دفتر يكم

گاتاها
 

 « گاثاها» يا سرودهاي « زرتشت» كهن‌تيرن بخش « اوستا» ست. اين بخش خود پاره‌ئي از « يسنا» ست كه چون سروده خود « زرتشت» پيامبر مزديسناست ويژگي‌ دارد و همواره جداگانه از آن نام برده و در دفتر جداگانه نوشته‌اند. از آن گذشته « گاثاها» شعر است و زبان آن با زبان ديگر بخشهاي « اوستا» و ديگر پاره‌هاي « يسنا» در آهنگ و در واژه‌ها و شيوه نگارش يكسان نيستند و بسي كهن‌تر از آنهاست. هريك از بخشهاي « يسنا» را يك « ها» يا « هات» مينامند و « گاثاها» هفده هات از هفتا و دو هات « يسنا» را در بردارد. هر يك از هاتهاي « گاثاها» داراي چندين بند است و از روي شماره و وزن شعرهايي كه در اين بندها آمده، آنها را به پنج دسته بخش كرده‌اند و هر دسته يك « گاثا» خوانده ميشود و نام خداگانه دارد. نام هر يك از پنج سرود « گاثاها» از نخستين واژه‌ئي كه آن « گاثا» بدان آغاز ميشود گرفته شده است جز « گاثا» يكم (اهونود) كه نامش از نيايش « يتااووئيريو...» كه روزي در سر اين « گاثا» جاي داشته و اكنون در پاره 13هات 27 « يسنا» جاي دارد گرفته شده. واژه « گاثا» در « اوستا» Gatha و به مهني « سرود» است. در زبان سنسكريت نيز اين واژه به همين صورت و همين معني بكار رفته. در زبان پارسي ميانه (پهلوي) Gas و جمع آن Gasan است. در « ودا» نامه ديني برهنمان « گاثاها» شعرهائي است كه پس از گفتارهاي نثري آمده باشد. در نامه‌هاي ديني بودائيان نيز چنين است. از « گاثاها»ي « زرتشت» نيز پيداست كه دنباله گفتارها و اندرزهاي منثور بوده اما امروز از آن گفتارها چيزي در دست نمانده است و اگر برخي از بخشهاي اين سرودها بي‌آغاز يا بي‌انجام يا از هم گسيخته مينمايد از اين روست. گفتيم كه هريك از پنج سرود « گاثاها» داراي چندين « هات» و « هات» داراي چندين بند است. اينك شماره و چگونگي اين « هات»ها و بندها را با زمي‌نمائيم: 1- اهونو (گاثا) (ahunavad gatha) داراي هفت « هات» (يسنا هات 28-34) و صد بند است و هر بند آن سه شعر شانزده هجايئ دارد و درنگ ميان هجاها پس از هفتمين هجاست. (7+9) 2- استود گاثا (Ostavadgatha) داراي چهار « هات» (يسنا هات 43-46) و شصت و شش بند است و هر بند آن پنج شعر يازده هجايئ دارد و درنگ ميان هجاها پس از چهارمين هجاست. (4+7). 3- سپنتمدثا (sepantmadgatha) داراي چهار « هات» (يسنا هات 47-50) و چهل و يك بند است و هر بند آن چهار شعر يازده هجايئ دارد و درنگ ميان هجاها پس از چهارمين هجاست. (4+7). 4- وهوخشترثا (Vohuxstargatha) داراي يك « هات» (يسنا هات 51) و بيست و دو بند است و هر بند آن سه  شعر چهارده هجايئ دارد و درنگ ميان هجاها پس از هفتمين هجا يعني درست در ميان است. (7+7). 5- وهيشتوايشت ثا (Vahistoistgatha) داراي يك « هات» (يسنا هات 53) و نه بند است و هر بند آن چهار شعر دارد : دو كوتاه و دو بلند. الف- شعرهاي بلند، نزوده هجائي است و درنگ ميان هجاها يك‌بار پس از هفتمين هجا و بار ديگر پس از چهاردهمين هجاست (7+7+5). ب- شعرهاي كوتاه، دوازده هجائي است و درنگ ميان هجاها پس از هفتمين هجاست (7+5). از آنچه گذشت دانستيم كه شيوه بيان « گاتها» نوعي شعر است كه آنرا شعر هجائي مينامند. « زرتشت» پيامبر مزديسنا در اين سرودهاي دل‌انگيز و جاوداني به زباني شاعرانه و باشور و بلند نظري يك شاعر جهان‌بين و پاك‌سرشت اصول ايين بزرگ خويش را به كوتاهي هرچه تمامتر بيان مي‌دارد. خواننده « گاثاها» نمي‌تواند به همه گوشه‌هاي آيين « مزديسنا» بنگرد و همه‌چيز آنرا دريابد؛ اما مي‌تواند چشم‌انداز دلنواز پاكي و راستي و ازادگي را ببيند و به شوق آرميدن در سايه شاخسار پر بار آيين ايراني گام پيش گذارد و رهنوردي آغاز كند. « گاتها» كهن‌ترين دفتر يا ديوان شعر ايراني است كه از گيرودار هزار آشوب و توفان اهريمني و چنگال ديوان ناپاك و بدسرشت رهائي يافته و به يادگار به ما رسيده است. شعرهاي اين دفتر كهن سراسر ستايش پاكي و نيكي و ازادگي و بهروزي و شادكامي مردم است.



 اهوتودكاثا
 يسنا. هات . 28  

     
         
 1
اي « مزدا»! به هنگام نيايش با دستهاي برافراشته براي همه آفرينش « سپندمينو» خواستار رامش و پناه و شادمانيم . اي « ارديبهشت»! خواستار آنم كه « بهمن» و « گوشورون» را خشنود توانم ساخت.
                                                                   2
 اي « مزدا اهورا»! به دستياري « ارديبهشت»! كه به پاكان و نيكان گشايش دهد آبادي دو جهان خاكي و مينوي را به من كه با منش نيك به تو روي ميآورم، ارزاني دار.
                                                                   3
اي « ارديبهشت»! ترا و « بهمن» و « مزدا اهورا» و « سپندارمذ» را كه براي پاكان و دينداران، كشور جاوداني مينوي را بيارايد به شيوه وآيين سرود و درود مي‌گويم. آنگاه كه شما را به ياري خوانم مرا ياري دهيد.
                                                                    4
من برآنم كه به ياري « بهمن» روان مردم را نگاهباني كنم؛ چه از پاداش « مزدااهورا» براي كردار نيك، آگاهم. تا بدان هنگام كه تاب و توان دارم مردمان را به آيين راستين رهنمون خواهيم بود.
                                                                   5
كي فرا ميرسد آن روزي كه من بتوانم « ارديبهشت» و « بهمن» و بارگاه پر فر و شكوه « اهورا» و پيروان و فرمانبران « مزدا» را به ديدگان خود بنگرم؟ من بدين مهين گفتار، زيانكاران و ديوپرستان را به راه آورم تا به دين راستين بگروند. 
                                                                  6
اي « مزدا»! بيا منش نيك و بخشايش پايدار راستي از گفتار خويش به « زرتشت» ارزاني دار. اي « اهورا» پناه و ياور نيرومند و به ما بخش تا در ستيزه با دشمن چيره شويم .
                                                                   7
اي « ارديبهشت» بهره و پاداش و شادكامي منش نيك به « گشتاسب» ارزاني دار. اي « سپندارمذ»! خواهش و نياز او را برآور. اي « مزدا» اي پادشاه! به پامبر خويش يارائي آن ده كه سرود ستايش ترا روا كند.
                                                                    8 
 اي بهتر از تو بهتري خواستارم. اي « اهورا»ي با بهترين راستي دمساز! براي « فرشوشتر» دلير و براي خويش و براي هر آنكس كه او را ببخشائي، منش نيك هماره جاودان خواستارم.
                                                                   9
اي « مزدا اهورا»! اي « ارديبهشت» اي « بهمن» ! نبايد از براي اين منش نيك كه خواستار آنيم، شما را آزرده كنيم. بايد بكوشيم كه سرود و ستايش خويش را پيشكش شما سازيم. شمائيد كه پيش از همه، مردمان را كامروا ميسازيد و از جهان مينوي برخوردار ميكنيد.
                                                                    10
اي « مزدا اهورا»! آن داناياني را كه در راستي و منش نيك سزاوار شناختي، آرزو برآور و كامروا كن؛ چه ميدانم سخن و خواهش براي رستگاري نزد تو كارساز و سود بخش است.                                                                    11
اي « مزدا » چون من راستي و منش نيك را جاودان نگاه خواهم داشت، تو نيز با خرد خويش به من بياموز و به زبان خود بازگوي و مرا آگاه‌ساز كه جهان نخستين چگونه است.
 
يسنا. هات . 29   
1
« گوشورون » به بارگاه آفريدگار روي آورد و خروش برداشت و بناليد كه: « مرا به چه كار آفريديد؟ كيست آن كس كه مرا پديد آورد؟ خشم و ستم و سنگدلي و گستاخي و زور مرا به ستوه آورد! اي آفريدگار! مرا جز تو نگاهبان ديگري نيست؛ اينك بهروزي و شادكامي بر زيگران را به من ارزاني دار!»
                                                                                    2
 آنگاه، آفريدگار چارپايان از « ارديبهشت» پرسيد: « كدامين كسي را ميشناسي كه بتواند براي چارپايان چراگاه و كشتزاري سزاورا پديد آورد و از آنان پاسداري كند؟ چه كسي را براي نگاهباني چارپايان بر ميگزيني كه بتواند دروغ و خشم را باز دارد؟»
                                                                       3
« ارديبهشت» به آفريدگار پاسخ داد: « در جهان براي چارپايان نگاهبان بي‌آزار و آيين شناسي نيست! مردمان نمي‌توانند دريابند كه بايد با زيردستان رفتاري بسزا كنند. در ميان مردمان، نيرومندتر از همه آنست كه مرا بخواند و من به ياري او بشتابم...
                                                                      4
« مزدا » بهتر به ياد ارد كه پيش از اين مردمان و ديوان چه كردند و پس از اين چه خواهند كرد. داد پديدآوردن در جهان سزاوار « اهورا»ست و ما نيز چنان خواهيم كه او خواهد.»
                                                                   5
« اينك روان من و چارپايان بارور برآنند كه با دستهاي بر افراشته آفرين خوانيم و نيايش كنيم و از « مزدا» خواستار شويم: چنان كند كه از دروغ پرستان و ديوان به شبانان و پارسيان، آسيب و گزندي نرسد.»
                                                                   6
« مزدا اهورا»ي آيين‌شناس، خود با فرزانگي به « گوشورون» گفت: « براي چارپايان، پاسدار و نگاهباني از ميان ايشان نيست؛ چه آفريدگار، آنان را براي شبانان و برزيگران بيافريد تا روزيشان فراخ و زندگيشان خوش باشد.
                                                                    7
« مزدا اهورا»ي با راستي دمساز، در جهان از براي چارپايان فراخي روزي پديد آورد تا مردمان به فرمان وي از آنها بهره‌ور گردند. » آنگاه «گوشورون» روي به « بهمن» آورد و پرسيد: « اي «بهمن»! چه كسي را در ميان مردمان ميشناسي كه پاسدار چارپايان تواند بود؟»
                                                                   8
« بهمن» گفت: « يگانه كسي كه من مي‌شناسم كه آيين ما را پذيرفته «زرتشت سپيتمان » است. اي « مزدا »! اوست كه انديشه ما و دين راستين را در جهان بگستراند. از اين رو گفتاري دلپذير بدو داديم.»
                                                                   9
«گوشورون» بناليد كه: « چگونه بجاي شهرياري توانا كه آرزو منست، به آواي نارساي يك نگاهبان ناتوان دل‌خمش دارم؟ كي فرا خواهد رسيد آن هنگام كه مرا ياوري زيردست پديدار گردد؟»
                                                                   10
«زرتشت » گفت: « اي « اهورا»! اي « ارديبهشت»!  اي« بهمن»! چارپايان را نيرومند گردانيد و مرد توانائي را برآنها بگماريد كه بتواند خانمان خوب و رامش و آسودگي پديد آورد. اي « مزدا »! من نيز برآنم كه تو نخستين پديدآورنده چنين مردي هستي.
                                                                11
راستي و منش نيك و شهرياري كجاست؟ هان! اي مردم! مرا بپذيريد و آيين بزرگ مرا دريابيد تا راستي و منش نيك و شهرياريبه شما روي آورد. اي « اهورا»! اكنون براي پاسداري خواست تو برپاي ايستاده‌ام.»
 يسنا. هات . 30    
    1
 
