loading...
ایران سرزمین آریایی ها«کوروش بزرگ»
آذرمهر بازدید : 14 پنجشنبه 13 تیر 1392 نظرات (2)

  جشن تیرگان فرخنده باد

 تیر روز از تیرماه برابر با 13 تیر در گاهشماری ایرانی

 

تشتر، ستاره ی رایومند فرهمند را می ستاییم؛ که شتابان به سوی «فراخکرت» بتازد
چون آن تیر ِدر هوا پَران که آرش تیرانداز - بهترین تیرانداز ایرانی -
از کوه «اَیریو خشتوثَ» به سوی کوه «خوانونـَت» بیانداخت ...

آنگاه آفریدگار اهوره مزدا بدان دمید، پس آنگاه [ ایزدان ] آب و گیاه، مهر فراخ چراگاه، آن [ تیر ] را راهی پدید آوردند.

اوستا - تشتر یشت، کرده ی چهارم

«جشن تیرگان» از بزرگ ترین جشن های ایران باستان است در ستایش و گرامیداشت «تیشتـَر»(تِشتـَر- تیر- شباهنگ - شِعرای یَمانی)، ستاره ی باران آور در باورهای مردمی، و درخشان ترین ستاره ی آسمان که در نیمه ی دوم سال، همزمان با افزایش بارندگی ها، در آسمان سرِ شبی دیده می شود.

‌در آغاز تابستان خورشید از بالاترین جایگاه طلوع خود در افق شمال خاوری برمی‌دمد و در بالاترین جایگاه غروبگاهی خود در افق شمال باختری فرو می‌رود. حرکت روزانه خورشید در آسمان نیز در این هنگام به بالاترین خط سیر خود باز می‌رسد که بیش از دیگر روزهای سال به قطب آسمانی نزدیک شده و در نتیجه بلندترین روز سال و کوتاه‌ترین شب سال را پدید می‌آورد. در این روز و در لحظه ظهر خورشیدی، زاویه میان خورشید و افق جنوبی بیشتر از هر روز دیگر است و آفتاب در این روز به کمال و اوج سالیانه خود دست می‌یابد.

 این هنگام برای مردمان باستان که دلبستگی فراوانی به پدیده‌های کیهانی داشته و چنین پدیده‌هایی را در زندگی روزمره، آیین‌ها و باورداشت‌های خود دخالت می‌داده‌اند؛ اهمیت بسیاری داشته است و آیین‌ها و جشن‌های پرشماری را در این هنگام برپا می‌داشته‌اند. هر چند که امروزه بسیاری از این سنت‌های کهن به فراموشی سپرده شده است؛ اما برخی از آنها علاوه بر ثبت در تاریخ‌نامه‌ها و دیگر منابع مکتوب، تا به امروز نیز در میان مردمان بازمانده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌شود.

 

برخی از بازماندهای آیین‌های آغاز تابستان که ظاهراً بسیار فراوان بوده‌اند، عبارت است از جشن‌های «آب پاشونک» یا «اول تووستونی (تابستانی)» که در فراهان، اراک، محلات و بسیاری از نواحی دیگر ایران همراه با گردهمایی و مراسم آب‌پاشی در صحرا برگزار می‌شود.

 برخی از بازماندهای آیین‌های آغاز تابستان که ظاهراً بسیار فراوان بوده‌اند، عبارت است از جشن‌های «آب پاشونک» یا «اول تووستونی (تابستانی)» که در فراهان، اراک، محلات و بسیاری از نواحی دیگر ایران همراه با گردهمایی و مراسم آب‌پاشی در صحرا برگزار می‌شود.دوم، جشن ناشناخته و فراموش‌شده‌ای به نام «جشن نیلوفر» در ششم تیرماه که ابوریحان بیرونی در کتاب گرانقدر آثارالباقیه از آن یاد کرده و ممکن است با شکوفا شدن گل‌های نیلوفر در آغاز تابستان در پیوند باشد. سوم، آیین‌ «پُـرسه» زرتشتیان در نخستین روز تیرماه که ظاهراً بازمانده آیین گرامیداشت درگذشتگان در آغاز سال نوی گاهنباری است.

اما از سوی دیگر لازمه تشخیص هنگام فرا رسیدن آغاز تابستان و انقلاب تابستانی در دوران باستان، شاخصی برای اندازه‌گیری آن است. این شاخص‌ها، همانا تقویم‌هایی آفتابی است ... و یکی از آنها تقویم‌های آفتابیِ چارتاقی ‌مانند، و به ویژه چهارتاقی نیاسر در غرب کاشان است.

 

شاید این جشن یكی از شاد ترین جشنهای ایرانی بوده باشد، متأسفانه ما نسبت به جشنهای كهن ایرانی نا آگاه مانده ایم و مراسم این جشن كه تا سی سال پیش در میان زرتشتیان برگزار می شد اكنون رو به خاموشی است....

تیر در اوستا تیشْتْرْیه1 و در پهلوی تیشْتَر2 است. نام ستاره ای است كه تازیان به آن شعرای یمانی و در زبانهای اروپایی، سیریوس3 نامیده می شود و ستاره باران است. هم چنین در اوستا نام یكی از ایزدان (ایزد باران و ترسالی) است. و در ضمن در یشْت ها، چهاردهیمن یشْت ویژه این ایزد است كه شرح پیكار این ایزد با دیو خشكسالی می باشد.
تیر یا تِشْتَرْ ستاره باران است و هرگاه كه در آسمان پیدا شود و بدرخشد، مژده باران می دهد. روز سیزدهم هر ماه منسوب است به این ایزد و مطابق معمول و سنت، در توافق نام روز و ماه، روز سیزدهم جشن تیرگان است. برای این جشن چندین علت و انگیزه آمده است.
مهم ترین این انگیزه ها، تعرض افراسیاب به ایران در زمان منوچهر و اختلاف مرزی كه موجب شد منوچهر مدتی با سپاه ایران در محاصره تورانیان بماند، و سپس قضیه تیر انداختن آرش مطرح می شود كه او تیری را به جهت تعیین مرز پرتاب می كند و به این مناقشات پایان می دهد.
سبب پیدایش جشن تیرگان نیز مانند بسیاری آداب و رسوم دیگر در فرهنگ ایرانی، با رویدادی سرنوشت ساز از تاریخ زندگی ایرانیان باستان هماهنگی یا پیوند یافته است.

روایت دیگر نیز درباره ی «آرش کمانگیر» اسطوره و قهرمان ملی ایرانیان است و اینکه میان ایران و توران سال ها جنگ و ستیز بود، در نبرد میان «افراسیاب» و «منوچهر»، شاه ایران، سپاه ایران شکست سختی می خورد؛ این رویداد در روز نخست تیر روی می دهد و در گذشته ها این روز برای ایرانیان عزا ای ملی بود (و جالب است بدانید هنوزم دیدار از خانواده های عزادار در این روز میان زرتشتیان رایج است) سپاه ایران در مازندران به تنگنا می افتد و سرانجام دو سوی نبرد به سازش در می آیند و برای آنکه مرز دو کشور مشخص شود و ستیز از میان برخیزد می پذیرند که از مازندران تیری به جانب خاور (خراسان) پرتاب کنند هر جا تیر فرو آمد همان جا مرز دو کشور باشد و هیچ یک از دو کشور از آن فراتر نروند؛ تا در این گفتگو بودند، سپندارمذ (ایزدبانوی زمین) پدیدار شد و فرمان داد تیر و کمان آوردند. آرش در میان ایرانیان بزرگ ترین کماندار بود و به نیروی بی مانندش تیر را دورتر از همه پرتاب می کرد. سپندارمذ به آرش گفت تا کمان بردارد و تیری به جانب خاور پرتاب کند. آرش دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بسته است و باید توش و توان خود را در این راه بگذارد.
او خود را آماده کرد، برهنه شد، و بدن خود را به شاه و سپاهیان نمود و گفت ببینید من تندرستم و کژی ای در وجودم نیست، ولی می دانم چون تیر را از کمان رها کنم همه ی نیرویم با تیر از بدن بیرون خواهد آمد. آنگاه آرش تیر و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند برآمد و به نیروی خداداد تیر را رها کرد و خود بی جان بر زمین افتاد (درود بر روان پاک آرش و روان های پاک همه ی سربازان ایرانی).
هرمز، خدای بزرگ، به فرشته ی باد (وایو) فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان می رفت و از کوه و در و دشت می گذشت تا در کنار رود «جیهون» بر تنه ی درخت گردویی که بزرگ تر از آن در گیتی نبود؛ نشست.

آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و هر سال به یاد آن جشن گرفتند .

 

  در جای دیگرابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه راجع به جشن تیرگان چنین میگوید :

هنگامی که افراسیاب پادشاه توران بر لشگر ایرانیان غلبه میکند ، منوچهر ( پادشاه ایران ) به جنگلهای مازندران پناه میبرد ، افراسیاب لشکر منوچهر را محاصره میکند و منوچهر به ناچار پیکی به نزد افراسیاب فرستاده و از او می خواهد که از کشور ایران به اندازه پرتاب یک تیر واگذارد و باقی را بگیرد ، افراسیاب با کمال میل این پیشنهاد را می پذیرد ، منوچهر فکر می کند که چه کسی را برای پرتاب تیر انتخاب کند تا اینکه یکی از فرشتگان خداوند به نام  اسفندارمذ پیش منوچهر آمده و آرش را که مردی خدا پرست و دیندار بود و در یکی از غارهای کوه البرز مشغول عبادت بود نامزد اینکار می کند ، چنانکه در اوستا آمده است ، آرش را حاضر میکنند و منوچهر تیر و کمان را به او داده و می گوید تو باید به فرمان خداوند این تیر را پرتاب کنی و کشور ما را از چنگال اهریمن ( لشگر افراسیاب ) رها سازی ، آرش برهنه می شود و به بالای بلند ترین نقطه کوه رویان می رود و خطاب به مردم می گوید : ای مردم بدن من را ببینید که سالم است و در آن هیچ زخم و جراحتی وجود ندارد ، اما بدانید که هنگامی که من این تیر را رها کنم تکه تکه خواهم شد و خود را فدای شما خواهم کرد ، آرش کمان را می گیرد و با تمام نیرو آنرا می کشد بگونه ای که تمام رگهای بدنش بیرون می زنند و پاره پاره می شوند ، او تیر را رها می کند و خداوند به باد فرمان می دهد که تیرش را از کوه رویان بردارد و به شهر فرغانه ( شهری در خاور افغانستان کنونی که فاصله آن تا جای پرتاب تیر هزار فرسنگ بود )  ببرد ، تیر پس از چند روز حرکت در این شهر به درخت گردوئی  برخورد می کند و این درخت گردو مرز بین ایران و توران می شود ، افراسیاب ناگزیر لشکر خود را از ایران بیرون می برد و ایرانیان آزاد میشوند .

این قضیه در روز سیزدهم تیر اتفاق افتاده بود و مردم این روز را جشن گرفتند و طی مراسمی آلات طبخ و تنورهای خود را ( که نشانه ای از دوران اسارت بود) شکستند و دیگی بزرگ فراهم کردند و هر کس هر چه که در خانه داشت از سبزی و نخود و حبوبات تا گوشت را در آن ریختند و آشی پختند و آنرا بین همه بخش کردند .
بنابه روایت دیگر، در زمان ساسانیان و پادشاهی فیروز، هفت سال در ایران خشکسالی روی داد. مردم ناگزیر روی به دشت و بیابان آوردند و با نیایش خود از پروردگار در خواست باران کردند. پس از چندی، بارش باران شروع شد و ایران از خشکسالی رهایی یافت. از آن سال به بعد ایرانیان در چنین روزی به یکدیگر آب می پاشند و شادی می کنند.

این جشن تا پیش از ظهور اسلام و حتی مدتی پس از آن در کشور ما بر پا می شد و طرفداران زیادی داشت ، اما پس از ظهور اسلام این جشن نیز به همراه دیگر آئین های زرتشتی منسوخ گردید و امروزه تنها در بین اقلیت زرتشتیان کشورمان این آئین برپا می شود.
اکنون نیز زرتشتیان  جشن تیرگان را با شکوه و شادمانی ویژه ای بر پا می دارند. در شهر کرمان و بم این آیین را تیرو جشن  نیز می گویند. روز پیش از جشن تیرگان، با شکوه و شادمانی تمام، خانه و بیرون آن را با آب و جارو تمیز می کنند. همه اهل خانه، سر و تن خود را شستشو داده، لباس نو می پوشند و به سرخوشی و شادی می پردازند.
پس همه از پیر و جوان، نخ تیر و باد را که از جنس ابریشم نازک و مجموعه یی از نخ های عموما هفت رنگ تابیده به نشانه رنگین کمان است، به مچ دست می بندند. این نخ را در کرمان و بم، تیرو می گویند. این نخ به هم تابیده را در روز جشن تیرگان به مچ دست و گاه به انگشت  دست می بندند و آن را تا روز باد به دست دارند. در روز باد ( ده روز بعد) نخ ابریشمی هفت رنگ را از دست باز می کنند، در جای بلندی مانند پشت بام می ایستند و آن را به باد می دهند، تا گذر تیر آرش به یاری ایزد باد را یادآوری کنند. در کرمان این کار را با خواندن شعر زیر انجام می دهند.
تیر برو باد بیا           غم برو شادی بیا
محنت برو روزی بیا       خوشه مرواری بیا
از بامداد روز جشن تیرگان، زرتشتیان به ویژه جوانان می کوشند به هر شیوه ممکن، به یکدیگر شادمانه آب بپاشند. از روی،کسانی که در روستاها زندگی می کنند به کنار چشمه ها یا جوی آب روان می روند و با شادی بیشتری، به یکدیگر آب می پاشند.
در شهرهای بزرگ، بعضی از خانواده ها به خارج از شهر می روند، محلی که در آن، آب فراوان تری وجود داشته باشد و امکان آب پاشی بیشتر و آزادانه را برای آنان فراهم تر نماید.

این جشن در میان زرتشیتان دوره ای ده روزه دارد یعنی از تیر روز روز سیزدم شروع می شود و در باد ایزد روز بیست دوم تمام می شود. زرتشتیان به این جشن تیرو جشن می گویند. قبل از عید خانه را خوب تمیز می كنند و در روز عید پوشاك نو و نقل و شیرینی و میوه تهیه می كنند. بامدادان شست و شو و غسل می كنند، خواندن دو نیایش خورشید نیایش و مهر نیایش از اوستا نیز بسیار نیكو است. همچنین در این روز كه جشن «آبریزان» هم به آن می گویند، زرتشتیان به یكدیگر آب می پاشند.
1.
Tishtrya
2.
Tishtar
3.
Sirius

 

مناسبت آب پاشی در این روز

 

این جشن در کنار آب ها، همراه با مراسمی وابسته با آب و آب پاشی و آرزوی بارش باران در سال پیش ِرو همراه بوده و همچون دیگر جشن هایی که با آب در پیوند هستند، با نام عمومی «آبریزگان» یا «آب پاشان» یا «سر شوران» یاد شده است.

در گذشته «تیرگان» روز بزرگداشت نویسندگان و گاه به «روز آرش شیواتیر» منسوب شده است.

«ابوریحان بیرونی» و «گردیزی» در «زین الاخبار» ناپدید شدن یکی از جاودانان ایرانی یعنی «کیخسرو» را در این روز و پس از شستشوی خود در آب چشمه ای دانسته اند.

جشن تیرگان بجز این روز در نخستین تیر روز از سال یعنی سیزدهم فروردین (سیزده بدر) و سیزدهم مهرماه نیز برگزار می شود.

ارمنیان ایران نیز در روز سیزدهم ژانویه آیین هایی برگزار می کنند که برگرفته و در ادامه ی جشن تیرگان است.

در جشن تیرگان، شست و شو کردن در آب روان رسمی کهن است ، ابوریحان می نویسد:

«.... چون کیخسرو از جنگ با افراسیاب برگشت در این روز (تیرگان) به ناحیه ساوه عبور نمود و به کوهی که به ساوه مشرف بود بالا رفت و تنها خود او ، بدون هیچ یک از لشکریان به چشمه ای وارد شد و فرشته ای را دید ، در دم مدهوش شد. ولی این کار با رسیدن بیژن پسر گودرز مصادف شد و قدری از آب چشمه بر روی کیخسرو ریخت .... و رسم اغتسال و شست و شوی به این آب و دیگر آب های چشمه سار ها باقی و پایدار ماند، از راه تبرک.» 

گردیزی نیز شست و شو کردن در جشن تیرگان را، که به روزگار او مرسوم بوده ،به داستان کیخسرو مربوط می داند. (کتاب آیین ها و جشنهای کهن در ایران امروز ، نوشته محمود روح الامینی ، بخش جشن تیرگان

 

فال کوزه

یکی دیگر از مراسم این جشن مانند بسیاری از جشن های ایرانی «فال کوزه»(چکُ دولَه) می باشد.

روز قبل از جشن تیرگان، دوشیزه  ای را برمی گزینند و کوزه ی سفالی سبز رنگ دهان گشادی به او می دهند که «دوله» نام دارد، او این ظرف را از آب پاکیزه پر می کند و یک دستمال سبز ابریشمی را بر روی دهانه ی آن می اندازد آنگاه «دوله» را نزد همه ی کسانی که می برد که آرزویی در دل دارند و می خواهند در مراسم «چک دولَه» شرکت کنند و آن ها جسم کوچکی مانند انگشتری، گوشواره، سنجاق سر، سکه یا مانند این ها در آب دوله می اندازند. سپس دختر دوله را به زیر درختی همیشه سبز چون سرو یا مورد می برد و در آن جا می گذارد. در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آبریزان، همه ی کسانی که در دوله جسمی انداخته اند و نیت و آرزویی داشتنه اند در جایی گرد هم می آیند و دوشیزه، دوله را از زیر درخت به میان جمع می آورد. در این فال گیری بیشتر بانوان شرکت می کنند و سال خوردگان با صدایی بلند به نوبت شعرهایی می خوانند و دختر در پایان هر شعر، دست خود را درون دوله می برد و یکی از چیزها را بیرون می آورد، به این ترتیب صاحب آن جسم متوجه می شود که شعر خوانده شده مربوط به نیت، خواسته و آرزوی او بوده است.

 

دستبند تیر و باد

در آغاز جشن بعد از خوردن شیرینی، بندی به نام «تیر و باد» که از 7 ریسمان به 7 رنگ متفاوت بافته شده است به دست می بندند و در باد روز از تیرماه (9 روز بعد) این بند را باز کرده و در جای بلندی مانند پشت بام به باد می سپارند تا آرزوها و خواسته هایشان را به عنوان پیام رسان به همراه ببرد.
این کار با خواندن شعر زیر انجام می شود :

تــیـــر بــرو بــاد بــیـا      غــم بــرو شـادی بـیا
محنت برو روزی بیا       خـوشه ی مرواری بیا

در باورهای مردم، درباره ی جشن تیرگان دو روایت وجود دارد که روایت نخست همچنان که در بالا گفته شد مربوط به فرشته باران یا «تیشتر» می باشد و نبرد همیشگی میان نیکی و بدی است :

در اوستا، تشتر یشت (تیر یشت)، تیشتر فرشته ی باران است که در ده روز اول ماه به چهره ی جوانی پانزده ساله در می آید و در ده روز دوم به چهره ی گاوی با شاخ های زرین و در ده روز سوم به چهره ی اسبی سپید و زیبا با گوش های زرین.

تیشتر به شکل اسب زیبای سفید زرین گوشی، با ساز و برگ زرین، به دریای کیهانی فرو می رود. در آنجا با دیو خشکسالی «اپوش» که به شکل اسب سیاهی است و با گوش و دم سیاه خود، ظاهری ترسناک دارد، روبه رو می شود. این دو، سه شبانه روز با یکدیگر به نبرد برمی خیزند و تیشتر در این نبرد شکست می خورد، به نزد خدای بزرگ آمده و از او یاری و مدد می جوید و به خواست و قدرت پروردگار این بار بر اهریمن خشکسالی پیروز می گردد و آب ها می توانند بدون مانعی به مزرعه ها و چراگاه ها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را که از دریای گیهانی برمی خاستند به این سو و آن سو راند، و باران های زندگی بخش بر هفت کشور زمین فرو ریخت و به مناسبت این پیروزی ایرانیان این روز را به جشن پرداختند.

سرچشمه ها :

1 _ آثار الباقیه ، ابوریحان بیرونی ، به کوشش اکبر دانا سرشت

2 – هنر ایران در دوران پارت و ساسانی ، گیریشمن ، برگردان بهرام فره وشی

3 – تاریخ ماد ، دیاکونوف ، برگردان کریم کشاورز

 

آذرمهر بازدید : 628 یکشنبه 12 خرداد 1392 نظرات (0)
سخنان کوروش بزرگ

www.uplooder.net

کوروش بزرگ نخستین پادشاه و بنیان گذار شاهنشاهی هخامنشی بود. کوروش بزرگ به مدت سی سال، از سال ۵۲۹ تا ۵۵۹ پیش از میلاد، بر ایران فرمانروایی کرد. دربارهٔ کوروش تمام مورخان توافق دارند که شاهی بود با عزم، خردمند و مهربان که در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل می‌شد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل، با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود. جنگ و بوی خون او را برخلاف فاتحان دیگر مغرور نکرد و رفتار او با پادشاهان مغلوب لیدیه و بابل سیاست تسامح او را بخوبی نشان می‌دهد. به واقع کوروش، بزرگ مرد تاریخ ایران زمین و از جمله نوادری بود که تاریخ جهان به خود دیده است . انسانی بزرگ و بی همتا که می توان گفت نام ایران با وجود او ایران شد و از بنیانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آریایی واقع در فلات ایران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هویت ایرانی متشکل از مادهای آذربایجان و کردستان و پارس های جنوب و پارتهای شرق ایران زمین که ملت واحد ایران را تشکیل دادند و تاریخ چندین هزار ساله خود را دوشادوش یکدیگر و در کنار یکدیگر رقم زدند به همراه هم از این خاک و هویت دفاع کردند و با افتخار ایرانی بودن خود را به جهانیان اعلام نمودند

برخی از سخنان ارزشمند کوروش بزرگ

همواره نگهبان کیش یزدان باش، اما هیچ قومی را وادار مکن که از کیش تو پیروی کند و پیوسته به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیش که میل دارد پیروی کند.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*- 

فرمان دادم بدنم را بدون تابوت ومومیایی به خاک سپارند تـا تـکــه تـکــه ی بـدنـم قـسـمـتـی از خـاک ایـران شــود

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَد...، شاه چهار گوشه ی جهان آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه ی مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابـِل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه های پاکش قلب مرا تکان داد من برای صلح کوشیدم

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

من برده داری را بر انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند

 -*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

 -*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*- 

... خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. من همه ی شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی که بسته شده بودند را بگشایند همه ی خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم. 

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

همه ی مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم. همه ی مردم را به همبستگی فرا خواندم.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

همچنین پیکره ی خدایان سومر و اَکـَد را که نَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم بشود که دل ها شاد گردد.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

من برای همه ی مردم جامعه ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هر حکومتی که شادمانی را از مردمان بگیرد شکست خواهد خورد و برانداخته خواهد شد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دروغ گویانتنها بر گورستان مردگان و خاکسترزار خاموشان حکومت خواهند کرد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

او که شادمانی مردم را نمی خواهد از ما نیست او برده ی بی مزد اهریمن است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

شهریاری که نداند شب مردمانش چگونه به صبح می رسد گورکن گمنامی است که دل به دفن دانایی بسته است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از پارس برآمدم .از پارسوماش . این گفته من است ، ( کورش ) پسر ماندانا و کمبوجیه .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

من کوروش هخامنش فرمان دادم که بر مردمان اندوه نرود .زیرا اندوه مردمان اندوه من است و شادمانی مردمان ، شادمانی من .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

بگذارید هرکس به آیین خویش باشد . زنان را گرامی بدارید . فرودستان رادریابید . و هرکس به زبان تبار خویش سخن گوید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

گسستن زنجیرها آرزوی من است . ما شب را و بیداد را خواهیم زدود، زندگی را ستایش خواهیم کرد.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

تا هست سرزمین من آسمانی باد ! که در او رودهای بسیاری جاری است . ما دامنه ها ودشت هایی داریم دریا وار . رازآمیز ،سرسبز و برکت خیز ؛ باشد که تا هست از خان و مان مردمم بوی خوش و ترانه برخیزد . مردمان ما شایسته آرامش وآزادی اند ، مردمان ما شایسته شادمانی و ترانه اند ، مردمان ما شایسته دادگری و مهرورزیند .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اهورا مزدا ، اين سرزمين را ، اين مرز و بوم را ، از كينه ، از دشمن ، از دروغ ، از خشكسالي حفظ كند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

www.uplooder.net

دست هایی که کمک می کنند از لبهایی که دعا می کنند مقدس ترند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

فرمانروایی بر مردمان به شیوه ای نیک و والا بزرگ تر از هر کار دیگر است.مردوک ( خدا به زبان بابلی ) دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد ، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

من تا روزی که پادشاه ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت که کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد ، من حق وی را از ظالم خواهم گرفت

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به کوروش شاه ، پادشاهی که تو را ( منظور خداوند است) گرامی می دارد و به پسرش کمبوجیه ، جایگاهی در سرای سپند ( منظور بهشت است ) ارزانی دار

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

سخن کوروش به گبریاس که مخالف بود که کوروش در ابتدا به بابل حمله  ببرد: تو حق داری که احتیاط را توصیه می کنی ولی من عقیده دارم که راست به طرف بابل بروم. نخست آنکه این شهر مرکز قوای دشمن است و سپس آنکه فتح هیچ گاه بسته به عده نبوده بلکه شجاعت باعث بهره مندی است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

ای انسان هر که باشی و از هرکجا که بیایی , زیرا که میدانم خواهی آمد , من کوروش هستم که برای پارسیان این دولت بزرگ را بنا کردم . پس بدین مشتی خاک که تن من را می پوشاند رشک مبر . هرکس که آهنگ ویرانی آرامگاه مرا کند، اهورا مزدا او را نابود کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

پس از مرگ بدنم را مومیای نکنید و در طلا و زیور آلات و یا امثال آن نپوشانید. زودتر آنرا در آغوش خاک پاک کشورم قرار دهید تا ذره ذره های بدنم خاک آن را تشکیل دهد.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

او که شادمانی مردم من را نمی خواهد از ما نیست ، او برده بی مزد اهریمن است.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

زنان میهن من بزرگوار و برازنده اند ،خان و مان مردم من شادمان و سترگ است ، پدران ما دانا و فرزندان ما دلیرند ،بدین ‌نشان هرگز شکست نخواهیم خورد بدین ‌نشان هرگز فریفته نخواهیم شد.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

خداوندا دستهایم خالی است و دلم غرق در آرزوها. یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

انان كه با افكاري پاك و فطرتي زيبا در قلب ديگران جاي دارند را هرگز هراسي از فراموشي نيست چرا كه جاودانند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان موید و پایدار بماند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

حرمت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد به کار خود سامان داده است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به احترام روح من که باقی و ناظر بر احوال شماست به انچه دستور میدهم عمل کنید

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند…

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

ای پسر من نیکو کار باش نه بدکار زیرا زندگانی انسان جاودان نیست و هیچ چیز از کردار نیک لازمتر نمی باشد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

ای پسر من بشنو تو را می گویم که بهترین بخشش ها تعلیم و تعلم است زیرا مال و مکنت زوال پذیرد و چهار پایان بمیرند ولی دانش و تربیت باقی ماند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دختر شرمگین را دوست بدار و او را به مرد هوشیار و دانایی به عروسی ده زیرا مرد دانا و هوشیار مانند زمین نیکی است که چون تخم در آن بکارند حاصل نیک و فراوان از آن به عمل آید

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با زن فرزانه و شرمگین عروسی کن و او را دوست بدار وخود برای خود زن انتخاب کن وزن دیگری را فریب مده تا روانت گناه کار نگردد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مردی را به دامادی خود برگزین که نیکخو, درست و دانا باشد, اگر بسیار مسکین است بسیار عیب نیست مال و مکنت از یزدان برسد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

چون خوشی رسد بسیار خشنود و غره مشو و چون سختی رسد غمگین و افسرده مباش زیرا هر خوشی یک ناخوشی و هر نیکی یک بدی در پی دارد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از پست فطرت و بداصل قرض مگیر و وام مده زیرا تنزیل زیاد باید داد و همواره بر در خانه تو بایستد و کسان بگمارد و این برای تو زیان بزرگی است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به مال و مکنت کسی چشم مینداز زیرا مال و خوشی جهان مانند مرغی است که از این درخت به آن درخت نشیند و به هیچ شاخی نماند دست از دزدی و کاهلی و هوا و هوس نفسانی بدار زیرا هر کس که نیکی کند پاداش نیکی یابد و هر که بدکار گشت به سزای سخت خواهد رسید

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

نسبت به پدر و مادر خود فرمانبردار باش زیرا مرد تا پدر و مادرش زنده اند مانند شیری است که آسوده در بیشه غنوده و از هیچ کس بیم ندارد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به رئیس و سردار خود گستاخ مباش و در خدمت استوار بایست, آچه بر خود نیک ندانی به دیگران نیز نیک نشمار با دوستان به یگانگی برخورد کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر تو را فرزندی است به مدرسه بفرست و به تحصیل علم بگمار زیرا علم ودانش چشم روشن است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

عصبانی مباش زیرا مرد عصبانی مانند آتش است که در بیشه برافروزد و تر و خشک را با هم بسوزاند -*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دشمن کهنه را دوست نو مساز زیرا دشمن کهنه مانند مار سیاه است که بعد از صد سال انتقام را فراموش نکند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مغرور و خودپسند مباش زیرا انسان مغرور چون مشک پر باد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نماند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

آنچه را که گذشته است فراموش کن و به آنچه که نرسیده رنج و اندوه مبر

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در مجالس در صدر منشین تا تو را از آنجا بلند نکنند و به جای پایین تری بنشانند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

سخن بموقع بگو زیرا بساتکلم بهتر از خاموشی و بسا خاموشی بهتر از تکلم است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

ای پسر من تو را می گویم بهترین چیزها برای سخاوت تعلیم و تربیت مردم است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از هر خوراک مخور و زود به زود به مجلس عیش بزرگان مرو که پسندیده نیست

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

همیشه و همه جا به خدا توکل کن و دوستی با کسی کن که بیشتر به تو سود رساند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

زن و فرزند خود را از تحصیل علم باز مدار تا غم و اندوه به تو نرسد و پشیمان نشوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر در پی مال و مکنتی اول آب و زمین بخر زیرا اگر ثمر ندهد اصل آن باقی است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

حضور دانشمندان را گرامی دار و از ایشان سئوال کن و جواب بشنو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مردی که پدر و مادر از او ناخشنودند همکار مباش تا گناهکار نباشی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از هر کس که با تو کینه ورزد و خشم گیرد کناره جوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد پاک نظر, کارآگاه, هوشیار و نیکخو مشورت کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در جنگ اگر مسئولیتی به عهده تست بسیار مواظب باش

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به فرمان یزدان و امشاسپندان گوش کن و رفتار نما

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مرد فقیر و بینوا را تمسخر مکن شاید تو نیز روزی بینوا شوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مرد پارسا در آسایش ماند و بدکار همیشه گرفتار اندوه است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

 

www.uplooder.net

اگر چه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار نزن تا تو را نگزد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر چه شناوری به خوبی دانی ولی زیاد در آب مرو تا غرق نشوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با هیچ کس و به هیچ آیین پیمان شکنی نکن که آسیب به تو نرسد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

فرومایه را اعتنا مکن و شخص محترم را در پایه اش پاداش رسان

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مردم دارای همان خویی هستند که از زمان شیر خوارگی خود کسب نموده اند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام برسانی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دوست کهنه را گرامی دار و در دوستی او استوار بایست

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

یزدان را ستایش کن و دل را شاد ساز تا یزدان نیکی تو را بیافزاید

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

حکمرانان را نفرین مکن زیرا آنان پاسباتات مردم هستند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هیچ فرازی بدون نشیب و هیچ نشیبی بدون فراز نیست

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مال کسی را تاراج مکن و به مال خود میامیز

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

برای نام خود از کسب و کار احتراز مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هر چه شنوی به عجله و بیهوده مگوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هر کس که برای دیگران چاه کند در آن افتد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

تا حدی که می توانی از مال خود داد و دهش نما

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

کسی را فریب مده تا دردمند نشوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

پیشوای نیک را گرامی دار و سخنش بپذیر

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

جز از خویشان و دوستان چیزی از کسی وام مگیر

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

نه به راست نه به دروغ هرگز سوگند مخور

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

چو خواهی عروسی کنی اول مال فراهم کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از نیک کرداری خود غره مشو و رجز مخوان

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به رئیسها و پادشاهان خیانت مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از مرد بزرگ و نیک سخن بپرس

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با دزدان معامله مکن و آنها را گرفتار نما

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از دوزخ یاد آور و کسان را به انصاف مجازات کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از هر کس و هر چیز مطمئن مباش

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

بیگناه باش تا بیم نداشته باشی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مردم یگانه باش تا محترم و مشهور شوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

راستگو باش تا استقامت داشته باشی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی دوستدار دین باش تا زندگی به نیکی گذرانی مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی سخی و جوانمرد باش تا پاک و راست گردی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد قدر نشناس و ناسپاس معاشرت مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

روح خود را با خشم وکین آلوده مساز

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در حفظ دین بکوش زیرا سعادت روحانی از آن برسد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در هر گفتار و کار تواضع وادب را فراموش مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هرگز ترشرو و بدخو مباش

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان نشمارند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دختر خود را به شوهر هوشیار و دانا ده

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

خود را به بندگی کسی مسپار همیشه روح خود را به یاد دار

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

قبل از جواب دادن تفکر کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هیچ کس را تمسخر مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد بدکار هم راز مشو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد خشمگین همراه مشو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با فرومایه مشورت مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مست هم خوراک مشو مرد بدچشم را به معاونت خود قبول مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مال خود را به مرد حسود نشان نده

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از پادشاهان فرمان ناحق مخواه

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از مرد سخن چین و دروغگو سخن مشنو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در مجازات مردم کینه مورز

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در معبر عام مجادله نکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد بسیار متول هم خوراک مشو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مرد راستگو را برای پیغام بفرست

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

برای جاه و مقام مجادله مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از مدد قوی, متمول و کینه ورز دور باش

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد ادیب دشمن مباش

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد نادان راز مگوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به هیچ کس دروغ مگو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از بی شرم مال مگیر

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به نزد بدکار چیزی گرو مگذار

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

www.uplooder.net

من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

آذرمهر بازدید : 9 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

  ایران باستان

اطلاع ما از تاریخ گذشته از روزگاریست که بشر دارای خط شده است، بعبارت بهتر تاریخ از موقعی پدید می‌آید که بشر دارای خط می‌شود و بکمک آن آثار مربوط بزمان حیات خود را برای آیندگان بیادگار باقی می‌گذارد.