اينك آنچه را كه هر مرد دانائي بايد به ياد بسپارد، براي آنان كه گوش شنوا دارند و خواستار شنيدنند باز مي‌گويد از ستايش و نيايش « اهورا» و آفرين « بهمن» سخن مي‌گويم. از رستگري و شادماني آنكس كه سخنم را خوب به ياد سپارد و بكار بندد سخن مي‌گويم كه به ديدار راستي و فروغ مينوي كامياب خواهد شد.
                                                                   2
پيش از فرا رسيدن روز رستاخيز آنچه را بهتر است با گوشهاي خويش بشنويد و دوگانگي ميان دو آيين (آيين « مزدا » و كيش « اهريمن » ) را با منش روشن باز شناسيد و دريابيد كه سرانجام گردش روزگار به سود ما پايان خواهد پذيرفت.  
                                                                   3
در آغاز دو گوهر همزاد در انديشه و گفتار و كردار نيك و بد پديدار شدند. در اين ميان، نيك انديشان گوهر راستين را برگزيدند و بدانديشان گوهر دروغين را .  
                                                               4
چون اين دو گوهر به هم رسيدند از گوهر نخستين، كاخ پرشوه هستي برافراشته شد و از دومين، سراي تيره نيستي بنيان گرفت. در پايان روزگار نيز دوستداران راستي و نيكي در بارگاه مينوي از بخشايش و فروغ « اهورا» كامياب خواهند شد و پيروان دروغ و بدي در دوزخ سياه و تيرگي اهريمني فرو خواهند افتاد.
                                                                   5
از اين دو گوهر آغازين، « سپندمينو» كه گوئي آسمان بي‌كرانه جامه‌ئي است رسا بر بالاي برازنده او و همه آنان كه شادمانه به آيين بهي در آيند و باكردار ستوده خويش « مزدا اهورا» را خشنود سازند، راستي و كردار نيك را برگزيدند و « اهريمن» دروغ پرور، دروغ و كردار بد را برگزيد.
                                                                   6
ديوان نيز بدي را از نيكي و دروغ را از راستي باز نشناختند و هنگامي كه با هم در گفت و شنود بودند، فريب در آنان راه يافت بد انسان كه منش بد را برگزيدند. آنگاه همه با هم باه ديو خشم روي آوردن تا به دستياري وي زندگي مردم را تباه كنند.
                                                                   7
كسي كه به گوهر راستي و نيكي بگرود، « شهريور» و « بهمن» و « ارديبهشت» و « سپندارمذ» او را ياري و استواري دهند و در كوشش در راه راستي و برانداختن دروغ، پشت و پناه وي باشند؛ چنان كه در روز پسين از آزمايش آهن سرافراز برآيد و در برابر دروغ پرستان، نخستين كسي باشد كه به سوي بهشت جاودان گام بردارد.
                                                                   8
اي « مزدا » ! در آن زمان كه هنگام بسزا رسيدن گناهكاران و دروغ‌ پرستان فرا ميرسد، « بهمن» كشور جاوداني مينوي ترا براي پاداش كساني كه در بر انداختن دروغ و بدي و پيروزي راستي و نيكي كوشيده‌اند ميگسترد و مي‌آرايد.
                                                                   9
اي « مزدا»! ما خواستاريم از آن كسان باشيم كه زندگي را دگرگون كنند. اي « ارديبهشت»! اي مهين فرشتگان! همراهي و ياوريتان را به ما ارزاني داريد؛ آنچنان كه انديشه‌ها هماهنگ بماند و دو دلي در ما راه نيابد و همگان نيك را از بد باز شناسند.
                                                                    10
آري در آن هنگام كه راستي پيروز گردد و دروغ شكست خورد؛ آنان كه نيكنامي جستند، به پاداشي كه بديشان نويد داده شده است در سراي نيك « بهمن» و « مزدا » و « ارديبهشت» به يكديگر بپيوندند.
                                                                      11
هان اي مردم! اگر آيين فرو فرستاده « مزدا » را دريابيد و از آسايش و رامش جاوداني پيروان راستي و نيكي  رنج و زيان ديرپاي دروغ پرستان آگاه شويد؛ آينده به كام شما خواهد بود.


     يسنا. هات . 31
1
اي « مزدا »! اي ميهن فرشتگان! به ياد فرمان شما سخناني را كه براي دروغ پرستان و تباه‌كنندگان جهان راستي تلخ و ناگوار و براي دلدادگان « مزدا » خوشايند و گوار است، باز خواهم گفت:
                                                                   2
هان اي مردم! چون شما خود راه راست را نتوانيد ديد و برگزيد « مزدا اهورا» مرا داور هر دو گروه (مزداپرستان و ديوپرستان) برانگيخت و به سوي شما فرستاد تا راه راست را به شما بنمايم و همه با هم زندگي را بر پايه دين راستين بسر بريم. « مزدا اهورا» خود مرا ميشناسد و گواه درستي آيين منست.
                                                                      3
اي « مزدا »! تو خود با زبان خويش سزايي كه در آيين راستي براي نيكوكاران و گناهكاران باز نهاده‌اي، برگوي تا بدانم و همه زندگان را به آيين پاكان و راستان فرا خوانم.                                                                     4
اي « بهمن»! هر آنگاه كه « ارديبهشت» و « مزدا » و « سپندارمذ » و « اشي » و همه ميهن فرشتگان به ياري خوانده شوند؛ براي خود خواستار يك شهرياري نيرومندم تا از پرتو فره و فزايش آن بر دروغ چيره شوم.
                                                                    5
اي « بهمن»! مرا از بهترين پاداشي كه از دين راستين به من خواهيد داد آگاه ساز تا دريابيم و به ياد سپارم كه چرا به من رشك مي‌برند. اي « مزدا اهورا»! مرا از آنچه خواهد شد و آنچه نخواهد شد بيا گاهان.                                                                    6
بهترين پاداش ارزاني آن خردمندي باد كه مرا از گفتار دين راستين درباره رسائي و جاودانگي كشور « مزدا» كه « بهمن» براي او خواهد بر افراخت آگاه سازد.
                                                                   7
 آن كه در آغاز به آراستن فردوس پر فروغ كه بهترين سرشت را داراست بينديشيد؛ كسي  است كه از خرد خويش آفريدگار راستي است. اي « مزدا»! تو فردوس را با نيروي مينوي خويش برافرازي. اي « اهورا»! تو در پايان زندگي گيتي نيز چناني كه در آغاز آفرينش بودي.
                                                                   8
اي « مزدا»! آ»گاه كه ترا به چشمان خود دريافتم، در نهاد خويش به تو انديشيدم: كه توئي نخستين و پسين هستي و پدرمنش نيك؛ كه توئي دادار درستين راستي؛ كه توئي داور كردارهاي جهان.
                                                                    9
اي اي « مزدا اهورا»! آنگاه كه به چارپايان آزادانه راه دادي تا به كشاورز گرايند يا به چادرنشينان پيوندند؛ « سپندارمذ» و خرد مينوي پديد آورنده چارپايان از آن تو بود.
                                                                    10
 پس چارپايان از آن ميان، كشاورز گله‌پرور آن پاسبان منش نيك را خدايگان خويش دانستند. اي « مزدا»! چادرنشين بيابانگرد ( كه به كشاورزي نپردازد) هرچند بگوشد، از پيام نيك تو بهره نيابد. 
                                                                      11
اي « مزدا»! آنگاه كه تو در آغاز جها روان ما را آفريدي و از منش خويش به ما خرد بخشيدي آنگاه كه جان در كالبد ما دميدي. آنگاه كه پيام ايزدي و كردار نيك را به ما نمودي تا هركس آزادانه آيين پذيرد؛
                                                                   12
همان‌گاه دروغ  گفتار بسان راست  گفتار و نادان مانند دانا از درون منش خويش بانگ برداشت و هر يك از آن دو گوهر مردم را به آيين و كيش خويش فرا خواند. « سپندارمذ» هماره از روان آن كس كه هنوز سرگردان است  و در برگزيدن آئين دلي استوار ندارد، در پرسش است و به ياري او ميرسد.
                                                                     13
اي « مزدا »! تو از هر آن كردار آشكار و نهان كه در روز بازخواست پرسند يا هر آن گناه خرد و ناچيز كه از پي آن از آلايش رهائي جويند به درستي آگاهي و با ديدگان روشن خويش نگران آني.
                                                                       14
 اي « اهورا»! از تو ميپرسم: از آنچه رفت و آنچه خواهد آمد، از درود و نيايشي كه پاكدين را بايد و مزدي كه پاكان و ناپاكان را شايد . اي « مزدا»! اين همه در روز پسين چگونه خواهد بود؟
                                                                   15
 اي « مزدا»! از تو ميپرسم: سزاي آنكس كه دروغ پرست ناپاك را به شهرياري برساند، چيست؟ اي « اهورا»! از تو ميپرسم: پاد افره آن بد كنشي كه مايه زندگي خويش را جز به آزار كشاورزان درست كردار و چارپايان به دست نياورد، چيست؟
                                                                   16
 اي « مزدا اهورا»! از تو ميپرسم: آيا آن نيك انديشي كه براستي براي افزوني بخشيدن به نيروي خانمان و روستا و كشور كوشاست، مانند تو خواهد شد؟ اي « مزدا اهورا»! آن كس به كدامين كردار و در كدامين هنگام چنين خواهد شد؟
                                                                   17
اي « اهورا»! برترين پيرو راستي و بزرگترين گراينده به دروغ كيست؟ دانائي بايد تا دانايئ را بدين پرسش پاسخ گويد و بياگاهند. مباد كه ازين پس نادان كسي را بفريبد! اي « مزدا»! تو ما را آموزگار منش نيك باش.
                                                                   18
مبادا كسي از شما به گفتار و آموزش دروغ‌پرست گوش فرا دهد؛ چه آن سياهكار به خانمان و روستا و كشور ويراني و تباهي رساند. هان اي مردم! ساز نبرد كنيد و دروغ‌پرستان را با جنگ و ستيز از مرز و بوم خويش برانيد!
                                                                   19
اي « اهورا»! به گفتار آن كس بايد گوش فرا داد كه به راستي انديشيده است؛ بدان خردمندي كه درمان بخش زندگي است، بدان كس كه بتواند در برابر آذر فروزان بدانسان كه بايد، سخن راست و استوار بر زبان راند. اي « مزدا»! پاداش و پادافره مزداپرستان و ديوپرستان را به هنگام بخش كن!
                                                                   20
آن كس كه به سوي پيرو راستي آيد در آينده از نگون‌بختي و تيرگي ديرپاي ناگوار و بانگ « دريغا» بدور ماند. هان اين پيروان دروغ! چنين است روزگارتان؛ اگر كردار و دين شما، شما را بدانجا كشاند!
                                                                   21
« مزدا اهورا» پادشاهي و خدايگانيرساني خويش و دمسازي پايداري بار رسائي و راستاي و توانايي و منش نيك و جاودانگي را به كسي بخشد كه در انديشه و كردار، دوست و ياور اوست.
                                                                    22
اين نيك  انديش در برابر كسي كه با منش خويش از او آگاه شود ، پيدا و اشكار است. اوست كه با گفتار و كردار خويش، راستي و كشور جاوداني مينوي « مزدا» را نگاهباني ميكند. اي « مزدا اهورا»! اوست كه كارگزارترين ياور تو خواهد بود.
  يسنا. هات . 32 
                                                              1
اي آزداگان! اي برزيگران! اي پيشوايان! اي ديوان! براي شادماني و خشنودي « مزدا اهورا» بايد به گفتار و آموزش من گوش فرا دهيد و فرمانبردار باشيد. ازادگان و برزيگران و پيشوايان به  پاسخ « زرتشت» مي‌گويند: ما برآنيم كه بسان گماشتگان و فرمانبران تو، بدخواهان و ناپاكان را دور برانيم.
                                                              2
« مزدا اهورا» آن خداوند يگانه داراي منش نيك، آن يار نيك، آن راستي درخشان از توانائي خويش بدانان پاسخ گفت: شما را براي پارسائي بي‌الايشي كه داريد برگزيديم كه از ويژگان ما باشيد.
                                                                      3
اي ديوان! شما همه از تخمه « منش زشت»هستيد و آنكس كه ديرزماني شما را ميپرستد از دروغ و خودستائي است. شما از ديرباز بدين كردارتان در « هفتمين بوم» نامبدار شديد.
                                                                   4
از آن هنگام كه شما فرمان ميرانيد، بدترين فرمانها را روا ميداريد. آن كسان را كه از منش نيك دور شوند و از خرد « مزدا اهورا» و راستي روي برتابند بايد « دوستان ديوان» نام نهاد.
                                                                   5
 اي ديوان! شما با انديشه و گفتار و كردار زشت و تباه كننده‌ئي كه « اهريمن» به شما و پيروان دروغ آموخت، مردم را از زندگي خوب و جاوداني گمراه ميكنيد و فريب ميدهيد!
                                                                   6
اي « اهورا»! هرچند گرهم از بسياري گناه بلند آوازه گرديد؛ تو پاداش و پادافره هركس را به يادداري و با بهترين منش از آن آگاهي. اي « مزدا»! فرمان تو و دين راستين در روز پسين در كشور مينوي داده خواهد شد.
                                                                     7
مرد دانا نبايد به هيچ يك از گناهان دست يازد. رستگاري و بهره‌وري از پاداش نيك، چنان‌كه همگان شنيده‌اند، به آزمايش آهن گداخته باز بسته است. اي « مزدا اهورا»! تو از سرانجام گناهاكاران، آگاه‌تري.
                                                                   8 
 از گناهكاران شناخته شده، يكي حجم ويونگهان است كسي كه براي خشنودي مردم گوشت خوردن بدانان آموخت اي « مزدا»! چنان كن كه من از اين گناهكاران نباشم و از گروه بزهگران بدور مانم.
                                                                   9
 آموزگار بد، گفتار را تباه ميكند و با بدآموزي خويش، خرد زندگي را از اين كه با منش نيك توانگر گردد و ارج و شكوه يابد، باز باز ميدارد. اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! بدين سخنان كه از دل و جانم بر ميآيد به نزد شما گله گزارم.  
                                                                 10