در حقیقت اطلاع ما از تاریخ گذشتگان از موقعی است که این علائم ناشناس خوانده شد و ارزش واقعی آن درک گردید.و اطلاع ما از منابع واقعی تاریخ ایران باستان از اواخر قرن نوزدهم با حفریات تاریخی بزرگ آغاز گردید

   نخستین هیئت بسرپرستی لفتوس (Loftus) و چرچیل از انگلستان به ایران آمد. لفتوس نخستین کسی است که در ایران و بخصوص در شوش بحفریات پرداخت و به کمک دوست خود چرچیل در اواسط قرن نوزدهم نقشة تخت جمشید را کشید و آثار تالار بزرگ آپادانا را کشف کرد. دومین هیئت برای کشف آثار باستان ایران بریاست یکتن فرانسوی بنام دیولافوآ (Dieulafoy) و همسرش در سال 1885 به ایران آمد و حفریات شوش را تکمیل کرد.

 بطور خلاصه حفریات علمی قرن نوزدهم و قرائت خطوط باستانی در عالم تاریخ به دو نتیجة بزرگ منجر شد:

 

1- ورشکستگی ناگهانی عقاید غلطی که مردم تا آن زمان از تاریخ باستان داشتند. تا آن روزگار در غالب کشورهای شرق تاریخ ملل صورت افسانه و داستان بخود گرفته و این افسانه‌های خیالی بقسمی در ادبیات و هنر نفوذ کرده بود که رفته رفته جزء معتقدات تاریخی مردم شده بود.

 

در ایران داستان‌های مربوط به تورانیان و ایرانیان و رستم و افراسیاب طوری از مجرای شاهنامه ریشه‌دار شده بود که بتصور بعضی این داستانهای حماسی و خیالی تاریخ واقعی ایران باستان به شمار می‌رفته است.

 2- اثر دیگر این حفریات توجه ناگهانی ملل جهان به روشن شدن تاریخ مشرق زمین بود. در حقیقت عرصه‌ای بکر و دست نخورده برای مطالعة پیشقراولان کنجکاوی‌های تاریخی ایجاد شد

در اواخر قرن نوزدهم صدها مورخ و مستشرق متوجة مشرق زمین شدند و با رنج و زحمت شبانه‌روزی به مطالعة اسناد کشف شده پرداختند و هر یک کوشیدند با قرائت یکی دو کتیبه، از قسمتی از حوادث مکتوم گذشته پرده برگیرند تا از این افتاخار بزرگ بی‌نصیب نمانند. در اثر همین نهضت علمی بزرگ بود که هیئت‌های مختلف فرانسوی و آلمانی و انگلیسی مأمور تهیة تاریخ ملل شرق شدند و کتب و رسالات زیاد در این باره تدوین و منتشر کردند. از این جمله‌ است کتاب ماسپرو (Maspero) مستشرق معروف فرانسوت که تحت عنوان «تاریخ ملل شرق» (Histoire des  Peuples de l’Orient) برای نخستین بار در اواخر قرن نوزدهم با استفاده از اسناد و مدارک جدید منتشر شد.

 یک ژنرال انگلیسی بنام سرپرسی سایکس (Sir Percy Sikes) که سالها در کشورهای مشرق زمین به گردش مشغول بود در آغاز قرن بیستم تاریخ جامع و مشروحی از ایران باستان تحت عنوان «تاریخ ایران» در دو مجلد بزرگ منتشر کرد که متضمن تاریخ ایران از آغاز تا عصر مؤلف بود. یک انگلیسی دیگر بنام سرجان ملکم (S. J. Malcolm) که او نیز سالها در ایران زندگی کرده و یکبار به عنوان مأمور سیاسی دولت بریتانیای کبیر سراسر کشور را سیاحت کرده بود تاریخ مفصلی از ایران در دو مجلد تحت عنوان «تاریخ ایران» تحریر کرد.

اینها پیشقراولان عرصة تحقیق تاریخ ایران باستان بودند. از آن به بعد مطالعة تاریخ باستان ملل شرق و بخصوص تاریخ کلده و آشور و مصر و ایران باستان پیروان و طلاب زیاد در  کشورهای مغرب زمین پیدا کرد و جمعی کثیر از مورخان و مستشرقان و دوستداران کشورهای شرق بتألیف کتب بزرگ تحقیقی دست زدند و یکباره از بسیاری مجهولات تاریخ باستان پرده برداشتند. صدها مستشرق و مؤلف در زوایای کتابخانه‌ها و موزه‌های بزرگ به مطالعه و تحقیق پرداختند و گنجینه‌ای از علم و ادب ایجاد کردند که برای ما ایرانیان جای بسی فخر و مباهات است. از جملة این مستشرقان جوان که مانند اسلاف خود در این جهان پرآشوب از لذایذ مادی چشم پوشیده و در کنج کتابخانه‌ها و زوایای موزه‌ها بروشن کردن گوشه‌ای از تاریخ جهان پرداخته‌اند آقای آلبرشاندور (Albert Champdor) فرانسوی است که کتاب حاضر از تألیفات اواست. مؤلف دانشمند که از مستشرقان و مورخان معاصر فرانسوی است برای تهیة این کتاب از کلیة مدارک و اسناد موجود استفاده کرده است و فقط در ضمن مطالعه است که می‌توان به میزان رنج و زحمتی که برای مراجعه به اسناد مختلف بر خود هموار کرده است پی برد.

 در سر فصل کتاب، دنیائی جدید به ما معرفی می‌شود. دنیای پر آشوب و پر هیجان، دنیائی که در آن روز حکومت دارد، شهرهای عظیم بدست غارت سپرده می‌شود و بقایای آن طعمة حریق می‌گردد.

آنگاه ناگهان صحنه عوض می‌شود؛ کوروش، شاهنشاه هخامنشی پادشاه رئوف و مهربان، پادشاه مقتدر و سیاس شخصیت بزرگ و شایستة احترام خود را بر جهان باستان تحمیل می‌کند، همه چیز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و صحنه‌ای جدید در تاریخ جهان می‌گشاید. امپراطوری وسیع لیدی تسخیر می‌شود و کرزوس پادشاه افسانه‌ای آن بر خرمنی از آتش کلان سولون معروف را بخاطر می‌آورد و احساسات رحم و شفقت فاتح خوش قلب را تحریک می‌کند. آنگاه بابل، این شهر افسانه‌ای کهن که هزاران اسیر یهود در آن دست و پا میزدند حصار خود را بر وی فاتح پارسی می‌گشاید و بوسیلة خدای خود مردوک تاج شاهی بر فرق کوروش می‌گذارد. اسیران یهود آواز فتح و پیروزی سر می‌دهند و در میان هیجان و صف‌ناپذیر بوطن از دست رفته مهاجرت میکنند و بیت‌المقدسی پاک و منزه از نوبنیاد مینهند. مرزها گسترده می‌شود، امپراطوری‌ها منقرض می‌گردد، اقوام به حرکت و هیجان می‌آیند، فریاد شادی و دعای خیر مردمان اسیر بدرقة کوروش می‌شود و کوروش با شخصیت تابناک و درخشان خود قرنی جدید در تاریخ بشر افتتاح می‌کند، قرن سلطة اقوام آریائی، در عین آزادی اقوام غیر آریائی. اینست حاصل کلام و معنای واقعی سیاست کوروش، فاتح بزرگ آریائی.

برگرفته از کتاب دکتر هادی هدایتی _آذرماه 1335

 

آذرمهر بازدید : 33 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

 

پیدایش زرتشت

 

زَرتُشت یا زَردُشت پیامبر ایران باستان بود که مزدیسنا را بنیان گذاشت. وی همچنین سراینده گات‌ها، کهن‌ترین بخش اوستا می‌باشد. زمان و محل دقیق تولد وی مشخص نیست اما گمانه‌زنی‌ها و اسناد، زمانی بین ۶۰۰۰ تا ۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح را برای او حدس زده‌اند و زادگاه وی را به مناطق مختلفی مانند ری، آذربایجان، خوارزم و سیستان نسبت داده‌اند. تعلمیات زرتشت بعدها با باورهای بومی ایرانیان ترکیب شد و آئین مزدیسنای کنونی که نزدیک به پنج سده دین رسمی ایران نیز بوده‌است، را پدید آورد. نام زرتشت در فهرست یکصد نفرهٔ انسان‌های تاثیرگذار تاریخ که توسط مایکل هارت تنظیم شده‌است، قرار دارد. دین زرتشت امروزه حدود ۲۰۰ هزار تن پیرو در ایران، هند و برخی نقاط دیگر جهان دارد

 

 

زرتشت فرزند پوروشسپ است و تاریخ حقیقی تولد او بسیار مجهول است. روایات ایرانی تولد او را حدود 660 قبل از میلاد بیان کرده اند. ولی بعضی دیگر با قراین و دلایل موجه، تولد او را 1786 قبل از میلاد دانسته اند. او قبل از بعثت حضرت موسی _علیه السلام_ تبلیغ دین خود می کرده است.

زرتشت از هفت سالگی به فراگیری علم و حکمت پرداخت و در پانزده سالگی موفق به گرفتن «کُشتی» _نام کمربند مقدس زرتشتیان است_ شد. او از آغاز عمر به خوی مهربانی و سرشت لطیف معروف گردید. در هنگام بروز قحط سالی که مصادف با دوران جوانی او بود نسبت به سالخوردگان حرمت و رأفت و دربارة جانوران محبت و شفقت به عمل آورد. هم چنین در حملة تورانیان به ایران، به پرستاری زخمیان جنگ پرداخت.

روح او از دیدن ظلم و بی نظمی در جوامعِ بشری ناراحت بود و تفکر دربارة مسألة شرّ و راز وجود، غالباً اوقات او را می گرفت. بنابراین در سنین بیست سالگی پدر و مادر و همسر خود را رها کرده، برای یافتن اسرار مذهبی و پاسخ مشکلات روحانی، که اعماق ضمیر او را پیوسته مشوّش می کرد، در اطراف جهان به گردش و تفکر پرداخت. او تصمیم بر آن داشت، تا آن قدر به تفکر بپردازد که راه رستگاری و نجات را بیابد.

او بعد از سالیان متمادی به حقیقت پی برد و دانست که همان گونه که روز و شب، و تاریکی و روشنی باهم آمیخته شده اند، خیر و شر نیز به هم آمیخته اند. او دریافت که دو نیرو بر جهان حکومت می کنند یکی خیر و دیگری شر.

چون به سی سالگی رسید مکاشفاتی به او دست داد. روایات در این باب به قدری اغراق آمیز است که برای او معجزات عجیب و کرامات غریب ذکر کرده اند. از چگونگی حضور او در محضر الهی سرگذشتی بسیار جاذب و جالب روایت می کنند که خلاصة آن این است: چون زرتشت در آن انجمن آسمانی و جایگاه برین وارد شد، سایة او محو گردید؛ زیرا پرتو تابش فرشتگان و اشعة درخشان ارواحِ علوی در پیرامون او، وجود او را چنان مستغرق نور ساخته بود که سایه ای باقی نماند. پس اهورا مزدا او را به پیامبری برگزید و امر فرمود که حقایق و تعالیم و تکالیف آئین بهتر زیستن را به عالمیان بیاموزد.

او هشت سال با شش فرشتة مقرّب (امشاسپندان) گفت و شنود کرد و بر روشنایی ضمیر خود افزود. ده سال دیگر بر زرتشت گذشت و عبادت و پرستش مزدا می کرد و پیوسته از مردم روزگار جفا و آزار می دید. او بعد از مبعوث شدن به پیامبری، رسالت خود را آغاز کرد، و اولین ایمان آورنده به او عموزاده اش بود. بعدها در یکی از بلاد شرقی ایران به دربار شاهی بنام «ویشتاسپ» راه یافت و مدت دو سال طول کشید تا این پادشاه را به دین خود درآورد، لیکن کارپانها (روحانیان آن زمان) که در اوستا به بدی از آنها یاد شده، شاه را بر علیه او تحریك كردند و زرتشت مدت دو سال زندانی شد.

بعد از دو سال با معجزه ای که از او حاصل شد، آزاد شده و شاه و تمام درباریان به دین او گرویدند، شاه با تمامی امکانات به نشر دین زرتشت پرداخت. زرتشت عمر خود را صرف ترویج دین اهورا مزدا در میان ایرانیان کرد. در این زمان دو جنگ با دشمنان برپا ساخت. در جنگ نخست فتح و پیروزی بزرگی حاصل شد، و در جنگ دوم که زرتشت هفتاد و هفت ساله بود، نیز پیروز شد، ولی کشته شد. نوشته اند یکی از تورانیان آن پیامبر یزدانی را در برابر محرابِ آتش و هنگام عبادت به قتل رسانید.

دینی که این پیامبر ایرانی تعلیم فرمود، یک آئین اخلاقی و طریقة یگانه پرستی است. او خدای معبود و متعال دین خود را اهورا مزدا لقب داد یعنی «خدای حکیم». این نامگذاری به جهت معروف بودن اسم مزدا در زمان او بود و بدون شک «اهورا مزدا» را همگی خدای عالَم و خلّاق و نظام طبیعت می دانسته اند.

چون زرتشت عقیدة اکثریت عوامِ مردمِ زمان را منکر گردید، آئین خود را بر اساس چند اصل و اساس قرار داد و خلق را به قبول آن دعوت است :

1- به پیروی از مکاشفات و الهامات، خویشتن را پیامبری مبعوث از طرف اهورا مزدا اعلام کرد و در «گاتها» تکرار فرمود که خداوند او را برانگیخته و مأمور ساخته، و دین او بهترین و کامل ترین دین نسبت به ادیان سابق می باشد.

2- از آن همه ارواح و خدایان، فقط یک روان خوب و نیکو را که اهورا مزدا باشد پذیرفته، و او را بالاترین و بزرگترین خدایان دانست. او خود را رهبر مبارزه با بدی و دروغ، و راهنمایی به راستی و راستگویی معرفی کرد؛ و برخلاف عقاید بعضی از متأخرانِ جماعت زرتشت، آن پیامبر، اراده و مشیت اهورا مزدا را باعث خلقت موجودات دانست، چنان که در آیة آخرین از گاتها  دارد، اهورا مزدا موجب و موجد هم نور و هم ظلمت می باشد.

3- اهورا مزدا ارادة قدوسی خود را به وسیلة روح مقدس و نیکو نهاد از قوه به فعل در می آورد، و اعمال الهی او به دستیاری ارواح مقدس که «امشاسپنتا» گفته می شوند، اجرا می شود که عبارتند از: فرشتة پندار نیک (وهومنه)، فرشتة راستی و عدالت (آشا)، فرشتة نیرو و قدرت کامل (خشترا)، فرشتة رسایی و کامروایی (هورواتات)، فرشتة شفقت و لطف و باروری (آرمایتی) و فرشتة بقا و جاویدانی (امرتات).

4- با آن که اهورا مزدا در عوضِ جلال خود هیچ ضدی ندارد، مع ذلک زرتشت معتقد است که در برابر هر نیکی یک بدی موجود است، چنان که در برابر آشا، یعنی راستی و حقیقت، دروغ و باطل جای گرفته است. از کتاب گاتها مشهود است که زرتشت همان طور که دائماً در عالم طبیعت به تنزیه و تطهیر از عناصر بد و وجودهای ناپاک دعوت می کند، در حیات انسانی نیز آدمیان را به روش راستی و نیکی و پرهیز از بدی و دروغ می خواند.

5- او آتش را فقط یک رمز قدوسی و نشانی گرانبها از اهورا مزدا می دانسته است که به وسیلة او به ماهیت و عصارة حقیقت عِلوی خداوند دانا می توان پی برد.

6- سرانجام این تنازع و نبرد خیر و شر چگونه خاتمه خواهد یافت؟ آنچه مسلّم است اینکه زرتشت بی هیچ شک و شبهه ای معتقد بوده که چون دورِ زمان تکمیل شود، اهورا مزدا پیروز، و بر خصم ناپاک و زشتکار چیره خواهد گردید.

دین زرتشتی نخستین مذهبی است که در جهان از مسئلة حیات عقبی و مسألة قیامت سخن به میان آورده و مسألة آخرالزمان را به مفهوم کاملِ خود طرح کرده است.

کتاب اوستا پیام زرتشت است، کتابی است كه از امید و وارستگی سخن می گوید، این کتاب مجموعاً دارای هزار فصل و 21 کتاب بوده که اوستای هخامنشی 815 فصل آن را داشته و در زمان ساسانیان فقط 347 فصل آن گردآوری شد و امروزه حتی ربعِ اوستای ساسانی در دست نیست.

اوستای فعلی عبارت از پنج دختر است: 1- یسنا  2- ویسپرد  3- وندیداد  4- یشت  5- خورده اوستا

1- یسنا:

یسنا به معنی پرستش و ستایش و نیایش است و قسمت اساسی اوستا محسوب می شود و در هنگام مراسمات مذهبی سروده می شود. دارای 72 فصل است که هریک را «هات» خوانند.

از قسمت های بسیار قدیم و اصیل یسنا، هات دوازدهم است به عنوان نمونه آمده است: «من مزدا پرست زرتشتی هستم، ستایشگر امشا سپندانم، باور دارم به خداوندگاری اهورا مزدا ...».

2- ویسپرد:

ویسپرد به معنی همة سروران. در ادبیات فارسی به معنی دلیر و دانا و باخرد است. ویسپرد کتاب مستقلی نیست و می توان گفت مجموعه ای از ملحقات یسناست که در هنگام رسومات مذهبی همراه یسنا سروده می شود.

3- وندیداد:

وندیداد به معنی قانون است. مندرجات آن مختلف است و هر فصلی از آن را «فرگرد» گویند و مجموعاً 22 فرگرد است. فردگرد اول در آفرینش زمین، دومی در داستان جم (یمَ)، سومی در خوشی و ناخوشی زمین. اما اغلب فرگردها در قوانین مذهبی و احکام دینی از قبیل سوگند خوردن، پیمان داشتن، نظافت و تطهیر، توبه و انابه، ... می باشد.

4- یشت:

یشت به معنی نیایش و فدیه، اما برای ستایش پروردگار و نیایش امشاسپندان و فرشتگان است. یشت هایی که تا امروز باقی مانده است 21 سرود برای ایزدان است که به احتمال زیاد 30 یا 31 سرود به شمارة روزهای ماه بوده است که هرکدام به نام یک امشاسپند و ایزد نامگذاری شده بود. ضمناً این بخش از مهم ترین متن ها برای تحقیقِ تاریخی در دین زرتشت می باشد.

5- خرده اوستا:

خرده اوستا به معنی اوستای کوچک که آذر به مهراسپند در زمان شاپور دوم (310 379 میلادی) آن را تألیف کرد و مشتمل بر دعاها و نمازهایی است که بیشتر در جشن ها و عیدها و یا مراسم سدره پوشی و کُشتی بستن و یا ازدواج و سوگواری خوانده می شود.

خورده اوستا مجموعه ای برگزیده از دیگر بخش های اوستا (یسنا، ویسپرد و یشت ها)، با تصرفاتی درخور توجه است که مانند یک کتاب مدون از دعا می باشد.

در سراسر اوستا، زرتشت پیروان خود را به پاکی روح و جسم و عناصر و پاکی مسکن و هر آنچه مربوط به زندگانی است دعوت می کند.

 

آذرمهر بازدید : 51 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

 


اصول آیین زرتشت

ایرانیان در درازاي تاریخ ده هزار ساله خود از بنیانگذاران اصلی تمدن و فرهنگ بوده اند و به پیشرفت جهان به نیکی کمک نموده اند. اشوزرتشت پیامبر یکتاپرستی در جهان است که در 3745 سال پیش (1386 خورشيدي) به پیامبری برگزیده شد و دین را تعریف کرد و فرهنگ دینی را بنیان نهاد که بنیاد انديشه ایرانی را دگرگون کرد و پايه تمدن نويي را پایه ریزی نمود که سده هاست در دل و روان ایرانی زنده و پا برجا مانده و بر تمدنها و فرهنگ کشورهای دیگر تأثیری ژرف برجا گذارد. اشوزرتشت، پيام اهورامزدا (داناي بزرگ هستي بخش) را به شيوايي و رسايي در سروده هاي خويش آورده است. پيامهاي كتاب آسماني اشوزرتشت "گاتها" نام دارد كه نخستين سرودهاي شعرگونه جهان است و از درست زيستن و رستگاري سخن مي گويد. گاتها، انديشه پرور و خردگرا است و براي همه انسان ها در هر جا و زماني ساده ترين و بهترين الگوي رفتاري را به گونه خردمندانه و به دور از هرگونه پندارهاي خرافي و نادرست، گفته است. پيام گاتها، مانتره است كه «سخن انديشه برانگيز» معني مي دهد. از ديدگاه گاتها، زندگي مادي انسان بايستي با طبيعت سازگار و هماهنگ باشد و در بينش مينوي انسان بايد با ياري وهومن دريچه دل خود را به سوي راز هستي بگشايد تا روشنايي راستين را ببيند.


سخن گاتها تنها براي دانايان است زيرا نادان بر پايه احساسات تند و بي انديشه خود حركت مي كند و گوش شنوايي براي پيام اهورايي ندارد. هنگامي كه دانا انديشه راستي را مي آموزد، بايد دانش و بينش خود را به ديگران به ويژه افراد ناآگاه برساند، تا پنداربافي و خرافات از جامعه انساني رخت بربندد. شناخت خداوند، پرورش و پويايي، ويژگي هاي اخلاقي و نزديك شدن به اهورامزدا، ارزشمندترين آرمان سفارش شده اشوزرتشت در زندگي انسان است.

 

تعالیم محورى دین زرتشت


اساسدیانت زرتشت بر سه محور: اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک، قرار دارد وبه همان اندازه که تاکید بر راستى و درستى شده است،به دورى از دروغ وناپاکى توصیه گردیده است. چرا که دروغ گویان را به عذاب جهنم وعده داده وراستگویان را ثواب بهشت نوید داده است. بنابراین اساس این دیانت بر راستى ودرستى بنا نهاده شده و نقطه ضد آن دروغ و نادرستى است. تمام قواى عالمناشى از راستى و دروغ مى باشد.در گاتها آمده: به بهترین سخنان گوش فرادهید، میان دو آئین راستى و دروغ خود داورى کنید. در آغاز، هنگامى که ایندو گوهر بیکدیگر پیوستند، زندگى و مرگ را پدید آوردند. به همین جهت در اینجهان دروغ پرستان گرفتار بدترین زندگى هستند و پیروان راستى از نیکوترینمکانها و جایگاهها برخوردارند. و این، ثنویت اخلاقى آئین زرتشت را نشان مىدهد. در یسناى 46 / 11 آمده است که: راه نجات در اوستا راستى و درستى است،بهشت به معنى جهان پاکى و راستى مى باشد و دوزخ، خانه دروغگویان نامیده شدهکه تبهکاران در آن براى همیشه مخلد مى باشند.در وندیداد، فرگرد 4 در رابطهبا خلف وعده و بدعهدى نکوهش ‍ فراوان شده است. در اوستا آمده است: کسى کهخلف وعده کند، دزدى وعده است. و باید شب و روز در فکر وفاى به عهد بود.

 

گاتها و آموزش هاي اخلاقی آن:
یکتاپرستی : گاتها نخستین کتاب سپندینه ای است که از چندین هزار سال پیش مردمان را به شاهراه یگانگی راهنمائی نموده و بر ضد گروه پروردگاران آریایی آیین مزدیسنا (یکتاپرستی) را استوار ساخت. در سراسر اوستا خداوند یگانه اهورامزدا (دانای بزرگ هستی بخش) نامیده شده است. آرمان زندگی : نگرش آيين زرتشت به جهان هستي، پيروي و پيوستن به قانون اَشا است. از ديدگاه او، خداوند جان و خِرَد ، جهـان را بر پايه هنجـاري آفريده كه بر همه هستي حكم فـرماسـت. او اين هنجار و نظم خردمنـدانه را « اَشـا » مي نامد و انسان بايد خود را با هنجار هستي، همگام و همراه سازد. در آموزش هاي اشوزرتشت آمان از آفرينش و نتيجه از زندگاني اين است كه هر فردي بايد در آبادي جهان و شادماني جهانيان بكوشد و خود را با انديشه ، گفتار و كردارنيك جاوداني نمايد. اشوزرتشت مي گويد : " ما باید نيروي خود را صرف خدمت و خوشبختي دیگران نمائیم و آسایش آنان را فراهم آوریم تا بتوانیم جهان و جهانیان را خوشبخت سازیم. چند برداشت آموزنده دیگر از گاتها :
سراسر گاتها پند و درس زندگیست. برای نمونه چند مورد آن را مي آوريم:آزادی :كيش اشوزرتشت، دين آزادگي و آيين داد و اميد است. براي نمونه گاتها، انسان را به گزينش منش نيك، رهبر دانا، دوست خردمند و همسر اَشو سفارش مي كند ولي وادار نمي سازد. دين زرتشت به هر شخص به عنوان فرد ارج مي گذارد. آزادي و اختيار يكي از با ارزش ترين داده اهورايي است و هيچ كسي حق گرفتن آن را ندارد. ای خداوند خرد هنگامیکه در روز ازل جسم و جان آفریدی و از منش خویش نیروی اندیشیدن و خردبخشیدی. زمانی که به تن خاکی روان دمیدی و به انسان نیروی کارکردن و سخن گفتن و رهبری کردن عنایت فرمودی خواستی تا هر کس به دلخواه و با کمال آزادی راه و کیش خود را برگزیند.(هات 31 بند11)

برابری زن و مرد :

 

در آيين زرتشت، انسان ها از هر نژاد ، مليت و قوم، با هر زبان و رنگ پوست، دين و باور، از حقوقي برابر برخوردارند. برتري ديني، قومي و نژادي در اين آيين نيست. زرتشت تنها عامل برتري را پايبندي به قانون اَشا و پيروي از انديشه، گفتار و كرداد نيك مي داند. از ديدگاه اشوزرتشت، خداوند، همه انسانها را آزاد آفريده و آنها را از بخشش آزادي و خِرَد برخوردار ساخته تا با بهره گيري از انديشه خويش، ديدگاه پيشنهادهاي گوناگون را ارزيابي كند و با اختيار كامل بهترين راه را در زندگاني برگزينند. چنانكه انسان ها از آزادي انديشه و بيان برخوردارند، از حق آزادي در گزينش دين و آيين نيز بهره مند هستند. وقتي انسان ها از حقوقي مسازي برخوردار باشند، زن و مرد نيز در همه مراحل مادي و مينوي زندگي حقوقي برابر دارند. ای مردم بهترین سخنان را به گوش هوش بشنوید و با اندیشه روشن و ژرف بینی آنها را بررسی کنید. هر مرد و زن راه نیک و بد را شخصاً برگزینید. (هات 30 بند 2)
خوشبختی ما در خوشبختی دیگران :مزدا اهورایی که فرمانروای یگانه است چنین پاداش روا داشته است که « خوشبختی از آن کسیست که دیگران را خوشبخت سازد.» (هات 34 بند1)

مهر ورزی :

 

در آيين زرتشت، جنگ و دشمني چه از براي كشورگشايي و چه بنام گسترش دین، نادرست است. او به جهانی سرشار از دوستی و مهربانی می اندیشد. همه انسانها باید با پیوستن و پایبندی به اَشا ، مهربانی و یگانگی را در بین خود گسترش دهند تا دوستی جهانی پدیدار گردد. هر زرتشتی به هنگام نیایش روزانه ، باوز و پیمان خود را در سرود « مَزده یَسنو اَهمی» به مهر و آشتی در دین مزدایی زرتشی استوار می سازد؛ او آیینی را پیروی می کند که مخالف جنگ و خونریزی و ستایشگر آشتی، از خود گذشتگی و پارسایی است. این سخنان را به نو عروسان و تازه دامادان می گویم . امیدوارم اندرزم را بگوش هوش بشنوید و با ضمیری روشن آنرا نیک دریابید و بخاطر بسپرید : همیشه با نیک منشی و مهر و دوستی زندگی کنید و در راستی و پاکی و مهر ورزی از یکدیگر پیشی جوئید. چه بیگمان از زندگی سرشار از خوشی و خوشبختی برخوردار خواهید شد. (هات 53 بند5)
شادی و شاد زیوی :دین زرتشت، آیین شادمانی است. از این رو پیروان زرتشت شاد بودن و خوش زیستن را برگزیده اند و از افسردگی و سوگواری دوری می کنند. در این آیین جشن و سرور یکی از راه های نیایش و ستایش خداوند و نزدیک شدن به اوست. پیامبر ایران، پیروان خود را شادمان و خشنود می خواهد زیرا در پرتو این فروزه ها، تنِ انسان ، نیرومند و روان او شاد می گردد. در نتیجه شوق به کار و کوشش در آن فزونی می یابد. در بینش اشوزرتشت خوشبختی و آسایش راستین تنها با تلاش و از راه راستی به دست می آید و هرگز انسانی که از راه ناشایست خود را خوشبخت می پندارد به خرسندی راستین دست نیافته است. ای پروردگار برای برخورداری از شادمانی و خوشبختی ، بخشایش بیمانندت را بمن بنما. ای هستی بخش بخشایشی را که از اندیشه و کردار نیک سرچشمه می گیرد بمن ارزانی دار. ای آرمیتی ای نمود عشق و بردباری، بوسیله راستی دلهای ما را روشن ساز تا به شادی و خوشبختی دست یابیم. (هات 33 بند 13 و هات 33 بند 10)
سازندگی و آبادی :يكي از مؤثرترين عوامل آباداني و پيشرفت كه خوشبختي مردمان را به دنبال خواهد داشت، كار و كوشش است. اشوزرتشت از همه خواستار است كه در راستاي پيروي از قانون اَشا و به ياري منش نيك تا آنجا كه مي توانند براي پيشرفت و آسايش جامعه انساني تلاش كنند و سازندگي ايجاد نمايند. هنرآفريني و تلاش در انجام كارنيك، يكي از راه هاي نيايش پروردگار است. بر اين پايه ، درويشي، رياضت كشيدن، تنبلي و گوايي از كارهاي ناشايست مي باشد. پروردگار را بشود مانند کسانیکه جهان را بسوی رسایی و آبادی پیش می برند از آفریده های وفا دار تو باشیم. (هات 30 بند9)
آموزش :
دانا باید با دانش خویش نادان را آگاه سازد. نشاید که نایخرد گمراه بماند. (هات 31 بند17)
راستی :
ای مردان و زنان از دروغ بپرهیزید. از پیشرفت ریا و فریب جلوگیری کنید و بدانید آن خوشی و سروری که از راه نادرست و بدبختی و بیچارگی دیگران بدست آید جز رنج و افسوس چیزی ببار نخواهد آورد. (هات 53 بند6 )
باور ایمان :مرد خردمند با آگاهی از اینکه عشق و ایمان به خدا سرچشمه راستی است گمراهان و زشتکاران را به پرورش منش پاک و انجام کار نیک و مهرورزی به دیگران اندرز خواهد داد و سرانجام ای خداوند جان و خرد همه زشتکاران با آگاهی از حقیقت بسوی تو خواهند آمد. (هات 34 بند 10 )
کمک به دیگران :
مرد دانا و توانائی که بنا به دستور ایزدی و یا از راه مهر و عواطف انسانی خواستاران کمک را خواه از هواخواهان راستی و یا دروغ به گرمی پذیرا شود. او پیرو راه اشا بوده و زندگیش سراسر سرشار از راستی و درستی می باشد. ای هستی بخش دانا او بخردی است که با نیروی دانش، گمراه را از تباهی و نیستی رهانیده و او را به خودشناسی و اتکا به نفس رهبری خواهد کرد.( هات 46 بند 5 )
مهر و دوستی :
خشم و نفرت را از خود دور کنید. اجازه ندهید اندیشه هایتان به خشونت و ستم گرایش پیدا کند. به منش پاک و مهر و محبت دلبستگی نشان دهید، رادمردان پاک سرشت برای گسترش راستی و درستی پیوند استوار خواهند ساخت و هواخواهان راستی را بسوی بهشت جایگاه تو ای اهورا که منزلگه راستان و پاکان است رهبری خواهند کرد.( هات 48 بند7 )

» بادستهای برافراشته ، ای مزدا بتو نیایش میکنم ، و با فروتنی از تو درخواست خوشبختی دارم . باشد که همه کردارهای من، با خرد و اندیشه نیک و هماهنگ با آئین راستی انجام گیرد ، تا تو را خشنود ، و روان زمین بارور راخوشبخت سازم
پس ، ای مزدا اهورا، با اندیشه نیک به سوی تو میآیم ، تا در پرتو راستی ، خوشبختی هر دو جهان ، مادی و مینوی را بمن بشناسانی ، تا بتوانم آنرا به همراهان خود بشناسانم«

اصول دین زرتشت كدام است ؟

  شايد شما توجه کرده‏اید که در نگاره‏هاي ترسیم‏شده از اشوزرتشت، این پیامبر بزرگ ایرانی عصايی 9(نه) بند دردست دارد. همچنين بر پايه سنت زرتشتیان هر فرزند بهدین هنگاميکه به سن تکلیف می رسد طی مراسمی ويژه که مراسم سدره‏پوشی نامیده می شود در برابرموبد زوت و همه فامیل و آشنایان با آزادی کامل به اصول و فروع دین اشوزرتشت پیمان وفاداری می بندد، پوشش ساده و سفیدرنگ سدره نیز از 9(نه) تکه تشکیل‏شده‏است. این 9 بند یا نه تکه، بيانگر 9 اصل دین زرتشتي است که چکیده پیام های او را به ما می رساند که من سعی می کنم اکنون برای شما به‏طور بسیار فشرده بیان کنم، آنگاه خواهید ديد که چرا و چگونه، این پیام ها که پایه دین زرتشت شناخته‏شده‏است. هرگز قدیمی نمی‏شود و نه‏تنها برای انسان‏های امروزی تازه و بکر و عملی و قابل‏پیاده‏کردن‏است، بلکه تا انسان وجود دارد، اگر هر کس، در هر زمانی این اصول را پایه باورهای خود قراردهد و به آنها پایبند باشد، هم می تواند فرد شایسته اي باشد و هم مي تواند جامعه خود را به سوی کمال و رسايی راهنماباشد:

 1-باور به يكتايي خدا: خدايي كه اهورا(هستي بخش) و مزدا (داناي بزرگ) است و اين دو صفت بزرگي ودانايي هم آهنگ و از هم جدا ناشدن است . خدايي كه د رهمه جا ودر همه چيز درتجلي است. خدايي كه هر چه را آفريده نيك و لازم و ملزوم يكديگرآفريده و خلاصه خدايي كه صفات كامل آن در نماز صدويك نام خدا شرح داده شده است: برهمه چيز آگاه، بر همه كارتوانا و بي نياز و... .

 2-باور به پيامبري اشوزرتشت: نخستين پيام آوري كه پس از شك كردن به باورهاي پيشينيان خود پس از ده سال در كوه اشيدرنه، از سوي اهورامزدا به پيامبري برگزيده‏شد و از توحيد و نبوت و معاد خبرداد و پيام خود را مانتره (برانگزينده انديشه) ناميد و از دين(دئنا) به مفهوم وجدان سخن به ميان‏آورد. باورهايي كه ابتدا به مردم خود ارايه‏نمود و آرام آرام دين او بخش بزرگي از اين كره خاكي را در برگرفت و پيروان او مزده يسنان يا مزداپرستان و بعدها بهدين و زرتشتيان ناميده‏شدند.

 3-باور به روح و جهان واپسين(جهان مينوي): يعني بهشت و گروسمان(خانه راستي) و دوزخ(خانه دروغ).

 4-باور به اشا(راستي): اشوزرتشت اولين كسي است كه به وجود هنجار هستي(اشا) پي‏برد واز حاكم بودن قانون اشا در جهان هستي (گيتي و مينو) سخن‏گفت. و فرمود انسان مي تواند با خردخويش به قوانين طبيعت (اشا) پي‏برده و از آن استفاده و يا سوءاستفاده نمايد. وانسان تنها زمانی می تواند خوشبخت زندگي کند که قوانین اشا را به‏درستی بشناسد و خود را با این قانون ابدی (اشا) هم‏آهنگ و همراه سازد و.....

 5- باور به گوهر آدمی‏وآدمیت: برپایه آموزشهای اشوزرتشت تمام انسانها از هرجنس ونژادومذهبي دارای وجدان(دئنا) و خرد بوده و از جسم، جان، روح و فروهرِ بسیار بالنده تري نسبت به ديگرموجودات برخوردار می باشد و قدرت تشخیص نیک از بد و ارزش گذاری را داشته وآزادی کامل در انتخاب راه را دارند و سرنوشت خود را می‏سازند و دارای حقوق برابر می‏باشند و در مجموع «من» دارند ومی‏توانند «من» خویش را به هر صورتی که مایل باشند تغییر دهد و دارای بهترین منش«سپنته من» یا بدترین منش«انگره من» گردند و آموزش می‏دهد که وظیفه هر زرتشتی پیروی از «سپنته من» و مبارزه با تمام نیروهای اهریمنی یا«انگره من» است و... .

 6- باوربه هفت پایه کمال: اشوزرتشت اهورامزدا را دارای شش فروزه: وهومن(منش نيك«یا اندیشه و گفتارو کردارنیک»)، اردیبهشت(راستی)، شهریور(تسلط برنفس)، سپندارمزد(دانش اندوزی و پویايی)، خرداد(رسايی خواهی و کمال جويی) و اَمرداد(بی مرگی و جاودانگی) می‏شناسد و می‏آموزاند که هر کس با تمرین و ممارست از این شش فروزه اهورايی به طور کامل برخوردارگردد، در پایه هفتم تکامل خویش به جز خدا نمی‏بیند و با او یکی می‏گردد. این باور دردوران های بعد به صورت هفت شهر عشق یا هفت خوان رستم و نمادهای گوناگون دیگر در فرهنگ و عرفان ایرانی باقی مانده‏است.

 7- باور به نیکوکاری و دستگیری از نیازمندان: دین زرتشت دور نگهدارنده جنگ افزار و آشتی دهنده است. خوشبخت کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم‏نماید. باور به اینکه هر کس در هر مقام مادی و معنوی می تواند و باید به دیگران یاری رساند. گذشت و فداکاری(خویت‏وَدس) و کمک به نیازمندان، در دین زرتشت به صورت وقف و گُهنبار و جشن‏خوانی‏ها و بخشش (میزد) و غیره.... به گونه ای بسیار آبرومند برگزار می‏گردد.

  8- باور به سپنتايي بودن (مقدس بودن) چهار آخشیج: آب و باد و خاک و آتش در دین زرتشت سپنتا است و زرتشتی وظیفه دارد محیط زیست را در حد توان پاک نگاه‏دارد.

  9- باور به فرشکردبودن: بنابر آموزش‏های گاتها، ما خواستاریم از زمره کسانی باشیم که جهان را بسوی پیشرفت و آباداني می‏برند و با تمام توان در پویايی اندیشه و گفتار و کردار و آبادانی جهان سهیم گردیده فرشکرد(تازه کننده جهان) باشند. هر بهدین باید کوشش کند با آوردن نور بر تاریکی و با دانش بر جهل پیروز گردد. مثبت‏نگری و یافتن روش های نوین در زندگی (فرشکرد) یکی از مهمترین پایه های اساسی دین زرتشتي است.

 

آذرمهر بازدید : 22 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

 

 

 

 آتشکده آذر برزین مهر

آتشکده آذربرزین مهر یکی از سه آتشکده مقدس ایران است ( آذر گشسب - آذر برزین - کاریان ) که در شهر نیشابور یا ابرشهر خراسان قرار دارد . در پهلوی به نام آتور بورگین میتر خوانده می شود به معنی آتش مهر بالنده است . تاریخ ساخت آن بسیار کهن است به طوریکه به زمان اشو زرتشت باز میگردد و در بند 8 از فصل 17 بندهش آمده است : آذربرزین مهر تا زمان گشتاسب در گردش بوده و پناه جهان تا اینکه اشو زرتشت اسپنتمان دین آورد و گشتاسب شاه دینش را پذیرفت آنگاه گشتاسب آتش مقدس را در کوه ریومند در آذر برزین مهر قرار داد

اتشکده آذر گشنسب یا آذرجشنس

یکی از مشهورترین و بزرگ ترین آتشکده های فلات ایران که در آذربایجان غربی در 49 کیلومتری شمال شرق شهر تکاب کنونی قرار دارد امروزه به آن تخت سلیمان می گویند. در دوره شاهنشاهی اشکانیان مهم ترین پادشاه آذربایجان آریوبرزن و پسرش ارت وزد بوده است. بیشتر پادشاهان ایران پس از نشستن بر اریکه شاهنشاهی به نیاشگاه آذرگسشب آذربایجان می رفتند و به درگاه خداوند نیایش و سپاس و درود می فرستاده اند و سپس هدایایی تقدیم می کردند. آتشکده شیر نیز همان آذرگشسب است که خرابه های آن نزدیک تخت سلیمان است. ساخت این بنا به بیش از 3000 سال باز میگردد و در کتاب هفتم دینکرد در بند 39 سازنده آن را کیخسرو پسر سیاوخش شناخته شده است که فر ایزدی به او رسیده بود. آذرگشسب در کنار دریاچه چیچست قرار دارد و در گذشته کاخهای بسیار باشکوه و سترگ در اطراف آن بنا بوده است. این دریاچه به صورت خودجوش هر ثانیه 44 لیتر آب از خود بیرون می دهد. آتشکده ساسانی وسیع ترین تاسیسات ساسانی است كه تاكنون شناسایی و از زیر خاک بیرون آورده شده است. یك آتشکده دارای تعداد زیادی اتاق است. در مركز بنای آتشکده معمولا یك اتاق مربع به شكل یك چهار طاقی با محراب آتش ساخته می شود. دومین اتاق مهم «یزشن گاه» است كه در آن آتش را وقتی برای نیایش در معرض دید نیست، شعله ور حفظ می كردند.

آتشکده زرتشت-یزد

مهمترین آتشکده زرتشتیان این آتشکده می باشد که بر روی تپه ای در باغی کوچک در قسمت شرقی خیابان آیت الله کاشانی واقع گردیده است.این آتشکده همه روزه صبح و عصر به استثنای تعطیلات رسمی برای بازدید عموم آزاد است.بازدید ازاین آتشکده رایگان است اما هدیه ها پذیرفته می شود.این آتشکده را درختان همیشه سبز احاطه کرده اند و یک استخر دایره ای شکل در حیاط آن قرار دارد که بازتاب بسیار زیبایی از معبد را در عکسبرداری هنری نشان می دهد.


این آتشکده تمام زرتشتیان را از سراسر دنیا به خود جذب می کند و در اینجا شخصی نیز وجود دارد که تمام چیزها را به زبان انگلیسی برای خارجیها توضیح می دهد.در اینجا همچنین دو نقاشی وجود دارد که توسط یکی از زرتشتیان ایجاد شده است.از نظر معماری شباهتهای زیادی بین این آتشکده و آتشکده های زرتشتی های ایرانی وجود دارد.مکانهای زرتشتی دیگری هم مانند قلعه اسدان ( دژ شیرها) در شمال یزد وجود دارد .پر اهمیت ترین آتشکده, چک چک می باشد که در52 کیلومتری شمال یزد قرار دارد.


 آتشکده بردسوره

به گفته مسعودی در کتاب نامدار مروج الذهب این آتشکده توسط فریدون شاه بنا شد که آتش آن را از طوس خراسان آورده بود و در بخارای ایران قرار داد

 

 آتشکده باکو

آتشکده ای بزرگ بوده است در ایران شمالی ( باکو ) که در نزدیکی چاه نفت قرار داشته است . محل آن در روستای سوراخانی در 15 کیلومتری باکو می باشد  تاریخ ساخت آن به سال 400 پیش از میلاد توسط ایرانیان می باشد . بدلیل مواد نفتی موجود این منتطقه این آتشکده همیشه در نزد ایرانیان روشن و برافروخته بوده است . باکو از باگوان زبان پهلوی ایران گرفته شده است و شهری ایران است که در دوره قاجار به روس فروخته شد . این مکان مقدس پس از یورش تازیان ویران شد ولی سالها بعد از آن دوباره مرمت و بازسازی شد ولی آتش آن خاموش بود تا سال 1975 که آتش آن دوباره روشن گشت و به مکانی توریستی تبدیل شد

 

 زیارتگاه ستی پیر

زیارتگاه ستی پیر در نزدیکی مریم آباد یزد قرار دارد بنای آن مانند قلعه است که آثار چهار برج باستانی در اطراق قلعه دیده می شود . مراسم این زیارتگاه در بیست و چهارم خرداد ماه هر سال برابر با روز اشتاد از ماه خورداد باستانی اجرا می گردد

 زیارتگاه پیر سبز

نام دیگر این زیارتگاه چک چکو است که در فاصله 65 کیلومتری شمال غرب یزد در دامنه کوهی آهکی قرار دارد . این مکان از مهم ترین و مشهور ترین زیارتگاههای ایران و جهان است . به صورتیکه بسیاری از زرتشتیان کشورهای اطراف ( هند - پاکستان - تاجیکستان و . . . ) هر ساله در مراسم این زیارتگاه شرکت میکنند . محل این زیارتگاه در دامنه کوهی با شیب زیاد قرار دارد . این مراسم از 24 تا 28 خرداد هر سال برابر با روز اشتاد تا انارم از ماه خورداد باستانی اجرا می گردد

 آتشکده سیروان

این آتشکده پیش از به پادشاهی رسیدن انوشیروان دادگر محل بت ها بود و پس از وی بت ها ویران شدند و آتش مقدس را در آنجا قرار دادند . محل آن سیروان و ری بوده است . به گفته مسعودی تاریخ نگار مشهور این آتشکده در پیش از ظهور زرتشت ساخته شده است  آتشکده آذرنوش : آتشکده ای است در بلخ که این نیز همچون آذرشب در خراسان بزرگ ایران بوده است . بلخ نیز همچون مرو شهری از شهرهای ایران بوده است که در دوره قاجار های وطن فروش در قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان به روس داده شد . فردوسی بزرگ آن را نوش آذر نامیده است . فردوسی می فرماید : شهنشاه لهراسب در شهر بلخ - بکشتند و شد روز ما تار و تلخ - و از آنجا به نوش آذر اندر شدند - رد و هیربد را همه سر زدندآتشکده آذر شب : آتشکده ای است که گشتاسب شاه در بلخ بنا کرد و به گفته مورخین گنجهای خود را در آن قرار داد . بلخ در تاریخ جزوی از خراسان بزرگ بوده است که متاسفانه در دوره ننگین قاجار به روسها فروخته شد

 

 

آذرمهر بازدید : 19 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

 

نوروز باستان

 « اهورامزدا، خدایی بزرگ است! آنکه اين زمين را آفريد، آنکه آن آسمان را آفريد، آنکه مردم را آفريد، آنکه شادي وسور را براي مردمش  به ارمغان آورد»

جشن‌های بزرگ ایرانیان باستان عبارت بودند از:نوروز،مهرگان،جشن های آتش،جشن فردگان،جشن گاهنبارها که در  هر یک از این جشن‌ها مراسم سوری و شادی ها بر پا می شده است

فروردين از آنِ فروهرهاي پاکانست که براي ديدار کسان خود به زمين مي‌آيند. براي فرخندگي آتش مي‌افروختند و بنام هفت امشاسپندان (سپند مينو و شش فروزه‌ي اهورايي) سفره هاي هفت سين مي‌چيدند. نوروز را روز آغازين آفرينش نيز ناميده اند که ، اهورامزدا جهان را بيافريد ؛ از اينروست که نخستين روز فروردين، بر تمامی ایرانیان روزی بزرگی ست.نوروز تجديد خاطره‌ي بزرگي است از دلبستگي آدمي به جان جهان و طبيعت دل انگيز آن و ‌يادي است به قدمت هزاره ها و به عظمت‌يک ملت. و چه زيباست آيين باستاني ايران ، شادي و سور زمين و شکفتن جهان، هرکسی  را به روزگار کهن و دیرینه ای  مي‌برد؛آنها را حس مي‌کند و نياکان خويش رابه‌ ياد می  آورد .

و ما در اين لحظه، در اين نخستين لحظات آغاز آفرينش، نخسين روز خلقت، روز اهورامزدا، آتش اهورايي نوروز را باز برمي‌افروزيم و در عمق وجدان خويش به پايمردي خيال، از صحراهاي مرگ زده‌ي قرون تهي مي‌گذريم و در همه‌ي نوروزهايي که در زير آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمين ما برپا مي‌شده است، با همه‌ي زنان و مرداني که خون آنان در رگ هايمان مي‌دود، شرکت مي‌کنيم و بدينگونه "بودن خويش" را به عنوان‌يک ملت، در  اين ميعادگاهي که همه‌ي نسل هاي تاريخ و اساطير ملت ما حضور دارند، با آنان پيمان وفاداری مي‌بنديم و "امانت عشق" را از آنان به مي‌گيريم که "هرگز نميريم" و " دوام راستين" خويش را به نام ملتي که در اين صحراي عظيم بشري، ريشه در عمق فرهنگي سرشار از غنا و قداست و جلال دارد و برپايه‌ي اصالت خويش در رهگذر تاريخ ايستاده است، بر "صحفه های عالم" ثبت مي‌کنيم.»

 پس ازسالشماري اوستايي در ايران، در  واپسين سالهاي شاهنشاهي داريوش بزرگ،  در بامداد نخستين روز فرودين (هرمزد روز)  سال ۷۲هخامنشي (۴۸۷پيش از ميلاد) به افق تخت جمشيد،  ماه هاي هخامنشي که نمونه‌ي ايراني ماه هاي بابلي بود، با ماه هاي اوستايي تطابق داده شد، و از اين هنگام بدينور نوروز در آغاز بهار ثابت شده و آنرا جشن مي‌گرفتند، اين اقدام در عالم گاهشماري ايران و ستاره‌شناسي،‌يكي از كارهاي مبتكرانه و مهمي است كه در روزگار داريوش بزرگ انجام گرفت. 

بي گمان‌يادواره ها‌يي از برافراشتن تالارهاي تخت جمشيد در آن تخت  بلند در دامنة كوه مهر (شايد اين نام بمناسبت بر آمدن خورشيد‌يا مهر فروزان از پشت آن كوه به آن داده شده است)  در ذهن مردم ايران بازمانده است  که مي‌دانستند ميان بنياد كاخ با برگزاري آيين نوروز و مهرگان در آن و گردآمدن در باريان و بزرگان و نمايندگان كشورهاي گوناگون  پيوندي وجود داشته است. همچنين از مراسم تحويل خورشيد به برج حمل و مراسمي كه در تابيدن نخستين پرتو خورشيد در بامداد نخستين روز تابستان بزرگ و سال نوين را مي‌گرديد، خاطرهايي در ذهن مردم ايران بوده است. از اينرو با توجه به آنکه سرآغاز نوروز بسيار دور و شايد به روزگار جمشيد بوده است، و همآنکه در روزگار داريوش بزرگ گاهشماري هاي ايراني‌يگانه گشت، آنرا از جمشيد دانستند.

جشن زایش اشو زرتشت

 

ششمین روز فروردین که بنا به نظر بسیاری محققان و موبدان زرتشتی، سالروز تولد زردشت اسپنتمان است، به نوروز بزرگ معروف است. دراین روز زردشیان در آتشكده‌های هر شهر گردهم می آیند، به سخنراني‌هاي مذهبي گوش مي‌دهند، اوستا مي‌خوانند و تولد پيامبرشان را جشن مي‌گيرند. آب پاشیدن به همدیگر، دود کردن اسپند و پخش کردن سنجد و آویشن نیز از دیگر مراسم‌های این جشن است.
گاتاخواني، دف زني و سخنراني در مورد تاريخچه نوروز و جشن زايش زردشت از جمله برنامه‌هاي اين مراسم می باشد. حضور در نيايشگاه شاور اهرام ايزد و ساير نيايشگاه‌ها و مكان‌هاي مقدس ديني در صبح روز ششم فروردين از ديگر آيين‌هاي بزرگداشت زايش زردشت است، كه در همه شهرهاي زردشتي نشين برگزار مي‌شود.

                                                   سیزده به در

جشن سيزده فروردين ماه روز بسيار مبارک و فرخنده است. ايرانيان چون در مورد اين روز آگاهي کمتري دارند آن روز را نحس مي دانند و براي بيرون کردن نحسي از خانه و کاشانهً خود کنار جويبارها و سبزه ها مي روند و به شادي مي پردازند. تا کنون هيچ دانشمندي ذکر نکرده که سيزده نوروز نحس است. بلکه قريب به اتفاق روز سيزده نوروز را بسيار مسعود و فرخنده دانسته اند. مثلا در صفحهً 266 آثار الباقيه جدولي براي سعد و نحس آورده شده که در آن سيزده نوروز که تير روز نام دارد کلمهً ( سعد ) به معني فرخنده آمده و به هيچ وجه نحوست و کراهت ندارد.  بعد از اسلام چون سيزدهً تمام ماه ها را نحس مي دانند به اشتباه سيزده عيد نوروز را نيز نحس شمرده اند. وقتي دربارهً نيکويي و فرخنده بودن روز سيزدهم نوروز بيشتر دقت و بررسي کنيم مشاهده  مي شود موضوع بسيار معقول و مستند به سوابق تاريخي است. سيزدهم هر ماه شمسي که تير روز ناميده مي شود مربوط به فرشتهً بزرگ و ارجمندي است که " تير " نام دارد و در پهلوي آن را تيشتر مي گويند. فرشتهً مقدس تير در کيش مزديستي مقام بلند و داستان شيريني دارد. ايرانيان قديم پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادي کردن که به ياد دوازده ماه سال است، روز سيزدهم نوروز را که روز فرخنده ايست به باغ و صحرا مي رفتند و شادي مي کردند و در حقيقت با اين ترتيب رسمي بودن دورهً نوروز را به پايان ميرسانيدند.

سبزه گره زدن

افسانهً آفرينش در ايران باستان و مسئلهً نخستين بشر و نخستين شاه و دانستن رواياتي دربارهً کيومرث حائز اهميت زيادي است. در اوستا چندين بار از کيومرث سخن به ميان آمده و او را اولين پادشاه و نيز نخستين بشر ناميده است. گفته هاي حمزه اصفهاني در کتاب سني ملوک الارض و انبياء و گفته هاي مسعودي در کتاب مروج الذهب جلد دوم و بيروني در کتاب آثار الباقيه بر پايهً همان آگاهي است که در منابع پهلوي وجود دارد. مشيه و مشيانه که پسر و دختر دوقلوي کيومرث بودند روز سيزده فروردين براي اولين بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحي شناخته شده نبود آن دو به وسيله گره زدن دو شاخه پايهً ازدواج خود را بنا نهادند. اين مراسم را بويژه دختران و پسران دم بخت انجام ميدادند و امروز هم دختران و پسران براي بستن پيمان زناشويي نيت مي کنند و علف گره مي زنند. اين رسم از زمان کيانيان تقريباً متروک شد ولي در زمان هخامنشيان دوباره شروع شده و تا امروز باقي مانده است. در کتاب مجمل التواريخ چنين آمده " اول مردي که به زمين ظاهر شد پارسيان او را کل شاه گويند. پسر و دختري از او ماند که مشيه و مشيانه نام گرفتند و روز سيزدهً نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هيجده فرزند بوجود آوردند و چون مردند جهان نود و چهار سال بي پادشاه بماند " . چنانکه در بحث جشن نوروز اشاره شد کردهاي ايران و عراق که زرتشت را از خود مي دانند روز سيزدهم فروردين را جزو جشن نوروز به حساب مي آورند.

جشن اردیبهشتگان

جشن ارديبهشتگان  يكي از جشن هاي بزرگ زرتشتيان است ، با برابري روز و ماه ارديبهشت، يعني سوم اريبهشت ماه  هماهنگ است.اين روز بزرگ يادآور اهورايي ارديبهشت يا اشه وهيشته و ويژگيهاي آن يعني بهترين راستي و پاكي مي باشد.ارديبهشت، دومين امشاسپند، داراي انگاره اي مادي است به نام آتش يا آذر، فروغي خدا داده كه گرمي بخش و فروزان و پاك كننده و در يك كلام زندگي بخش است و پرتوهاي نوراني آن هستي را از نيستي جدا مي گرداند وراست را از دروغ باز مي شناساند. پس بجاست كه آتش را نموداري از آن داده بزرگ بدانيم.

جشن تیرگان

اين جشن ميان زرتشتيان دوره اي ده روزه داشت و از تيرماه ، روز سيزدهم شروع و به باد ايزد يعني روز بيست و دوم پايان مي گرفت. زرتشتيان تيرگان را “ تير و جشن  ” مي نامند و برايش اهميت فراواني قايل اند. لباس و پوشاك نو مي پوشند و نقل و شيريني و ميوه و خوراك هاي سنتي و ويژه مي پزند. پيش از اين روز خانه را خوب پاكيزه نموده و بامدادان شست و شو مي كنند و خواندن دو نيايش “ خورشيد نيايش ” و “ مهرنيايش” از اوستا را بسيار نيكو مي دانند

“ تير و جشن” يكي از شادترين جشن هاي كهن ايراني بوده باشد. در اين جشن بيش از همه بچه ها بهره مي بردند با تارهاي نخي و رنگيني كه به مچ دست مي بستند در كوچه ها و خانه ها ، ترانه مي خواندند و كنار نهرها و جويها  به هم آب مي پاشيدند و يا به آب مي پريدند .

 

جشن امردادگان

 واژه اوستايی امرداد،(امرتاته ) است که به معنی بي مرگي است و اگر الف آن را که پیشوند نفی است از قلم بیندازیم معنی آن عوض شده و فرشته بی مرگی و جاودانگی به دیو نیستی و مرگ تغییر شکل می دهد..بنابراین شایسته است که این کلمه را امرداد بخوانیم، و چون امرداد فرشته جاودانگی و بی مرگی می باشد، در عالم جسمانی نگهبانی گیاهان و روییدنی ها و آبادانی و افزایش دار و درخت با اوست. نیاکان ما در این روز به باغ ها و مزارع خرم و دلنشین می رفتند و پس از نیایش به درگاه اهورامزدا طی مراسمی این جشن را با شادی و سرور در هوای پاک و در دامن طبیعت برگزار می کردند.

 مهرگان: عید جوانان و آینده سازان

«روز مهر» در ماه مهر (شانزدهم)، مهمترين روز آيين هاي مهرگان بود. آيين هاي مهر (جشن هاي مهرگان) پس از نوروز، مهمترين عيد ملي ايرانيان بوده است. نوروز با بهار و شكوفه و نويد بركت آغاز مي شد و مهرگان به خاطر پايان رسيدن كار جمع آوري محصول و آغاز شش ماهه شب هاي طولاني تر و سرما.
«مهرگان» ويژه آيين هاي سپاسگزاري به درگاه خداوند [اهورامزدا] است كه اين همه نعمت را به انسان ارزاني داشته و نيز استفاده از اين فرصت براي تحكيم دوستي ها، محبت ها و عواطف انساني بوده است. به نظر بسياري از مورخان، «مهرگان» آيين الزام ايرانيان به دوستي كردن و مهر ورزيدن به يكديگر هم به شمار مي آيد. در گذشته، در روزهاي مهرگان (4 تا 6 روز) مردم مهماني هاي بزرگ برپا مي كردند و پذيرايي با ميوه تازه در مهرگان و ميوه خشك (آجيل و خشكبار) در نوروز است.

جشن آذرگان

 آذر به چم  آتش است و يكي از چهار آخيش(عنصر پاك كننده) نزد ايرانيان باستان است. از آن جا كه آتش بهترين و سريعترين عنصر پاك كننده و گرمابخش مي باشد از زمان هاي قديم مورد احترام بوده است.

   در آذر نهمين روز از ماه  به موجب برخورد نام ماه و روز، جشن آذرگان برگزار مي شد. همچنين در اين روز به افروختن آتش در خانه ها به موجب نزديكي و آغاز زمستان نياز مي آمد. ايرانيان در جشن آذرگان مانند ساير جشن ها با لباس آراسته و تميز، پروردگار را سپاس گفته و پس از نيايش به شادي مي پردازند.

   يافتن آتش بزرگترين پديده و يافته آدمي است. پيشرفت تمدن انسان مديون آتش است. ايرانيان نخستين بار آتش را در تلاش زندگي يافته اند و گويند كه هوشنگ شاه پيشدادي روزي با همراهان خويش به شكار مي رفته است. بر سر راه خود ماري مي بيند و براي كشتن آن سنگي پرتاب كرده است كه به گفته فردوسي:

نشد مار كشته وليكن ز راز         پديد آمد آتش از آن سنگ باز

جشن شب یلدا

 جشن شب یلدا جشنی ست که از 7000 سال پیش تا کنون در ميان ایرانيان برگزار میشود. 7000 سال پیش نیاکان ما به دانش گاهشماری دست پیدا کردند و دریافتند که نخستین شب زمستان بلندترین شب سال است. در این جستار از سخنرانی دکتر جنیدی و دکتر کزاری برداشت هایی شده:

 جشن شب یلدا، همانند جشنهایی همچون نوروز و مهرگان، پس از تازش اسکندر، تازیان، و مغولها پابرجا مانده است و در تک تک خانه های ایرانیان راستین با گردآمدن خانواده ها به دور هم برگزار میشود. 

 جشن چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوري نام واپسين چهارشنبه‌ي تقويم خورشيدي ايراني است، كه شب آن با رسوم و آيين‌هايي ويژه، خصوصاً پرش از روي آتش مشخص مي‌شود. نام‌هاي محلي گوناگون اين روز عبارت است از: گول چارشمبه (اردبيل)، گوله گوله چارشمبه (گيلان)، كوله چووارشمبه (كردستان)، چووارشمبه كولي (قروه، نزديك سنندج)، و چارشمبه سرخي (اصفهان). برخي دانشمندان واژه‌ي «سوري» را با «سور» (ميهماني، جشن) ارتباط داده و آن را به معناي «وابسته به سور، جشن‌آميز» گرفته‌اند، برخي ديگر، به طور موجه‌تري، سور را گونه‌اي ديگر از واژه‌ي سرخ مي‌پندارند (مانند گل سوري ”گل سرخ“) و آن را اشاره‌اي به خود آتش يا به «سرخي»، به مفهوم تن‌درستي يا بلوغ، كه به طور فرضي با پرش از روي آتش به دست مي‌آيد، مي‌انگارند.

 سپندارمذگان

 در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق بوده است!

اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است.

 فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند.سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن.

 زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند.

 

آذرمهر بازدید : 18 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

 

تاریخچه تخت جمشید
 تخت جمشید  از لحاظ عظمت و شکوه، مهمترین مجموعه باستانی سلسه هخامنشیان  در ایران است،  این مجموعه بی نظیر در دامنه کوه رحمت (کوه مهر)،  در مقابل جلگه مرودشت (به معنی دشت خرم) و 55 کیلومتری شمال شرقی شیراز زیبا  قرار دارد.  تخت جمشید بر روی صخره ای در دامنه یکی از کوهپایه های کوه مهر به فاصله 57 کیلو متری شمال شرقی شیراز بنا شده است،  و 1770 متر از سطح دریا بلند تر است ، و از دیر باز  هنر و معماری جهان باستان شناخته گردیده بود.

 مهمترین نقش های  تخت جمشید در پله های ایوان شرقی،  که گویا در ابتدا ورودی اصلی کاخ بوده حکاکی شده اند.  ارتفاع ستون های آپادانا تقریبا بیست متر و بسیار مستحکم بوده،  به نحوی که تا زمان قاجار هنوز 13 ستون از ستون هایش بر افراشته باقی مانده بود.  کاخ دیگری که همزمان با آپادانا ساخته شده کاخ داریوش (تَچَر) است،  که به دلیل آنکه با سنگ های خاص بسیار صیقلی ساخته شده است،  معاصران آنرا تالار آیینه نامیده اند،  این کاخ دارای 12 ستون (3*4) و ایوانی در جنوب با 8 ستون (2*4) است،  و به عنوان سکونتگاه شاه مورد استفاده قرار میگرفته است.  کاخ مهم دیگر کاخ صد ستون است که ساختن آن توسط خشایار شاه (486-465 ق،م) در حدود سال 470 ق، م، آغاز شده و بیست سال به طول انجامیده،  این کاخ با 4700 متر مربع مساحت وسیع ترین کاخ تخت جمشید است،  که ایوانی 16 ستونی (2*8) در شمال دارد، ارتفاع ستون های کاخ 14 متر بوده و ساخت آن در زمان اردشیر اول (465- 424 ق،م) پایان یافته است.  پلکان ورودی اصلی تخت جمشید که در شمال غربی واقع است،  توسط خشایار شاه هخامنشی ساخته شده و جمعا 111 پله در هر سمت دارد،  طول هر پله 6.90 متر، عرض 38 سانتیمتر و ارتفاع هر پله 10 سانتیمتر است،  که برای حرکت آسان و محترمانه افراد بسیار مناسب بوده است.  در بالای پلکان اصلی دروازه ملل قرار دارد که کتیبه ای به زبان پارسی باستان و دو گویش دیگر ایرانی یعنی ایلامی و بابلی (هر یک 20 سطر)،  فراز سر در آن نگاشته شده است. 

 بر اساس خشت نوشته‌های کشف شده در تخت جمشید در ساخت این بنای با شکوه معماران، هنرمندان، استادکاران، کارگران، زنان و مردان بی‌شماری شرکت داشتند که علاوه بر دریافت حقوق از مزایای بیمه کارگری نیز استفاده می‌کردند. ساخت این مجموعه بزرگ و زیبا بنا به روایتی ۱۲۰ سال به طول انجامید. 
 ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول در حدود 518 ق . م ، آغاز شد. نخست صفه یاتختگاه بلندی را آماده کردند و روی آن تالار اپادانا و پله های اصلی و کاخ تچرا را ساختند . پس از داریوش ، پسرش خشایارشاه تالار دیگری را بنام تالار هدیش را بنا نمود و طرح بنای تالار صدستون را ریخت .اردشیر اول تالار صد ستون را تمام کرد . اردشیر سوم ساختمان دیگری را آغاز کرد که ناتمام ماند . این ساختمانها بر روی پایه هایی ساخته شــده که قسمتـی از آنها صخره های عظیم و یکپارچه بوده و یا آنها را در کوه تراشیده اند . معماری هخامنشی ، هنری است از نوع تلفیق و ابداع که از سبک معماریهای بابل و اشور و مصر و شهرهای یونانی آسیای صغیر و قوم اورارتو اقتباس شده و با هنر نمایی و ابتکار روح ایرانی نوع مستقلی را از معماری پدید آورده است . 

تخت جمشید جایگاهی برای اداره کشور و برگزاری مراسم رسمی و مذهبی و پذیرایی های مهم و باشکوه و تجمع های حکومتی و اقامتگاه پادشاه و نزدیکان او بود. 