اوست كه گفتار را تباه كند؛ كه از چارپا و خورشيد به زشتي باد كند (چنان كه با دو ديده توان ديدن) كه بخرد و دانا را پيرو دروغ شمارد؛ كه زمين كشت شده را بسان بيابان كند؛ كه بر روي پيرو راستي تبرزين كشد.
                                                                   11
دروغ پرستانند كه زندگي را تباه كنند و بسي انديشند تا كدبانوان و كدخدايان را از رسيدن به بخشايش ايزدي باز دارند. اي « مزدا»! آنان پيروان راستي را از بهترين منش رو گردان سازند.
                                                                   12
 آنان مردم را با گفتارشان از بهترين كردار رو گردان كنند. « مزدا» به آنان كه چارپا را با خروش شادماني به خون ميكشند، نفرين ميفرستد. آنان « گرهم» و ياران وي و « كرپن» و شهرياري خواستاران دروغ را برگزيده و به خود برتري داده‌اند.                                                                   
13
چون رستاخيز فرا رسد « گرهم» و همه ويرانگرن جهان به دوزخ آن سراي انديشه ناپاك فرود آيند. اي « مزدا»! آنگاه اين ناپاكان به آرزوي رسيدن پيامبر تو كه آنان را از نگريستن به بهشت (سراي راستي) باز خواهد داشت ناله و خروش برآورند.
                                                                     14
دير زماني است كه « گرهم» و « كوي»ها براي ستم و آزار رسانيدن به وي خرد و پايگاه خويش را فرو نهاده‌اند؛ چه آنان بر آن سرند كه دروغ‌پرست را ياري كنند. آنان پيروانشان را به كشتن چارپايان وادار مي‌كنند و ميگويند كه بدين پيشكش خونين، هوم مرگ‌زداي را به ياري بر مي‌ يزند.
                                                                   15
« كرپن» ها و « كوي»ها در روز پسين از همان كساني كه امروز به  آزارشان ميكوشند و در زندگي  آزدشان نمي‌گذارند آسيب خواهند ديد و آن ستمديدگان به خانمان منش نيك (بهشت) راه خواهند يافت.
                                                                   16
 بهترين چيزها، آموزش مرد پارسائي است كه از روي دريافت و تيزهوشي باشد. اي « مزدا اهورا»! مرا بر آن‌كس كه به آزار بيمم دهد توانائي ده و چيره گردان؛ آنچنان كه پيروان دروغ را از آزار رسانيدن به يارانهم باز توانم داشت.
  يسنا. هات . 33 
                                                                     1
 آنچنان كه در آيين نخستين زندگي آمده است، در روز پسين داور با پيرو راستي و پيرو دروغ و آنكه در نزد وي كردار درست و نادرست بهم آميخته است، از روي راستي و داد و با درست‌ترين كردار رفتار كند.
                                                                    2
آنكس كه با انديشه و گفتار و كردارش به دروغ‌پرست زيان رساند يا آنكه پيرو دروغ‌پرستان را نيكي آموزد و به دين راستين رهنمون گردد، كام و خواست « مزدا اهورا» را بر آورد.
                                                                   3
آن كس كه براي پيروان راستي آزادگان و پيشوايان و كشاورزان و شبانان- خواستار نيكي و بهتري باشد، سرانجام روزي به چمن راستي و منش نيك راه خواهد يافت.
                                                                   4
اي « مزدا»! منم كه با پرستش تو زنگار نا فرماني و بدمنشي را از دلها بزدايم و آزاده را از چنگ خيره سران و كشاورز را از همسايگان دروغ‌پرست و پيشوا را از نكوهندگان و سرزنش گران و چمن‌چارپايان و كشت‌زار را از دست گماشتگان بيدادگر ونابكار برهانم.
                                                                   5
اي « مزدا»! در آن هنگام كه در راه درست راستي و كشور منش نيك، نزد كساني كه « مزدا اهورا» همنشين آنهاست. زندگي جاودان يابم؛ « سروش» از همه بزرگتر ترا به ياري خوانم.
                                                                   6
منم آن پيشوا كه به آيين راستين، راه درست را به مردم بياموختم اينك از  « بهمن» خواستار آموختن برزيگريم تا با منش نيك بدان كار دست در زنم. اي « مزدا اهورا»! بدين اميد، مرا آرزوست كه « بهمن» و « ارديبهشت» را ديدار كنم و با ايشان به گفتگو بنشينيم.
                                                                   7
اي اي « مزدا»! اي « ارديبهشت» ! اي « بهمن»! اي بهتران! به سوي من آييد و فروغ خود را آشكار كنيد تا بجز « مغان» مردم ديگر نير به گفتار من گوش فرا دهند. بايد راديها و بزرگواريهاي نيايشگران در ميان ما آشكار و پيدا باشد.
                                                                   8
اي « بهمن»! دادخواهي مرا كه به سوي تو ميآورم، فراشناس. اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! درود و آفرين مرا كه به پيشگاه شما ميآورم باز شناسيد! اي « خرداد» ! اي « امرداد». بخشايش پايدارتان را به ستايش و نيايش من ارزاني داريد!
                                                                    9
اي « مزدا»! خرد پاك تو و رامش دو يار راستي افزاي تو (خرداد و امرداد) به آن كس كه از آيين من پيروي كند و راه نيكي و راستي در پيش گيرد، بهترين منش را ارزاني دارند. ما (پاكدينان) از ياوري آن دو (خرداد و امرداد) – كه روانشان يگانه است – برخوردار گرديم.
                                                                   10
اي « مزدا»! همه خوشيها  و شادكاميهاي زندگي را كه از آن تست (آنها كه بود و هست و خواهد بود)، به خواست خود در همين جهان به ما ببخش. به دستياري « بهمن»  خوشي ما را بر افزاي. به دستياري « شهريوري» و « ارديبهشت» تن ما را رستگار گردان.  
                                                                  11
اي « مزدا اهورا»ي تواناتر! اي  « سپندارمذ»! اي « ارديبهشت» جهان افزاي! اي « بهمن»! اي « شهريور»! به گفتار من گوش فرا دهيد: آنگاه كه هنگام پاداش هر كسي فرا رسد، از آمرزش و بخشايش دريغ مورزيد!
                                                                    12
اي « اهورا»! به من روي آور: از « سپندارمذ» توش و توانم ده؛ از پاكتر روان مرا – به پاداش نيك- زور و نيرو ده؛ از « ارديبهشت» نيرومندترين زبردستي و از « بهمن» بخشايش به من ده!                                                                    13
اي « اهورا»! اي « سپندارمذ» به سرشت، راستي آموز! اي دور بينندگان براي نگاهداري من چيزهاي بيمانند كشورتان (جهان مينوي) را چون منش نيك به من ارزاني داريد.                                                                    14
« زرتشت» زندگي و انديشه و گفتار و كردار نيك و برگزيده خود، و فرمانبري و توانائي دين راستين را به بارگاه     « مزدا » پيشكش ميكند.
  يسنا. هات .  34
1
اي « مزدا»! ما خواستاريم كه انديشه و گفتار و كرداري كه تو بدانها زندگي جاوداني و جهان راستي و كشور رسائي ارزاني خواهي داشت، به ما ببخشي.
                                                                    2
اي « مزدا»! مرد پارسا كه روانش به راستي پيوسته است، انديشه و كردار مردم نيك‌منش و پاكدين را با سرودهاي ستايش به پيشگاه نيايش تو آورد.
                                                                    3
 اي « اهورا»! اي « ارديبهشت»! شما را « ميزد» با نيايش پيشكش آوريم تا همه جهانيان را از منش نيك در كشور جاوداني بهره‌مند سازيد. اي « مزدا»! نيك‌انديشان هماره از بخشايش تو برخوردار است.                                                                    4
اي « اهورا»! از « آذر» تو كه از نيروي راستي بهره‌ور است، از آن نيرومندي كه در فرمان راستين ياد شده است، خواستاريم كه آشكارا به دوستان رامش و شادكامي دهد و به خواست تو دشمنان را رنج و ناكامي رساند.
                                                                    5
اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! اينك كه به شما پيوستمف براي پناه بخشيدن به بينوايان چه شهرياري و توانگريئي در كردار داريد؟ ما همه زيانكاران و ديوان و مردم دروغ‌پرست را رها كرديم و از ايشان جدا شديم.
                                                                   6
اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! چون شما براستي توانا و نيرومند هستيد، اين براي من نشانه آنست كه خواهم توانست كار اين جهان را برگردانم و دگرگون سازم؛ آنچنان كه شادمانتر و با پرستش و نيايش به سوي شما آيم.
                                                                    7
اي « مزدا»! رادمردان تو- پيمان شناسان نيك‌منشي كه با همه آزار و رنج دشمنان، مردم را به هوشياري از آموزش دين راستين بهره‌ور سازند- كدامند؟ اي « ارديبهشت»! جز تو كسي را نشناسم. مرا و همه نيك‌انديشان را پناه ده.
                                                                   8
اي « مزدا»! پيشوايان ديوپرستان به كردار پر آسيب و گزند خويش، ما مزداپرستان را بيم دهند. پيشواي ديوپرستان از من تواناتر است و با آيين تو دشمني ميورزد. آنان كه به دين راستين نينديشند در روز پسين از بهشت جاودان بدورند.
                                                                   9
اي « مزدا»! آن كسان كه « سپندارمذ» را – كه نزد دانا ارجمند و بزرگوار است – با كردار ناستوده بيازارند، بر منش نيك دست نيابند و آيين راستين چندان از ايشان دور است كه ددان از ما.                                                                    10
اي « مزدا اهورا»! خردمند ما را به دريافت كردار و منش نيك و ستايش « سپندارمذ» كارساز- آن يار راستي – و اميد به كشور مينوي تو، اندرز داد.
                                                                    11
اي « اهورا»! رسائي و جاودانگي تو در دو جهان چون نيرويي مينيو بكار آيد. كشورهاي « بهمن» و « ارديبهشت» و « سپندارمذ» استواري و نيرو برافرازند. اي « مزدا»! تو آنكس را كه با بدخواه تو در نبرد و ستيز است بدنيسان پيروز ميگرداني.
                                                                    12
اي « مزدا»! آيين تو چيست؟ خواست تو چيست؟ ستايش و پرستش او كدامست؟ اين همه را فراگوي تا مردم بشنوند! آن پاداشي را كه « اشي» به كسان خواهد داد بازگوي! ما را از راه هموار منش‌نيك آگاه سازد!                                                                    13
 اي « اهورا»! آن راه منش‌نيك را كه به من گفتي بازنماي – آن راه هموار و خوب ساخته شده راستي كه روان « سوشيانتها» از آن به سوي پاداشي كه به نيك‌انديشان نويد داده شده (پاداشي كه بخشش تست) خواهند خراميد.
                                                                    14
آري، اي « مزدا»! اين پاداش آرزو شده را از كنش و منش نيك در زندگي جهاني به آنان كه برزيگرند و گله و رمه خوب پرورند، ارزاني خواهي داشت. چه اين در آيين تست اي « اهورا»! – آن آيين بخردي- كه از راستي گشايش دهنده برزيگران و شبانان است. 
                                                                  15
اي « مزدا»! مرا از بهترين گفتارها و كردارها بياگاهان! اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! مرا با توانائي خود از آن ستايشي كه وام بندگان است، آگاه سازيد تا زندگي به خواست شما خرم و تازه گردد.