 دولت هخامنشی بر اکثر دولت های همجوار خود تسلط کامل داشت،  و همین امر باعث استفاده از تمدن و هنر های مردمی آن دولتها گردید.  نقش های  برجسته ها که  با آثار مصر باستان شبیه هستند.  بدنها از روبرو و صورت و پاها از نیمرخ  به تصویر کشیه شده اند،  و یا مثلا گاو بالداری که در مدخل تالار ورودی تخت جمشید قرار دارد،  کاملا شبیه آثار آشوریان است.  عده ای گمان دارند،  این نقشها جنبه نمادین و افسانه ای داشته،  با دیدن شکل سر ستونها،  این عقیده بیشتر قابل قبول میگردد.  در سرستونها از سه حیوان خاص استفاده شده است،  این سه شکل بارها در تخت جمشید دیده میشود،  گاه به صورت منفرد،  و گاه به شکل در هم آمیخته.  حتی ارتفاع واقعی ستونها و خود صفه تخت جمشید،  نسبت به اصل انسانی جنبه عظمت جویی را به خوبی القا میکند.

در تصاوير حكاكي شده سنگ هاي تخت جمشيد،  هيچكس عصباني نيست،  هيچكس سوار بر اسب نيست،  و هيچكس را در حال تعظيم نميبينيد.  هيچكس سر افكنده و شكست خورده نيست،  هيچ قومي بر قوم ديگر برتر نيست،  و هيچ تصوير خشني وجود ندارد.   هيچگاه برده داري در ايران مرسوم نبوده است،  در بين صدها پيكره تراشيده شده سنگ هاي تخت جمشيد،  هیچکس برهنه و عريان نیست.

«و چه زیباست که زیر لب زمزمه ای کنیم» 

به کوروش چه خواهیم گفت؟
اگر سر بر آرد ز خاک
اگر باز پرسد ز ما
چه شد دین زرتشت پاک
چه شد ملک ایران زمین
کجایند مردان این سرزمین
به کوروش چه خواهیم گفت؟
اگر دید و پرسید از حال ما
چه کردید بُرنده شمشیر خوش دستتان
کجایند میران سر مستتان
چه آمد سر خوی ایران پرستی
چه کردید با کیش یزدان پرستی
به شمشیر حق ، نیست دستی
که بر تخت شاهی نشسته است
چرا پشت شیران شکسته است
در ایران زمین شاه ظالم کجاست
هوا خواه آزادگی ،
پس چرا بی صداست
چرا خامش و غم پرستید، های
کمر را به همت نبستید، های
چرا اینچنین زار و گریان شدید
سر سفره خویش مهمان شدید
چه شد عِرق میهن پرستیتان
چه شد غیرت و شور و مستیتان
سواران بی باک ما را چه شد
ستوران چالاک ما را چه شد
چرا مُلک تاراج می شود
جوانمرد محتاج می شود
چرا جشنهامان شد عزا
در آتشکده نیست بانگ دعا
چرا حال ایران زمین نا خوش است
چرا دشمنش اینچنین سر کش است
چرا بوی آزادگی نیست، وای
بگو دشمن میهنم کیست، های
بگو کیست این ناپاک مرد
که بر تخت من اینچنین تکیه کرد
که تا غیرتم باز جوش آورد
ز گورم صدای خروش آورد
به کوروش چه خواهیم گفت؟
اگر سر برآرد ز خاک...

واین حکایت شکوه و عظمت ایران است که همه را برانگیخته
به امید سر افرازی  ایرانی سبزمان
آذرمهر بازدید : 15 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

 پیدایش هخامنشیان

بدبخت ملتی که تاریخ خود را نداند

تیره بخت تر از آن ملتی که علاقمند به دانستن

تاریخ خود نباشد

شوربخت تر از همه ملتی است که تاریخ خود را

به ریشخند بگیرد

تاریخچه پیدایش هخامنش

«ای انسان هر که باشی و از هرکجا که بیایی, زیرا که میدانم خواهی امد , من کوروش هستم که برای پارسیان این دولت بزرگ را بنا کردم. پس بدین مشتی خاک که تن من را می پوشاند رشک مبر.هرکس که آهنگ ويراني آرامگاه مرا کند، اهورا مزدا او را نابود کن . »

مهم‌ترین سنگ‌نوشته هخامنشی از دید تاریخی و نیز بلندترین آنها.سنگ‌نبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است.سنگ‌نوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش یکم را در نخستین سال‌های فرمانروایی‌اش که سخت‌ترین سال‌های پادشاهی وی نیز بود.به گونه‌ای دقیق بازگو می‌کند.این سنگ‌نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست.و از آن می توان استفاده های زیادی کرد.

هَخامَنِش نام کسی است که دودمان هخامنشی خود را به نام او می‌‌خواندند. واژه هخامنش معنای دارنده اندیشه راست را می‌‌رساند. هخامنش می‌‌باید نیای بزرگ هخامنشیان و سرپرست طایفه پاسارگاد بوده باشد.

هخامنشيان از طايفه پاسارگاديان بوده اند كه در پارس اقامت داشته اند و سر سلسله آنها هخامنش بوده است» «‌ نامدارترين رئيس اتحاديه قبائل پارس در نيمه قرن ٧ پ م چيش پيش دوم است كه تا سال 640 پ م رياست قبائل پارس را در دست داشت.

ادشاهان اين دودمان از پارسيان بودند و تبار خود را به « هخامنش» مي رساندند كه سركرده طايفه پاسارگاد از طايفه هاي پارسيان بوده است. هخامنشيان نخست پادشاهان بومي پارس و سپس انشان بودندولي با شكستي كه كوروش بزرگ بر ايشتوويگو واپسين پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح ليديه و بابل پادشاهي هخامنشيان تبديل به شاهنشاهي بزرگي شد. از اين رو كوروش بزرگ را بنيانگذار شاهنشاهي هخامنشي مي دانند.» « به قدرت رسيدن پارسي ها و سلسله هخامنشي (550-330 قبل از ميلاد) يكي از وقايع مهم تاريخ قديم است. اينان دولتي تأسيس كردند كه دنياي قديم را به استثناي دو سوم يونان تحت تسلط خود در آوردند. شاهنشاهي هخامنشي را نخستين امپراتوري تاريخ جهان مي دانند. مهم ترين سنگ نوشته هخامنشي از نظر تاريخي و نيز بلندترين آنها، سنگ نبشته بيستون بر ديواره كوه بيستون است. سنگ نوشته بيستون بسياري از رويدادها و كارهاي داريوش اول را در نخستين سال هاي حكمراني اش كه مشكل ترين سال ها حكومت وي نيز بود.

همه نشانه ها بيانگر آنست كه هدف كوروش از جنگ و كشور گشائي ايجاد يك جامعه جهاني مبتني بر امنيت و آرامش و دور از جنگ و ويرانگري بوده است. كوروش در لشكركشيها و پيروزيهايش با ملل مغلوب در نهايت بزرگواري رفتار كرد، و عناصر حكومتي پيشين را مورد بخشايش قرار داده در مقامهايشان ابقا كرده مطيع و منقاد خويش ساخت » «‌كوروش بزرگ با ايمان استواري كه به اهورامزدا داشت جهانگشايي را به هدف برقرار كردن آشتي و امنيت و عدالت و از ميان بردن ستم و ناراستي انجام ميداد، و در فتوحاتش به حدي نسبت به اقوام مغلوب بزرگمنشي و مهر و عطوفت نشان داده بود كه داستان رأفتش به همه جا رسيده بود

وقت آن رسیده بود که کوروش، اولین قدم خود را در برقراری کشوری مستقل و قدرتمند بردارد. جلسه ای تشکیل شد که در آن کوروش، آبرادات، کئوبرو، ویشتاسب، بغابوخش و آراسپ شرکت داشتند.

کوروش، مرد تصمیم های بزرگ، اینک از هر لحاظ آماده نبرد با لیدی است. سپاه کوروش و کرزوس همدیگر را در پتریوم ملاقات کردند. سربازان سنگین اسلحه لیدی در مقابل سپاهیان دلیر کوروش تاب مقاومت نیاوردند و به سمت سارد گریختند ولی کوروش بر خلاف انتظار کرزوس، از راه کوهستانی و در زمستانی سرد وی را تعقیب کرد. کرزوس که انتظار نداشت کوروش او را از آن راه تنگ کوهستانی تعقیب کند، پیاده نظام های خود را مرخص کرد. وقتی کرزوس در سارد با لشگر کوروش رو به رو شد دریافت که عمر امپراطوری سارد پایان یافته است. هوش سرشار کوروش بار دیگر نمایان شد و در میدان جنگ، اندک اسب سواران باقی مانده لشگر کرزوس نیز با دیدن شتر های کوروش رمیدند. کوروش از کشتن کرزوس هم صرفه نظر کرد و از غارت کردن مردم پرهیز نمود. تا آنجا که گویی جنگی رخ نداده است. فرمان معروف کوروش در حمایت مردم شکست خورده، روی استوانه گِلی نوشته شد و همینک نیز موجود است.

آخرین قدم کوروش، فتح بابل بود. با فتح بابل، کشور رویایی و افسونگر، کوروش فرمانروای سه قدرت بزرگ جهان شد. لیدی ، ماد و بابل. سربازان پر زرق و برق بابل ، به هیچ وجه مانعی برای تصرف کشورشان نبودند. اینک موقع تاجگذاری شاه جهان شده بود. پارسیان ترجیح دادند تا برای زیبایی بیشتر از لباس های مادی استفاده کنند. کوروش با وقار خاصی بر گردونه باشکوهش حرکت می کرد و جمعی که مشعل به دست داشتند گرد او را گرفته بودند. قبای ارغوانی کوروش که پودهایی زربفت داشت، فریبنده و مجذوب کننده بود. کوروش، تاج پر شکوه ایران را بر سر نهاد. دو شاخ بلورین بر سر کوروش خودنمایی می کرد. او یک انسان معمولی نبود. حضار، بی اختیار در مقابل عظمت کوروش تعظیم کردند.

تدبیر و بزرگ منشی کوروش بزرگ که در منشور جهانی خویش چنین می گوید:

«من،کوروش پادشاه شاه جهان ،شاه بزرگ،شاه نیرومند،شاه بابل،شاه سومر و اکد،شاه چهار گوشه جهان،پسر کمبوجیه،شاه بزرگ،شاه انشان،نوه کوروش،شاه بزرگ شاه انشان،نبیره چئیش پیش،شاه بزرگ شاه انشان از تخمه پادشاهی جاودانه،انکه پادشاهیش را خداوند  و مردم دوست میدارند و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را خواهانند.

انگاه که من اشتی خواهان  به بابل اندر شدم،با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش ،اورنگ سروی خویش بنهادم ، اهورامزدا.سرور بزرگ.مهر دل گشاده ام را که دوستدار بابل است به خواست خود به خویشتن گردانید پس هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم و انگاه که سربازان بسیار من دوستانه در بابل گام بر می داشتند من نگذاشتم کسی در تمامی سرزمین های سومر واکد ترسانده باشد.من بابل و همه شهرهای مقدس را در که نبونید ایشان را به رغم خواست خدایان ،یوغی داده بودند نه در خور ایشان،درماندگی  هایشان را چاره کردم و ایشان ورا از بیگاری برهانیدم.

اهورامزدا خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و انگاه مرا ،کوروش ،پادشاهی که پرستنده وی است و کمبوجیه ،فرزند زاده من و همگی سپاهیانم را با بزرگواری ،افزونی دادو مایه شادمانی ،در اتشی تمام کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد و والاترین پایه خداییش را ستودیم.

به فرمان او همه شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته و همگی شاهان جهان از زیرین دریا تا همه باشندگان سرزمین های دوردست همه شاهان اموری ،باشندگان در چادرها همه آن طوایف وبسیار شان را از بهر من به بابل اندر اوردند و بر دوپای من بوسه زدند.

از... تا شهر اشوش و شوش ،اگاده،سرزمین اشنونا،شهر سرزمین شهرمه تورنو،دیر تا پایان نواحی سرزمین گوتیان و نیز شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود از نو باز ساختم و پیکره خدایانی را که در میانه انها شهرها به جای های نخستین باز گردانیدم و تا به جاودان در جای نخستین شان و همگی ان مردم را فراهم اوردم و به جایگاههای خویش باز گردانیذم

و نیز پیکره خدایان سومر واکد را که نبونید از خشم سرور خدایان به بابل اندر اورد بود.به فرمان مردوک خدای بزرگ به شادی و خوشی در نیایش گایشان بنشاندم،جایهاییکه دل انان شاد گردد،باشد که خدایانی ه منبه جایهای مقدس باز گردانیدم هر روز در برابر خداوند زندگی طولانی از بهر من بخواهند و همواره در پایمردی من سخن ها گویند  با واژه های نیک خواهانه.

باشد که به اهورامزدا،خدای من گویند که به کوروش ،پادشاهی که تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش بیگمان باش.همه مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همه مردم سرزمین ها را در زیستگاهی ارام بنشانیدم.»

آذرمهر بازدید : 23 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

 

 

منشور آزادی كوروش بزرگ به چند زبان زنده دنيا

منشور کوروش بزرگ به زبان های  انگلیسی , فرانسوی , آلمانی , اسپانیایی , ایتالیایی , روسی  :  

 

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فراماروائی اش را « ِ‌بل »و « نبو » گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و]با دل خوش پادشاهی او را خواهانند .
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم . مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم . او بر من ، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم ، و همچنین بر کَس و کار [و ، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من ، برکت و مهربانی ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم . به فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند . همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس ؟] ، همه مردم سرزمین های دوردست ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموری » و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [ پا هایم را بوسیدند] . از... ، تا آشور و شوش من شهرهای « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ، دیر ، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم . همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که « نبونید » ، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک «خدای بزرگ» و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستین شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند ، و به خدای من « مردوک » بگویند: کوروش شاه ،پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه [نیز]...
اینک که به یاری «مزدا» تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملت هائی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد .من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم .
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

 

ترجمه انگلیسی منشور کوروش بزرگ :

Cyrus Charter of Human Rights Cylinder

     


First Charter of Human Rights

I am Koresh (Cyrus), King of the world, great king, mighty king, king of Babylon, king of the land of Sumer and Akkad, king of the four quarters, son of Camboujiyah (Cambyses), great king, king of Anshan, grandson of Koresh (Cyrus), great king, king of Anshan, descendant of Chaish-Pesh (Teases), great king, king of Anshan, progeny of an unending royal line, whose rule Bell and Nabu cherish, whose kingship they desire for their hearts, pleasure. When I well -disposed, entered Babylon, I set up a seat of domination in the royal palace amidst jubilation and rejoicing. Marduk the great god, caused the big-hearted inhabitations of Babylon to .................. me, I sought daily to worship him. At my deeds Marduk, the great lord, rejoiced and to me, Koresh (Cyrus), the king who worshipped him, and to Kaboujiyah (Cambyses), my son, the offspring of (my) loins and to all my troops he graciously gave his blessing, and in good sprit before him we glorified exceedingly his high divinity. All the kings who sat in throne rooms, throughout the four quarters, from the Upper to the Lower Sea, those who dwelt in ..................., all the kings of the West Country, who dwelt in tents, brought me their heavy tribute and kissed my feet in Babylon. From ... to the cities of Ashur, Susa, Agade and Eshnuna, the cities of Zambian, Meurnu, Der as far as the region of the land of Gutium, the holy cities beyond the Tigris whose sanctuaries had been in ruins over a long period, the gods whose abode is in the midst of them, I returned to their places and housed them in lasting abodes.


I gathered together all their inhabitations and restored (to them) their dwellings. The gods of Sumer and Akkad whom Nabounids had, to the anger of the lord of the gods, brought into Babylon. I, at the bidding of Marduk, the great lord, made to dwell in peace in their habitations, delightful abodes.


May all the gods whom I have placed within their sanctuaries address a daily prayer in my favour before Bel and Nabu, that my days may be long, and may they say to Marduk my lord, "May Kourosh (Cyrus) the King, who reveres thee, and Kaboujiyah (Cambyases) his son ..." Now that I put the crown of kingdom of Iran, Babylon, and the nations of the four directions on the head with the help of (Ahura) Mazda, I announce that I will respect the traditions, customs and religions of the nations of my empire and never let any of my governors and subordinates look down on or insult them until I am alive. From now on, till (Ahura) Mazda grants me the kingdom favor, I will impose my monarchy on no nation. Each is free to accept it , and if any one of them rejects it , I never resolve on war to reign. Until I am the king of Iran, Babylon, and the nations of the four directions, I never let anyone oppress any others, and if it occurs , I will take his or her right back and penalize the oppressor.


And until I am the monarch, I will never let anyone take possession of movable and landed properties of the others by force or without compensation. Until I am alive, I prevent unpaid, forced labor. To day, I announce that everyone is free to choose a religion. People are free to live in all regions and take up a job provided that they never violate other's rights.


No one could be penalized for his or her relatives' faults. I prevent slavery and my governors and subordinates are obliged to prohibit exchanging men and women as slaves within their own ruling domains. Such a traditions should be exterminated the world over.


I implore to (Ahura) Mazda to make me succeed in fulfilling my obligations to the nations of Iran   (Persia), Babylon, and the ones of the four directions

 

 ترجمه فرانسوی منشور کوروش بزرگ

Je suis Kourosh (Cyrus), roi du monde, le grand roi, le roi puissant, le roi de Babylon, le roi de la terre de Sumer et d'Akkad, le roi des quatre quarts, fils de Camboujiyah (Cambyases), le grand roi, le roi d'Anshân, petit-fils de Kourosh (Cyrus), le grand roi, le roi d'Anshân, descendant de Chaish-Pesh (Teispes), le grand roi, le roi d'Anshân, progéniture d'une ligne royale éternelle, dont bel de règle et le Nabu aiment, dont le kingship ils désirent pour leurs coeurs, plaisir. Quand puits de I - disposé, Babylon entré, I installez un siège de la domination dans le palais royal parmi le jubilation et rejoicing. Marduk le grand dieu, causé les grands-hearted inhabitations de Babylon.................. me, j'ai cherché le journal pour l'adorer. A mes contrats Marduk, le grand seigneur, rejoiced et à moi, Kourosh (Cyrus), roi qui l'a adoré, et à Kaboujiyah (Cambyases), à mon fils, la progéniture (de ma) échine, et à toutes mes troupes il a graciously donné sa bénédiction, et dans le bon sprit avant lui nous avons amélioré excessivement son haut divinity. Tous les rois qui se sont assiss dans des chambres de trône, dans tous les quatre quarts, du haut à la mer inférieure, ceux qui ont demeurée dans..................., tous les rois du pays occidental, qui a demeuré dans des tentes, m'ont apporté leur hommage lourd et ont embrassé mes pieds dans Babylon. De... aux villes d'Ashur, de Susa, d'Agade et d'Eshnuna, les villes de Zamban, Meurnu, Der jusque la région de la terre de Gutium, les villes saintes au delà du Tigris dont les sanctuaires avaient été dans les ruines sur une longue période, les dieux dont la demeure est au milieu d'elles, je suis revenu à leurs endroits et logé leur dans les demeures durables.


J' ai recueilli ensemble tous leurs inhabitations et ai reconstitué (à eux) leurs logements. Les dieux de Sumer et d'Akkad que Nabounids a eus, à la colère du seigneur des dieux, introduit dans Babylon. I, à offrir de Marduk, grand seigneur, incité pour demeurer dans la paix dans leurs habitations, demeures délicieuses.


Mai tous les dieux que j'ai placé dans leurs sanctuaires pour adresser une prière quotidienne en ma faveur avant bel et Nabu, ces mes jours peuvent être longs, et peuvent ils disent à Marduk mon seigneur, "mai Kourosh (Cyrus) le roi, qui thee de reveres, et Kaboujiyah ( Cambyases ) son fils..." Maintenant que j'ai mis la couronne du royaume de l'Iran, du Babylon, et des nations des quatre directions sur la tête avec l'aide (Ahura) de Mazda, j'annonce que je respecterai les traditions, des coutumes et des religions des nations de mon empire et ne laisse jamais n'importe lequel de mes gouverneurs et subalternes regarder vers le bas dessus ou les insulter jusqu'à ce que je sois vivant. Dorénavant, jusqu'(Ahura) à Mazda m'accorde la faveur de royaume, j'imposera ma monarchie à aucune nation. Chacun est libre pour l'accepter, et si n'importe quel un d'eux des rejets il, je ne résolvent jamais sur la guerre pour régner. Jusqu'à ce que je sois le roi de l'Iran, du Babylon, et des nations des quatre directions, je ne laisse jamais n'importe qui ne opprime aucun autre, et s'il se produit, je prendrai son dos de droite et pénaliserai l'oppresseur.


Et jusqu'à moi suis le monarque, je ne laisse jamais n'importe qui prendre la possession des propriétés mobiles et débarquées des autres par la force ou sans compensation. Jusqu'à ce que je sois vivant, j'empêche le travail impayé et obligatoire. Au jour, j'annonce que chacun est libre pour choisir une religion. Peuplez sont libres pour vivre dans toutes les régions et pour prendre un travail à condition que ils ne violent jamais autres droites.


Personne n'ont pu être pénalisés pour les défauts de ses parents. J'empêche l'esclavage et mes gouverneurs et subalternes sont obligés d'interdire échanger des hommes et des femmes comme esclaves dans leurs propres domaines de régner. Un tel des traditions devrait être exterminé le monde plus de.


J'implore (Ahura) à Mazda de m'inciter à réussir à s'acquitter de mes obligations aux nations de l'Iran (Perse), du Babylon, et de celui des quatre directions

 

ترجمه آلمانی منشور کوروش بزرگ   :

Ich bin Kourosh (Cyrus), König der Welt, großer König, mächtiger König, König von Babylon, König des Landes von Sumer und von Akkad, König der vier Viertel, Sohn von Camboujiyah (Cambyases), großer König, König von Anshân, Enkel von Kourosh (Cyrus), großer König, König von Anshân, Nachkomme von Chaish-Pesh (Teispes), großer König, König von Anshân, Nachkommen einer unending königlichen Linie, deren Richtlinienbel und Nabu schätzen, dessen kingship sie für ihre Herzen wünschen, Vergnügen. Wenn abgeschaffener i-Brunnen -, betretenes Babylon, stellte ich einen Sitz von Herrschaft im königlichen Palast unter jubilation und dem Rejoicing auf. Marduk der große Gott, den grossen-hearted inhabitations von Babylon.................. mich verursacht, suchte ich Tageszeitung, um ihn anzubeten.
An meinen Briefen Marduk, rejoiced der große Lord, und zu mir, Kourosh (Cyrus), der König, der ihn anbetete, und zu Kaboujiyah (Cambyases), zu meinem Sohn, das Sekundärteilchen (meiner) Lende, und gab er allen meinen Truppen graciously seinen Blessing, und im guten sprit vor ihm glorifizierten wir außerordentlich sein hohes divinity. Alle Könige, die in den Throneräumen, während der vier Viertel, vom Upper zum untereren Meer sassen, die, die in..................., allen Königen des Westlandes blieben, das in den Zelten blieb, holten mir ihren schweren Tribut und küßten meine Füße in Babylon. Von... zu den Städte von Ashur, von Susa, von Agade und von Eshnuna, die Städte von Zamban, Meurnu, Der bis zu der Region des Landes von Gutium, die heiligen Städte über dem Tigris hinaus dessen Schongebiete in den Ruinen über einen langen Zeitraum gewesen waren, die Götter deren Aufenthaltsort in der Mitte von ihnen ist, kam ich zu ihren Plätzen und ihnen in dauerhaften Aufenthaltsorten untergebracht zurück.
Ich erfaßte alle ihre zusammen inhabitations und stellte (zu ihnen) ihre Wohnungen wieder her. Die Götter von Sumer und von Akkad, die Nabounids hatte, zum Zorn des Lords der Götter, geholt in Babylon. I, am Bieten von Marduk, der große Lord, gebildet, um im Frieden in ihren habitations, herrliche Aufenthaltsorte zu bleiben.
Mai können alle Götter, denen ich innerhalb ihrer Schongebiete gelegt, habe ein tägliches Gebet zu meinen Gunsten vor Bel und Nabu zu adressieren, diese meine Tage lang sein und können sie sagen zu Marduk meinen Lord, "Mai Kourosh (Cyrus) der König, die reveresthee und Kaboujiyah ( Cambyases ) sein Sohn..."
und: Nun da ich die Krone des Königreiches vom Iran, von Babylon und von Nationen der vier Richtungen auf den Kopf mit Hilfe (Ahura) Mazda setzte, ich verkünde, daß ich die Traditionen, Gewohnheiten und Religionen der Nationen meines Reiches und lasse nie irgendwelche meiner Gouverneure und Untergebenen unten an schauen oder sie beleidigen respektiere, bis ich lebendig bin. Ab sofort bis (Ahura) Mazda bewilligt mir die Königreichbevorzugung, ich auferlegt meinen Monarchy keiner Nation. Jedes ist frei, sie anzunehmen und wenn irgendein von ihnen Ausschüße es, ich nie auf Krieg beheben zu regieren. Bis ich der König vom Iran, von Babylon und von Nationen der vier Richtungen bin, lasse ich nie jedermann unterdrücke alle mögliche andere, und wenn es auftritt, nehme ich seine oder Rechtrückseite und bestrafe den Unterdrücker.
Und bis bin mich der Monarch, werde ich lasse nie jedermann Besitz der beweglichen und gelandeten Eigenschaften von den anderen durch Kraft oder ohne Ausgleich nehmen. Bis ich lebendig bin, verhindere ich unbezahlte, Zwangsarbeit. Zum Tag verkünde ich, daß jeder frei ist, eine Religion zu wählen. Bevölkeren Sie sind frei, in allen Regionen zu leben und einen Job aufzunehmen, vorausgesetzt daß sie nie andere Rechte verletzen.
Niemand konnten für Störungen seiner oder Verwandter bestraft werden. Ich verhindere Sklaverei und meine Gouverneure und Untergebenen werden verbunden Männer, und Frauen als Sklaven innerhalb ihrer eigenen Anordnengebiete auszutauschen zu verbieten. Solches Traditionen sollte rüber geabschaffen werden der Welt.
Ich implore zu (Ahura) Mazda, um mich folgen zu lassen, mit, meine Verpflichtungen zu erfüllen zu den Nationen vom Iran (Persien), von Babylon und von den der vier Richtungen

 

ترجمه اسپانیایی منشور کوروش بزرگ :

Soy Kourosh (Cyrus), rey del mundo, gran rey, rey poderoso, rey de Babylon, rey de la tierra Sumer y Akkad, rey de los cuatro cuartos, hijo de Camboujiyah (Cambyases), gran rey, rey de Anshân, nieto de Kourosh (Cyrus), gran rey, rey de Anshân, descendiente de Chaish-Pesh (Teispes), gran rey, rey de Anshân, progenie de una línea real interminable, que de belio de la regla y de Nabu acaricia, que kingship desean para sus corazones, placer. En medio de cuando pozo de I - dispuesto, Babylon entrado, instalé un asiento de la dominación en el palacio real el jubilation y el rejoicing. Marduk el gran dios, causado los inhabitations grandes-hearted de Babylon.................. me, intenté el diario para adorarlo. En mis hechos Marduk, el gran señor, rejoiced y a mí, Kourosh (Cyrus), el rey que lo adoraba, y a Kaboujiyah (Cambyases), a mi hijo, el descendiente (de mi) lomo, y a todas mis tropas él graciously dio su bendición, y en buen sprit antes de él glorificamos excesivamente su divinity alto. Todos los reyes que se sentaron en cuartos del trono, a través de los cuatro cuartos, del alto al mar más bajo, los que moraron en..................., todos los reyes del país del oeste, que moró en tiendas, me trajeron su tributo pesado y se besaron los pies en Babylon. De... a las ciudades de Ashur, de Susa, de Agade y de Eshnuna, las ciudades de Zamban, Meurnu, Der hasta la región de la tierra de Gutium, las ciudades santas más allá del Tigris que santuarios habían estado en ruinas sobre un período largo, los dioses que domicilio está en el medio de ellas, volví a sus lugares y contenido les en domicilios duraderos.
Recolecté juntos todos sus inhabitations y restauré (a ellos) sus viviendas. Los dioses de Sumer y de Akkad que Nabounids tenía, a la cólera del señor de los dioses, traído en Babylon. I, en hacer una oferta de Marduk, el gran señor, hecho para morar en paz en sus habitations, domicilios encantadores.
Mayo todos los dioses que he colocado dentro de sus santuarios para tratar un rezo diario en mi favor antes de belio y de Nabu, esos mis días pueden ser largos, y pueden ellos dicen a Marduk a mi señor, "mayo Kourosh (Cyrus) el rey, que thee de los reveres, y Kaboujiyah ( Cambyases ) su hijo..." Ahora que puse la corona del reino de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro direcciones en la cabeza con la ayuda (Ahura) de Mazda, anuncio que respetaré las tradiciones, los costumbres y las religiones de las naciones de mi imperio y nunca dejo a cualesquiera de mis gobernadores y subordinados mirar abajo encendido o insultarlos hasta que estoy vivo. De ahora encendido, hasta (Ahura) Mazda me concede el favor del reino, yo impondrá mi monarquía ante ninguna nación. Cada uno está libre aceptarla, y si de ellos los rechazos él, yo nunca resuelve en guerra reinar. Hasta que soy el rey de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro direcciones, nunca dejo cualquier persona oprimo cualquier otros, y si ocurre, tomaré el suyo o su parte posteriora de la derecha y penalizaré el opresor.
Y hasta mí soy el monarca, nunca dejo cualquier persona tomar la posesión de las características movibles y aterrizadas de las otras por la fuerza o sin la remuneración. Hasta que estoy vivo, prevengo el trabajo sin pagar, forzado. Al día, anuncio que cada uno está libre elegir una religión. Pueble están libre vivir en todas las regiones y tomar un trabajo a condición de que nunca violan las otras derechas.
Nadie se podían penalizar para las averías de sus o sus parientes. Prevengo esclavitud y obligan a mis gobernadores y subordinados a prohibir el intercambiar de hombres y de mujeres como esclavos dentro de sus propios dominios de la decisión. Tal las tradiciones se debe exterminar el mundo encima.
Imploro (Ahura) a Mazda para hacer que tiene éxito en satisfacer mis obligaciones a las naciones de Irán (Persia), de Babylon, y de los que esta' de las cuatro direcciones

 

ترجمه ایتالیایی منشور کوروش بزرگ :

Sono Kourosh (Cyrus), re del mondo, re grande, re mighty, re di Babylon, re della terra di Sumer e di Akkad, re dei quattro quarti, figlio di Camboujiyah (Cambyases), re grande, re di Anshân, nipote di Kourosh (Cyrus), re grande, re di Anshân, discendente di Chaish-Pesh (Teispes), re grande, re di Anshân, progenie di una linea reale senza fine, di cui bel di regola e Nabu è, di cui il kingship vogliono per i loro cuori, piacere. Quando pozzo di I - disposto di, Babylon inserito, I installi una sede della dominazione nel palazzo reale in mezzo del jubilation e del rejoicing. Marduk il dio grande, causato ai inhabitations grandi-hearted di Babylon.................. me, ho cercato il quotidiano per adorarlo. Ai miei atti Marduk, il signore grande, rejoiced ed a me, Kourosh (Cyrus), il re che lo ha adorato ed a Kaboujiyah (Cambyases), al mio figlio, la prole (del mio) lombo ed a tutte le mie truppe graciously ha dato il suo blessing e nel buon sprit prima di lui abbiamo glorificato eccessivamente il suo alto divinity. Tutti i re che si sono seduti nelle stanze del throne, durante i quattro quarti, dalla tomaia al mare più basso, coloro che ha abitato..................., in tutti i re del paese ad ovest, che ha abitato in tende, mi hanno portato il loro tributo pesante ed hanno baciato i miei piedi in Babylon. Da... alle città di Ashur, di Susa, di Agade e di Eshnuna, le città di Zamban, Meurnu, Der fino alla regione della terra di Gutium, le città sante oltre il Tigris di cui i santuari erano stati in rovine su un periodo lungo, i dii di cui la residenza è nel midst di loro, ho rinviato ai loro posti ed alloggiato loro nelle residenze durevoli.


Ho raccolto insieme tutti i loro inhabitations ed ho ristabilito (a loro) le loro dimore. I dii di Sumer e di Akkad quale Nabounids ha avuto, alla rabbia del signore dei dii, introdotto in Babylon. I, all'offerta di Marduk, il signore grande, incitato per abitare nella pace nei loro habitations, residenze deliziose.


Maggio tutti i dii quale ho disposto all'interno dei loro santuari per richiamare una preghiera quotidiana nel mio favore prima del bel e di Nabu, quei i miei giorni possono essere lunghi e possono dicono a Marduk il mio signore, "maggio Kourosh (Cyrus) il re, che thee dei reveres e Kaboujiyah ( Cambyases ) il suo figlio..." Ora che ho messo la parte superiore del regno dell'Iran, di Babylon e delle nazioni dei quattro sensi sulla testa con l'aiuto (Ahura) di Mazda, annuncio che rispetter? le tradizioni, abitudini e religioni delle nazioni del mio impero e mai non ne lascio c'è ne dei miei regolatori e subalterni osservare giù sopra o insultarlo fino a che non sia vivo. D'ora in poi, lavorare (Ahura) a Mazda mi assegna il favore di regno, io imporrà il mio monarchy a nessuna nazione. Ciascuno è libero accettarla e se qualunque di loro scarti esso, io non risolve mai sulla guerra regnare. Fino a che non sia il re dell'Iran, di Babylon e delle nazioni dei quattro sensi, non lascio mai chiunque oppress alcuni altri e se accade, prender? la sua parte posteriore di destra e penalizzer? il oppressor.


E fino all'sono il monarca, mai non lascio chiunque prendere il possesso delle proprietà mobili ed atterrate degli altre da forza o senza compensazione. Fino a che non sia vivo, impedisco il lavoro non pagato e forzato. Al giorno, annuncio che tutto è libero scegliere una religione. Popoli sono libero vivere in tutte le regioni e prendere un lavoro a condizione che non violano mai altri diritti.


Nessuno hanno potuto essere penalizzati per i difetti dei suoi parenti. Impedisco lo slavery ed i miei regolatori e subalterni sono obbligati proibire scambiare gli uomini e donne come schiavi all'interno dei loro propri dominii di regolamento. Tale tradizioni dovrebbe exterminated il mondo sopra.