 
اشتودگاثايسنا. هات . 43
  1
به كام دل خواهانم كه « مزدا اهورا»ي برآورنده آرزوها به هر كس، آنچه را خواستار است، ارزاني دارد. اي « سپندارمذ»! به نيروي پايدار رسيدن و از راستي بهره‌ور بودن و شكوه پاداش و زندگي با منش نيك را به من ببخش.
                                                                    2
اي « مزدا»! آن را كه آرزوي فردوس است، از پاك‌ترين خرد آگاه تو فردوس ارزاني باد و آنچه از همه چيز بهتر است: بخشش منش‌نيك و شادماني زندگي ديرپاي كه تو روز همه روز به دستياري « راستي» خواهي داد، از آن او باد!
                                                                   3
از « به» به « بهتر» گراياد آن مردي كه در اين زندگي جهاني و در آن زندگي مينوي ما را به راه راست سود بخش رهنمون گرديد: راه درستي كه در سرانجام آن « اهورا» و آفريدگاران پاك وي آرميده‌اند. اي « مزدا»! آن رادمردي كه بسان تو خوب شناسا و پاك است، راهنماي ما شد.
                                                                   4
اي « مزدا»! ترا در جهان مينوي توانا و پاك شناختم. آنگاه كه پاداش و پادافره به دست بر مي‌گيري و پيرو راستي و و پيرو دروغ ميدهي، از گرماي « آذر» تو – كه نيرويش از راستي است- نيروي‌منش نيك به من روي خواهد نمود.
                                                                   5
اي « مزدا اهورا»! آنگاه كه نخستين بار ترا در جهان مينوي نگريستم پاك شناختم و دانستم كه چگونه كردارها و گفتارها را مزد خواهي داد: پاداش نيك به گفتارو كردار نيك و پادافره بد به گفار و كردار بد. تو در پايان گردش آفرينش، با هنر خويش بدان را از نيكان باز خواهي شناخت.                                                                    6
اي « مزدا»! در آن هنگام كه باز پسين روز فرا رسد، تو با « سپندمينو» و « شهريور» و « بهمن» - كه از كردارش در جهان راستي مي‌افزايد- بدر خواهي آمد. « سپندارمذ» مردمان را از فرا رسيدن هنگام داروي آگاه خواهد ساخت – آن داوري « سپندمينو» كه هيچكس نتواند فريبي در آن راه دهد.                                                                    7
اي « مزدا اهورا»! در آن هنگام كه « بهمن» به سوي من آمد و از من پرسيد: « كيستي و به كدامين كس باز بسته‌اي و در روز بازپسين با كدامين نشان، خود و زندگي خود را خواهي شناساند؟»، ترا پاك شناختم.                                                                    8
آنگاه بدو گفتم: « منم « زرتشت» كه دشمن دروغ‌پرست و پناه نيرومند پيرو راستي خواهم بود تا در روز رستاخيز كشور دلخواهي جاوداني از آن من گردد.» اي « مزدا»! تا هنگامي كه ميستايم و ميسرايم همچنان دشمن دروغ و ياور راستيم.
                                                                    9
اي « مزدا اهورا»! در آن هنگام كه « بهمن» به سوي من آمد و از من پرسيد: « چگونه در روز بازپسين خود را بازخواهي شناساند؟»، ترا پاك شناختم و بدو پاسخ گفتم: « با دهش آن نيايش كه به نزد « آذر» تو ميگزارم. تا بدان هنگام كه بتوانم به راستي خواهم انديشيد و خود را به « دين راستين» باز خواهم شناساند.                                                                    10
اي « زرتشت»! دين راستين مرا بنگر كه من و « سپندارمذ» آنرا همي مي‌خوانيم تا به نزد ما آيد. اينك، آنچه را خواهي پرسيد از ما بپرس كه پرسش تو، پرسش مرد نيرومندي است و آن كس كه تو از او ميپرسي توانائي دارد كه تو پرسنده نيرومند را پاسخ گويد و كامروا كند.
                                                                   11
اي « مزدا اهورا»! آنگاه كه « بهمن» به سوي من آمد و نخستين بار از سخنان تو آموزش يافتم، ترا پاك شناختم. آيا شور و دلدادگي من به هنگام رسانيدن آيين تو به مردمان – آن آييني كه به من گفتي بهترين آيين است- مايه رنج و آزار من خواهد گشت؟
                                                                   12
 آنگاه ك به من فرمان دادي: « براي آموختن دين راستين بپاخيز و به راستي گراي!» پيش از آراسته شدن كشور مينوي و پيش از آنكه « سروش» به همراه « اشي» توانگر بدر آيد و پاداش و پادافره به نيكوكاران و بزهگران رساند، بي‌هيچ نافرماني به راستي گروديم.
                                                                   13
اي « مزدا اهورا»! آنگاه كه « بهمن» براي بازشناختن خواهش من از تو به سوي من آمد، ترا پاك شناختم. اي « مزدا»! آن زندگي جاودان- كه هيچكس ترا به بخشش آن ناگريز نتواد كرد- آن هستي آرزو شده را كه در كشور مينوي تو نويد داده شده است، به من ارزاني دار.
                                                                   14
اگر در همين جهان خاكي ياري و پناه ايزدي تو از من دريغ نشود و به دستياري « ارديبهشت» از شهرياري و توانائي مينوي برخوردار گردم، بپاخيزم و با همه پيروانم- گوش به فرمان آسماني تو دارند- در برابر بدخواهان و خواردارندگان آيين تو بايستم و در بر اندختن آنان بكوشم.
                                                                   15
اي « مزدا»! در آن هنگام كه « بهمن» و « توشنامئيتي» به سوي من آمدند و به من بياموختند: « مبادا چنان رفتار كني كه پيروان دروغ را خوش و پيروان راستي را ناخوش آيد»، ترا پاك شناختم.                                                                     16
اي « مزدا اهورا»! « زرتشت» خرد پاك‌تر را براي خويش برگزيد. آنان كه از دروغ روي برتابند روان پاك برگزيده راستي را- به پيكر آراسته و از زندگي و نيرو برخوردار – در كشور خورشيد سان « سپندارمذ» دريابند. باشد كه « سپندارمذ» به كردارهايئ كه از منش نيك مايه گرفته است پاداش دهد.

    يسنا. هات . 44 
     1
اي « اهورا»! درباره نيايش- آنچنان نيايشي كه از براي كسي چون تو شايسته است- از تو ميپرسم؛ به من
پاسخ‌گوي! اي « مزدا»! كسي چون تو بايد چنين نيايشي را به دوستي چون من بياموز و به دستياري « ارديبهشت» ارجمند، ما را ياري كند تا منش نيك به نزد ما فرود آيد.
                                                                   2
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به درستي به من برگو: چگونه مردمان در جهان از پاداش كردار نيك بهره‌مند خواهند شد و آيا براستي بختيار و كامياب خواهند گرديد؟ اي « مزدا»! اي « راستي»! آن مرد پاك، آن دوست و درمان بخش زندگي، نگران روزپسين است و به مردم نويد رستگاري مي‌دهد.
                                                                   3
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ در آفيرنش پدر نخستين راستي كيست؟ كيست كه خورشيد و اختران را به گردش درآورد؟ از نيروي كيست كه ماه ميفزايد و ديگر باره ميكاهد؟ اي « مزدا»! خواستارم كه اين همه و بسا چيزهاي ديگر را بدانم.
                                                                    4 
 اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چه كس زمين را در زير و آسمانها را بر فراز نگاهداشت كه فرو نمي‌افتند؟ چه كس آبها و گياهها را بيفزايد؟ چه كس به بادها و ابرها تندي و شتاب بخشيد؟ هان اي « مزدا»؛ دادار نيك‌منش؟
                                                                   5
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ كيست كه روشنائي خوب كنش و تاريكي را بيافريد؟ كيست كه خواب خوب كنش و بيداري را بيافريد؟ كيست كه بامداد و نيمروز و شب را – كه برگزيدگان را پيمان فراياد آورد- بيافريد؟ 
                                                                  6
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ آيا براستي چنانست كه من به مردمان نويد مي‌دهم؟ آيا « ارديبهشت» و « سپندارمذ» با كردار خود پاكدينان را ياري خواهند كرد؟ آيا « بهمن» از سوي تو، كشور مينوي ترا از آن ما خواهد شناخت؟ هان اي « مزدا»! براي چه كس چارپاي بارور خرمي بخش آفريدي؟                                                                    7
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چه كس « شهريور» و « سپندارمذ» ارجمند را بيافريد؟ چه كس با فرزانگي پدر را دوستار پسر كرد؟ اي « مزدا»! من برآنم كه تو و « سپندمينو»ي پاك را آفريدگار همه اينها بشناسم. 
                                                                  8
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چگونه روان من به بخشايش شادي‌انگيز خواهد پيوست؟ من آموزش ترا به ياد خواهم سپرد و آيين زندگي را كه از « ارديبهشت» و « بهمن» مي‌پرسم به درستي درخواهم يافت. 
                                                                  9
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ آيا من كه دين مردم نيك‌انديش را از آلايش گناه مي‌پردازم و آنان را به راستي رهنمون هستم، خواهم توانست از سوي خداوندگار كشور مينيو مردم را به آن سرائي كه كسي چون تو اي « مزدا» با « ارديبهشت» و « بهمن» در آن غنوده است، نويد دهم؟
                                                                     10
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ آيا مردم به درستي با گفتار و كردار به دين من- دين با راستي پيوسته من كه به جهانيان فزوني بخشد خواهند نگريست يا به اميد بخشايشهاي تو؟
                                                                   11
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ ايا آنچنان خواهد شد كه پارسائي  و فرمانبري به آن كسان كه دين ترا بديشان آموختم، راه يابد؟ منم نخستين كسي كه به پيامبري برگزيده شدم. همه ديگرام را كه دشمن دين راستين هستند به ديده بدخواهي خواهم نگريست.
                                                                   12
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ در ميان گروهي كه بديشان سخن مي‌گويم، كيست كه پيرو راستي است و كيست كه پيرو دروغ است؟ كدام يك از آنان دشمن است؟ آن دروغ پرستي كه براي بخشايش تو با من ستيزه كند كيست؟ آيا نبايد او را دشمن به شمار آورد؟
                                                                   13
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چگونه ديو دروغ را از خود دور توانيم كرد و به سوي تيره دلاني كه از نافرماني نميخواهند با راستي پيوند داشته باشند و از منش نيك‌اندرز بشنوند، توانيم راند؟
                                                                   14
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چگونه دروغ را به دستهاي تواناي راستي توانم سپرد تا آنرا به دستور آيين تو برافكند و به دروغ‌پرستان شكستي سترك دهد و براي آنان رنجها و ستيزها ببار آورد؟  
                                                                  15
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ آيا تو آن توانائي را داري كه چون دو سپاه ناسازگار بهم رسند، به دستياري « ارديبهشت» مرا پناه دهي؟ اي « مزدا»! از روي پيماني كه تو بر آن استوار به كدام يك از دو سپاه پيروزي خواهي بخشيد؟
                                                                   16
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ كيست آن پيروزگري كه پيروان آيين ترا پشت و پناهست؟ اي « مزدا»! مرا آشكار به برگماشتن آن سرور درمان بخش زندگي، آن كه فرمانبري و منش نيك بدو روي آور شده است، آنكه تو خواستار اويي، آگاه ساز.
                                                                   17
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چگونه كام دلم از پيوستن به تو بر آيد؟ چگونه گفتارم كارساز شود؟ آيا از روي آيين تو رسائي و جاودانگي با آنكس كه از راستي بهره‌ور است، در آميزد.
                                                                   18
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چگونه آن مزد كه به من نويد داده شده است- ده ماديان و ده اسب و يك شتر- بسان رسائي و جاودانگي در بخشش تو به دستياري « ارديبهشت» به من ارزاني خواهد شد؟
                                                                   19
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ آنكس كه مزدي را نويد دهد و آنرا ارزاني ندارد، سزاي او در اين جهان چيست؟ از سزائي كه چنين كسي را در جهان مينوي خواهد بود آگاهم.
                                                                   20
آيا هرگز ديوها، خداوندگاران خوبي بوده‌اند؟ آنان مي‌بينند كه چگونه « كرپن» و « اوسيج» و « كوي» چارپايان را برايشان به خون ميكشند. اينان چارپايان را از روي آيين راستين براي گشايش بخشيدن به كشت و ورز نمي‌پرورند.
   
يسنا. هات . 45
1
اينك سخن ميگويم، هان اي كساني كه از دور و نزديك فراهم آمده،خواستار آموزش دين راستين هستيد، گوش فرا دهيد و سخن مرا بشنويد و به ياد بسپاريد! گفتار من آشكار و هويداست: مباد كه آموزگار بد- آن دروغ‌پرست كه مردم را با زبان خويش به كيش بد فرا مي‌خواند- زندگي را ديگر باره تباه كند.
                                                                   2
اينك از آن دو گوهر آغازين زندگي سخن ميگويم: گوهر پاك به گوهر پليد گفت: نه منش، نه آموزش، نه خرد و آيين ، نه گفتار و كردار و دين و نه روان ما با هم سازگار است.
                                                                   3
از آنچه « مزدا اهورا»ي دانا در آغاز زندگي به من گفت، سخن مي‌گويم: آنان كه در ميان شما، بدان آيين كه من انديشم و گويم، نگروند در پايان زندگي بهره‌شان دريغ و افسوس خواهد بود!

                                                                   4
از آنچه براي جهان بهتر است، سخن مي‌گويم. اي « مزدا»! من به آيين راستين بياموختم: آنكس كه جهان را بيافريد پدر برزيگر نيك‌منش اوست و زمين دختر نيك‌كنش هموست. « اهورا»ي بر همه گران را نتوان فريفت!
                                                                    5
از آنچه « مزدا اهورا»ي پاكتر به من گفت سخن مي‌گويم – سخني كه شنيدنش براي مردم بهتر است-: آنان كه براي خشنودي من از او فرمانبرداري كنند از كردار و منش نيك به رسائي و جاودانگي رسند. از آنكه از همه بزرگتر است سخن مي‌گويم. اي « ارديبهشت»! او را ستاينده‌ام- او را كه نيك‌خواه آفريدگارنست- « مزدا اهورا» با روان پاك خود، نيايشي را كه من از منش نيك بياموختم، بشنود و بپذيرد. باشد كه او با خرد خويش مرا از آنچه بهتر است بياگاهاند!
                                                                    7
همه زندگان و همه آنان كه بودند و خواهند بود از پاداش و پادافره‌ئي كه در دست اوست خواهند دانست كه در جاودانگي، روان پيرو راستي هميشه كامروا و شادمان و روان دروغ‌پرست پيوسته در رنج خواهد بود. اين را « مزدا اهورا» از كشور مينوي خويش بيافريند.
                                                                   8
پاداش نيك را با ستايش و نيايش درياب. آري اينك خواستارم كه با چشم خويش بر راه كشور مينوي، راه انديشه و گفتار و كردار نيك، بنگرم. از آن پس كه به دستياري « ارديبهشت»، « مزدا اهورا» را شناختيم، نيايشهاي خود را در بارگاه ستايش او فرو نهيم!
                                                                    9
« مزدا» را با منش نيك خشنود ساز- « مزدا» كه به خواست خويش به ما بهروزي و تيره‌روزي دهد- باشد كه « مزدا اهورا» از راه شناسائي خوب ما به منش نيك و به ميانجي دين راستين و توانايي خويش به ما كشت و كار دهد تا به چارپايان و كسانمان گشايش دهيم.
                                                                   10
 « مزدا» را با درود پارسائي بزرگ‌دار- آنكس را كه هميشه « مزدا اهورا» خوانده شود- چه او از « ارديبهشت» و « بهمن» خود به ما نويد داد كه در كشور مينوي وي از رسائي و جاودانگي و دربارگاهش از نيرو و پايداري بهره‌مند خواهيم بود. 
                                                                  11
پس اي « مزدا اهورا»! آنكس كه از اين پس ديوان و مردمان بدانديش را كه به خواري بدو مينكرند، پست بشمارد، دين پاك و رهاننده آن سرور، دوست و برادر و پدر وي خواهد بود.

    
يسنا. هات . 46 
1
به كدامين مرز و بوم روي آورم؟ به كجا، به كدام سرزمين بروم؟ سپاهيان و پيشوايان از من دوري گزينند و برزيگران مايه خشنودي من نگردند. فرمانروايان دروغ‌پرست كشور با من ستيزه ورزند. اي « مزدا اهورا»! برگوف چگونه ترا خشنود توانم ساخت؟
                                                                    2
اي « مزدا»! من خود آگاهم كه چرا ناتوانم: من خواسته و دارائي ناچيزي دارم و كسانم اندك شمارند! اي « اهورا»! به نزد تو گله ميآورم. تو خود در كار من بنگر و مرا ياري بخش- آنچنان كه يك دوست ياري خودرا به دوستش ارزاني دارد-  مرا ازدين راستين، از آنچه سرمايه منش نيك است، بياگاهان !
                                                                   3
اي « مزدا»! كي با مداد روز رستگاري فرا مي‌رسد كه جهان با آموزش فزايش بخش پر خرد رهانندگان ، دين راستين بپذيرد؟ كيانند آنان كه « بهمن» به ياريشان خواهد شتافت؟ اي « اهورا»! من ترا براي آگاه شدن خويش برگزيدم.
                                                                    4
دروغ‌پرست- آن بد نام تبهكار- راهبران دين راستين را از پروردن چارپايان در روستا يا كشور باز ميدارد. اي « مزدا»! خواستار كسي هستم كه دروغ‌پرست را از شهرياري بي‌بهره كند. آنكس كه از پيشروان زندگي است كه راه آيين نيك را بيارايد و هموار سازد.
                                                                   5
اگر دانائي، كه خود پيرو دين راستين است، بتواند كسي از پيروان دروغ‌پرستان را به راه راست آوردف بايد براي نگاهداري او ازاده و بزرگي را آگاه سازد تا بدان مرد به آيين راستين گرويده پناه دهد و نگذارد همكيشان ديرينش بدو آزار رسانند.
                                                                   6
اگر آن آزاده كه از او درخواست پناه دادن شده است، به ياري برنخيزد و از پناهدادن دريغ ورزد، بي‌گمان آن مرد ديگر باره به آفريدگان دروغ خواهد  پيوست؛ چه او خود دروغ‌پرست و نيك‌خواه دروغ‌پرستان است. اي « اهورا»! از همان نخستين روزي كه دين بيافريدي، يك راستي پرست دوست يك راستي‌پرست است.                                                                    7
اي « مزدا»! جز « آذر» و « بهمن» تو، كه دين راستين از كردارشان رسا خواهد گرديد، آنگاه كه دروغ‌پرست براي آزردن من آماده شود، چه كس ياور و پشتيبان من خواهد بود؟ اي « اهورا»! نهاد مرا از اين دستور آگاه ساز!
                                                                    8
اي « مزدا»! مبادا از كردار آنكس كه در سر دارد به هستي من آسيب رساند، به من رنجي رسد! باشد كه زيان آ كردار  برگردد و بدو رسد، آنچنان كه از زندگي خويش بي‌بهره ماند و به زندگي بد دچار آيد.
                                                                   9
كيست آن رادمردي كه نخستين بار به ما آموخت تا تو آفريدگار كارساز و داروپاك درست كردار را بزرگ بداريم؟ مردم خواستارند كه سخنان « ارديبهشت» تو و آنچه راه « گوشورون» به « ارديبهشت» گفت و از « بهمن» پرسيد، بشنوند.
                                                             10
اي « مزدا اهورا»! آن مرد يا زني كه آنچه را تو براي جهان بهتر دانستي بجاي آورد، يهشت جاودان به پاداش درست كرداري وي بدو ارزاني باد! من با همه آن كساني كه به نيايش تو برگمارم، از پل « چينوت» خواهم گذشت. « كرپن»ها و « كوي»ها- آنان كه روان و نهادشان هنگام رسيدن به پل چينوت در هراس خواهد افتاد؛ آنان كه همواره تا جاودان، ياران خانمان دروغ خواهند بود-  براي تباه كردن زندگي، مردم را به كردارهاي بد وادار ميكنند.
                                                                    12
هنگامي كه « ارديبهشت» از پرتو كوشش « سپندارمذ» - گشايش بخش هستي- به نوادگان و هويشان نامور « فريان» توراني روي كند، « بهمن» آنان را بپذيرد  و « مزدا اهورا» در روز پسين بديشان رامش بخشد.
                                                                   13
 كيست در ميان مردم آنكه « سپيتمان زرتشت» را از آمادگي خود براي گسترش آيين راستين خشنود كند؟ چنين كسي برازنده است كه پرآوازه و نامبردار شود. « مزدا اهورا» به وي زندگي جاودان بخشد. « بهمن» هستي او را بر افزايد و ما او را دوست خوب دين راستين شناسيم.
                                                                   14
اي « زرتشت»! كيست آن پاكديني كه در گسترش آيين بزرگ مغ، دوست و ياور تست؟ كيست آن كس كه خواستار است بدين نام بلند آوازه گردد؟ - اين كي « گشتاسب» است كه در پايان كار از دين راستين پشتيباني خواهد كرد. اي « مزدا اهورا»! من كساني را كه تو در سراي جاودائي فردوس گرد هم خواهي آورد، با گفتار و منش نيك، همي خوانم.
                                                                    15
اي « هچتسپيان»! اي « سپيتمانيان»! به شما ميگويم كه دانا را از نادان باز شناسيد! از اين كردار است كه شما راستي را به خود ارزاني داريد، آنچنان كه در نخستين آيين « اهورا» است.
                                                                   16
 اي « فرشوشترهوگو»! با اين راد مردان به سوي بهشت جاوداني روي آور. ما هر دو خواستاريم كه آنان در آنجا خوش و شادكام باشند: آنجا كه راستي و پارسائي پيوسته و كشور جاوداني به كام منش‌نيك است. جائي كه « مزدا اهورا» براي افزايش آرام دارد.
                                                                    17
جائي كه من از تو اي « جاماسب هوگو» و از فرمانبري و نيايش و آمادگي تو براي جانفشاني در راه آيين راستين، نزد « مزدا اهورا» كه به دستياري « ارديبهشت» ، اندرز گر كارآگاه، دانا را از نادان بازشناسد- سنجيده سخن خواهم گفت نه ناسنجيده. آنكس كه در پيروي از آئين من پايدار است، من نيز بهترين دارائي خويش را به دستياري منش‌نيك بدو نويد دهم. آنكس كه با ما سر ستيزه كردن دارد سزاوار ستيزه است. اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! بدين‌سان خواست شما را برآورم و شما را خشنود سازم. اين است فرمان خرد و منش من. 

                                                                  19
آنكس كه آنچه را به كام من سازگارتر است از روي دين درست براي من بجاي آورد، سزاوار پاداش است. آنكس كه جهان ديگر به وي ارزاني شده است، در اين جهان از يك جفت چارپاي بارور و هر آنچه آرزومند است بهره‌مند باد! اي « مزدا»! اي كسي كه چاره‌سازتري! اين ارزو را تو از براي من بر ميآوري!
 سپنتمدگاثا
  يسنا. هات . 47 