Imploro (Ahura) a Mazda per incitarlo a riuscire a rispettare i miei obblighi alle nazioni dell'Iran     (Persia), di Babylon e di quei dei quattro sensi

 

ترجمه روسی منشور کوروش :

Я — Кир, царь мира, великий царь, могучий царь, царь Вавилона, царь Шумера и Аккада, царь четырех стран, сын Камбиса, великого царя, царя города Аншана, внук Кира, великого царя, царя города Аншана, потомок Теиспа, великого царя, царя города Аншана, отрасль вечного царства, династия которого любезна Белу и Набу, владычество которого приятно их сердцу. Когда я мирно вошел в Вавилон и при ликованиях и веселии во дворце царей занял царское жилище, Мардук, великий владыка, склонил ко мне благородное сердце жителей Вавилона за то, что я ежедневно помышлял о его почитании. Мои многочисленные войска мирно вступили в Вавилон. Во весь Шумер и Аккад я не допустил врага. Забота о внутренних делах Вавилона и обо всех его святилищах тронула меня, и жители Вавилона нашли исполнение своих желаний, и бесчестное иго было с них снято. Я отвратил разрушение их жилищ и устранил их падение. Моим благословенным деяниям возрадовался Мардук, великий владыка, и благословил меня, Кира, царя, чтущего его, и Камбиса, моего сына, и все мое войско милостью, когда мы искренне и радостно величали его возвышенное божество. Все цари, сидящие во дворцах всех стран света, от Верхнего моря до Нижнего... и в шатрах живущие цари запада, все вместе принесли свою тяжелую дань и целовали в Вавилоне мои ноги. До Ашшура и Суз: Агаде, Эшнунак, Замбан, Метурну, Дери, вместе с областью земли Гутиев, города по ту сторону Тигра, основанные с древних дней, богов, живущих в них, вернул я на их места и дал им обитать там навеки. Всех их жителей собрал я и восстановил их жилища. И богам Шумера и Аккада, которых Набонид, к гневу владыки богов, перенес в Вавилон, дал я, по повелению Мардука, великого владыки, невредимо принять обитание в их чертогах «Веселия сердца». Все боги, возвращенные мною в свои города, да молятся ежедневно пред Белом и Набу (Нево) о долготе дней моих, замолвят за меня милостивое слово и скажут Мардуку, моему владыке: да будет Киру, царю, чтущему тебя, и Камбису, его сыну

 

آذرمهر بازدید : 4605 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

 

نحوه دعا در آیین زرتشت

با دست های بر افراشته بسوی تو ای اهورامزدا و با فروتنی تمام پیش از همه چیز خواستارم که بهره ای از خرد پاک خود را بمن ببخشی تا به همراهی درستی کردار و درون پاک بتوانم خوشبختی روان آفرینش را فراهم سازم .ای اهورامزدا بشود که با اندیشه ی نیک به تو نزدیک شوم و با پیروی از هنجار راستی و اَشویی به ارزش های گیتی و جُزگیتی خود پی ببرم تا بتوانم راستی جویان را به سوی روشنی و خرمی و زندگی نیک هر دو جهان رهبری کنم . ای هستی بخش دانا ، من سرودهای نیایش و ستایش خود را آنسان که پیش از این کسی نسروده است می سرایم . ای اهورا ، ای روان راستی و ای نیک اندیش راستین ، از تو در خواست می کنم تا اندیشه نیک (وهومن = بهمن) و بهترین نیکوکاری (اشاوهیشتا ) و نیروی اهورایی ات ، را در جهان پرتو افکنی .پروردگارا ، درخواستم را بپذیر و بسویم روی آور (مرا از همه چیز بی نیاز کن) و خوشبختی و کامیابی بهره ام (نصیب) کن.در پرتو اندیشه پاک، روانم را بسوی فردوس رهبری خواهم کرد. و از پاداشی که تو، ای اهورا مزدا، برای کردار نیک می بخشی، آگاهم و آماده ام تا هنگامی که تاب و توان دارم به مردم بیاموزم که به راستی گرایند و درستی پیشه سازند.پروردگارا، چنان که در گفتار آسمانی نوید دادی، در پرتو اندیشه پاک، یاری ام کن (بسوی من آی). و مرا از بخشش و منش پاک و راستی برخوردار ساز تا بر کینه ی دشمنانم چیره گردم و گمراهان را به برترین راه که همانا راه راستیست رهبری کنم .ای اَشا، آن بخشایشی که بهره ی اندیشه پاک است، به من ببخش. ای خداوند خرد، به من نیرو ببخش تا فرمان پاک تو را در جهان بگسترانم .ای اهورا مزدا مبادا کار ناشایستی از من سر زند که از راستی و نیک اندیشی دور گردم. ای راستی، ای سرچشمه ی پاک منشی، پیوسته می کوشم تا تو را بستایم. ای کسی که نیازهایم را بر می آوری تو را از ته دل درود و سپاس می گویم، که به راستی می دانم، نمازی که از روی باور تمام انجام شود به درگاهت پذیرفته خواهد شد. ای کسی که امید بهشت من به سوی تست.ای سرور دانا، کسانی را که با درستی کردار و اندیشه پاک ستایش تو را به جا می آورند، کامروا ساز و نیازها و آرزوهای آنان را برآورده فرما. که به راستی می دانم، نمازی که از روی باور تمام انجام شود به درگاهت پذیرفته خواهد شد.

 

طریقه نماز خواندن در دین زرتشت

نماز در دين زرتشت خود شناسی است و در نماز بايد انديشه پالايش شود بر طبق اعتقادات دين زرتشت هر يک از موجودات ذره ای از اهورا مزدا را در خود دارند و اين فروهر در وجود من شما و ديگران است برای همين است که اين آيين تنها آيينی است که قربانی نمودن برای خدا در آن منع شده است حتی گياهان و جمادات هم از اين فروهر بی بهره نمی باشند. به همين خاطر است که آشو زرتشت در بخشی از نيايش خود می فرمايند ((با فروتنی کامل پيش از همه چيز خواستارم که بهره ای از خرد مقدس خود را به من عطا فرمايی تا به همراهی درستی کردار و ضمير پاک بتوانم خوشبختی روان آفرينش را(همه جهانيان) فراهم سازم))

 در مورد روزه در آيين زرتشت نيز بايد گفته شود که روزه گرفتن و نخوردن آب و غذا بخاطر اينکه باعث سستی بدن و عدم فعاليت مفيد و کار روزانه می شود حرام می باشد. چون اين موارد در آيين زرتشت نکوهيده شده وبی کاری و تن پروری بشدت نهی شده است و  امابرای افراط نکردن در خوردن گوشت حيوانات روزهای دوم و دوازدهم و چهاردهم و بيست و يکم هر ماه زرتشتيان از خوردن گوشت پرهيز می کنند اين چهار روز متعلق به چهار امشاسپند  وهمن ؛ماه و گوش و رام که از حاميان چهارپايان هستند می باشد.


فرهنگ زرتشتی به خدای یکتا که هستی بخش بزرگ داناست باور دارد و جز این چیزی در فرهنگ زرتشتی نیست و زرتشتیان جز این باوری ندارند. هیچ کس به اندازه خود اشو زرتشت نمیتواند توصیف ماهیت مینوی اهورامزدا را بنماید.

پس زرتشت گفت:ای اهورامزدای پاک مرا از نام برترین خودت که بزرگترین، بهترین،زیباترین ،کارسازترین،پیروزگرترین،درمان بخش ترین و برای راندن مردم بدمنش کاراترین است اگاه ساز تا با یاری ان بر همه مردمان بدمنش و بدکار و بدکردار چیره شوم و از انان گزندی بمن نرسد.

پروردگار اهورامزدا فرمود:ای اشو زرشت. نخستین نام من پژوهندنی است، دومین نام من گرداورنده است،سوم افزایینده و چهارم راستی و پاکی بهترین،پنجم افریدگار همه پاکی ها و نیکی ها،ششم خرد،هفتم خردمند،هشتم دانش، نهم دانشمند،دهم پاک کننده،یازدهم پاک،دوازدهم هستی بخش،سیزدهم سودمند تر، چهاردهم دشمن بدیها،پانزدهم توانا، شانزدهم پاداش دهنده، هفدهم نگهبان،هجدهم درمان بخش،نوزدهم دادار،بیستم مزدا نام من است.

خواندن نماز و نیایش در دین زرتشت

در فرهنگ زرتشتیان جشن به معنای ستایش و نیایش خداوند است . نمـاز رسمی ترین راه ارتباط فرد  با اهورامزدا و یکی از راههای سپاسگذاری از بخششهای بی کران خداوندی است که در آئین زرتـشتـی عاشقانـه همواره مورد توجه بوده و هر زرتشتـی در اوج پاکی اندیشه روزانـه پنـج بار به نیایش  اهورا مزدا  می پردازد و ضمن سپـاس و ستـایش  اهورا مزدا   بر آفریده های نیک خداوندی نیز درود می فرستدو ضمن قدرشناسی خود را به خدا نزدیکتر می گرداند تا  از  بخشش نیک اندیشی برخوردار گردد و بر نیکی های جهان هستی بیفزاید .

 

۱ – نیایش ( نماز ) روزانه که در پنج گاه ( زمان ) در شبانه روز انجام می شود .

نام پنج گاه نیایش ( نماز روزانه ) و زمان هر کدام بدین گونه است :

 ۱-  گاه هاون : از برآمدن آفتاب تا نیمروز

۲-  گاه رپیتون : از نیمروز تا سه ساعت از نیم روز گذشته

 ۳-  گاه ازیرن : سه ساعت از نیمروز گذشته تا رفتن آفتاب

۴-  گاه ائیوسروترم : از آغاز تاریکی شب تا پیش از سپیده دم

 ۵-  گاه اوشهن : از سپیده دم تا برآمدن آفتاب

 

نماز پنج گانه در دیانت زرشتی ۳۷۴۶ سال دینی زرتشتی قدمت دارد و از هیچ  دین دیگری گرفته نشده است.

نماز و نیایش در آیین زرتشتی به سه طریق خوانده میشود :

خوانـدن با صدای بلنـد

خواندن به صورت زمزمه یا واج

خواندن با منشن یا اندیشه بدون اینکه زمزمه ای شنیده شود .

ستایشهایی که به زبان اوستا است باید با آواز بلند و قسمتهای پازند را باید به زمزمه خواند . ستایش با منشن فقط به هنگام نام بردن در تندرستی یا مواقع دیگری که خواندن نیایش واجب نیست صورت میگیرد . نمازها و نیایـشها را میتوان به صورت ایستاده و یا نشسته خواند ، اما توصیه شده خواندن سروش باج و کشتی به صورت ایستاده انجام شود .

نیایش های گروهی معمولا به هنگام حضور دسته جمعی بهدینان در زیارتگاهها و همچنین آتشکده و مراسم گهنبار و  . . . انجام میشود .
 اين نيايش به صورت زير ميباشد:

متن کامل نمازهای زرتشتیان

هر نماز با این زمزمه آغاز می شود.باور دارم به دین مزدا پرستی که آورده است.پیرو آموزشهای اهورایی هستم که از دیو (دروغ) و دو گانه پرستی به دور است.من یکتا پرست زرتشتی ام و تنهااهورا مزدا را در خور ستایش می بینم.

نماز گاه هاون (Havan): (از برآمدن خورشید تا نیمروز)

من می ستایم و ارج می گذارم و خشنود می کنم فرشته پاسبان بامداد پاک و سازنده را (هاون)

من می ستایم و ارج می گذارم و خشنود می کنم آن سرور دهکده(ویس) را که پاک و دادگستر و سازنده است.

من همآره و در همه حال اهورا مزدا، پروردگار یکتا را می ستایم .

نماز گاه رپتون(Rapatvan)  : (از نیمروز تا پسین)

من می ستایم و ارج می گذارم و خشنود می کنم فرشته پاسبان نیمروز را (رپتون)من می ستایم و ارج می گذارم و خشنود می کنم آن سرور شهر (زنتو) را که پاک و دادگستر و سازنده است.من همآره و در همه حال اهورا مزدا، پروردگار یکتا را می ستایم .

نماز گاه ازیرن(Oziran)  : (پسین تا فرورفتن خورشید)

من می ستایم و ارج می گذارم و خشنود می کنم فرشته پاسبان پسین پاک را (ازیرن)من می ستایم و ارج می گذارم و خشنود می کنم آن سرور کشور (دخیو) را که پاک و دادگستر و سازنده است.من همآره و در همه حال اهورا مزدا، پروردگار یکتا را می ستایم .

نماز گاه سروثرم (Srusram): (فرورفتن خورشید تا نیمه شب)

من می ستایم و ارج می گذارم و خشنود می کنم فرشته پاسبان شب (ایوی سروثرم) پاک را.من می ستایم و ارج می گذارم و خشنود می کنم همه ی رهروان راه اشویی زرتشت را و سرور اشوان را.من همآره و در همه حال اهورا مزدا، پروردگار یکتا را می ستایم .

نماز گاه اشهن (Oshhan) : (از نیمه شب تا برآمدن آفتاب)

من می ستایم و ارج می گذارم و خشنود می کنم فرشته پاسبان پگاه  (اوشهی ناای) پاک را.من می ستایم و ارج می گذارم و خشنود می کنم آن سرور خانه (نمانا) که پاک و دادگستر و سازنده است.من همآره و در همه حال اهورا مزدا، پروردگار یکتا را می ستایم.  پس از خواندن نماز گاه بایسته، زرتشتیان  نماز سروش باج ، نیرنگ کشتی ، ستایش خدا ، تندرستی و برساد را می خوانند.به جز سروش باج بیشتر اوستاهای نام برده شده پازند است و پس از نوشته شده است.

 گوشه ای از سروش باج که هر زرتشتی بایسته است که آن را به خوبی بداند همان نیایشهای اشم وهو و یتا اهو هستند. که در پیش در پاره های پیشتر به آنها نگاهی انداختیم.

پاره ای از نماز ستایش خدا که پس از نماز هر گاه باید خوانده شود:

ای اهورا مزدا به یاری من آی من پرستنده اهورامزدا هستم . من پرستنده خرد نیک و پیرو زرتشت هستم . من خود را پیرو راستی و پشتیبان استوار در این دین می دانم و پیمان می گذارم که همه توان خود را در راه اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک به کار برم. من به دین والای مزدا پرستی که دور کننده جنگ ، ناهماهنگی ، دشمنی و استوار کننده  هماهنگی و آشتی و دوستی است باور دارم.همانگونه که خداوند راستی و دادگستر است ، رهبر دنیایی نیز باید به خاطر راستی و داگستری اش برگزیده شود.هنگامیکه پیروان دروغ مرا با خشم و نفرت تهدید می کنند ، تنها تو ای اهورا مزدا و نیروی اهورایی که تو با اندیشه و منش نیک به من داده ای و کردار نیک که باراستی و داد که قانون همیشگی توست، مرا نجات می دهد.ای اهورا مزدا مرا یاری کن.آن تیزرو ، توان بدنی و روانی را که در آفرینش تو برای پیروزی بر بدی ها ارزانی می دارد ، تندرستی و شادمانی زندگی را به ما ارمغان می آورد ، در زمان بی کران ، و در زمانی که برابر با قانون دگرگون ناپذیر تو پایدار می ماند به من ارزانی دار……

اما نيايشی که امروزه در بين زرتشتيان متداول می باشد و خواندن آن نيازی به آداب و رسوم خاصی ندارد و در هر هنگام از شبانه روز  می توانيم آنرا بخوانيم و سپاس خدای يگانه را بجای آوريم و نبايد فراموش کنيم که اين ما هستيم که به راز و نياز و برقراری ارتباط با خداوند نياز داريم و بايد روح و روان خود را پالايش کنيم . اين نيايش برگرفته از نيايش اشو زرتشت در يسنا ۲۸ می باشد و برای اجرای آن کافيست دستهای خود را بلند کرده و به پيروی از اشو زرتشت بخوانيم:

((با دستهای بر افراشته بسوی تو ای مزدا و با فروتنی کامل پيش از همه چيز خواستارم که بهره ای از خرد مقدس خود را بمن عطا فرمايی تا بهمراهی درستی کردار و ضمير پاک بتوانم خوشبختی روان آفرينش را فراهم سازم.ای اهورامزدا بشود که با انديشه نيک به تو نزديک شده و با پيروی از قانون اشا به ارزشهای مادی و معنوی خود پی ببرم تا بدين وسيله دين داران را بسرای روشنی و خرمی و زندگی نيک هر دو جهان رهبری کنم . من اين سرودهای ستايش خود را آنسان که پيش از اين کسی نسروده نثارت می کنم ای اهورا ای روان راستی و ای نيک انديش واقعی از تو در خواست می کنم تا در جهان نيروی فنا ناپذير معنوی تجلی نمايد .اينک تو را با ستايش خود فرا می خوانم بسويم شتاب و مرا از خوشبختی و کاميابی  واقعی بر خوردار ساز. هنگاميکه با منش پاک تو را با سرودهای ستايش فرا می خوانم آگاهم که مرا برای رهبری روان مردم جهان گماشته ای و از پاداشی که تو ای اهورا مزدا برای کردار نيک می بخشی خبر دارم و آماده ام تا زمانيکه مرا تاب و تواناييست بمردم بياموزم که بسوی راستی راه پويند. ای مزدا بسوی من آی و مرا از بخشش منش پاک و راستی برخوردار ساز تا بوسيله آموزش آيين مقدست گمراهان و بدکاران را براه راست رهبری کرده و بر دشمنی بد خواهان چيره گردمای اهورا مزدا مبادا هرگز کار ناشايستی از من سر زند که مورد خشم تو قرار گيرم . ای راستی و ای اصل پاک منشی پيوسته می کوشم تا تو را بستايم ای کسی که آرزوهای ما را بر می آوری تو را از ته دل درود می گويم چه می دانم نمازيکه از روی ايمان و اعتقاد کامل انجام شود بدرگاهت پذيرفته خواهد شد .ای کسی که اميد بهشت ما بسوی تست.))

شرایط نماز:

برای به جای آوردن نماز دستورهایی داده شده که به شرح زیر است:
1-پاک کردن تن از هرگونهاِنی و...
2-پاک کردن لباس از هرگونه پلیدی ،نسا(تن مرده ،لاشه حیوانات)و هیرنسا(چیزی مانند خون، ناخن و موی و...
3-در بر داشتن سدره و کشتی
4-شستن دست و صورت که پادیاب نامیده می شود.
5-پاک بودن جای نماز از هرگونه پلیدی ،نسا و هیر نسا. پیرامون جای نماز تا چهل گام و حداقل سه گام باید پاک و تمیز باشد.
6-محل نماز به زور از کسی گرفته نشده باشد یا از پول دزدی خریداری نشده باشد.

طریقه وضو:

ترتیب وضو این است که دستها را تا مچ و صورت را تا بنا گوش و زیر زنخ و بالای پیشانی و نیز پاها را تا قوزک سه بار با آب تمیز خوب شستشو می دهند. آنگاه دعای دست و رو شستن را که سروش باج نام دارد می خوانند و به نو کردن کشتی (باز ئ بسته کردن کشتی)پرداخته پس از آن آغاز به نماز خواندن می کنند.
در صورتی که آب نباشد و یا به انگیزه ای بکار بردن آب مجاز نباشد صورت و دستها را سه بار به روی خاک تمیز می زنند و سپس به صورت و پشت دست می کشند.

هنگام وضو گرفتن دعایی به نام سروش باج می خوانند:

به نام ایزد بخشاینده و بخشایشگر مهربان

به خشنودی اهورامزدا (اشم وهی «سه بار» من اقرار می کنم استوارم به دین مزدیسنی که آوردنده زرتشت ،دشمن دیو پرستی و دروغ است.

اگر بامداد باشد به هاون (صبحگاه) اشو و سردار اشوئی یزشن نیایش و درود و ستایش باد، به دهدار نیکخواهی که اشو و سردار اشوئی باشد یزشن و نیایش و درود و ستایش باد.

اگر نیمروز باشد برفتون اشو و سردار اشوئی یزشن نیایش و درود و ستایش باد ،به شهردار مردم نوازی که اشو و سردار اشوئی باشد یزشن و نیایش ودرود و ستایش باد.

اگر پسین باشد به ایزیرین اشو و سردار اشوئی یزشن و نیایش درود و ستایش باد ، به پادشاه بادرام پروری که اشو و سردار اشوئی باشد یزشن و نیایش و درود و ستایش باد.

اگر شب باشد به ایوه سریترم اشو و سردار اشوئی یزشن و نیایش و درود و ستایش باد، به پیشوای روحانی بشر دوستی که اشو و سردار اشوئی باشد یزشن و نیایش و درود و ستایش باد.

اگر نیمه شب باشد به اشهین اشو و سردار اشوئی یزشن و نیایش و درود و ستایش باد ، به کد خدای نیکخواهی که اشو و سردار اشوئی باشد یزشن و نیایش درود و ستایش باد

قبله:
اي نمازگزار ، نمازت را ، نيايشت را با دل پاک و روشن به آرامي و خلوص نيت بخوان و بدان ، اين روشنايي که قبله گاه و پرستش سوي خود کرده اي پرتويي از روشني جاودان است که خداوند در دل مردمان نهاده است ."

پيروان آيين زرتشت که خود را مزديسني يعني پرستندگان مزدا (خداوند) نيز مي گويند در نيايش هاي خود با تن و رواني پاک ، رو به سوي " روشنايي" ، خداوند را سپاس گفته و نيايش مي کنند . زرتشتيان به گاه نيايش ، زندگي سرشار از آسايش و بهروزي را براي نيک انديشانِ روزگار ، آرزو مي کنند و آتش را در کنار سه عنصر ديگر آب و خاک و هوا گرامي مي دارند و از آتشکده ها به نشانه ي مهر و پاکي در محل زندگي خود ، پاسداري مي کنند . آنان از روشنايي آتش ، همانند نورهاي ديگر ، به عنوان پرستش سو (قبله) به هنگام نيايش بهره مي گيرند . آتش بزرگترين پاک کننده است و در عين حال نوراني ترين عنصر است و آن را سمبل اهورا مزدا ميدانند .

ايرانيان از سال ها پيش ، آتش را به عنوان نماد موجوديت خود يا به عبارتي پرچمي براي هويت ملي خود در نظر داشتند و به آن افتخار مي کردند . زيرا آتش از بين برنده ناپاکي ها و روشن کننده ي تاريکي هاست . گرما و انرژي آتش ، چرخ هاي صنعت و پيشرفت را به چرخش مي آورد . آتش دروني انسان است که انديشه او را به خرد بي پايان اهورايي پيوند مي زند . بنابراين زرتشتيان به پيروي از نياکان خود همچنان آتش را گرامي داشته ، از روشنايي آن به عنوان قبله به هنگام نيايش بهره مي گيرند

 

 

 

آذرمهر بازدید : 48 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

 

 

7 ابان روز پدر ایران زمین بنیان گذارحقوق بشر «کوروش بزرگ »خجسته باد

s6ou15wi1sy64q302.jpg

جوانی افسانه‌ای کوروش بزرگ

هردوت مدعی است که «تاریخ جوانی و جلوس کوروش بشرحی که او نقل می‌کند و خود بر سه روایت دیگر مقدم دانسته از روی گفتة ایرانیانی تهیه شده که در گزانتوس اسیر شده‌اند.» سرگذشت افسانه‌ای کوروش افسانة سارگن را که به وسیلة الواح کتابخانه معروف آسوربانیپال به ما رسیده است به خاطر می‌آورد. معروف است هنگام تولد کوروش، پدرش آستیاژ که آخرین پادشاه ماد بود خوابی دید که او را بسیار مضطرب کرد و برای تعبیر آن به مغان درباری متوسل شد.

هردوت می‌گوید: «آستیاژ خواب دید که دخترش ماندان درخت موئی زائید که سراسر آسیا را فرا گرفت.» خوابگزاران رسمی که مأمور تعبیر این خواب شدند جگر حیوانی را که با رعایت آداب و رسوم معمول قربانی دشه بود به دقت معاینه کردند و آنگاه چنین پیشگوئی نمودند: خاندان ماد روزهای شومی در انتظار دارد. طفلی که به دنیا آمده است سراسر آسیا را تسخیر و قوم ماد را مطیع خود خواهد کرد. هردوت چنین اضافه می‌کند: «آستیاژ کودک را به یکی از محارم خود سپرد که از مادها بود و هارپاگوس نام داشت و امر کرد او را به خانة خود برد و نابود کند.» پس کوروش نوزاد را برای مرگ آماده کردند. هارپاگوس که متحیر بود چگونه این مأموریت را انجام دهد، گاوچرانی را مأمور این کار کرد. هارپاگوس این گاوچران را که میتراداتس نام داشت و در نزدیکی اکباتان میزیست طلب کرد و طفل را به وی سپرد تا به صحرا برد و در آنجا رها کند. او به گاوچران چنین گفت: «پادشاه مرا مأمور کرده است به تو اعلام کنم که چنانچه این طفل را نکشی خود کشته خواهی شد.» گاوچران این مأموریت را پذیرفت و طفل را گرفت. ولی چون مقدر نبود که کوروش کشته شود زوجة این گاوچران تیره‌بخت که هر روز به انتظار وضع حمل بود هنگامیکه شوهرش برای تحویل گرفتن کوروش رفه بود وضع حمل کرد. هردوت شرح داستان را چنین ادامه می‌دهد: «وقتی میتراداتس بهخانه برگشت زوجه‌اش از او پرسید برای چه هارپاگوس او را احضار کرده بود. گاوچران پاسخ داد: «کاش آنچه در شهر دیدم و شنیدم هرگز نمی‌دیدم و نمی‌شنیدم. در خانة هارپاگوس کسانی می‌گریستند و زاری می‌کردند. من با اضطراب به خانة او وارد شدم. به محض ورود طفلی را مشاهده کردم که از جواهرات ذیقیمت پوشیده بود و در گاهوارة رنگین خود دست و پا میزد و فریاد می‌کشید. هارپاگوس به من دستور داد آن طفل را بگیرم و در محلی از صحرا که آشیانه حیوانات سبع است رها کنم. من به تصور اینکه کودک به یکی از افراد خانوادة او تعلق دارد او را گرفتم و آوردم، ولی در طول راه مطلع شدم که این کودک نوادة شخص پادشاه است و این کودک که می‌بینی همان کودک است.» زن گاوچران از مشاهدة این کودک زیبا و تصور مرگ او بیمناک شد و از شوهرش خواست که از مرگ او صرفنظر کند.

میتراداتس نمی‌خواست سخن او را گوش کند، چه می‌ترسید هارپاگوس جاسوسانی برای تحقیق کار او بفرستد تا چگونگی اجرای دستور او را گزارش دهند. پس زوجة میتراداتس چنین پیشنهاد کرد: «اکنون که تو قصد داری این طفل شیرخوار را به قتل رسانی، آنچه من می‌گویم انجام ده. هم‌اکنون من طفلی مرده زائیده‌ام، آنرا به جای این طفل زنده در صحرا و در محل درندگان رها کن و ما از نوادة پادشاه مانند فرزند خود مواظبت خواهیم کرد.» گاوچران این پیشنهاد را پذیرفت و طفلی را که قرار بود نابود کند به زوجة خود سپرد و طفل مردة او را با زیور آلات بیاراست و در صحرا رها کرد.

adnxm5ede06w7b3hd743.jpg

این بود افسانه تولد کوروش. بدیهی است این زن حدس نمی‌زد طفلی که در دامان خود تربیت می‌کرد روزی مؤسس ایران هخامنشی خواهد شد و نام قبیلة هخامنشی را که او نیز بدان تعلق داشت در تاریخ سربلند و سرفراز خواهد کرد. کوروش ده سال در دامان مادر فرضی خود بزرگ شد. هردوت می‌تویسد که «وی زیرک و بصیر بود. چنانچه سؤالی از او میشد با فراست جوان آن را می‌یافت. نظیر اطفالی که به سرعت رشد می‌کنند، آثار صغر و کودکی در جبین او باقی بود و نشان می داد که هنوز سن زیادی ندارد. کوروش در مکالمة کلمات سنگین و پرطمطراق بکار نمی‌برد و مطلوب خود را با محبت و سادگی بیان می‌کرد و به همین جهت مردم از سخن گفتن او خسته نمیشدند. وقتی به سن بلوغ رسید بیان و گفتاری کوتاه‌تر شد و معمولاً با لحن آرام‌تر سخن می‌گفت. وی به قدری محجوب و خجول شد که وقتی در حضور اشخاص مسن‌تر از خود بود از خجالت سرخ میشد. کوروش در عین حال که آرام‌تر میشد با دوستان خود نیز مهربان‌تر می‌گردید. در تمرین‌های ورزشی که عادتاً جوانان هم‌سن را به رقابت با هم مشغول می‌کند، او هرگز با ضعیف‌تر از خود مسابقه نمی‌گذارد. برعکس، با کسانی رقابت می‌کرد که می‌دانست از او قوی‌تر بودند و عقیده داشت که به این ترتیب توفیق او ارزش بیشتری خواهد داشت. با اینکه هنوز استخوان‌بندی محکمی نداشت به آموختن پرش با اسب و جنگ با نیزه و شمشیر پرداخت و هر بار که در مسابقه‌ای شکست می‌خورد خود قبل از دیگران بخود می‌خندید. در ورزش‌هائی که احساس ضعف می‌کرد، در صورت شکست هرگز مأیوس نمیشد و دست از تمرین نمی‌کشید.   برعکس، با پشتکار زیاد می‌کوشید در دفعات بعد توفیق یابد.

بدین ترتیب در مدتی کوتاه توانست در فن اسب‌سواری با رفقای خود همسری کند و به قدری در این امر ابراز علاقه کرد که به زودی از آنها نیز پیش افتاد. پس از کسب این تعلیمات به کلاس نظامی جوانان وارد شد و با پشتکاری که در تمرین‌های اجباری ابراز کرد و استقامتی که نشان داد و احترامی که نسبت به بزرگتران رعایت کرد و اطاعتی که نسبت به عمال دولتی ابراز نمود جلب توجه کرد.» کوروش می‌توانست تا پایان عمر به این ترتیب گمنام زندگی کند و با اسبان خود سرگرم باشد. به پادشاه لیدی و ضیافت‌های با شکوه بالتازار توجهی نکند و جاه‌طلبی‌های خود را به بازی نرد در زیر سایة کاخهای اکباتان محدود کند؛ مالیات خود را به موقع بپردازد؛ نه از خشم مردوک خداوند بابل بهراسد و نه از شکایات خداوند یهود ناراحت شود. ولی گاه ذره‌ای بی‌مقدار ناگهان سرنوشت جهان را دگرگون می‌کند. تاریخ مردان بزرگ هرگز تابع قواعد ثابت و لایتغیری نیست که از پیش برای ابد تعیین شده باشد. گاه تصادفات ناچیز به صورت عوامل انقلابات نژادی بزرگ ظاهر می‌شوند و هر هزار سال یکبار تاریخ بشر را مانند اقیانوسی متلاطم جلوه می‌دهند که از هر سوی آن منظرة طوفانها و جزر و مد تمدن‌های بزرگ که با نظم و ترتیب شگفت‌آوری ظاهر و ناپدید می‌شوند جلب نظر می‌کند. کوروش در حالیکه به بازی با رفقای خود مشغول بود، کم کم به صورت این ذرة بی‌مقدار درآمد. هردوت می‌نویسد: «یک روز که با رفقای خود در دهکده به بازی مشغول بود و رفقایش او را به پادشاهی برگزیده بودند، حادثه‌ای روی داد که هیچکس نمی‌توانست عواقب آنرا پیش‌بینی کند. بر طبق قواعد و رسوم بازی، کوروش که پادشاه شده بود عده‌ای از رفقای خود را به عنوان محافظ و ایلچی انتخاب کرد. هر یک از اینها به وظیفه‌ای که بر عهده داشتند آشنا بودند و می‌دانستند که باید از پادشاه انتخابی خود اطاعت کنند. ولی یکی از بزرگ‌زادگان ماد که در بازی شرکت داشت از اطاعت امر پادشاه سرباز زد. پس بر طبق معمول دربار اکباتان او را گرفتند و شلاق زدند. با اینکه این تنبیه هم از قواعد بازی به شمار می‌رفت، طفل مزبور که از خانوادة شهری بود و با او مانند یک دهاتی عادی رفتار شده بود سخت آزرده خاطر شد و به پدر شکایت برد.

پدر طفل که آرتمبارس نام داشت از پادشاه بارخواست و در ضمن بیان شرح واقعی خفتی که با این عمل بر طبقة شهرنشین وارد آمده بود عنوان کرد. پادشاه کوروش و پدر دهاتی او را احضار کرد و با خشونت او را سرزنش کرد و گفت: «تو فرزند چنین مردی هستی، چگونه جرأت کردی فرزند کسی را که مقرب درگاه من است تنبیه کنی؟» کوروش پاسخ داد: «این پادشاه، اگر من با او چنین رفتار کرده‌ام بی‌جهت نکرده‌ام. اطفال ده مرا پادشاه خود انتخاب کرده بودند، شاید بدین جهت که مرا بیش از دیگران شایسته این مقام دانسته بودند. ولی هنگامیکه اطفال دیگر از اوامر من اطاعت می‌کردند، او توجهی بدانها نمیکرد.»

هنگامی کوروش مشغول جوابگوئی بود، آستیاژ به دقت در سیمای او خیره شد. تردیدی وی را مضطرب کرد. ولی صدای اسرارآمیزی که از اعماق قلب خود می‌شنید جای تردید باقی نمی‌گذاشت، چه خطوط سیمای طفل بیش از حد به خطوط سیمای خود او شبیه بود. این مطلب را هردوت به این شرح بیان می‌کند: پادشاه مرد شاکی و فرزند او را مرخص کرد و آنگاه گاوچران به به گوشه‌ای کشید و بی‌پرده از او سؤال کرد که این طفل را که متعلق به شخص پادشاه است از کجا به دست آورده است. مردم دهاتی ابروها را در هم کشید و کلمه‌ای چند بلکنت بر زبان راند ولی پادشاه او را تهدید کرد که چنانچه حقیقت را نگوید زنده زنده پوست از تنش بیرون خواهد کشید. پس دهاتی آنچه می‌دانست گفت و نام هارپاگوس را نیز بر زبان راند. هارپاگوس بی‌درنگ به دربار احضار شد و گفتة گاوچران را تصدیق کرد. پادشاه ماد که علائم قطعی وساطت خداوندان را درین واقعة اسرارآمیز مشاهده می‌کرد برای بار دوم با مغان مشورت کرد تا از خشم خداوندی بر کنار باشد. مغان با تشریفات خاص گرد آمدند و مدتی به حل این معما پرداختند و سرانجام عقیدة خود را چنین به پادشاه اعلام کردند:

«اگر این جوان که دستور مرگ او را داده‌ای در حیات است بدان سبب است که خدایان از او حمایت کرده‌اند. در این‌صورت تو باید از اضطراب و ناراحتی آسوده باشی زیرا او یک‌بار بین رفقای هم‌سن خود به پادشاهی رسیده است و دیگر برای بار دوم پادشاه نخواهد شد. پیش آمد این وضح به صلاح بود، زیرا چنانچه اختیار به دست این طفل که پارسی بود می‌افتاد حکومت از دست مادها خارج میشد و ما بردگان پارس‌ها می‌شدیم. خواب تو تحقق یافت، زیرا از نژاد تو فرزندی به دنیا آمد که به پادشاهی رسید و تو دیگر نباید از او بیم داشته باشی. پس او را به پارس روانه کن.»

2x3yy8qyjn00e276liyy.jpg

این بود استدلال سادة خوابگزارانی که در فن تعبیر خواب استاد و خبرة زمان بودند. پس کوروش رانزد پدر و مادرش به پارسوماش فرستادند. وقتی کوروش آنچه بر وی گذشته بود نقل کرد، پدر و مادرش دانستند که ارادة خداوندی چنین بوده و باید به آن تسلیم شد. نام کوروش از یشة زبان ایلامی ولی خود او از نژاد پارس بود. پدرس کامبیز که پارسی بود با دختر پادشاه ماد به نام ماندان ازدواج کرده و از این ازدواج کوروش متولد شده بود. از موقعی که پارس‌ها از پارسوآ به پارسوماش مهاجرت کرده بودند، سه پادشاه هخامنشی بر تخت پادشاهی آنزان جلوس کرده بود.

بر روی استوانه‌ای از گل رس که در بابل یافت شده کوروش خود را «کوروس فرزند کامبیز و نوادة کورس» معرفی کرده است. بعلت پارسی بودن کامبیز، مادها به این وصلت با نظر تحقیر می‌نگریستند. هردوت نیز نظر نامساعدی در این باره دارد. ولی ظاهراً این مورخ عقیدة شخصی در این باره نداشته و فقط آنچه را که از دیگران شنیده است نقل می‌کند. حقیقت آنست که مادها و پارس‌ها حوادث و خاطرات مشترک گذشتة خود را از زمانی که در جستجوی مکانی ثابت در آسیای باختری جاده‌ها را زیر پا می‌گذارند فراموش نکرده بودند. بعدها کوروش کسانی که وی را از دو خون می‌دانسته‌اند تحقیر بسیار کرده است. اینها مانند هاتف معبد دلف او را یک مرد «دورگ» و یا مانند بخت‌النصر «دورگ پارسی» نامیده‌اند. پدرش کهاز قبیلة هخامنشی بود زندگانی آرام و ساده‌ای داشت و از طرف پادشاه ماد در آنزان سلطنت می‌کرد. آریارامن، برادر کوروش اول، مادام که از طرف سیاگزار پادشاه ماد خلع نشده بود در پارسوماش یعنی ناحیة پازارگاد و تخت‌جمشید حکومت داشت.

این پادشاه نخستین کسی بود که عنوان پادشاه بزرگ، شاه شاهان، پادشاه کشور پارس بر خود نهاد. پدر کوروش که در ظاهر استقلال داشت در عمل تابع مادها بود و ایالت پارسا را که مرکز کشور پارس بود از طرف مادها اداره می‌کرد. ازدواج او با ماندان دختر آستیاژ موقع و مقام او را به میزان زیاد بالا برد؛ ولی چون در نظر مشاوران پادشاه ماد، یکتن پارسی از هر طبقه‌ای که بود پست و تحقیر محسوب میشد، پادشاه ماد داماد خود را از دربار دور نگاه داشت. فلات ایران که باستان‌شناسان اشیائی متعلق به اواخر عهد حجر در آن یافته‌اند محدود است به حوزة رودهای دجله و فرات و آموردریا و سند و سلسله جبال البرز (که از یکسو آن‌را به کوههای ارمنستان و از سوی دیگر به کوههای افغانستان مربوط می‌کند) و اقیانوس هند و خیلج فارس و سلسله جبار زاگرس و آرارات. این فلات را طبیعت به دو منطقة کاملاً متفاوت تقسیم کرده است. گرداگرد این چهار ضلعی نامنظم کمربندی از کوه که قله‌های مرتفع آن سر به آسمان کشیده قرار دارد. در داخل این محوطة عظیم که به شکل سرپوش وارونه‌ای جلوه می‌کند کوههای منفردی در گوشه و کنار با دامنه‌های خشک و نامزروع سر به آسمان کشیده است. بخارهائی که از دریاهای شمالی و جنوبی متصاعد می‌شود به این منطقه نفوذ نمی‌کند، زیرا کوههای مرزی راه آنها را مسدود کرده است و ابرها در دامنة همین کوه‌ها در جانب دریای خزر و خلیج فارس و اقیانوس هند متوقف شده، به صورت باران فرو می‌ریزد. این اختلاف بزرگ بین دو ناحیة متمایز ایران تمام سیاحان اروپائی را که از طریق روسیه و ترکیه و از راه تفلیس و ایروان و تبریز و بغداد و همدان به این کشور مسافرت کرده‌اند دچار حیرت و تعجب کرده است. در جانب مغرب کوههای زیادی درة رود دجله و انتهای خلیج فارس را محدود کرده است. به نسبتی که این کوه‌ها به رودخانه و دریا نزدیک می‌شوند کوتاه‌تر می‌گردند و از شکافهای آنها رودهای فرعی ساحل چپ دجله جاری می‌شود. در پس این کوه‌ها جز دشتهای پهناور بیکران فاقد آب که با شیبی ملایم به جانب اقیانوس هند و حوزة محدود هلمند سرازیر است چیزی به چشم نمی‌خورد. به عقیدة زمین‌شناسان این فلات به دین ترتیب تشکیل یافته که وقتی طوفان و سیل عظیمی از شمال جاری شده و حوزة واقع بین دو برجستگی بزرگ هندوکش و زاگرس هندوکش و زاگرس را پر کرده است. از خاکهائی که این سیلاب عظیم با خود آورده جز خط‌الرأس و تخته سنگهای عظیم جیزی باقی نمانده و به همین جهت در سراسر این منطقه دامنة سراشیب کوه‌ها مستقیماً در جوار دشت قرار گرفته است. کوه‌ها با شیب تند و قلل مضرس فاقد خاک گیاهی هستند و قهراً عاری از هر نوع درخت و گیاه و خزه می‌باشند. وقتی باران می‌بارد، آب آن به پائین جاری می‌شود و در طول تخته سنگها از روی خاکهای قابل نفوذ عبور می‌کند و در دره‌های زیرزمینی که در سطح زیرین این فلات نامزروع واقع شده انباشته می‌شود.

از زمانهای بسیار قدیم برای برای آبیاری زمین‌های بی‌آبی که سالیان دراز نامزروع مانده است بشر در جستجوی آب مورد نیاز خود در این انبارها و خزائن زیرزمینی به کاوش و تفحص پرداخته است. فقط قسمت غربی فلات ایران است که در جوار بین‌النهرین و تحت تأثیر تمدن درخشان آن نقش جالب توجهی در تاریخ به عهده داشته است. خاک بسیار حاصلخیز این قسمت از فلات ایران و بین‌النهرین تمدنی ایجاد کرد که خاطرة رنج و زحمت مردم آن سرزمین و قدرت پادشاهان و نام شهرهای عظیم آن هنوز زایل نگردیده است همان شهرهائی که روزی مرکز هنر و صنایع معروف ایلامی بوده است. پادشاهان کلده و آشور مکرر کوشیدند از کوههای عظیمی که افق شرق را به روی آنها مسدود می‌ساخت عبور کنند. بارها به فکر افتادند برای تسخیر اراضی مشرق دست به کار شوند تا شاید اراضی وسیعی را که ممکن بود باکمی جرأت و شهامت آنها را بر دنیای تازه‌ای مستولی سازد تسخیر کنند. در پس قلل مستور از برف و شفاف این منطقه که در شبهای آرام مشرق زمین مانند آتشی سرخ فام می‌درخشد، دهات آباد برای غارت کردن و مردمان وحشی برای اسیر کردن زیاد بود. بارها چشمان پرطمع آنها متوجه مشرق و این سرزمین موعود بکر و دست نخورده منعطف گردید و بارها به خدایان خود وعده دادند که در صورت کامیابی در این لشگرکشی قسمتی از تمول و ثروت هنگفتی را که از این راه به دست خواهند آورد وقف آنها خواهند کرد. عده‌ای از آنها بخت خود را از این لحاظ آزمایش کردند و پس از جمع‌آوری سپاه به سوی این کشور عظیم ناشناس رهسپار شدند و از پرتگاههای عظیم و کوره راههای آن آهسته آهسته عبور کردند و قدم به قدم و مرحله به مرحله به قلة فلات ایران نزدیک شدند. در این محل به تعرضات تازه‌ای دست زدند و بعضی از آنها موفق شدند سراسر نواحی مجاور دریای خزر را که مدی می‌نامند بر قلمرو امپراطوری نینوا بیفزایند. همین‌که تسخیر این منطقه با انعقاد معاهدات تأمین شد، سپاهیان آشور راه مراجعت در پیش گرفتند و از همان راه که آمده بودند بازگشتند و به جای آنها کاروان‌های آرام در جاده‌های فلات به حرکت درآمدند.

بدین ترتیب بود که بین کشور آشور و مدی ارتباط برقرار شد. ولی هنگامی که سلطة آشور در برابر ائتلاف و اتحاد مادها متزلزل گردید، انبوه قبایل و طوایف ایرانی به سوی درة دجله سرازیر شدند و انتقام خود را با شرکت در انهدام امپراطوری آشور گرفتند. چادرنشینانی که بدین ترتیب از هر طرف متوجة نینوا شدند از فتوحات غیر منتظرة خود چنان سرمست و مغرور شدند که مانند امواجی خروشان سراسر آشور را فرا گرفتند و تا آسیای صغیر و سواحل رود هالیس پیش رفتند. پارس‌ها که با حرارت‌ترین این قبایل بودند از آن هم پا فراتر نهادند و کار بجائی رسید که مهاجر نشین‌های یونانی آسیای صغیر و یونان اصلی در معرض خطر هجوم جانشینان کوروش هخامنشی قرار گرفتند و برای دفاع از خود دست به تعرض زدند. کوروش قوم پارس را متحد کرد و خود وارث جوان و نیرومند امپراطوریهای شرق باستان شد. بدین ترتیب از قرن نهم قبل از میلاد یعنی خیلی پیش از کوروش کبیر، بین فلات ایران و بین‌النهرین ارتباط دائمی موجود بود و تا آخرین روزهای عهد عتیق، ملل مجاور دجله و فرات دائماً از پادشاهانی فرمانبری می‌کردند که نژاد و زبان ایرانی داشتند و بدین ترتیب از زمانی که آشوریها بر مردم فلات ایران مسلط شدند همین مردم به زور سرنیزه و مبادلة تجارتی ارتباط کاملی با تمدن عالی بین‌النهرین برقرار کردند که آنها  را برای اخذ و پرورش تمدن عالی‌تری آماده می‌ساخت. چگونگی ساختمان طبیعی زمین نقش مهمی در تاریخ به عهده دارد و تا اندازه‌ای در تعیین سرنوشت یک ملت مؤثر است. در مشرق ایران آب در اعماق زمین فر میرود و دسترسی به آن دشوار است. در اقصی نقاط دشتهای مرتفع آن رودخانه‌ای چند یافت می‌شود که از کوهستان سرازیر می‌گردد و در صحاری رسی سخت و شن‌زارهای نمک‌دار فرو می‌رود. آب و هوای ایران در زمستان بسیار سرد و در تابستان بسیار گرم است و اختلاف زیاد درجة حرارت بین روز و شب برای زندگی قبایل غیر متحرک و شهرنشی مستعد نیست. خشکی زمین و بادهای خشک نیز بر سختی و خشونت طبیعت می‌افزاید. بادهای خشک گاه از شمال غربی و گاه از جنوب شرقی می‌وزند، زیرا در دو جهت مذکور دالان نسبتاً تنگی میان سلسله‌های جبال بزرگ تشکیل یافته است. باد مغرب از طوفانهای آمریکای شمالی و باد مشرق از قیانوس هند سرچشمه می‌گیرد.

در سیستان بادی میوزد که به باد «صد و بیست روزه» معروف است و سرعت آن به صد و پانزده کیلومتر در ساعت می‌رسد. بدین جهت است کهدر این ناحیه جز واحه‌های معدود و جمعیت قلیل چیزی یافت نمی‌شود و انسان و حیوان به آسانی در آن زیست نمی‌کنند. بدیهی است در این صحاری پهناوری که شرایط زندگی در آن نامساعد، آب نایاب و راهها در حقیقت کوره راه است شهر بزرگی نمی‌تواند وجود داشته باشد. لیکن در مغرب و جنوب غربی ایران وضع طور دیگر است. در این قسمت سلسله کوههای مرزی ایران با قلل مستور از برف دائمی و شیب‌هائی رو به دریای خزر و مستور از جنگل و چمن‌زارهای زیبا و مزارع سبز و باغهای میوه و چراگاههای وسیع منظرة دیگری جلوه‌گر می‌سازد. در کشورهای ماد و خوزستان و پارس که دره‌های حاصلخیز و پرآب دارند، از زمانهای بسیار قدیم آبیاری و زه‌کشی مصنوعی اراضی توسعه یافته بود. به طوری که پولیب نقل می‌کند وقتی پارسها آسیا را فتح کردند برای پنج نسل ساکنان آن حق انتفاع از کلیة اراضی نامزروع قائل شدند بشرط آنکه با مجاری مصنوعی و زه‌کشی آنها را آبیاری و حاصلخیز کنند. حیوانات و گیاهان در این ناحیه متغیر و مختلف است. در این محل که طبیعت سخی بوده است زیبائیها و محاسن طبیعت و جنگل‌های نخل اطراف شهرها و بوستانهای سحرانگیز شیراز را که بتنهائی نام آن طراوت و زیبائی و شعر در خاطر انسان مجسم می‌کند، شعرا با بیانی بی‌شائبه و جذاب به شعر مجسم کرده‌اند. شیراز، این کلمة افسون‌انگیز که برای ما مظهر زیبائیهای مشرق زمین است، کلمه‌ای که مانند الفاظ دعا خود به خود زیر لب بر زبان جاری می‌شود، شیراز پر گل و پرافتخار و شبهای زیبای آن پیوسته عنوان تغزلات شعرا بوده است. *** مهم‌ترین جادة تجارتی که از آغاز تمدن بشر بزرگترین جادة نظامی نیز بوده است عبارت بود از جاده‌ای که در درة دیاله از سراشیبی‌های کوهستانی زاگروس می‌گذشت و به درة مرتفع کرخه می‌رسید. سپس در این محل از ایالت کامبادن که خرابه‌های با شکوه بیستون در آن واقع شده عبور می‌کرد و به اکباتان، بزرگترین شهر ماد منتهی میشد. اطراف اکباتان جاده‌های فرعی دیگری وجود داشت. از جمله جاده‌ای بود که خوزستان را به اکباتان مربوط می‌کرد. این جاده در دامنة کوههای بختیاری از دزفول شروع و در جهت شمال متوجة خرم‌آباد و بروجرد می‌گردید. از بندرعباس که تا اواخر قرن پانزدهم کومرون نامیده میشد، جاده‌ای به شیراز میرفت و از آنجا به درة پولوار منتهی میشد که تخت‌جمشید یکی از زیباترین آثار هنری هخامنشی در آن واقع شده بود. از ری نیز که محل تهران کنونی بود، راهی به دریای خزر وجود داشت. اطراف اکباتان جاده‌های فرعی دیگری وجود داشت. از جمله جاده‌ای بود که خوزستان را به اکباتان مربوط می‌کرد. این جاده در دامنة کوههای بختیاری از دزفول شروع و در جهت شمال متوجة خرم‌آباد و بروجرد می‌گردید. از بندر عباس که تا اواخر قرن پانزدهم کومرون نامیده میشد، جاده‌ای به شیراز می‌رفت و از آنجا به درة پولوار منتهی میشد که تخت‌جمشید یکی از زیباترین آثار هنری هخامنشی در آن واقع شده بود. از ری نیز که محل تهران کنونی بود، راهی به دریای خزر وجود داشت. فلات ایران را کوههای عظیم سلیمان از هند جدا می‌کند. برای عبور از این سلسله جبال، مسافران همیشه از راه درة رود کابل می‌گذشتند. از کابل سه جاده تا پیشاور و رود سند پائین میرفت که پررفت و آمد ترین و کوتاه‌ترین و راحت‌ترین آن، راهی بود که از معبر خیبر می‌گذشت. همین راه است که فاتحان بزرگ آنرا برای ورود به هندوستان مورد استفاده قرار داده‌اند: خاندان بابر، مؤسس امپراطوری مغول در هندوستان مورد استفاوده قرار داده‌اند:

خاندان بابر، مؤسس امپراطوری مغول در هندوستان و نادرشاه افشار که ایران را از سلطة افغان آزاد کرد، و در این اواخر سربازان انگلیسی که در افغانستان به جنگ مشغول بودند از این معبر عبور کرده‌اند. این بود مهم‌ترین جاده‌های فلات ایران که چندان زیاد به نظر نمی‌رسد. ایران به طور کلی پیوسته جمعیتی پراکنده و معدود داشته و این قلت جمعیت با در نظر گرفتن وسعت آن تعجب‌آور است. قسمت اعظم این فلات برای زراعت مساعد نیست، لیکن این صحاری خالی و غیر قابل عبور وسیلة حمایت مؤثری برای اقوام مختلف گردید که در شمال و مغرب فلات سکونت داشتند. این اقوام که به علت وجود موانع طبیعی خیالشان از پشت سر آسوده بود، از آرامش نسبی بهره‌مند شدند و دیر زمانی از کشمکش و جنگ در امان بودند. کوهها و صحاری این منطقه پارس‌های خوشبخت را محافظت کرد، چنانکه رفت و آمد اقوام و مهاجمانی که سایر ملل بعلت موقع نامساعد محلی متحمل شدند لطمه‌ای به آنها وارد نکرد. تنها همسایه‌هائی که ممکن بود مزاحم آنها شوند دول نیرومند بین‌النهرین بودند. ولی دیدیم حصاری که این دولتها میبایستی از آن عبور کنند، حصار عظیم کوههای زاگروس بود که عبور از آن کارآسانی به شمار نمی‌رفت. اهالی نینوا که موفق شدند از این مانع بزرگ عبور کنند و سپاه خود را از معابری به ارتفاع 2800 متر عبور دهند هرگز موفق نشدند بر پارس‌ها تسلط کامل یابند. برعکس، قومی که از رأس این بام عظیم که دفاع از آن آسان بود بر قسمت‌های پست محل تسلط داشت می‌توانست به همت یک رهبر روشن بین و جسور به عالی‌ترین درجات سرنوشت خود نائل گردد. پارس‌ها  این رئیس روشن‌بین و جسور را در شخص کوروش یافتند. کوروش قبیلة هخامنشی را در تاریخ به درجة درخشانی رسانید، چه در تاریخ عمومی جهان قوم پارس عامل مهم و مؤثری بوده است و این قوم توانست طوایف مختلف را متحد سازد و به نحو مؤثر به توسعه و رشد اخلاقی بشر مساعدت کند. تاریخ پارس‌ها کمی تاریک است. حدس زده می‌شود که در حدود دو هزار سال قبل از میلاد پارس‌ها و مادها نواحی روسیه جنوبی را که محتملاً از ابتدای پیدایش بشر در آنجا سکونت داشته‌اند ترک کرده‌اند. این مهاجرت در زمانی ری داده است که اقوام کوچ کننده فلاتهای آسیای مرکزی از این رو که زمین محل برای تغذیة استعداد کافی نداشت متوجة مغرب گردیده‌اند. در دوران ما قبل تاریخ و به خصوص در آغاز این دورة در سراسر جهان احتیاج به نقل و انتقال و تغییر مکان محسوس بود. در همان زمان قارة آسیا یکی از مهم‌ترین مراکز نقل و انتقالات و مهاجرت‌های بشری به شمار می‌رفت. نواحی مرتفع شرقی و غربی آسیا که برای پیشرفت زراعت مساعد نبود این مهاجرت‌ها را تسریع و تشدید کرد. این نقل و انتقالات بیشتر در جهت مغرب و جنوب و شمال و در جهت توندراهای سیبری صورت گرفته است. نباید فراموش کرد که توسعة نژادها و اقوام بیشتر تابع مسئلة آب و هوا و تغییرات آن در زمانهای مختلف بوده است.

دوران یخ‌بندان موجب یک سلسله نقل و انتقالات بشری گردید که متناوباً ضعف و شدت می‌یافت. در دوران ماقبل تاریخ نیز در قارة آسیا مهاجرت‌های بزرگ رویداد. قبل از همه سومری‌ها و سامی‌ها و مغول‌ها به مهاجرت‌های بزرگ دست زدند. حوزة فرات و دجله مرکز قدیم‌ترین تمدن‌های جهان گردید و به صورت شاهراه مهاجرت‌های بشر درآمد. بدیهی است چنانچه وقایع تاریخی به دقت مورد مطالعه قرار گیرد مشاهده خواهد شد که این نقل و انتقالات دائمی اقوام و نژادها از ابتدای تاریخ بشر تابع قوانین منظمی بوده است، ولی این مطلب فعلاً از بحث ما خارج است. ظاهراً نزدیک به چهار هزار سال قبل اقوام ماد و پارس از شمال آسیای صغیر عبور کرده و پس از آنکه امپراطوری هیت‌را که قادر به مقابله با آنها نبوده است دور زده‌اند در آسیای غربی پراکنده شده و برای همیشه در این ناحیه مستقر گردیده‌اند. و چون مردمانی قانع و در عین حال نیرومند بودند در دشتها و سراشیبی‌های تپه‌های این ناحیه به زراعت پرداختند.

در اکباتان که معنای لغوی آن «چهارراه چندین راهه» است در درة حاصلخیزی که از آب برفهای کوهسارهای مجاور سیراب میشد نخستین پادشاه ماد به تأسیس پایتخت خود دست زد و مانند پادشاهی مستبد سلطنت کرد. پادشاه ماد مدعی بود که وجود او با سایر افراد بشر متفاوت است و هیچکس حق ندارد بدون رعایت تشریفات فوق‌العاده به او نزدیک شود. در زمان این پادشاه دولت نورس ماد کم کم خطری برای آشور تشکیل داد به قسمی که آشور ناچار شد چندین بار به اشغال ماد دست زند ولی مادها از شکست‌های خود درس عبرت گرفتند و سیاگزار بزرگترین پادشاه ماد با ویران کردن نینوا ضربت مهلکی بر پیکر امپراطوری آشور وارد آورد. سیاگزار که از این فتح سرمست شده بود، در لیدی تا دروازه‌های سارد پیش رفت، ولی شهر سارد به شرحی که خواهیم دید به کمک کسوف خورشید از خطر جست. سال بعد سیاگزار در گذشت، در حالیکه امپراطوری او شامل ماد و آشور و پارس بود. ولی هنوز یک نسل از مرگ این پادشاه نگذشته بود که امپراطوری وسیع او منقرض گردید. پارس‌ها در محوطه‌ای به شعاع سیصد کیلومتر اطراف پازارگاد اجتماع کردند. برای اولین بار کلمة پارسووش در کتیبه‌های آشوری یافته شد و نخستین بار که این کلمه بکار رفته بر روی لوحه ایست که چگونگی لشگر کشی سالماناسار را به «کشوری که پارسوآ (Parsua) نامیده می‌شود و در کوههای کردستان واقع شده» شرح داده است. از سال 815 قبل از میلاد عده‌ای از پارسوآش‌های هند و اروپائی از جنوب و جنوب غربی دریاچة ارومیه به جانب ایلام مهاجرت آغاز کردند. راه عبور آنها دره‌های سلسله جبار زاگروس بود که یکی از مهم‌ترین جبال آسیا محسوب می‌شود و از دریاچة وان آغاز و موازی با دجله تا شوشتر متوجة مشرق می‌گردد و پس از عبور از لرستان و فارس در نزدیکی خلیج فارس پایان می‌یابد. پس از مدتی سرگردانی بین بخارا و سمرقند، مهاجران پارسی در نزدیکی شوش و کشور ایلامی آنزان متوقف شدند. مهاجران پارسی عده‌ای از افراد خود را در ماد باقی گذاشتند و اینها همان‌کسانی هستند که بعدها خود را پارت نامیدند. پارتها در متن بابلی کتیبة بیستون پارتوس و در کتیبه‌های شوش پارسوما نامیده شده‌اند. پارسهائی که در اطراف شوش مسکن گزیدند، محل اقامت جدید خود را بیاد ناحیه‌هائی که ترک گفته بوند پارساماش نامیدند. در سال 700 قبل از میلاد رئیس این پارسها هاخلامنش یا هخامنش نامیده میشد و این همان کسی است که پادشاهان پارس نام خاندان خود را از او اتخاذ کرده‌اند.

داریوش اول هنگامیکه به تهیة شجرة نسبت خود پرداخت، مدعی شد که وی نیز از خاندان هخامنش است زیرا زادة هخامنش، جد مشترک این خاندان می‌باشد که بعد از چیس پیس، آریارامنا، آرسما و ویستاسپ به داریوش یا دارایاوس میرسد. به همین ترتیب وقتی پرگزاسپ به تهیة شجره نسبت اجداد کوروش پرداخت این شجره را با جد او هخامنش آغاز کرد. پارسهای هخامنشی آریائی‌های خالصی بودند که در قرن پانزده قبل از میلاد در ناحیة میتانی سکونت داشتند. در این ناحیه که از شمال بین‌النهرین تا گادس واقع بر روی رود ارنت ادامه داشت سلطنتی تأسیس کردند که در آسیای صغیر رقیب امپراطوری هیت شد. این آریائیها از خویشان نزدیک اقوامی به شمار می‌رفتند که در قسمتی از هند سکونت گزیده و در سرود هائی که به نام وداس باقی مانده است عالی‌ترین مظاهر معتقدات خود را باقی گذارده‌اند. این دسته‌های متعدد و خانوادة آریائی که زبانهای محلی خود را به اسامی مختلف از سواحل اقیانوس هند تا سواحل اقیانوس کبیر منتشر کرده‌اند از کجا و کی آمده و در کجا از هم جدا شده‌اند؟ این سؤالی است که هنوز جواب آن روشن نشده.

آنچه ما اطلاع داریم و متون آشوری مؤید آنست، پارس‌ها از نواحی شمالی به فلات ایران آمده و از آنجا متوجة خلیج فارس شده‌اند. ظاهراً باید از کنار دریاچة ارومیه که در زمان سالمانازار دوم در آنجا سکونت داشته‌اند وارد فلات شده و به تدریج تا ناحیة فارس امروز پیش رفته و در زمان سارگن به این ناحیه رسیده باشند. عبور از این خط سیر برای آنها آسان بود زیرا در پای سلسله جبال شمالی به چراگاههای بزرگی برای دواب خود برخورد کردند و مرحله به مرحله به سواحل جنوبی دریای خزر که آب و علف و جنگل فراوان داشت رسیدند. کمی پائین‌تر، از راه درة سفید رود وارد فلات ایران شدند و در جنوب غربی این فلات در سراشیبی که متوجة درة سفلای دجله و خلیج فارس بود با ایلامی‌ها که شوش قلعة مستحکم آنها بود برخورد کردند. از روزی که مادها و پارس‌ها در نخستین صف صحنة تاریخ قرار گرفتند تا روزی که حملة اعراب ایران باستان را از پا درآورد عنصر آریائی پس از امحاء آثار ایلامی‌های سیاه پوست در این ناحیه که هنوز آثار یکی از معروف‌ترین تمدن‌های قدیم جهان در آن باقیست تفوق کامل یافت. شاید آریائی‌هائی که در زمان‌های اخیر در این ناحیه مستقر شدند دوام سلطة خود را مدیون خلوص مذهب و اخلاق خود بوده‌اند، چه پارس‌ها بهتر از مادها خلوص مذهب و اخلاق خود را حفظ کرده بودند. «اختلاف درجة پیشرفت تمدن این دو قوم موجب اختلاف افکار مذهبی آنان گردید. مذهب اولیة ایران، مانند دیگر اقوام آریائی و به خصوص اقوام آریائی هند به همان نحو که در ریگ ودا مذکور است براساس تعدد خدایان استوار بود. ولی در ماد این اصول ابتدائی درمکاتیب مذهبی مغ‌ها کم کم تغییر شکل داد و رفته رفته عوامل دو خدائی که تقلیدی از افسانه‌های کهن بود در آن قوت یافت، و همچنانکه خدایان و اهریمنان در افسانه‌های کهن با هم درستیزاند، مذهب اولیة مادها نیز به اصول دو خدائی مبدل گردید که به نام خداوند بزرگ اهورا مزدا به مزدئیسم و به نام زردشت مؤسس افسانه‌ای این مذهب به مذهب زردشتی معروف شد.» اصول این مذهب دو خدائی در اوستا کتاب آسمانی پارس‌ها تدوین شده است. نسخه‌ای که فعلاً از این کتاب در دست است نسخة رسمی است که در زمان شاپور دوم چهارمین پادشاه ساسانی تدوین و جمع‌آوری شده است. البته در این کتاب از اصول دقیق این مذهب سخنی به میان نیامده، ولی چون این مذهب یکی از عوامل مؤثر تمدن پارس قدیم است، بی‌مناسبت نیست کلمه‌ای چند دربارة آن بحث کنیم.

در مذهبی که به نام زردشت به زردشتی معروف شده، دنیا به منزلة صحنة یک کارزار دائمی میان اهورامزدا، مظهر عقل، و آنگروماینیوس مظهر شروبدی است.

این همان مبارزة ابدی خیر و شر است که کلیة مذاهب اصول آنرا پذیرفته‌اند. میان ارواح خیر و شر که انسان را احاطه کرده‌اند و برای تسخیر روح او جدال می‌کنند انسان آلت بی‌اراده‌ای بیش نیست. تعرض این ارواح شدید است و اشباح آنها گاه تهدید‌آمیز و گاه حمایت کننده‌اند. این ارواح همیشه در همه‌جا حاضرند ولی همچنانکه نمی‌توان هوا را مشاهده کرد، آنها را نیز نمی‌توان به چشم دید. کوشش آنها اینست که از ورای جسم ناچیز و حقیر انسان مانند شعاع نور بگذرند و به اعماق روح و فکر او نفوذ کنند. اختلاف شدید طبیعت در فلات بد آب و هوای ایران محققاً بتقویت اصول دو خدائی که براساس مبارزة ابدی دو قوة خیر و شر استوار است کمک فراوان کرده است. این دو قوه متفقاً به انسان هجوم می‌برند و این شکار ضعیف و گناهکار و ترسو را که در برابر سراشیبی ترسناک مرگ می‌لرزد و معتقد است که روحش در گردش فناناپذیر قرون از قرنی به قرنی می‌گذرد و هرگز زایل نمی‌گردد احاطه می‌کنند. یونانیان خیلی دیر و فقط پس از انقضای دورة عظمت تاریخ خود متوجة مفهوم واقعی مذهب زردشت شدند. هردوت و مورخان بعد از او تا زمان سلطة مقدونیه فقط متوجة تشریفات مذهبی و نتایج این مذهب بوده‌اند. آنچه بیش از هر چیز هردوت و دیگر مورخان یونانی را متعجب می‌کرد این بود که پارس‌ها افتخارات خدایان بزرگ خود را با هیچ مجسمة مرمری مجسم نمی‌کردند. هردوت در این باره با اصرار تمام چنین می‌نویسد:

«پارسها اصلاً مجسمه‌ای برای خدایان خود نمی‌رسازند و برخلاف آنچه در دیگر نقاط مرسوم است و مردم برای خدایان خود معبدی بپا می‌کنند که مسکن فرضی او تلقی می‌شود، در نزد پارسها چنین رسمی معمول نیست.» با این حال، در ماد و پارس نیز مانند دیگر نقاط جهان مردم احتیاج داشتند خدای خود را به شکلی محسوس و قابل لمس مجسم کنند تا تحت تأثیر مذاهب خارجی که خدایانشان مرئی و حاضر و قابل لمس و بنابراین اطمینان بخش‌تر بوده‌اند قرار نگیرند. در نظر پارس‌ها روشنائی و نور در صف نخستین خوبی‌ها و منشاء حیات و زادة آتش است، روشنائی که مانند یک جرقه شادی‌بخش و ترسناک از آتش جدا می‌شود و شب تار و ارواح سرگردان خبیث را که در تاریکی‌ها میخزند مانند کابوسی دهشتناک میزداید. آتشی که این همه قدرت و توانائی دارد، مظهر روح خداوندی است که در همه‌جا حاضر و آماده است. نور مظهر اهورا مزدا و شب سرد و تاریک فلات مرتفع ایران مظهر خدای شرآنگر و ماینیوس است. نور و روشنائی، همان چیزی است که قرنها موضوع اشعار شعرا بوده و اقوام مختلف جهان سرودهای مهیج به آن اختصاص داده‌اند. به این آهنگ که از اعماق مصر کهن سال به ما می‌رسد گوش فرا دهیم: «ای خورشید زنده، هنگام صبح قرص روشن تو در افق زیبا است و مطلع آغاز حیات است. تو در افق مشرق میدرخشی و زمین را از محاسن خود لبریز می‌کنی. هنگام ظهر حقیقتاً زیبا و درخشانی. انوار تو سراسر زمینهائی را که خود خلق کرده‌ای احاطه می‌کند و آنها را در آغوش عشق و محبت خود جای می‌دهد. هنگام شب که در افق مغرب غروب میکنی زمین مانند مرگ در تاریکی‌ها فرو میرود و مردم در خواب غوطه‌ور می‌شوند. همینکه بامدادان طلوع میکنی، زمین پرنور می‌شود و سرزمین مصر غرق در شادی و شعف می‌گردد. مردم خود را شستشو می‌دهند و لباسهای خود را در بر می‌کنند و هنگام طلوع تو خدایان خود را عبادت می‌کنند و آنگاه به سر کار خود می‌روند. حیوانات در چراگاههای خود مستقر می‌شوند، درختان و گیاهان می‌رویند، پرندگان پرواز می‌کنند، کشتیها در نیل بالا و پائین می‌روند، ماهی‌های شط به سوی تو می‌پرند، زیرا همه چیز در برابر تو زیبا است و انوار تو تا اعماق دریاها نفوذ می‌کند. ای خورشید! تو منشاء حیاتی، تو هستی که جنین را در درون زن پرورش میدهی و تخم را درمرد ایجاد می‌کنی. تو هستی که کودک را درشکم مادر می‌پرورانی و از شکم مادر به او غذا می‌دهی. تو هستی که به او نفش کشیدن می‌آموزی، ای خورشید! تو در همه‌جا حاضری، تو به تنهائی به ارادة خود زمین را آفریده‌ای، انسان و حیوان را از بزرگ و کوچک و هر آنچه که در روی زمین می‌جنبد و در هوا میپرد خلق کرده‌ای.»