        1
 
 
 آنكس كه به نزد « سپندمينو» و دين راستين، انديشه و گفتار و كردار نيك پيشكش آورد، « مزدا اهورا» رسائي و جاودانگي و توانائي و پارسائي بدو خواهد بخشيد.
                                                                   2
آنچه را از براي « سپندمينو» بهتر است بايد با گفتار ومنش نيك و كردار ستوده بجاي آورد. بدين انديشه و گفتار و كردار نيك است كه مردم خود را به مزدا- پدر راستي- نشان ميدهند و « مزدا» ايشان را باز مي‌شناسد.
                                                                    3
اي « مزدا»! تويئ پدر پاك « سپندمينو» - كسي كه از پس پرسش و پاسخ با « بهمن» چارپاي خرمي بخش براي ما پديد آورد. آنگاه « سپندارمذ» براي كشتزارش بدو رامش بخشيد.
                                                                   4
اي « مزدا»! دروغ‌پرستان از فرمان « سپندمينو» سرپيچيدند نه راستي‌پرستان. آنكس كه به بيش و كم خرسند و تواناست بايد به راستي‌پرست مهرباني كند و بدخواه دروغ‌پرست باشد.
                                                                   5
اي « مزدا اهورا»! تو به دستياري « سپندمينو» ، آنچه را بهتر است به راستي‌پرست نويد دادي. آيا دروغ‌پرست- آن كه با كردار و منش زشت بسر مي‌برد بي‌خواست تو از پاداش آن نويد بهره‌ور خواهد شد. 
                                                                 6
اي « مزدا اهورا»! بسا كسان كه خواند به آيين راستين بگروند و خواستارند بشنوند كه در هنگام آزمايش آذر به ياري « سپندمينو» و دستياري « سپندارمذ» و « ارديبهشت» پاداش و پادافره راستي‌پرستان و دروغ‌پرستان را چگونه خواهي داد.
 يسنا. هات . 48
1
اي « اهورا»! چون روز شمار فرا رسد و راستي بر دروغ چيره گردد- آنسان كه به ديوها و مردمان گناهكار و پيرو دروغ كيفري كه از ديرباز آگاهي داده شده است، برسد – آنكس كه نيايشگر تست از بخشايش تو برخوردار گردد.
                                                                   2
اي « اهورا»! مرا از آنچه تو بدان آگاهي، آگاه گران: آيا تو تواند بود كه پيش از فرا رسيدن روز بازپسين و كيفر يافتن دروغ‌پرست در جهان مينوي، پيرو راستي در همين جهان دروغ‌پرست را شكست دهد؟ نيك اشكار است كه پاسخ اين پرسش جهان را پيام نيكي است.
                                                                   3
بهترين آموزش براي دانا آنست كه « اهورا»ي نيكخواه پاك به ميانجي دين راستين بياموزد. اي « مزدا»! دانا بايد به دستياري خردمنش نيك، آيين نهائي ترا دريابد.
                                                                   4
اي « مزدا»! آنكس كه گاه انديشه و گفتار و كردار نيك و گاه انديشه و گفتار و كردار بد را پيرو باشد، زماني به آستين راستين بگرود و روزگاري به كيش دروغين روي آورد، در روز پسين به خواست تو از ديگر مردمان كه به بهشت يا دوزخ درآيند جدا گردد و او را به همستكان درآورند.
                                                                   5
اي « سپندارمذ»! چنان كن كه شهرياران خوب باكردار و آيين نيك پادشاهي كنند. مباد كه شهرياران بد به ما پادشاهي كنند. اي « سپندارمذ»! چنان كن كه براي مردم خانه و زندگي بهتر و براي چارپايان چمن و چراگاه خوش فراهم آيد.
                                                                  6
آري « سپندارمذ» به ما خانمان خوب و پايداري و نيرو داد و « بهمن» ارجمند براي چارپا چمن و چراگاه پديد آورد. « مزدا اهورا» در آغاز آفرينش گيتي به دستياري « ارديبهشت» گياهها را برويانيد و چراگاهها را بگسترانيد.
                                                                   7
هان اي كساني كه خواستار پاداش منش‌نيك هستيد! به دستياري دين راستين- كه مرد پاك ياور آنست- خشم را براندازيد و ستم را از خود دور سازيد. اي « اهورا»! چنين آفريدگاني كه داراي منش نيكند جاودانه در سراي تو خواهند زيست. 
                                                                  8
 اي « مزدا»! بخشش كشور نيك تو كدام است؟ پاداش تو كدام است؟ - آري پاداش براي من اي « اهورا»! – كدام است آن داوري آشكاراي تو به ميانجي « ارديبهشت»؟ كدام است آن سنجيدن كردارها به ياوري « بهمن» كه پارسيان آرزومند آنند؟
                                                               9
اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! كي خواهم دانست كه شما تواناتر از هركسي هستيد- تواناتر از آنكه مرا به آسيب بيم دهد؟ داوري « بهمن» را آشكارا به من باز گوييد! رهاننده بايد بداند كه پاداش وي براي دين گسترش چه‌سان خواهد بود.
                                                                   10
 اي « مزدا»! كي مردم پيام مرا خواهند شناخت؟ كي پليدي اين مي را كه « كرپن»ها از روي كين و آهنگ بد، شهرياران و سروران سرزمينها را بدان ميفريبند- خواهي برانداخت؟  
                                                                  11
 اي « مزدا»! كي راستي و پارسائي و كشور پر از كشتزارهاي گسترده و آباد و خانمان خوب پديدار خواهد شد؟ كيانند كه ما را در برابر  دروغ‌پرستان خونخوار رامش خواهند داد؟ كيانند كساني كه منش‌نيك را باز خواهند شناخت؟
                                                                   12
اي « مزدا»! اينانند رهاننگدان كشورها كه براي خشنودي آيين تو از منش و كردار نيك و راستي پيروي كنند. اينان برافكنندگان خشم و كوتاه كنندگان دست ستم و زورند.
     يسنا. هات . 49
                                                                  1
اكنون ديرگاهي است كه « بندو» بزرگترين ستيزه‌جوي با من است – مني كه خواستارم گمراهان را از راستي خشنود گردانم اي « مزدا»! با پاداش نيك به سوي من اي و مرا پناه بخش! اي « بهمن»! « بندو» را گرفتار مرگ ساز!
                                                                   2
اكنون ديرگاهي است كه « بندو»- اين آموزار دروغين كه از راستي سرپيچيده است و در انديشه ندارد كه  « سپندارمذ» را به خود راه دهد و با « بهمن» به پرسش و پاسخ برخيزد- در سر راه من مانده است.
                                                                   3
اي « مزدا»! « راستي» براي سودبخشيدن در آيين ما نهاده شده است و « دروغ» براي زيان رسانيدن در كيش دروغين. آرزو دارم كه همه گمراهان به منش نيك پيوندند. من كسان را از آميزش با دروغ‌پرستان باز ميدارم.
                                                                   4
آن بدمنشاني كه شبان نيستند و در ميان شبانان بسر ميبرند و با زبان خويش خشم و ستم ميپرورند، كردار بد نزد ايشان افزونتر است و در روز بازپسين خانمان ديو- كه جايگاه دروغ‌پرستان است – از آن ايشان خواهد بود. 
                                                                  5
اي « مزدا»! كاميابي و گشايش در زندگي از آن كسي باد كه روان خويش را با « بهمن» پيوند دهد و به ميانجي « ارديبهشت» با  « سپندارمذ»  شناسا شود. اي « اهورا»! با چنين كساني به كشور مينوي تو در آييم.
                                                                    6
اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! شما را به گفتن آنچه انديشه خرد شما گوياي آنست برانگيزم تا درست بازشناسم كه چگونه بايد دين شما را بگسترم.
                                                                   7
اي « مزدا»! اين سخن را « بهمن» و « ارديبهشت» بشنوند! تو خود نيز اي « اهورا» گوش فرا ده! – كدام پيشوا و كدام سپاهي دادور و آيين‌پذير است كه با پذيرش دين به كشاورز براي گرويدن به دين راستين آوازه نيك دهد؟
                                                                   8
اي « مزدا اهورا» ! اي هماره جاودان! از تو خواهانم به « فرشوشتر» پيوستگي شادي بخش‌تر با « ارديبهشت» بخشي و به من كشور نيك مينوي خويش را. اي « اهورا»! من و فرشوشتر خواستاريم كه از فرستادگان تو بشمار آييم
                                                                   9
« جاماسب» - نگاهبان و ياور دين راستين كه از براي سود رسانيدن آفريده شده است – فرمانها را بشنود! راست گفتار با دروغ‌پرست در نياميزد و در روز پسين روانهاي به راستي پيوستگان از بهترين پاداش بهره‌ور گردد.
                                                                  
10
اي « مزدا»! اي تواناي بزرگ! منش نيك و روان پيرو راستي و نيايش و پارسائي و كوشش را در بارگاه تو نگاهداري كنم تا تو با نيروي پايدار خويش بر آن پاسباني كني.
                                                                   11
 آن كسان كه به فرمان شهرياران بد گردن نهند، بدمنش و بدگفتار و بدكردارند.! در پايان زندگي روانهاي ديگر گناهكاران آن پيروان دروغ را با خورشهاي پليد پذيره شوند. آنان آشكارا به دوزخ – خانمان دروغ- درآيند.
                                                                    12
اي « ارديبهشت»! ياوري تو كدام است؟ اي « بهمن»! ياري و پشتيباني تو براي من كه زرتشتم و ترابه ياري همي‌خوانم چيست؟ اي « مزدا اهورا» ! من كه با ستايشهاي خويش به تو آفرين خوانم، اين ياوري را از تو خواستارم: - چيزي كه در بخشش تو از همه چيز بهتر است.
  يسنا. هات . 50
                                                                        1
آيا پس از پايان زندگي روان من از ياوري كسي برخوردار تواند بود اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»؟ آنگاه كه من شما را به ياري همي خوانم، جز شما و « مزدا اهورا»  كه به درستي شناخته شده است- كيست كه ياور و نگاهدار منست؟
                                                                    2
 اي « مزدا » ! چگونه است حال كسي كه خواستار چارپاي خرمي بخش است و آرزو دارد كه آن چارپا و كشتزار ي خرم از ان شود؛ كسي كه از روي دين راستين، درست زندگي كند در ميان بسياري كه به خورشيد نگرند؟ تو در روز شمار آنان را در بهشت- سراي هوشياران- جاي دهي.
                                                                   3
اي « مزدا » ! آنچه به دستياري « ارديبهشت» و به ميانجي « شهريور» و « بهمن» نويد دادي، از آن او باد! – آن مردي كه به نيروي « اشي» دين راستين را در سرزمين همسايه دروغ‌پرست بگسترد و هستي را از آباداني بهره‌ور سازد. 
                                                                  4
اي « مزدا اهورا» ! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! اي « شهريور»! اكنون شما را ستايش كنان پرستش ميكنم تا پيكر نماينده كردارها – كه رادمردان در آرزوي آنند – در راه فرمانبرداران آيين راستين به سوي « گرزمان» بايستد.
                                                                   5
آري، اي « مزدا اهورا» ! اي « ارديبهشت»! از بخشش شما برخوردار شوم؛ چه شما به پيام‌آور خويش مهربانيد و با ياري آشكار، به يك جنبش دست، فردوس را به ما ارزاني داريد.
                                                                   6
اي « مزدا » ! پيامبر نيايش‌گزار تو - « زرتشت»، آن دوست راستي- بانگ برآورده است: - بشود كه آفريدگار خرد، به ميانجي « بهمن» ، آيين خويش را به من بياموزد تا زبانم جز به راستي نگردد و سخن نگويد.
                                                                    7
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! اينك با ستايش و نيايش شما، اسبان تكاور و چست و پهناورد و توانا برانگيزم تا بدانها فراز آييد و به ياري من شتابيد!
                                                                   8
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! با سرودهاي بلندآوازه‌ئي كه به كوشش من پديدار گشته است و با دستهاي برافراشته و نيايش پارسيان و هرآنچه از هنر منش‌نيك به شمار آيد، به شما روي آورم.
                                                                   9
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! آنگاه كه به پاداش دلخواه خود دست يابم با كردار و منش‌نيك و پرستش، ستايش‌كنان به سوي شما آيم. از آن پس بكوشم تا نيك انديش پيرو دين راستين نيز از پاداش نيك بهره برگيرد.
                                                                    10
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! هر آن كردار نيكي كه ورزيده‌ام و خواهم ورزيد و هر آنچه در گيتي به ديدگان من ارزش دارد و زيبا و نغز است ، چون فروغ تابناك خورشيد و سپيده بامداد همه براي نيايش شماست.
                                                                     11
 اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! خواستارم كه ستايشگر شما خوانده شوم و تا بدان هنگام كه تاب و توان دارم چنين باشم. دادار جهان از منش نيك چنان كند كه جهانيان هر آنچه را به خواست وي سازگارتر است، درست بجاي آورند.

  و هو خشترگاثا
 يسنا. هات . 51
1
اي « مزدا » ! كشور نيك برگزيده تو شايان‌ترين بهره راستي از آنكسي خواهد بود كه كوشش ورزد تا در كردارهايش بهتري بجاي آورد. اكنون بر سر آنم كه اين خواست كسان را برآورم.
                                                                   2
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! اي « سپندارمذ» ! كشور مينوي تان را – كه دارائي شماست- به ميانجي « بهمن» به من و هر آنكس كه نيايشگر شماست، بنماييد.
                                                                   3
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! گوشهاي شما بايد به كساني باشد كه در گفتار و كردارشان به گفتارهاي شما پيوستند. اي « مزدا » ! تو و « بهمن» نخستين آموزگار آنان هستيد.
                                                                   4
اي « مزدا » ! رنج ديدگان در كجا پاداش يابند و آمرزيده شوند؟ مردمان در كجا با « ارديبهشت» و « سپندارمذ»  و « بهمن» و « شهريور» تو دمساز خواهند گرديد؟
                                                                   5
اگر برزيگر نيك‌رفتار و با خرد، آنكسي را كه داوري ميان نيك‌انديشان و بدكرداران را به داور داناي درست كردار واگذار كرد، نيايش بگزارد، به راستي از پاداش روز پسين و بخشايش مزدا بهره‌مند خواهد شد.
                                                                   6
« مزدا اهورا» به هنگام پايان گردش گيتي، آنچه را از نيك نيكتر است به كسي بخشد كه خواست وي را برآورد و آنچه را از بد بدتر است به آنكس دهد كه وي را خشنود نسازد.
                                                                   7
اي آن كه جانواران و آبها و گياهان را آفريدي! به دستياري « سپندمينو»  ، جاودانگي و رسائي به من بخش. اي « مزدا » ! به ميانجي « بهمن» توان و پايداري در داوري واپسين به من بخش.
                                                                   8
اي « مزدا » ! اكنون از دو چيز سخن مي‌گويم- چه بايد آن را به هر دانائي باز گفت-:  - آن خوشي كه به راستي‌پرست خواهد رسيد و آن بدي كه براي پيرو دروغ خواهد بود. آري پيامبر شاد است كه بتواند دين را به هر دانائي بنمايد.
                                                                   9
از آن سزائي كه با آذرفروزان وآهن گداخته به دو گروه مزداپرستان و ديوپرستان خواهي داد، نشاني در جانها بگذار: سود براي پيرو راستي و زيان براي پيرو دروغ!
                                                                   10
اي « مزدا » ! جز كوي كه زاده « اهريمن» و بدخواه مردمان است چه كس خواستار تباه ساختن كار من است؟ « ارديبهشت» را به سوي خويش فرا خوانم تا با پاداش نيك از پي در رسد.
                                                                   11
اي « مزدا » ! كيست آن مردي كه دوست « سپيتمان زرتشت» است؟ كيست آنكه از دين راستين اندزر پذيرد؟ كيست آن درست كرداري كه از منش نيك به آيين مغ انديشد؟ كيست « سپندارمذ» ؟
                                                                   12
چاكر فرومايه « كوي» « زرتشت سپيتمان» را كه در « گذر زمستان» اسبانش از سرما لرزان بودند و ناچار فرود آمده بود خشنود نساخت و پناه نداد.
                                                                    13
بدين سان نهاد دروغ‌پرست پاداش اشكار راه درست را براي خود تباه كرد. روانش به هنگام هويدا شدن كردارها در سر پل « چينوت»  به هراس افتد، چه با كردار زيان‌آور خويش از راه راستي برگشت.
                                                                   14
« كرپن»ها براي آزاري كه از گفتار و كردار خويش به چارپايان ميرسانند فرمانبردار دستور و داد برزيگري نيستند. اي « مزدا » ! آن داوري را كه در پايان درباره خان و مان دروغ‌خواهي كرد، اكنون بجاي آور
.                                                                    15
مزد و پاداشي كه « زرتشت» براي « مغان»  و پيروان دين راستين نويد داد درآمدن به « گرزمان است». آنجا كه نخستين بار « مزدا اهورا» بدان درآمد و پرتو افكند. اينست آن رستگاري كه من از پرتو منش‌نيك و راستي به شما نويد مي‌دهم.
                                                                   16
« كي‌گشتاسب» با شهرياري خويش آيين « مغان» پذيرفت و راه منش نيك و آموزش « مزدا اهورا» ي پاك راستي انديش را برگزيد. بدين سان كار به كام ما انجام گيرد.
                                                                   17
« فرشوشتر هوگو» پيكر  بزرگواري به من بنمود. « مزدا اهورا» ي توانا آنچه او را خواستار است براي دين نيكش بدو ببخشد تا از توانگري برخوردار گردد.
                                                                   18
« جاماسب هوگو» اين آيين راستين را چونان توانگريي كه از فره ايزدي برآيد را خود برگزيد. آري او كشور « بهمن» را جوياست. اي « اهورا» ! اين بخشش را به من ارزاني دار كه آنان در پناه تو باشند.  
                                                                  19
« مديوماه سپيتمان» از آن پس كه خود در نهادش كسي را كه در جهان ميكوشد بشناخت، برآن سر است كه آنچه را از آيين« مزدا » در كردارهاي زندگي بهتر مي‌بيند به مردم بياموزد و ايشان را از آن بياگاهاند.
                                                                   20

اي كساني كه همه با هم همگام هستيد با « ارديبهشت» با « بهمن» با « سپندارمذ»  ! اين بخشش را به ما ارزاني داريد كه چون به هنگام نيايش شما را ستاييم، « مزدا »، بد انسان كه نويد داده شده است ياري بخشد.
                                                                   21
مرد از پارسايئ پاك گردد و از انديشه و گفتار و كردار و دينش راستي برافزايد و دين راستين گسترش يابد. « مزدا اهورا» به ميانجي « بهمن» كشور مينوي خويش را بدين مرد ارزاني دارد. اين پاداش نيك را آزو ميكنم.
                                                                    22
« مزدا اهورا» آنكس را كه ستايش وي از روي راستي بهتر است، ميشناسد. آنان را كه بوده‌اند و هستند به نام ميستاييم و با درود بدانان نزديك ميشويم.
 وهيشتوايشت گاثا
 يسنا. هات . 53
1
 
بهترين دارائي كه باز شناخته شده از آن « زرتشت سپيتمان» است كه « مزدا اهورا» از پرتو راستي بدو خواهد داد: خرمي زندگي خوش جاودان. « مزدا » اين پاداش را به آن كسان كه سخنان و كردارهاي دين نيكش را بياموزند و به كار برند نيز خواهد بخشيد.
                                                                   2
ياوران دين راستين چون « كي‌گشتاسب» و پسر « زرتشت سپيتمان» و « فرشوشتر» كه با انديشه و گفتار و كردار نيك « مزدا » را خشنود سازند و شادمانه به نيايش و ستايش وي ايستند و راه راست آن دين رهاننده را كه « اهورا» فرو فرستاد بيارايند، در خور همان پاداش مينوي هستند.
                                                                         3
اي « پوروچيست» از دودمان « هچتسب» و خاندان « سپيتمان!» اي جوانترين دختر « زرتشت»! اين مرد با منش نيك و راستي آزموده را از براي پيوند با تو برگزيدم . تو  خود از خرد خويش راه پرس و پندگير و پارسائي و نيك‌انديشي خويش را بجاي آور.
                                                                   4
آري  « پوروچيست» را به دلگرمي به دين راهبري كنم تا پدر و شوهر و برزيگران و آزادگان از آن پاكدين پاكدينان خشنود توانند شد. « مزدا اهورا» براي دين نيك و ستوده اش تا جاودان پاداش درخشان منش نيك بد و ارزاني داراد!
                                                                    5
اي « جاماسب»! اي « پوروچيست» شما را پند دهم و سخناني به شما و همه دوشيزگان به شوي رونده گويم. آن را به ياد سپاريد و در نهاد خويش نگاهداريد تا در كوشش براي رسيدن به زندگي جاودان و شايسته نيك منشان به كارتان آيد: شما بايد در كار دين راستين بر يكديگر برتري و پيشي جوييد، چه مايه رستگاري و شادماني و پاداش مينوي در اين است.
                                                                    6
هان اي مردان و زنان! بدانيد: هر آن گشايش و شادكامي كه امروز نزد پيروان دروغ مي‌بينيد در روز پسين از آنان باز پس گرفته خواهد شد و رامش و خوشي از ايشان برخواهد گشت و براي آن دروغ‌پرستان آيين آزار جز واي و دريغ و خورش دوزخي چيزي نخواهد بود! شما نيز اگر چون دروغ‌پرستان رفتار كنيد زندگي مينوي آينده خويش را به دست خود تباه ميكنيد.
                                                                   7
تا بدان هنگام كه كوشش و جوششي در راه دين پروري و آيين گستري در رگ و خون داريد مزد و پاداش نيك آيين مغ را – در روز پسين كه روان دروغ‌پرست از گراني بار گناه با پشت خميده از كنار شما خواهد گذشت و نابود خواهد شد- از آن خويش دانيد. اگر امروز آيين مغ را فرو نهيد و به دروغ‌پرستان بگرويد فردا بانگ دريغ و افسوس از شما برآيد.
                                                                    8
باشد كه « مزدا » شهرياران خوب برانگيزد و به نيروي آنان بدكردان را – كه فريفته شده‌اند و در جهان ديگر به پادافره كردار ناپاك خويش آسيب بينند و ناله و خروش برآورند- در اين جهان نيز شكست دهد و بدانان گزند رساند. باشد كه « اهورا» به نيروي چنين شهرياراني روستاها را رامش و شادكامي بخشد. زود باشد كه مزدا آنكه از همه بزرگتر است - دروغ‌پرستان را به زنجير مرگ و رنج گرفتار سازد.                                                                    9
آن بدكيشاني كه خواستار خوار شمردن ارجمندان و برگزيدگان و پست شمردن آيين راستينند سزاوار تباهي و كيفر سخت در جهان ديگرند. آن داور و شهريار درست كرداري كه در همين جهان، زندگي و آزادي دروغ‌پرستان را بگيرد و رام و فرمابردارشان سازد.  كجاست؟ اي « مزدا »! تو آني شايستگي و توانائي برانگيختن چنين شهرياري دادگر و بهروزي بخشيدن به بينوايان درست كردار از آن تست.

برگرفته از کتاب  اوستا نوشته جلیل دوستخواه _چاپ اول_سال1343 
آذرمهر بازدید : 193 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

گاتها


 

قديم‌ترين و مقدس‌ترين قسمت اوستا گاتا مي‌باشد كه در ميان يسنا جاي داده شد در خود اوستا گاتا آمده است در پهلوي گاس گويند جمع آن گاسان مي‌باشد و گاسانيك تركيب صفتي آن است در پهلوي نيز بطور خصوص هر يك فرد از اشعار گاتا را گاس گويند در سانسكريت گاثا مي‌باشد در كتب مذهبي بسيار قديم برهمني و بودائي گاثا عبارت است از قطعات منظومي كه در ميان نثر باشد گاتاي اوستا نيز اصلاً چنين چيزي بوده است به همين مناسبت موزون بودن آن است كه گاتا ناميده شد يعني سرود و نظم و شعر اما نه شعري كه شبيه به اشعار حاليه ايران كه مبناش بر عروض عرب است باشد بلكه نزديك‌تر به اوزان اشعار ساير اقوام هندواروپايي است مانند ريك‌ويد كتاب مقدس برهمنان از هرچند شعري يك قطعه ساخته شد به واسطه عدد بيت‌ها و آهنگ‌ها (Syllabes) و سكته‌اي كه در جاي معين هر بيت قرار داده شد يادآور قطعات ويداست جاي ترديد نيست كه منظوم گاتا و ويد هر دو از يك ريشه و بُن مي‌باشد.

 

نه آنكه حالا گاتا مقدس‌ترين جزوات اوستا شمرده مي‌وشد بلكه از زمان بسيار قديم هم مي‌دانستند كه آن از سخنان فرخنده خود وخشور زرتشت اسپنتمان است و احترام مخصوصي براي آن منظور داشتند در اوستاي عهد ساسانيان گاتا در سر نخستين نسك گاسا نيك كه موسوم بود به ستوت يشت جاي داشت در يسنا 57 فقره هشت آمده است: «ما مي‌ستاييم فرخنده سروش را كسي كه نخستين بار پنج گاتهاي زرتشت سپنتمان مقدس را بسرود» در ونديداد فرگرد 19 فقره سي و هشت از پنج گاتها ياري خواسته مي‌شود نخستين كرده ويسپرد نيز از هر پنج گاتها اسم برده به هر يك درود مي‌فرستد از براي تيمن و تبرك اشعار گاتها در ميان مطالب ساير جزوات اوستا جاي داده شد.

 

در ميان اسامي خاص ايرانيان قديم بسا به اسم پنج بوخت برمي‌خوريم بوختن و بختن در پهلوي به معني رهانيدن است از پنج هم پنج گاتها مقصود است يعني گاتها رهانيد.

 

كليه گاتها 17 هايتي (فصل) و 238 قطعه و 896 شعر و 5560 كلمه مي‌باشد.

 

اين اشعار قديم‌ترين آثاري است كه از روزگاران پيشين براي ايران ادبي امروز باقي ماند گاتا از حيث صرف و نحو و زبان و تعبير و فكر با ساير قسمت‌هاي اوستا فرق دارد و نيز بسا از لغاتي كه در آن استعمال شد در اوستا نيست مطابق آنها را بايد در قديم‌ترين كتب مذهبي برهمنان جست گاتا روزي جزو يك كتاب بسيار بزرگي بود لابد همان است كه مورخ يوناني هرميپوس كه ذكرش گذشت از آن صحبت داشت نظر به معني گاتا در كتب برهمنان و بدائي‌ها گاتاي اوستا را نيز بايد رد قديم جزو مطالب منثوري تصور كرد كه امروز در دست نيست براي آنكه مطالب را مختصر كرده و به شكلي درآورند كه مردم بتوانند به حافظه بسپرند متوسط به شعر مي‌شدند و اين شكل و طرز نوشتن مخصوصاً در ميان اقوام هند و اروپايي متداول بود.

 

وضع گاتاي حاليه خود بهترين گواه است كه روزي ضميمه مطالب منثور بوده است بسا از فصول گاتا بدون آغاز و بي‌انجام به نظر مي‌رسد بسياري از جاها بريده و ناتمام است براي آنكه قسمت نثر آن كه رد واقع معني آن را هم روشن و معلوم مي‌ساخت از ميان رفت فقط آنچه شعر بود و بهتر به حافظه سپرده مي‌شد بجا ماند در آنجاهايي كه چند قطعه به هم مربوط است شايد به واسطه اين است كه فاصله نثري آنها كمتر بود و يا آنكه اصلاً چنين فاصله‌اي نداشت با اين پاشيدگي و پراكندگي گاتها نبايد تصور كرد كه هيچ چيز از آنه مفهوم نمي‌شود برخلاف پنج گاتا از حيث فكر و خيال از اول تا آخر به هم مربوط و در سر مطالب مخصوصي ايستادگي مي‌كند در جزو آئين زرتشت به زودي از مندرجات آنها بطور عموم صحبت خواهيم داشت.

 

مي‌توان گفت كه تقريباً تمام گاتاي زمان ساسانيان حاليه موجود است به واسطه قدر و مرتبتي كه داشت به دقت به حافظه‌ها سپرده مي‌شد و از سينه به سينه تا كنون محفوظ ماند گاتا را از قديم به پنج دسته تقسيم كرده در ميان هفتاد و دو يسنا جا دادند تقسيم پنجگانه به مناسبت اوقات پنجگانه روز و نماز آنها نيست بلكه به مناسبت اوزان و قاعده شعري است كه به پنج بحر منقسم گرديد.

 

 

 

گاتها از سخنان خود اشو زرتشت است

 

قطع نظر از شواهد تاريخي و قدمت زبان گاتا و سنت بسيار كهنه و اقرار اوستا از خود گاتا به خوبي معلوم است كه چنين سخناني بايد از زبان خود مؤسس دين باشد شانزده بار زرتشت از خود در گاتا اسم مي‌برد اما نه آن طوريكه در ساير قسمت‌هاي اوستا از او اسم برده شد و از زبان او چيزي گفته مي‌شود در گاتا گهي زرتشت مثل شخص غايب از خود اسم مي‌برد چنانكه در يسنا 28،6 و يسنا 33،14 و يسنا 41،16 و يسنا 46،13 و يسنا 51،12 گهي مثل شخص حاضر چنانكه در يسنا 43،8 و يسنا 46،19 و يسنا 49،12 گهي در سر يك قطعه از خود به اسم زرتشت و يا پيغمبر مثل شخص غايب اسم مي‌برد بعد مانند شخص حاضر مي‌شود چنانكه در يسنا 50،6 و يسنا 51،15 و گهي نيز به شخص خود خطاب مي‌كند چنانكه در يسنا 46،14 در مقاله گذشته در جزو شرح حال زرتشت در چند فقره گاتا مثل يسنا 46،1 و 2 نشان داديم كه چگونه زرتشت از عدم موفقيت خود ناخوشنود است از اين قبيل قطعات كه دليل سخن‌گويي خود پيغمبر است در گاتا بسيار ديده مي‌شود از آن جمله است در يسنا 15 فقره 12 در جايي كه زرتشت از سرگذشت خود متذكر شده گله‌مند است از آنكه در طوفان سختي كه در راه دچار آن شد خود و مركبش از سرما لرزان به در خانه يكي از پيروان دروغ پناه برد و پذيرفته نشد.