و اکنون این ترجیح بند را که قسمتی از تصنیف یکی از شعرای دورة امپراطوری اول تب است قرائت کنیم: «ای خورشید، همینکه تو میدرخشی زمین از شادی لبریز و همه چیز در سرور غوطه‌ور میشود!» اصول خورشید پرستی رفته رفته با پیشرفت زمان تدوین شد و مقررات دقیقی که زادة دستگاه سنگین و با تجمل زندگانی انسانی بود بر معتقدات اولیه که در اصل ساده و فاقد تشریفات بود افزوده شد. اصول اخلاق ناشی از این مذهب براساس دفاع در مقابل امور بد استوار بود. در کارزار ابدی که اهورامزدا علیه ارواح شر آغاز کرده است انسان باید خود را از روی اراده و میل شریک اهورامزدا بداند و جانب او را بگیرد. برای کمک و همکاری با خدای نیکوکار باید با عرق جبین زمین بایری را آباد کرد و به نیروی کار و ابی که از راه دور منتقل باید کرد و به کمک شیار شخم که جوانه در آن میروید آنرا حاصلخیز و با برکت کرد. کسی که زراعت میکند یک وظیفة مذهبی انجام میدهد و به خوشبختی و سعادت خود و خدای خود یاری میکند. خداوند در برابر این خدمت، غذای روح و جسم او را تأمین می‌نماید. بدین ترتیب اسنان و خدای او از هم جدائی ناپذیرند و حتی در کوچکترین اغمال زندگی با یکدیگر همکاری می‌کنند. عمل کسی که بذر را در جریان باد بر زمین می‌افشاند یک عبادت مذهبی است زیرا اهورامزدا در آنجا حاضر است. او در گرمای سخت کشتزار، در روشنی روز، در شعلة گرم کنندة آتشکدة منزل، در جسمی که زحمت می‌کشد و در روحی که از آن در برابر شر حمایت می‌کند همه‌جا حاضر است. اهورا مزدا احتیاج به مجسمه ندارد، زیرا او همه‌جا هست و دنیا را از انوار خود پرنور میکند. او در آتش حاضر است، آتشی که بدون آن دنیا بصورت زمین منجمدی خواهد بود که حیات در آن به مرگ مبدل می‌شود و از نوع بشر جز خاطره‌ای که آنگروماینیوس بر آن گسترده می‌شود چیزی باقی نمی‌ماند. طبیعی است چنین مذهبی می‌تواند مردم را جلب و کمک بزرگی به عمران و آبادی اراضی قابل کشت ایران کند. با عمران و آبادی این کشور اقوام آریائی که قرنها در جستجوی مسکنی مناسب سرگردان بودند به استقرار خود در اینناحیه علاقمند شدند و به یاری همین برزگران بود که این پادشاهان آسیا را فتح و یونان را تهدید کردند و رهبران قومی شدند که تمدن جدید و درخشانی به دنیا عرضه کرد. این اصول لفسفی زردشت که فضیلت فلاحت و خلوص رفتار و اخلاق را با هم در اوستا می‌آموخت به طور قطع میان کلیة شاخه‌های خانواده‌های آریائی مشترک بود، لیکن بحث در این مسئله از حدود کار ما خارج است. باید توجه داشت که بعضی از مورخان یونان از قبیل گزنفون ارزش این مذهب را تشخیص داده و تحت تأثیر آن قرار گرفته‌اند. تمجید بی‌شائبه‌ای که این مورخ و دیگر مورخان باستان از نخستین پارسها و به خصوص پارسهای معاصر کوروش کرده‌اند خود گواه این مسئله است، چه بعقیدة آنها پارسهائی که در نتیجة چشیدن لذائذ قدرت و اختلاط با اقوام مغلوب و منحط آشور و بابل خود دچار انحطاط شده بودند با پارسهای اولیه بکلی متفاوت بودند. وقتی یونانیان برای نخستین بار با پارسها نمونه و سرمشق بهترین فلسفه‌ها بوده است. اکنون باید دید که این تصور خدای بد و خوب که در سرزمین ماد قوت گرفت چگونه به ایران جنوبی رخنه کرده است. کتیبه‌های پارسی پاسخ این سؤال را داده است چه بطوریکه متون این کتیبه‌ها حاکی است، اهورامزدا خدای بزرگ پارسها، سازندة دنیا و اداره کننده و تکمیل کنندة آنست. مسئله دیگر اینست که این مذهب که در آغاز کار آنقدر پاک و عالی بود چگونه پس از ارتباط پارسها با اقوام بین‌النهرین و آسیای صغیر به سرعت تغییر ماهیت داد. زیرا در این وقت اهورامزدا فقط خدای بزرگ محسوب میشد نه خدای واحد و بی‌همتا. خدایان نیکوکار دیگری هم پیدا شدند که منشأ آن معتقدات خارجی بود و میبایستی اهورامزدا را در نبردی که با حریفان بد کار داشت یاری کنند. در کتیبه‌هائی که از زمان بعد از داریوش باقی‌مانده این جملة پرمعنی دیده می‌شود: «اهورامزدا با خدایان دیگر...» از آن به بعد خدایان دیگری در جرگة خدایان پارسها وارد شدند از قبیل آناایتیس یاناهید که از ابتدای قرن پنج قبل از میلاد درمذهب رسمی پارس قدیم نقش آفرودیت یعنی الهة عشق را در جرگة خدایان یونان به عهده داشت، همان نقشی که میلیتا در جرگة خدایان بابل و آستارته در جرگة خدایان فینیقی به عهده داشت. پلوتارک نقل می‌کند که به دستور پادشاه در تمام شهرهای بزرگ امپراطوری مجسمه‌های عظیم برپا شد. یکی از کتیبه‌های اردشیر منمون که در شوش کشف شده مؤید این مطلب است. بر روی این کتیبه در پایة یکی از ستونهای کاخ شاهی این عبارت خوانده می‌شود:

«اهورامزدا، ناهید و میترا، مرا و هرآنچه را که من انجام داده‌ام حفظ و حمایت کنند.» اگر آفرودیت خیلی زود در جرگة خدایان ماد و پارس وارد شد، نباید تصور کرد که ایرانیان باستان این خدا را هنگام جدا شدن از برادران آریائی خود که به هند رفتند با خود به ایران آورده‌اند، زیرا این نام ریشة ارمنی یا کاپادو کی دارد و در ریگ ودا اثری از آن نمی‌توان یافت. در شمال ایران نیز همین موجبات برای متعدد شدن خدایان به وجود آمد، کم کم یک طبقة مذهبی به نام مغ پیدا شد که با گذشت زمان رفته رفته خود را واسطه و رابط ضروری بین خداوند و انسان دانست. در دوره هخامنشی این پیشروان مذهبی به فکر قبضه کردن حکومت افتادند و در زمان ساسانیان سیاست کشور را به کلی قبضه کردند. در این موقع مغ‌ها در رأس یک طبقة اشراف مذهبی قرار گرفتند و برای ازدیاد و استحکام قدرت خود به جادوگری و اعمال اسرارآمیز ماد بودند و بعدها به اشغال آن دست زدند تقلید کرده باشند. این تغییرات به کندی انجام گرفت به قسمی که هرگز  به خلوص و صفای اصلی مذهب زردشت که دانشمندان فراوان آن را ستوده‌اند لطمه‌ای وارد نیاورد. از تاریخ استقرار آریائی‌های ماد و پارس در فلات ایران تا تسلط اعراب، مدت پانزده قرن اوضاع اجتماعی و مذهبی این کشور تغییر نکرد و انقلاب شدیدی بین وضع موجود و گذشته ایجاد نشد. هجوم اعراب موج‌وار این کشور را فرا گرفت، ولی پایه این مذهب متزلزل نشد. قطب سیاست و مرکز حکومت تغییر یافت ولی پرستش این فلسفة عالی همچنان دوام یافت. بین‌النهرین، سوریه، آسیای صغیر و ارمنستان در برابر تعلیمات این مذهب افسونگر تاب نیاورد و آئین زردشت در میان اقوام این نواحی نیز رایج شد. نباید فراموش کرد که در پالمیر که نفوذ تمدن یونان بیشتر محسوس است، یکی از زیباترین و وسیع‌ترین بناهائی که امروز آثار آن باقی مانده است معبدی است که آنرا به افتخار خورشید برپا کرده‌اند. با این حال فتوحات اعراب و شمشیر اسلام توانست این وضع را دگرگون کند. باید در نظر داشت که تمدن یونان در برابر مذاهب خارجی روش آزادمنشی داشت در حالیکه در نظر پیروان اسلام فقط الله یعنی خدای مسلمانان اکبر و بزرگتر به شمار می‌رفت. پرستش آتش محکوم به انهدام و زوال بود. معدودی از ایرانیان که نسبت به مذهب اجدادی خود وفادار ماندند و حفظ شعائر مذهبی خود را وظیفه‌ای مقدس دانستند سر فرو نیاوردند و برای اجرای مراسم مذهبی به نقاط دور دست و مخفی پناهنده شدند.

ولی اسلام آنها را تا اعماق این نقاط دور افتاده تعقیب کرد بطوریکه برای فرار از جهاد اسلام گروه بسیاری از آنها بهند مهاجرت کردند. آنها که در سرزمین ایران باقی ماندند و از تعلیمات رؤسای مذهبی خود محروم شدند و مدام تحت تأثیر تبلیغات فاتحان خود قرار گرفتند، کم کم در براب راسلام تسلیم شدند. با این حال و با وجود تغییر مذهب و تجدید مهاجمات خارجی و اختلاط نژادها، نبوغ ایرانی با قدرت و استقامت بی‌نظیری در برابر اقوام مهاجم پایداری کرد. با اینکه ایران مطیع یک مذهب خارجی شد، توانست حقوق ملت هند و اروپائی خود را حفظ کند و فلسفه و مجموعة افسانه‌ها و حماسه‌های ملی را پایدار و جاودان نماید. گفته شد که پارسهای هخامنشی از نژاد آریائی بودند. کلمه «آریائی» برای نخستین بار در بین «خاری» ها که نام یکی از قبایل میتان است پدید آمده است. بطور کلی این نامی بود که مردمان ساکن حوالی سواحل دریای خزر و مردمی که از این ناحیه آمده بودند آنرا برخود گذاشته بودند. امروز این کلمه بیشتر بر میتانی‌ها و هیت‌ها و مادها و پارس‌ها و هندیهای ودیک و بالجمله شاخة شرقی اقوام هند و اروپائی اطلاق می‌شود که در نواحی آسیا مستقر گردیده‌اند.  مادها یا «مادائی‌ها» که در سال 2000 پیش از میلاد می‌زیستند، پارسها را خویشاوندان بینوا و مسکین خود می‌دانستند. هردوت که بخوبی از دنیای باستان مطلع بود معتقد است که آستیاژ ماد دختر خود را به این جهت به کامبیز پارسی داد که تصور می‌کرد فرزندی که از این وصلت نتیجه خواهد شد هرگز قادر نخواهد بود مدعی سلطنت شود. قطعاً بهمین دلیل است که هنگام تولد کوروش، از خوابی که دیده بود و تفسیری که مغ‌ها کرده بودند بیش از حد متوحش شد. پارسهای آریائی نیز مانند دیگر قبایل بیابانگرد بعدة کثیری عشیره یا کلان تقسیم می‌شدند و هر عشیره تابع آداب و رسوم اجدادی هزار سالة خود بود. سه قبیلة بیش از قبایل دیگر از حیت کثرت تعداد چادرها و افراد سوار شهرت داشت. این سه قبیله عبارت بود از پازارگادی‌ها، ماسپی‌ها و مارافی‌ها. در میان این سه قبیله که طبقه اشراف سوار هند و ایرانی به شمار می‌رفت از همه مهم‌تر قبیله پازارگادی‌ها بود که خانوادة هخامنشی ریاست و رهبری آنرا به عهده داشت. مرکز قدرت و حکومت این قبیله فلات سرد ایلام بود که رود کرخه با مسیر عمیق و گود خود از آن می‌گذرد.

وقتی کوروش از جد هخامنشی خود تئیس پس گفتگو می‌کند وی را «پادشاه بزرگ و پادشاه شهر آنزان» می‌نماید، آنزان شهری بود که خود را رقیب شوش می‌دانست و قسمتی از خاک ایلام را به نام خود به آنزان معروف کرده بود. همچنانکه یونان باستان پس از هجوم اقوام دری زندگی را از سر گرفت، امپراطوری آشور نیز کم کم بوسیلة این هخامنش‌های گمنام روحی تازه می‌یافت. پارسها که در یکی از بزرگترین چهارراه‌های ملل و جایگاه برخورد تمدن‌های شگرف باستان قرار گرفته بودند، اقوام باستان را سرکوب و مغلوب کردند و فصل نوینی در تاریخ جهان گشودند. پارسها به این ترتیب رابط تمدن‌های منحط و منقرض حوزة دجله و فرات و تمدن نو بنیاد آتن و روم گردیدند که نخستین انوار درخشان آن در افق هویدا شده بود. در میان اقوام مجهول آشوری و بابلی و ایلامی که از قرنها پیش میزیسته‌اند و دنیای جدیدی که ما امروز وارث آن هستیم، ایران یک خط رابط الهی بوده است. ایران وسیله شد که تحول اسرارآمیز تمدن انسانی و نیل به ارتقاء و عظمت و عدالت و تحقق افکار و آمال چند صد ساله بشر استمرار و دوام یابد. ایران باستان نقش مهمی در این امر به عهده داشته است. ایران باستان هنگامی در افق جهان آشکار شد که همه‌چیز در مرز آسیای غربی آن کشور واژگون گردیده بود، این آسیای غربی که اقوام مختلف در آن فعالیت می‌کردند و خاک آن تا امروز هم یادگارهای حیرت‌آور کوشش‌ها و زحمات و فتوحات آنها را در کلمات سادة بابل، شوش و نینوا مجسم می‌کند. نقش چنین ملتی هرگز ناچیز و گمنام نخواهد بود. پارس‌ها در مدتی کوتاه شاهراهی بزرگ در مسیر ترقی بشر گشودند، مدتی کوتاه، ولی سه قرن تمدن درخشان و تابناک!

پارسها به اختلاط اقوام و پیشرفت هنر که تنها وسیلة تظاهر خصوصیات یک ملت است یاری و مساعدت کردند. فرمانروایان آنها پادشاهان مقتدری بودند که به عظمت و جلال میگرائیدند و دلیل بارز آن شهرهای با عظمت پازارگاد و تخت جمشید است که به مثابة اشعار با عظمتی از سنگ پرداخته شده و نشانة نبوغ نژاد پاکی است، نژادی که حماسة ملی کوتاه آن اثر درخشان و تابناکی در تاریخ جهان باقی گذارده است. کمتر قومی در تاریخ مشاهده شده که پس از آن همه فتح و پیروزی به این درجه ملایم و آرام و فروتن بماند. پارس‌ها که به تأسیس یکی از بزرگترین امپراطوریهای جهان نائل آمدند، رفتاری در پیش گرفتند که تصور و قبول آن امروز بر ما دشوار است، ولی متون تاریخی گواه صریح و قاطع آنست: مردم باستان کوروش را مردی آزادی بخش و نجات‌دهنده تلقی کردند! با اینکه سپاهیان هخامنشی سلحشور و جنگ آزموده بودند، رعب و وحشتی در ملتهای دیگر ایجاد نمی‌کردند. ملتهای مغلوب نه تنها در امور خود آزاد بودند و با توجه به خصوصیات محلی و قومی خود اداره می‌شدند بلکه پرستش خدایان آنها نیز مانعی نداشت. این رفتار جوانمردانه چه اختلاف بارزی با قساوتها و سخت‌گیریهای آشوریها داشت که بی‌رحمی‌ها و سفاکی‌های آنها هنوز هم در خاطره مردم معاصر کوروش زنده بود. چه تفاوت بزرگی میان این طرز اداره خردمندانه یک ملت فاتح و شیوه حکومت ملتهای فاتح سامی وجود دارد که قوم اخیر خاطره‌ای فراموش ناشدنی از قتل و غارت دسته جمعی و انهدام شهرها از خود بیادگار گذارد. یکی از جالب‌ترین مشغولیات فکری پادشاهان بزرگ هخامنشی استقرار صلح و عدالت و توسعة عمران و آبادی به شمار می‌رفت. این کلمات بر سر در کاخهای آنها با حروف برجسته نقش بسته بود، ولی آثار جوانمردانة آن الهام دهندة اصلی سیاست پادشاهان هخامنشی بود. اسکندر که بیش از هر کس برای کوروش مقام و احترام قائل بود، با جنگنده‌های مقدونی راهی را پیمود که در جهت عکس راه پارس‌ها بود و به امید تأسیس سلطنت جهانی، ایران و یونان را به صورت کشوری واحد درآورد.

برگرفته از کتاب کوروش بزرگ نوشته دکتر هادی هدایتی _آذرماه1335

 

آذرمهر بازدید : 40 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

دفتر ششم

خرده اوستا

« خرده اوستا » در پهلوی « Xortakavestak» یعنی « اوستای کوچک » خوانده میشده است. این کتاب ، بخش ویژه و جداگانه ئی از « اوستا » نیست بلکه گزیده ئی است از سراسر نامۀ مینوی که بنا بر سنّت زرتشتیان در روزگار « شاپور دوم » پادشاه ساسانی به وسیلۀ « آذرپاد مهر اسپندان» موبدان موبد آن دوران از روی بخشهای گوناگون « اوستا » فراهم آمد تا بهدینان را در نماز ها و نیایشها و جشنهای روزانه و ماهیانه و سالیانه و در هنگام پوشیدن سدره و کشتی و عروسی و سوگواری و جز آن بکار آید. اندازۀ نوشته های « خرده اوستا » در دستنویسهای گوناگونی که از آن بجا مانده یکسان نیست و هر کس بنا بر نیازی که داشته ، بخشهای بیشتر یا کمتری را در دستنویس خویش آورده است. جای برخی از نوشته های « خرده اوستا » ی کنونی را در بخشهای موجود « اوستا » می توان پیدا کرد امّا پاره ئی از قسمتهای این کتاب ، یادگار آن بخشهای « اوستا » ست که به یغما رفته و به دست ما نرسیده است . گزارندگان اروپائی « اوستا » تمام یا بخشی از « یشتها » و برخی از بخشهای دیگر « اوستا »ی کنونی را در جزو « خرده اوستا » به چاپ رسانیده اند. امّا چون آن بخشها خود جای جداگانه دارد و به تنهائی می تواند سودمند افتد ، نیازی به آوردن آنها در این کتاب نیست .

« خرده اوستا »ی فارسی، که به کوشش مردانه و خستگی ناپذیر استاد « پورداود » به فارسی در آمده است ، هشت بخش دارد و بسیاری از نیایشها و ستایشهای پر آوازۀ دین « زرتشت » ، که در سراسر سال بر سر زبان پیروان این آیین بوده ، در این کتاب دیده می شود. خوانندۀ این کتاب با بسیاری از نکته های وابسته به آیین مزدا پرستی آشنا می شود و نیایشهای گوناگون دین « زرتشت » را که همه داستان گوی پاکدلی و نیک رفتاری و آزادگی است ، باز می شناسد. ما از میان بخشهای هشتگانۀ « خرده اوستا » دو بخش را بر گزیدیم و در این دفتر به نگارش در آوردیم : یکی « سی روزۀ بزرگ » و دیگری « آفرینگان» . باید دانست که در ایران باستان بخش کردن ماه به چهار هفته معمول نبوده و این شیوه از هنگام آمدن تازیان به ایران رواج یافته است . ایرانیان سال را به دوازده ماه و ماه را به سی روز بخش می کردند و چون جمع روزهای این دوازده ماه سیصد و شست روز میشد ، در پایان ماه دوازدهم پنج روز که « اندرگاه » یا « بهیزک » یا « وَهیزک » یا « پنجۀ دزدیده » یا «خمسۀ مسترقه » خوانده شده است ، می افزودند و نام پنج سرود « گائاها » را بر آن پنج روز می نهادند ، تا ترتیب سال بهم نخورد و برای آن که نیم روز افزون در هر سالی باعث کبیسه نشود ، در هر صدوبیست سال یک ماه بر ماهها می افزودند . هر یک از روزهای سی گانۀ ماه به نام یکی از امشاسپندان یا ایزدان خوانده میشد و باور داشتند که آن امشاسپند یا ایزد نگاهبان و پاسدار آن روز است . نام ماهها را نیز از نام شش امشاسپند و شش تن از ایزدانی که نامشان بر روزها نیز نهاده شده است ، گرفته اند و چون نام روز و نام ماه با هم بر خورد می کرد آن روز را جشن می گرفتند ؛ مانند فروردین روز در ماه فروردین ( روز نوزدهم ) که جشن « فروردینگان » خوانده میشد و اردیبهشت (روز سوم ) که آنرا « اردیبهشتگان » می گفتند و جز آن. سال در ایران باستان به دو فصل بخش میشد : یکی تابستان بزرگ که از آغاز آبان تا پایان اسفند طول می کشید. چنان می نماید که پیش از رواج آیین « زرتشت » آغاز سال ایرانیان در مهر ماه (شاید برابر با جشن « مهرگان» و ماه « باک یادی» ) بوده و پس از گسترش آیین مزداپرستی ماه فروردین آغاز سال به شمار آمده است. داستان آفرینش در نزد ایرانیان ، خود انگیزۀ بخش کردن سال به وقتهائی بوده است . ایرانیان نیز مانند یهو دان می گفتند که جهان در شش نوبت آفریده شد، امّا « اورمزد» به اندازۀ «یَهُوَه» - خدای پسران اسرائیل – شتابکار نبوده که کار آفرینش را در شش روز پیاپی به انجام رساند و روز هفتم بیاساید . او این کار را در شش بار ولی در زمانی برابر با یک سال به پایان آورد.

این زمانهای ششگانۀ آفرینش جهان را در پهلوی « گاسانبار » و در فارسی « گاهانبار » یا « گهنبار» گویند . در روزگار باستان بهنگام فرا رسیدن هر یک از این روزها جشن و شادمانی بر پا می کردند و پیشکشهائی به نزد موبدان و دیگر پیشوایان دینی می بردند یا به مردم مستمند و بینوا می بخشیدند و برای هر یک از این جشنها سرودها و نیایشها و آداب ویژه ئی در کار بود. هر یک از جشنهای « گاهنبار » پنج روز طول می کشید و روز پنجم بر گزیده ترین روز جشن بود .


جشن نخستین « میدیوزرم » نام داشت و در چهل و پنجمین روز سال ( پانزدهم اردیبهشت ) آغاز می شد.

جشن دومین « میدیوشَم » نام داشت و در صدوپنجمین روز سال ( پانزدهم تیر ) آغاز می شد. جشن سومین « پَتیَه شَهیم » نام داشت و در صد و هشتادمین روز سال ( سی ام شهریور) آغاز می شد . جشن چهارمین « اَیا سَرِم » نام داشت و در دویست و دهمین روز سال ( سی ام مهر) آغاز می شد. جشن پنجمین « میدیارِم» نام داشت و در دویست و نودمین روز سال ( بیستم دی) آغاز می شد. جشن ششمین « هَمَسپَتمَدَم» نام داشت و در سیصدوشصت و پنجمین روز سال ( روز پنجم از « بَهیزک» یا « پنجۀ دزدیده » که به نام پنجمین گائا « و هیشتوایشت گائا روز» نام داشت) آغاز می شد. « اهورامزدا» در نخستین « گاهنبار » آسمان و در دومین آب و در سومین زمین و در چهارمین گیاه و در پنجمین جانوران و در ششمین مردمان را بیافرید.

*             *               *

از آنجا که در بخشهای برگزیدۀ « خرده اوستا » در این دفتر به نام هنگامهای گوناگون شبانه روز نیز بر می خوریم، بدنیست یاد آوری کوتاهی هم در این زمینه بکنیم.

در ایران باستان ، شبانه روز را پنج هنگام بخش می کردند:

1_ هاوَنگاه ( یا : هاونی ) از سر زدن خورشید تا نیمروز.

2_ رپیتوینگاه ازنیمروز تا پسین ( = عصر).

3_ اُزیرینگاه از پسین تا فرورفتن خورشید ( = شامگاه) .

4_ اَویسروتَریمگاه از شامگاه تا نیمه شب .

5_ اُشهینگاه از نیمه شب تا هنگام بر خاستن خورشید .

در زمستان که روزها کوتاه است ، شبانه روز چهارگاه داشت و « هاونگاه » از بامداد تا پسین دنبال می شد . چنان که در زیر نویس می بینید نام پنج هنگام شبانه روز از نام فرشتگانی که نگاهبان و پاسدار این هنگامها هستند ، گرفته شده است.

         *               *               *

اکنون که آگاهی اندکی از گاه شماری ایران باستان به دست دادیم ، می گوئیم که سی روزۀ نیایشها و ستایشهائی است که مردم پاکدین هر روز در یکی از پنج هنگام شبانه روز در برابر « اورمزد » و « امشاسپندان » و ایزدی که آن روز به نام اوست بجا می آورد. در این نیایشها گذشته از آشنائی با شیوۀ ستایش پیروان آیین « زرتشت » در نیایشهای روزانه ، با نام و کار ایزدان و فرشتگان بزرگ برخورد می کنیم و این خود برای شناسائی همگانی آیین ایرانیان باستان بسیار سودمند تواند بود.

*              *               *

بخش دیگری که از «خرده اوستا » برگزیده و در این دفتر نگاشته ایم ، «آفرینگان » نام دارد . « آفرینگان » نام یک رشته ازنیایشهای مزدا پرستان است . جزء نخستین این واژه همان « آفرین » است به معنی ستایش و خواستاری نیک که امروز هم در فارسی بکار میرود و جزء دوم « _ گان » پساوندی است که در نام جشنها هم دیده می شود . فروردینگان ، مهرگان و جز آن .

چهار « آفرینگان » که در گزارش فارسی استاد « پورداود » از « خرده اوستا » آمده و ما نیز آنها را در اینجا به نگارش در آورده ایم چنین است :

1_ « آفرینگان دَهمان » : از « آفرینگان » سخن گفتیم . « دَهمان » جمع « دَهم » است یعنی کارآزمودگان آیین راستین و پارسایان و پاکان .این نیایش را در آغاز سال و در روزهای چهارم و دهم و سی ام هر ماه و هنگام در گذشت کسی می خوانده اند و ویژۀ در خواست رستگاری برای روان پارسایان در گذشته و شاد کامی برای بازماندگان آن در گذشته بوده است .

2_ « آفرینگان گائاها » : این نیایش را در پنج روز پایان سال که گفتیم آنرا « اندرگاه » یا « بَهیزک » یا « وَهیزک » یا « پنجۀ دزدیده » می نامیدند ، می خوانده اند و چون این پنج روز به نام پنج سرود « گائاها » نامیده می شده نام این « آفرینگان» نیز « آفرینگان گائاها » شده است. این « آفرینگان » نیز نیایش و ستایشی است برای روان در گذشتگان.

3_ « آفرینگان گهنبار» : از « گهنبار» پیش از این سخن گفتیم . این « آفرینگان » را در روزهای پنجگانۀ هر شش گهنبار سال می خوانده اند و موضوع آن چگونگی همین جشنهای شش گانه است و آنچه در این هنگامها بر عهدۀ مرد پاکدین مزدا پرست می باشد.

4_ « آفرینگان ریپتوین » : از « ریپتوین » در باز نمودن معنی « رپیتوینگاه » سخن گفتیم . این « آفرینگان » ستایشی است ویژۀ فرشتۀ نگاهبان تابستان بزرگ . خوانندۀ این دفتر می تواند در خواندن و بررسی چهار « آفرینگان » با رشتۀ دیگری از ستایشهای مزدا پرستان آشنا شود و شیوۀ اندیشه و جهان بینی و برخورد آنان را با جهان و زندگی و نمودارهای گوناگون آن در یابد .  

سی روزه بزرگ « هرمزد» شکوهنده فرهمند را ستایش میکنیم . امشاسپندان ، [آن] شهر یاران [و] نیک کنش را ستایش میکنیم .

« بهمن» امشاسپند را ستایش میکنیم . آشتی پیروزگر را – که سرآمد دیگر آفریدگان است – ستایش میکنیم . «دانش» سرشتی مزدا داده را ستایش میکنیم . دانش آموزشی مزدا داده را ستایش میکنیم .

«اردیبهشت » زیباترین امشا سپند را ستایش میکنیم . « ائیریمن ایشیه» آن توانای مزدا داده – راستایش میکنیم .

« سئوکا» ی نیک دور بیننده مزدا داده پاک را ستایش میکنیم .

« شهریور» امشاسپند را ستایش میکنیم . فلز گداخته را ستایش میکنیم .

[آن] آمرزگار پناهنده بینوایان را ستایش میکنیم . « سپندارمذ» نیک را ستایش میکنیم . « راتا» ی نیک دور بیننده مزدا داده پاک.   را ستایش میکنیم . « خرداد» امشاسپند را ستایش میکنیم . « یائیر یا هوشیتی » را ستایش میکنیم .

[ فرشتگان] پاک سال[ و] روان[ سروران] راستی را ستایش میکنیم . « امرداد» امشاسپند را  میکنیم . گله های خوب پرورده را ستایش میکنیم  . « گئوکرن» زورمند مزدا داده را میستائیم .

[ هاونگاه] : « مهر» دارنده دشتهای فراخ را میستائیم . « رام» چراگاه خوب پرورده را میستائیازم .

[ازیرینگاه] : سرور بزرگ [ و] شهریار شیدور ، « اپم نپات » نیز اسب را میستائیم . آب مزدا داده پاک را میستائیم . زنان و گروه فرزندانشان را میستائیم .« یائیر یا هوشیتی » و « ام» خوب ساخته خوب رسته و « بهرام»  داده و « اوپرتات» پیروزمند را میستائیم . « رشن» راست ترین [ راستان] را میستائیم . « ارشتاد» کیتی افزای گیتی پرور را میستائیم.

***

8

« دادار » ( دی به آذر) « اهورا مزدا» را میستائیم . « فر» مزدا داده را میستائیم . سود مزدا داده را میستائیم . « فر ایرانی» مزدا داده را میستائیم « فر کیانی» مزدا داده را مسیتائیم .

« آذر ایزد» پسر اهورا مزدا را میستائیم .« کیخسرو» را میستائیم . دریاچه « خسرو» را میستائیم . کوه « اسنونت» را میستائیم . دریاچه «چئچست» مزدا داده را میستائیم . « فر» نیرومند کیانی را میستائیم .

«آذر» پسر « اهورا مزدا» را میستائیم . ای « آذر» پاک رزمیان! ای ایزد پر فر!

ای ایزد پر چاره و درمان! ترا میستائیم . «آذر» پسر« اهورا مزدا» را میستائیم . همه آتشها را میستائیم . ا یزد « نریوسنگ»را میستائیم . « آبان » نیک مزدا داده را میستائیم . « اردویسور اناهیتا » ی پاک را میستائیم . همه آبهای پاک مزدا داده را میستائیم . همه گیاهان پاک مزدا داده را میستائیم .

11

« خورشید » جاودانی شکوهنده تیز اسب را میستائیم .

12

« ماه » در بردارنده تخمه گاو را میستائیم . « فروهر» روان گاو بسیار گوناگون را میستائیم .

13

« تیر» ستاره شکوهنده فرهمند را میستائیم . « ستویس» توانای مزدا داده فراز آورنده آب را میستائیم . همه اختران در بردارنده تخمه زمین را میستائیم .همه اختران در بر دارنده تخمه گیاه را میستائیم . « ونند» ستاره مزدا داده را میستائیم . « هفتو رنگ» مزدا داده فرهمند درمان بخش را میستائیم . برای ایستادگی در برابر جاودان و پریان

14

« گوش » نیک کنش را میستائیم .«درواسپ» توانای مزدا آفریده پاک را میستائیم .

15

« دادار» ( دی به مهر) « اهورا مزدا» ی شکوهنده فرهمند را میستائیم . امشاپسندان ، [ آن] شهریاران نیک [ و] نیک کنش را میستائیم .

16

« مهر» دارنده دشتهای فراخ ، [ آن] ایزد نام آور هزار گوش ده هزار چشم را میستائیم . « رام» چراگاه خوب بخشنده را میستائیم .

17

« سروش» پاک خوب بالای پیروز مند گیتی افزای ، [ آن ] سرور پاکی را میستائیم .

18

« رشن» راست ترین [ آفریدگان] را میستائیم . « ارشتاد» گیتی افزای را میستائیم. 19 «فروردین» پاک توانای پاکدینان را میستائیم .