 

پنج گاتا در اوستا به منزله پنج كتاب اسفار تورات است كه يهودان آنها را از خود موسي دانسته احترامات مخصوصي از آنها منظور دارند برخي از مستشرقين احتمال مي‌دهند كه بعضي از فوصل گاتا از اصحاب زرتشت باشد.

 

 

 

نخستين گاتا موسم است به اهنود

 

هر يك از پنج گاتها با اولين كلمه‌اي كه با آن شروع مي‌شود ناميده شد مثل يسن و الرحمن در قرآن نخستين گاتا موسوم است به اَهوَنَ‌وَيتي اين اسم تركيب صفتي دارد يعني گاتائي كه با اَهوَن شروع شد اسم اين گاتا از دو كلمه اولي قطعه‌ايس است كه امروز در جزو گاتها نيست بلكه جاي آن در يسنا 27 فقره 13 قرار داده شد يعني در انتهاي فصلي كه پيش از اهنودگات واقع است بي‌شك اين قطعه شعر كه مركب است از سه فرد و معروف است به نماز اَهوْنَ‌وَئيريوْ و مخصوصاً از ادعيه مقدس شمرده مي‌شود روزي در سر گاتاي اهنود جاي داشت و اسم گات مذكور از دو كلمه اولين آن برداشته شد به زودي از آن صحبت خواهيم داشت معني خود اين كلمه سرور و مولا مي‌باشد اسامي كه ما امروز به پنج گاتها مي‌دهيم از پهلوي گرفته‌ايم و اينك اهنود گوئيم اهنودگات‌ها داراي هفت ها مي‌باشد هاي اول و دوم و سوم هر يك داراي يازده قطعه است، هاي چهارم داراي بيست و دو قطعه،‌ هاي پنجم داراي شانزده قطعه، هاي ششم داراي چهارده قطعه، هاي هفتم داراي پانزده قطعه مي‌باشد و بايد نيز بگوئيم كه هر يك از ها با اولين كلمه‌اي كه با آن شروع شد ناميده مي‌شود هر يك قطعه از اهود مركب است از سه شعر و يا به اصطلاح حاليه سه مصرع و هر يك شعر داراي شانزده آهنگ و يا Syllabes مي‌باشد سكته و درنگ پس از سيلاب هفتمين است (7 + 9) از يسنا بيست و هشت تا خود يسنا سي و چهار متعلق به نخستين گاتا اهنود است.

 

 

 

هفت هاي منثور داخل در قسمت گاتا نيست ولي در جزو ادبيات گاسانيك شمرده مي‌شود

 

پس از آن هپتين هايتي (هفت پاره) شروع مي‌شود آن نثر است بنابراين از جزو گاتا هم نيست ولي از زمان قديم ميان گاتاي اول و گاتاي دوم جاي داده شد از حيث عبارت مثل گاتاست ولي به نثر و به قدمت گاتا هم نيست نظر به اسمش بايستي هفت ها باشد ولي بعدها يك هاي كوچكي به آن افزوده شد الحال داراي هشت ها مي‌باشد از يسناي سي و پنج شروع مي‌شود و با يسناي چهل و دو ختم مي‌گردد.

 

 

 

دومين گاتا موسوم است به اشتود

 

پس از اين فاصله نثري دوباره گاتا شروع مي‌شود و آن دومين گاتاست موسوم به اشتاويتي يعني گاتاي شروع شونده با اَشته كه به معني سلامت و عافيت است امروز اشتود گويند از يسناي چهل و سه شروع شده با يسنا چهل و شش ختم مي‌گردد بنابراين فقط داراي چهار ها مي‌باشد هاي اول مركب است از شانزده قطعه دوم از بيست قطعه سوم از يازده قطعه چهارم از نوزده قطعه هر يك قطعه مركب است از پنج شعر و هر شعري داراي يازده سيلاب است سكته پس از سيلاب چهارمي است (4+7) اشتود بايستي مجموعاً داراي سيصد و سي فرد شعر باشد ولي قطعه آخر هاي چهل و چهار فقط داراي چهار فرد است هرچند كه مبناي عروض حاليه ما به سيلاب نيست ولي اتفاقاً عدد سيلاب در يك شعر اشتود موافق است با عدد سيلاب با يك مصرع از بحر تقارب مثل اشعار فردوسي.

 

 

 

 

 

سومين گاتا موسوم است به سپنتمد

 

سومين گاتا نامزد است به سپنتا مينو يعني خرد مقدس اكنون سپنتمد گفته مي‌شود مانند گاتاي اشتود داراي چهار ها مي‌باشد از يسناي چهل و هفت تا خود يسناي پنجاه، هاي اول داراي شش قطعه است دومي و سومي هر يك دوازده قطعه چهارمي يازده قطعه هر قطعه مركب است از چهار شعر و هر شعري داراي يازده سيلاب است سكته پس از سيلاب چهارمي واقع است (4+7).

 

 

 

چهارمين گاتا موسوم است به وهوخشتر

 

گاتاي چهارمين وهوخشتر ناميده شد يعني اقتدار نيك و كشور خوب فقط داراي يك ها مي‌باشد كه يسناي پنجاه و يك باشد اين‌ها مركب است از بيست و دو قطعه و هر قطعه سه شعر دارد و هر شعري داراي چهارده سيلاب است سكته درست در وسط واقع است (7+7) پس از وهوخشتر دوباره گاتهاي منظوم به واسطه يك هاي منثور بريده مي‌شود و يسناي پنجاه و دوم را تكشيل مي‌دهد اين يسنا بسيار كوتاه به منزله ضميمه وهوخشتر مي‌باشد.

 

 

 

پنجمين گاتا موسوم است به وهيشتواشت

 

پنجمين و آخرين گاتا موسوم است به وهيشتواشتي حالا هم تقريباً همين طور ناميده وهيشتواشت مي‌گويند اسم اين گاتا مانند همه گاتها تركيب صفتي دارد يعني گاتايي كه دارنده وهيشتواشت مي‌باشد معني اين دو كلمه بهترين خواسته و نيكوترين ثروت مي‌باشد داراي نه قطعه است هر قطعه‌ي از آن مركب است از دوشعر كوتاه و دو شعر بلند هر يك از شعرهاي كوتاه دوازده سيلابي است و سكته پس از هفتمين سيلاب جاي دارد (7+5) هر يك از شعرهاي بلند نوزده سيلابي است و سكته يك بار پس از هفتمين سيلاب است و يك بار هم پس از چهاردهمين سيلاب (7+7+5) اين است قسمتي از اوزان اشعار ما تقريباً در سه هزار سال پيش از اين گذشته از آنكه امروز از اوزان اشعار قديم خود اطلاع داريم توسط خود اوستا نيز مي‌دانيم كه اسم يك قطعه منظوم و يك فرد شعر در زبان نياكان ما چه بود يك قطعه را وچس تشتي مي‌گفتند در يسنا 58،8 استعمال شد و يك فرد شعر را افسمن مي‌گفتند در يسنا 71،4 و يسنا 19ف16 استعملا شد گاتاي (سرود و نظم) زرتشت به اندازه‌ي مقدس است كه در تمام اوستا به هر يك فصل (هايتي) آن و به هر يك قطعه (وچس تشتي) آن و به هر يك فرد (افسمن) آن و به هر كلمه (وچ-واژه) آن و به معني هر يك از كلمات (آزنتي-زند) آن درود و ثنا فرستاده مي‌شود گذشته از گات‌ها باز اشعار در اوستا هست كه مجموعاً با گاتها 278 قطعه و يا 1016 شعر مي‌باشد از اين مبلغ 238 قطعه و يا 896 شعر متعلق به گاتهاست ساير اشعار از حيث زبان نيز مثل گاتهاست شايد به همان قدمت هم باشد چون مقدار آنها كم و از اوزان مختلف است داخل گاتها نگرديد اينك از آنچه در خصوص قطعات پنج گاتها گذشت جمله را يكجا نگاشته تا بهتر و آسان‌تر از اوزان آنها برخوردار شويم.

 

نخستين گاتا اهنود 7 ها= يسنا 28-34

 

1- يسنا 28           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

2-  يسنا 29          قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

3- يسنا 30           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

4- يسنا 31           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

5- يسنا 32           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

6- يسنا 33           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

7-  يسنا 34          قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

مجموعاً 7 يسنا و 100 قطعه و 300 شعر و 2100 كلمه مي‌باشد

 

دومين گاتا اشتود 4 ها- يسنا 43-46

 

1- يسنا 43           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

2- يسنا 44           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

3- يسنا 45           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

4- يسنا 46           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

مجموعاً 4 يسنا 66 قطعه و 330 شعر و 1850 كلمه مي‌باشد

 

سومين گاتا سپنتمد 4 ها= يسنا 47-50

 

1- يسنا 47           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

2- يسنا 48           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

3- يسنا 49           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

4- يسنا 50           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

مجموعاً 4 يسنا و 41 قطعه و 164 شعر و 900 كلمه مي‌باشد.

 

چهارمين گاتا و هوخشتر يك ها= يسنا 51

 

1- يسنا 51           قطعه 22                  شعر 3           سيلاب 14                سكته (7+7)

 

مجموعاً 66 شعر و 450 كلمه مي‌باشد.

 

پنجمين گاتا وهيشتواشت يك ها- يسنا 53

 

1- يسنا 53           قطعه 9                   شعر 4           (دو كوتاه سيلاب 12     سكته (7+5 دو بلند سيلاب 19 سكته 7+7+5)

 

مجموعاً 36 شعر و 260 كلمه مي‌باشد.

 

 

 

اشكال گاتا و عدم صحت ترجمه دار مستتر

 

 

 

مشكل‌ترين جزوات اوستا همين گاتاست فهم متن آن به غايت دشوار است نه آنكه امروز عبارات گاتا براي دانشمندان سخت و مشكل باشد در هزار و پانصد سال پيش از اين هم فهم آن مشكل بود در عهد ساسانيان وقتي كه به تفسير پهلوي اوستا پرداختند دچار همين اشكال شدند بسيا پيش از سركار آمدن اردشير پاپكان مدت‌ها بود كه زبان اوستا متروك گرديده فقط زبان مقدس شمرده مي‌شد و زبان مخصوص اوستا متروك گرديده فقط زبان مقدس شمرده مي‌شد و زبان مخصوص اوستا بود دليل آنكه در زمان اردشير و جانشينان وي گاتا را نفهميدند تفسير پهلوي آن است كه امروز در دست است كه به هيچ وجه درست نيست برخلاف تفسير ساير قسمت‌هاي اوستا كه تفسير مطابق اصل متن است و امروز كليد فهم اوستاست به همين جهت است كه پروفسور ميّه (Meillet) مي‌گويد كه ترجمه گاتاي دارمستتر كه از روي تفسير پهلوي است ابداً درست نيست نبايد اعتمادي به آن داشت چه اساس ترجمه او كه تفسير پهلوي عهد ساسانيان است خود ويران و نادرست است تفسير پهلوي گات‌ها خود مستقلاً كليد فهم گاتها نيست بلكه جزو اسبابي است كه ما را به سوي معني كلام قديم رهنمون است گذشته از قدمت زبان چيزي كه گاتا را مشكل ساخت اين است كه بسا از لغات آن مخصوص به خودش مي‌باشد در ساير قسمت‌هاي اوستا يافت نمي‌شود دگر آنكه سراينده گاتها با يك طرز مخصوص شاعرانه آنها را سروده است و نيز گفته نگذريم نثري كه سابق آميخته با اين نظم بود و معاني آن را روشن مي‌ساخت از دست رفته با همه اين اشكالات از پرتو كوشش دانشمندان در مدت صد و پنجاه سال و ترقي فوق‌العاده علم لغت (Philologie) و به استعانت قديم‌ترين زبان آريايي (سانسكريت) و ويد برهمنان امروز مي‌توانيم از سخنان پيغمبر ايران برخوردار شويم و بشنويم آنچه را كه او در چندين هزار سال پيش به گروه مستمعين خود خطاب كرده مي‌گفت: «من مي‌خواهيم سخن بدارم ايك گوش فراداده بشنويد اي كساني كه از نزديك و دور براي آگاه شدن آمده‌ايد همه‌تان درست آن را به خاطر خود بسپريد چه اهورامزدا در تجلي است نكند كه رهنمايان بدخواه و دوستاران دورغ با زبان خويش آئين زشت منتشر سازند و زندگاني ديگر سراي‌تان را با آن تباه نمايند».

/**/

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 22
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 11
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 135
  • بازدید سال : 3,655
  • بازدید کلی : 10,354