20

« بهرام» اهورا داده را میستایئیم .« ام» خوب ساخته خوب رسته را میستائیم . «اوپرتات» پیروزمند را میستائیم . 21

«رام» چراگاه خوب بخشنده را میستائیم .« اندروا» ی پاک زبر دست را که دیدبان دیگرآفریدگان است ، میستایم . ای « اندروا»! آنچه را از خرد مینوی پاک در تست ، میستایئم . «ثواش» جاودانه را میستایئیم . زمانه بیکرانه را میستایئیم. زمانه جاودانی را میستائیم.

22

«باد» پاک نیک کنش را میستائیم . « باد» پیشین را میستائیم . « باد» پسین را میستائیم . دلیری مردانه را میستائیم . 23

«دادار» ( دی به دین) « اهورا مزدا»" ی شکوهنده فرهمند را میستائیم . امشاپسندان،[آن] شهریاران نیک [و] نیک کنش را ستایش میکنیم.

                                                   24

«دین» نیک مزدا پرستی را میستائیم. راست ترین «چیستی» مزدا داده را میستائیم.

25

«ارد» نیک،[آن] شیدور بزرگوار زورمند خوب بالای بخشایشگر را میستائیم. «فرّ» مزدا داده را میستائیم.«پارندی» سبک گونه را میستائیم. «فرّ ایرانی» مزدا داده را میستائیم. «فرّ» مزدا داده «زرتشت» را میستائیم.

26

«اشتاد» گیتی افزای را میستائیم. کوه «اوشیدرن» مزدا داده آسایش راستی بخش را میستائیم.

27

«آسمان» درخشان را میستائیم . بهتر سرای پاکان (بهشت) [ آن جایگاه] سراسر خرمی بخش را میستائیم .

28

« زامیاد» ایزد نیک کنش را میستائیم . این جایگاهها ، این روستا ها را میستائیم . کوه « اوشیدرن» مزدا داده گشایش و آسایش بخش ، [ آن] سرور پاکی را میستائیم . « فر» بدست نیامدنی مزدا داده را میستائیم .

29

« مهراسپند» بسیار فرهمند را میستائیم .آیین دشمن دیوان را میستائیم . آیین « زرشتی» را میستائیم . یادگار کهن را میستائیم . دین نیک مزدا پرستی را میستائیم . آگاهی از « مهراسپند» را میستائیم . دانش سرشتی مزدا داده را میستائیم . دانش آموزشی مزدا داده را میستائیم .

30

« انیران » جاودانی را میستائیم . « گرزمان» روشن را میستائیم . «همستگان» جاودانی را میستائیم . پل «چینوت» مزدا داده پاک را میستائیم . سرور بزرگ ، شهریار شیدور «اپم نپات» تیز اسب را میستائیم . آب پاک مزدا داده را میستائیم . «هوم» زرین بلند را میستائیم . «هوم» گیتی افزای را میستائیم . «هوم» مرگزدای را میستائیم . «دهمان آفرین» نیک را میستائیم . «داموئیش اوپمن» ایزد نیرومند دلیر رامیستائیم . همه ایزدان پاک جهانی را میستائیم . آفریدگان دهمان

1

« زرتشت» بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که [ در گنجینه کردار خویش] کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد « مزدا» آورد . شهریاری « اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است .

* راستی بهترین توشه [ و مایه] بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که [ درست کردارو] خواستار بهترین راستی است .

* من باز میگویم که مزدا پرست ، زرتشتی ، دشمن دیوان و پیرو آیئن اهورائیم .

* به خشنودی « دهم آفریتی»و داموئیش اوپمن » نیرومند ، ستایش و نیایش و خشنود ساختن و آفریدن خواندن . [راسپی] « یتا اهو وئیریو .... » که «زوت» به من بگوید . [ زوت] : « اثارتوش اشات چیت هچا ....» که مرد پاکدین دانا باشد که خشنودی و درود و دهش [ مردی] پاکدین بدین خانمان ارزانی گردد . باشد که راستی و توانایی و سود و فر وخوشی و پیشوائی بلند دین اهورائی « زرتشت» بدین جایگاه فرا رسد .

3

مبادا که [ پیوند] گله و رمه از این جایگاه بگسلد . مبادا که [ پیوند] راستی [ از ما] بگسلد . مبادا که [ پیوند] آیین اهورایی [ از ما] بگسلد .

4

باشد که « فروهر» های پاک نیکان همراه درمان « اشی» - که به پهنای زمین و درازای رودها و بلندی خورشید [است] – بدین خانه فرود آیند تا بهروزی در این خانه نمودار گردد و بر فر و شکوه آن بیفزاید و بتواند در برابر بد خواه پایداری کند .

5

باشد که در این خانه فرمانبرداری بر نافرمانی ، آشتی بر ناسازگاری ، رادی بر نارادی ، فروتنی بر خودپسندی ، گفتار راست بر گفتار ناراست و راستی بر دروغ چیره گردد...

6

بدان سان که « امشاسپندان» بتوانند تا روز پسین در اینجا از فرمانبرداری [ و] پاکدینی، ستایشها و نیایشهای نیک و پیشکشهای خوب و آرزو شده دریافت کنند .

7

مبادا که این خانه از خوشی فر و خوشی هستی و خوشی فرازنده برازنده و همراهی دیر پای «اشی» نیک- آن که[پاکان را] به خوشی رهنمون است – تهی گردد .

*

راستی بهترین توشه [ و مایه] بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که [ درست کردار] و خواستار بهترین راستی است.

8

[راسپی] : « اهورا مزدا» ی شکوهنده فرهمند . [ زوت و راسپی] من برای شهریاری پادشاه ، خواستار نیروی برتر و پیروزی برترم . من شهریاری بلند شهریار و زندگی بلند جان و پایداری راستی را آرزومندم . 9 من خواستار نیروی خوب پرورده خوب بر آمده و پیروزی اهورا آفریده و برتری شکست دهنده ام تا [ من و همگنان من] بدخواه را از دور دیدبانی توانیم کرد و دشمن را توانیم برگرداند و هماورد بدخواه و کین توز رابه یک زخم شکست توانیم داد .

10

من آرزومندم که در پیکار بر هر بدخواه زشت کین توز بد اندیش ، ب هر بد گفتارو هر بد کرداری چیره شویم و پیروز گردم .

11

من خواستارم که در نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک- رفتاری کامیاب گردم و همه دشمنان و همه دیو سیرتان را نابود کنم تا به مزد نیک و نام نیک توانم رسید و روانم بهروزی جاودانه تواند یافت.

12

من آرزومندم که برای مردان پاک و چیرگی بر مردم بدکردار ، دیر زمانی زنده مانم و زندگی را بسر آرم . من خواستار روشنائی شادی بخش و بهشت پاکانم . باشد که چنین پیش آید چنین که من آرزومندم . اندیشه و گفتار و کردار نیکی را که در اینجا و هر جای دیگر بجای آورده خواهد شد ، بزرگ میشماریم [ و گرامی میداریم]،چنان که [خود] با شور و دلیری از برای نیک میکوشم .

13

« زرتشت» بزرگ از روی راستی بر گزیده، آن سرور مینوی است که [در گنجینه کردار خویش ] کردار نیک مرد مان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد « مزدا» آورد . شهریاری « اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است . برای « دهم آفرینی» ! پاک و « داموئیش اوپمن» نیرومند ، ستایش و نیایش و نیرو خواستارم . راستی بهترین توشه [ و مایه ]  بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که [ درست کردار و] خواستار بهترین راستی است . باشد که چنین پیش آید چنین که من آرزومندم .

آفرینگان گائاما

1

« زرتشت» بزرگ از روی راستیآن سرور بر گزیده ، آن سرور مینوی است که [ در گنجینه کردار خویش] کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد « مزدا» آورد . شهریاری «اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است .

*

راستی بهترین توشه [ و مایه] بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که [  درست کردار و ] خواستار بهترین راستی است .

*

من باز میگویم که مزدا پرست ، زرتشتی ، دشمن آیینن و پیرو اهورائیم .

*

ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین به « اهورا مز دا» ی شکوهنده فرهمند ، به امشاپسندان ، به «گانها» ی پاک – سر آمد شهریاران و پاکان - « اهونود گائا» ، « اشتود گائا» ، « سپنتمد گائا » ، «و هو خشترگائا » و « وهیشوایشت گائا » به خشنودی « فروهر» های نیرومند بسیار پیروزگر [ پاکدینان و « فروهر» های ] نخستین آموزگاران آیین و نیاکان ، ستایش و نیایش و خشنود ساختن و آفریدن خواندن .

[ راسپی] : « یتااهو وئیریو.....»که « زوت» به من بگوید . [زوت] : «اثارتوش اشات چیت هیجا..... » که مرد پاکدین دانا بگوید .

3

«اهورا مزدا » ی شکوهنده فرهمند را ستایش میکنیم . « امشاسپندان» شهر یاران خوب نیک خواه را ستایش میکنیم . « گاتها» ی پاک ، سر آمد شهر یاران  و پاکی رامیستائیم . « اشتود گائا » سرور پاکی را میستائیم . « سپنتمد گائا » سرور پاکی را میستائیم . « وهو خشتر گائا » سرور پاکی را میستائیم . « و هیشتو ایشت گائا » سرور پاکی را میستائیم . « و هیشتوایشت گائا » سرور پاکی را می ستائیم .

4

« فروهر» های نیک توانای پاکان را

– که به هنگام «همسپتمدم » از آرامگاه خود به بیرون می شتابند و ده شب پیاپی برای آگاهی یافتن در اینجا بسر میبرند

– میستائیم : چه کس ما را خواهد ستود ؟

چه کس سرود خواهد خواند  و ما را خشنوخواهد ساخت؟

چه کس با دست بخشنده و شیر و پوشاک ما را پذیره خواهد شد؟

- با پیشکشهایی که برای آنها به راستی خواهند رسید.....

نام کدام یک ازما را خواهد ستود ؟ روان کدام یک از ما را ستایش خواهد کرد ؟

این پیشکشها را به کدام یک از ما ارزانی خواهد داشت تا خورش جاودان وهمیشگی از آن او گردد؟

مردی که «فروهر» های توانای پاکان را با دست بخشنده و با شیر و پوشاک و پیشکشهائی که برای آنها به بخشش راستی رسند، بستایند و آنان خشنود و شادمان [ از خانه او باز گردند] برای او درخواست میکنند که خانواده اش از انبوه ستوران و مردان بهرهمند باد؛ از اسب تندر و گردونه استوار بهره مند باد؛ از مرد پایدار زبان آور برخوردار بود . راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است .

بهروزی آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

5

راسپی : « اهورا مزدا» ی شکوهنده فرهمند . زوت و راسپی : من برای شهریاری پادشاه ، خواستار نیروی برتر و پیروزی برترم...... ( بند هشتم تا دوازدهم« آفریدگان دهمان» در اینجا باز خوانده میشود) « زرتشت» بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که در گنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد « مزدا» آورد . شهریاری «اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نکاهبان بینوایان است . بشود چنین پیش آید، چنین که من آرزومندم . « زرتشت» بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که در گنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد «مزدا» آورد . شهریاری « اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است . راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . بهروزی از آ کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است . کسی که آبهای اهورائی را به بهترین آب «زور» - با زییاترین «زور» ، با «زور» ی که پارسائی آنرا پالوده باشد – بستاید، شکوهو فر از آن اوست ؛تندرستی و پایداری و پیروزی ار آن اوست ؛دارائی فراوان؛- که مایه آسایش باشد- از آن اوست؛فرزندان برازنده و زندگی دراز برای اوست ؛ بهشت پاکان و روشنائی خرمی بخش از آ ن اوست . راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترینراستی است . هزار درمان برساد . ده هزار درمان برساد . ای « مزدا» به یاری من آی ! گناه را فرو گذارم ! راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . Iبهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

آفرینگان گهنبار

1

«زرتشت» بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که درگنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد «مزدا» آورد . شهریاری « اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است .

*

راستی بهترین توشه و  مایه بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است.

*

من باز میگویم که مزدا پرست، زرتشتی ،دشمن دیوان و پیرو آیین اهورائیم . در «هاونگاه» ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین به سروران روز و ماه و سال و جشنهای سال ، به خشنودی سرور بزرگ پاکی ، به خشنودی سروران روز و ماه و سال و جشنهای سال که در میان همه سروران پاکی ارجمندترین سرورانند .

2

رد «میدیوزرم»، رد «پتیه شهیم»، «ایاسرم»، رد «میدیارم» ، رد «همسپتمدم» ستایش و نیایش و خشنود ساختن و آفرین خواندن . راسپی: «یتا اهووئیریو.....» که «زوت» به من بگوید . زوت : « اثارتوش اشات چیت هیچا ......» که مرد پاکدین دانا بگوید .

3

ای مزدا پرستان! برای این رد و برای «میدیوزرم» اگر بتوانید «میزد» و یک بره که شیر خوار نباشد بدهید و اگر کسی نتواند ....

4

باید به اندازه بسنده ، «هورا» بدهد و آنرا به فرمانگزاران – که بهتر به سخن مزدا آگاهند و در راستی راست ترینند و در شهریاری بهترین شهریارنند و در راستی آزموده ترینند و برای بینوایان دلسوزترین و دادرس ترین یاورند – بنوشاند و اگر کسی نتواند که چنین کند ، باید .....

5

بار بزرگی از هیزم خشک برگزیده به خانه رد بیاورد و اگر آن را هم نتواند باید باری از هیزم خشک برگزیده به بزرگی یک پشته یا یک بغل به خانه رد بیاورد و اگر آن را هم نتواند......

6

باید شهریاری را سزاوار «اهورا مزدا» - که بهتر از هر کس شهریاری کند – داند . براستی شهریاری را از آن کسی شمریم و برای کسی خواستاریم که بهتر شهریاری کند؛ برای«اهورا مزدا» و«اردیبهشت» این است آن «میزد» پیشکش آورده که مایه خشنودی رد گردد .

7

از آغاز سال تا «میدیوزرم» در ماه «اردیبهشت» در روز«دی» چهل و پنج روز است . آن کس که از روی راستی و نیکی و برای روان خویش در این جهان هزار میش با بره به مردان پاکدین به یکی از کسانی که به «اردیبهشت» مهر ورزد بخشیده باشد ، در جهان دیگر مزدی بزرگ از آن اوست . ای «سپیتمان زرتشت»! ردی که «میزد» داده ، بهدینی را که نخستین «میزد» («میدیوزرم») نداده است ؛ درمیان مزدا پرستان ، در خور زندگی نخواند.

8

از «میدیوزرم» تا «میدیوشم» در ماه «تیر» در روز «دی» شصت روز است . آن کس که از روی راستی و نیکی و برای روان خویش در این جهان هزار ماده گاو با گوساله به مردان پاکدین ( به یکی از کسانی که به «اردیبهشت» مهر ورزد ) بخشیده باشد ، در جهان دیگر مزدی بزرگ از آن اوست . «سپیتمان زرتشت»!  دومین که «میزد» داده ، بهدینی را که دومین «میزد» («میدیوشم») نداده است ، در میان مزدا پرستان پیمان شناس نخواند .

9

از «میدیوشم» تا «پتیه شهیم» در ماه «شهریور» در روز«انیران» هفتاد و پنج روز است . آن کس که از روی راستی و نیکی و برای روان خویش در این جهان هزار مادیان با کره به مردان پاکدین  (به یکی از کسانی که به «اردیبهشت» مهر ورزد ) بخشیده باشد ، در جهان دیگر مزدی بزرگ از آن اوست . ای «سپیتمان زرتشت» ! ردی که «میزد» داده ، بهدینی که چهارمین «میزد» (ایاسرم) نداده است به نابودی چارپایان بر گزیده اش محکوم سازد .

11

از «ایاسرم»تا «میدیارم» در ماه «دی» در روز «بهرام» هشتاد روز است . آن کس که از روی راستی و نیکی و برای روان خویش در این جهان هزار سر از هر رمه که باشد به مردان پاکدین ( به یکی از کسانی که به «اردیبهشت» مهر ورزد) بخشیده باشد ، در جهان دیگرمزدی بزرگ از آن اوست . ای «سپیتمان زرتشت» ! ردی که «میزد» داده ، بهدینی را که پنجمین «میزد» («مید یارم») نداده است ، به نابودی همه بهره و دارائی جهان محکوم سازد .

12

از «مید یارم» تا «همسپتمدم» در روز «وهیشتوایشت گات» هفتاد و پنج روز است . آن کس که از روی راستی  و نیکی و ر برای روان خویش در این جهان هر آن خشک و تری را که در آن بزرگی و خوبی و زیبائی است ، به مردان پاکدین ( به یکی از کسانی که به «اردیبهشت» مهر ورزد) بخشیده باشد، در جهان دیگر مزدی بزرگ از آن اوست . . ای «سپیتمان زرتشت»! ردی که «میزد» داده، بهدینی را که ششمین «میزد» (همسپتمدم) نداده است ، به بی بهره ماندن از آیین اهورائی محکوم سازد ..

  13

بی آن که گناهی از او سر زده باشد ، پس رواست که بر او خروش زنند و بی هیچ گناهی دیگربرانندش و «نارشتی» بر او روا کنند . رد به بهدین چنین کند ، چنین که بهدین به رد . راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

18-14

راسپی : «اهورا مزدا» ی شکوهنده فرهمند . زوت و راسپی : من برای شهریاری پادشاه خواستار نیروی برترو پیروزی برترم...........

(بند هشتم تا دوازدهم «آفرینگان دهمان»در اینجا باز خوانده میشود)

19

«زرتشت » بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که در گنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد «مزدا» آورد. شهریاری «اهورا» از آن کسی است که پاسدار و نگهبان بینوایان است.

*

ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین به سروران روز و ماه و ......

( بند یکم و دوم تا «راسپی» باز خوانده میشود)

*

راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

*

باشد که چنین پیش آید ، چنین که من آرزومندم ....

( دنباله بند دوازدهم «آفرینگان دهم» باز خوانده میشود)

«زرتشت بزرگ از روی راستی برگزیده.....

(قسمت اول همین بند باز خوانده میشود)»

(قسمت سوم همین بند باز خوانده میشود)

هزار درمان برساد . ده هزار درمان برساد. ای مزدا! به یاری من آی! گناه را فرو گذارم ! (قسمت سوم همین بند باز خوانده میشود)

آفرینگان ریپتوین

1

«زرتشت» بزرگ از روی راستی برگزیده ، آن سرور مینوی است که در گنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد «مزدا » آورد . شهریاری «اهورا» از آن کسی است که پاسدار ونگاهبان بینوایان است .

*

راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است . بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

*

من باز میگویم که مزدا پرست ، زرتشتی ، دشمن دیوان و پیرو آیین اهورائیم .

*

ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین به «ریپتوین» پاک و سرور پاکی . ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین به «فردات فشو» و «زنتوم» پاک و سرور پاکی .

2

به خشنودی «اهورا مزدا» ی شکوهنده فرهمند ، «امشاسپندان» ،«اردیبهشت» و «آذر» - پسر «اهورا مزدا» - به خشنودی همه ایزدان پاک مینوی و جهانی ، «فروهر»های نیرومند بسیار پیروزگر پاکدینان . «فروهر» های نخستین آموزگاران آیین و «» فروهر های نیاگان ، ستایش و نیایش و خشنود ساختن و آفرین خواندن .

*

راسپی: «یتا اهو وئیریو....» که «زوت» به من بگوید . زوت: «اثارتوش اشات چیت هیچا» که مرد پاکدینانا بگوید .

3

«اهورا مزدا» آ ن سخنی را که را که برای رد «رپیتوین»فرود آمده است، چنین به ، «سپیتمان زرتشت» باز گفت : «ای زرتشت»! اینک بپرس از ما آنچه را خواهی پرسید که پرسش تو ، پرسش مرد نیرومندی است و آن کس که تو از آن میپرسی توانایی دارد که تو پرسنده نیرومند را پاسخ گوید وکامروا کند .

«زرتشت»از «اهور ای  مزدا» پرسید: ای «اهرا مزدا» ! ای خرد مینوی ! ای دادار جهان خاکی ؟پاک ! مرد در زندگی چه اندازه بهره برد؟ چه اندازه به پاداش رسد؟ چه اندازه است مردی که از آن او شود ؟

آن مردی که برای خشنودی رد «رپیتوین » به وی درود همی گوید و با دستهای شسته و «هاون» شسته و «برسم» گسترده . «هوم» فرو گذاشته و آتش افروخته و «اهون وئیریه....» سروده شده – به هنگامی که زبان از فشرده «هوم» تر شدهو تر شده و تن به گفتار پاک مینوی پیوسته است – به پیشگاه «رپیتوین»پیشکش آورد .

6

«اهورا مزدا» پاسخ گفت: ای «سپیتمان زرتشت»! 

 به همان اندازه که باد جنوبی وزیدنگیرد و سراسر جهان خاکی را ببالد و بپروراند و سود رساند و شادی آورد ، مرد در زندگانی دریافت کند؛ به همان اندازه است مزدی که از آن مرد شود .

7

آن مردی که برای خشنودی «رپتیوین» به وی درود همی گوید و ......

( بند پنجم در اینجا باز خوانده میشود)

8

چنین گفت «اهورا مزدا» به «سپیتمان زرتشت»سخنی را که برای رد «ریپتوین» فرود آمده است .

   *

راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است ، بهروزی از آن کسی است که درست کردار و خواستار بهترین راستی است .

10-9   

( همه بندهای19- 14 آفرینگان گهنبار در اینجا باز خوانده میشود

آذرمهر بازدید : 16 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

دفتر پنجم

 

ویسپرد

 

بخشی از نامۀ کهن «اوستا» را «ویسپرد» نامیده اند. این بخش کوتاه در شیوۀ نگارش و مطلب به «یسنا» مانندگی بسیار دارد و شامل سرودهای کوتاهی در ستایش ردان و پاکان و پارسایان و همه پدیده های نیک و ستودنی آفرینش است.

 

واژۀ «ویسپرد» از دو واژه اوستائی «ویسپ» و «رتو» ساخته شده و معنی لفظی آن «همه ردان» یا « همه سران» است. گزیدن این نام برای این بخش از نامۀ مینوی از روی مطلب آنست که گفتیم ستایش و آفرین سراسر آفرینش نیک « اهورامزدا» است.

 

گذشته از ایزدان یا فرشتگان ، جهان مینوی و آسمان با هر آنچه در آنست و زمین با هر آنچه بر اوست از نیک و نغز ، در این بخش «اوستا» یاد گردیده است. همچنین هر پاره و بند و سرود و واژه و گزارش« اوستا» یادگردیده و همه جشنهای دینی و هنگامهای ستایش از بامداد و نیمروز و شب و جز آن یکایک بر شمرده شده و هر آنچه با جشن و ستایش و نیایش دینی بستگی و پیوند دارد چون «هوم» و «برسم» و «زور» و «میزد» و «بوی» (= بخور) و جز آن ستوده شده و خشنودی «رد» یا بزرگ مینوی هر یک از آنها خواسته شده است.

 

میتوان گفت «ویسپرد» ستایش نامه و سپاس نامۀ نیاگان نامبردار و پارسای ماست برای بخششهای ایزدی و آفرینش نیک «اهورامزدا» که به پیشگاه وی پیشکش آورده اند.

 

چنان که گفته آمد «ویسپرد» مانندگی تمام به «یسنا» دارد و میتوان گفت در اصل کتاب ویژه ئی نبوده بلکه پیوست«یسنا» بشمار میآمده است. بویژه که میدانیم هیچگاه در جشنها و ستایشهای دینی «ویسپرد» به تنهائی خوانده نمی شود و همواره همراه «یسنا» ست و در بسیاری از موردها «وندیداد» هم با آن سروده می شود. اما هنگامهائی از سال هست که بویژه «ویسپرد» می خوانند و آن هنگامهای شش گهنبار سال است و سرایش «ویسپرد» را در این هنگامها «گهنباران ویسپرد» می خوانند.

 

فصلهای «ویسپرد» را مانند «یشتها» ،«کرده» مینامند و بنا بر نظرهای گوناگون اوستا شناسان باختر ، این کتاب به بیست و سه یا بیست و چهار یا بیست و شش یا بیست و هفت «کرده» بخش شده است.

 

گزارش پهلوی «ویسپرد» نیز برجاست و بیش از صد سال پیش از این به کوشش «اشپیگل» در «وین» به چاپ رسیده و همۀ آن به سه هزارو سیصد واژه بر آورد گردیده است.

 

در این دفتر برای آن که نمونه ئی از «ویسپرد» در کنار دیگر بخشهای نامۀ مینوی بدست داده باشیم، کرده های هفتم و پانزدهم آنرا به نگارش در میآوریم.

 

کردۀ هفتم

 

1

 

سخنان درست گفته را میستائیم . «سروش» پاک را میستائیم. «آشی» نیک را میستائیم. «نریوسنگ» را میستائیم. آشتی پیروزگر را میستائیم. [مردم] نیفتادنی و نلغزندنی را میستائیم. «فروهر» های پاکدینان را میستائیم. پل «چینوت» را میستائیم. «گرزمان» «اهورامزدا» را میستائیم. بهشت را میستائیم که روشنائی همه گونه خوشی را میبخشد.

 

2

 

بهترین راه به سوی بهشت را میستائیم. «ارشتاد» را میستائیم که گیتی را برافزاید و بپروراند و بدان سود رساند. دین مزدا پرستی را [میستائیم.] «روشن» راست ترین [ آفریدگان] را میستائیم. «مهر» دارندۀ دشتهای فراخ را میستائیم. « پارندی» چالاک را میستائیم ؛ آن چالاک [ ترین] چالاک اندیشان، چالاک [ترین] چالاک سخنان ، چالاک [ ترین] چالاک کرداران ، آن که تن را چالاک سازد.

 

3

 

پهلوانی مردانه را میستائیم که به مردان گشایش دهد ، که به هوش گشایش دهد ، که تندتر از تند و دلیرتر از دلیر [است] ، که بسان بهره ئی ایزدی به [مرد] رسد و مردان را در گرفتاری رهائی بخشد. خواب مزدا دادۀ مایۀ شادمانی جانوران و آدمیان را میستائیم.

 

4

 

آن آفریدگان پاک را که پیش از آسمان و آب و زمین و گیاه و جانور خوب کنش ساخته و آفریده شدند، میستائیم.

 

دریای «فراخ کرت» را میستائیم. باد چالاک مزدا آفریده را میستائیم. آسمان درخشان را که پیش از هستی جهان ساخته و آفریده شد ، میستائیم.

 

5

 

«آذر» پسر «اهورا مزدا» ردپاکی را میستائیم. «زور» ه و «کشتی» و «برسم» پاک از روی راستی گسترده و رد پاکی را میستائیم «اپم نپات» را میستائیم. «نریوسنگ» را میستائیم.

 

« داموئیش اوپمن» دلیر را میستائیم. روانهای در گذشتگان را میستائیم. «فروهر» های پاکدنیان را [میستائیم.]

 

«اهورامزدا» رد بزرگوار را میستائیم؛ آن که در پاکی سر آمد و برتر [از همگان] است.

 

همه سرودهای [آیین] زرتشتی را میستائیم. همه کردارهائی را که بجای آورده شده است و بجای آورده خواهد شد ، میستائیم.

 

کردۀ پانزدهم

 

[راسپی] :

 

_ ای مزدا پرست زرتشتی !

 

دستها و پاها و هوش [خویش] را برای پرداختن به کردار نیک و داد [و] درستی و پرهیز از کردار زشت و بیداد [و] نادرستی [و برای] برزیگری خوب ،نگاهدار [و به کار گمار] تا ورزیده شود و نارسا[ ئی آن] رسا گردد.

 

 

 

2

 

چنین باد که برای ستایش «اهورا مزدا» - تواناترین پاکی که ستایشگر اوییم و برای بی درنگ و بی لغزش بر خواندن و باز خواندن و به یاد سپردن و به دل گرفتن و بر شمردن و سرودن هفت هات پیروزمند « یسنا» در اینجا [شنوائی و] فرمانبرداری پدیدار گردد.

 

3

 

چنین باد که برای بر خواندن گفتارهای پیروزمندانه و [ستایش] آذر «اهورامزدا»- آن که بزرگ نیرومند پیروزگر دشمن شکن، خوانده شده است و خوانده خواهد شد _ [در اینجا شنوائی و فرمانبرداری پدیدار گردد.]

 

5-4

 

سرودهای ستایش و نیایش و آفرین ، پیشکش «اهورا مزدا» و امشا سپندان و ردان پاک بزرگوار و برترین رد و «اشی» سر آمد و [نیایش] رد پسند سر آمد ، باد!

 

به «سپند منتر» و دین مزدا پرستی ، به «استوت یسنیه» و همه ردان و نیایشهای رد پسند «هوم » پیشکش میکنیم!

 

سراسر آفرینش پاک برای ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین خوانی ، شنوا شوند ؛ در آغاز همچنان که در انجام.

 

[زوت] : «یتا اهووئیریو . . . » که «آتروخش»به من بگوید.

 

[ راسپی] : «اثارتوش اشات چیت هچا . . . » که مرد پاکدین دانا  بگوید.

 

« مزدا اهورا » زنان و مردانی را که در میان آفریدگان ، بهترین ستایش را به [ آیین ] راستی بجا آورند ، باز میشناسد. چنین مردان و زنانی را میستائیم . 

 

* * *

 

(بندیکم در اینجا باز خوانده می شود)

 

« سروش » پاک را میستائیم . « اهورا مزدا » رد بزرگوار را میستائیم ؛ کسی که در پاکی برترین و بزرگترین [ است.] همه سرودهای [آیین] زرتشتی را میستائیم. همه کردارهای نیک را که بجای آورده شده است و بجای آورده خواهد شد ، میستائیم.

 

« مزدا اهورا » زنان و مردانی را که در میان آفریدگان ، بهترین ستایش را به [ آیین ] راستی بجا آورند، باز میشناسد . چنین مردان و زنانی را میستائیم

آذرمهر بازدید : 17 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

دفتر چهارم

وندیداد

« وَندیداد » نام بخشی از اوستاست که در بیشتر پاره های آن از دستورها و قانونهای زندگی فردی و همگانی و پاداش و پادافرۀ کردار مردمان گفتگو می شود ؛ به دیگر سخن « وندیداد » بخش « فقهی » اوستاست و خواننده را با احکام فرعی آیین « زرتشت » که در کارهای روزانه بکار می آید ، آشنا می سازد .

معنی واژۀ « وندیداد » خود گویای همین امر است . « وندیداد » شکل نادرست و تحریف شده ای از ترکیب اوستائی «  Vidaeva data»به معنی « قانون ضد دیو » است .

مقصود از « دیو » چنان که پیش از این هم اشاره رفت ، خداوند گاران آریائی پیش از « زرتشت » بوده که با پدیدار شدن « زرتشت » و گسترش آیین یگانه پرستی او از درجۀ اعتبار افتادند و قانون و آیین آنان منسوخ گردید . بنا بر این « قانون ضد دیو » یعنی قانون و آیین اهورائی که با آیین و قانون خداوند گاران آریائی باستانی نا سازگار و ناهماهنگ است .

« وَندیداد » بنا بر نوشته های دینی « مزد یسنا » نسک نوزدهم از بیست و یک نسک اوستای روزگار ساسانیان بوده که از پریشانی و آشفتگی دیگر بخشهای « اوستا » بی بهره نمانده اما تقریباً به همان اندازۀ دوران ساسانیان برای ما بجا مانده است .

فصلهای « وندیداد » را « فَرگَرد »می نامند یعنی « فرابریده » . « وندیداد » بیست و دو فر گرد دارد . در این فر گردهای بیست و دو گانه همه جا سخن از « داد » یا « قانون » نیست بلکه از چیزهای دیگر نیز گفتگو می شود ؛ چنان که در فرگردیکم از شانزده کشور آفریدۀ « اهورا » و زیانهائی که « اهریمن » بدین سرزمینها می رساند ، سخن در میانست و در فر گرد دوم از روزگار « جمشید » و ویرانی جهان و در فر گرد سوم از کشاورزی و شادمان شدن زمین از کشت و کار و ناخشنود گردیدن آن از آلایش لاشه و مردار گفتگو می شود و در فر گرد هیجدهم از موبدان راستین و دروغین و خروس که بامدادان به نمایندگی « سروش » مردم را از خواب بر می انگیزد و از « بو شاسب » _ دیو خواب اهریمنی _ بر حذر می دارد و به کار و کوشش می خواند و در فر گرد نوزدهم از کوشیدن « اهریمن » برای فریفتن « زرتشت » و روان مردم پس از مرگ و جز آن سخن می رود .

فرگردهای چهارم تا هفدهم شایستگی آنرا دارد که « داد » یا « قانون » نامیده شود . در این فرگردها بیشتر به شیوۀ شستشو و پاکیزگی و آلایش لاشه و مردار و کفارۀ گناهان و پادافرۀ بزهکاران پرداخته شده است .

برای این که در این کتاب نمومه هائی از همه بخشهای « اوستا » به دست داده شود ، لازم آمد پاره هائی از « وندیداد » را نیز به نگارش در آوریم . بدین منظور فرگرد پنجم و بخشی از فرگرد هفتم « وندیداد » را که نخستین در موضوع دوری از آلایش جهان و دومین در بارۀ پزشکی و درمان است در اینجا می آوریم .

فرگرد پنجم

7_1 

اگر کسی در ژزفای رودی بمیرد و مرغی از چکاد کوه بدان دره فرود آید و از کالبد آن مرده بخورد و دیگر باره فرا رود د و بر فراز درختی سخت یا نرم چوب به پرواز در آید و آنرا با سرگین خود بیالاید ، آنگاه مردی از ژرفای دره به کوه بر آید و از آن درختِ آلوده هیزم بر گیرد و آتش بر افروزد ، پادافرۀ گناه او چیست ؟

_ لاشه و مرداری که سگ یا گرگ یا مرغ یا باد یا مگس بیاورد ، کسی را گناهکار نمی کند ؛ چه اگر چنین لاشه و مرداری کسی را گناهکار می کرد ، بزودی با بودن مردار بسیار بر روی زمین ، در این جهان خاکی روانها پر از بیم و هراس می شد و تن ها سزاوار مرگ می گردید .

_ اگر کسی از جوی به کشتزار خویش آب روان کند و در نخستین یا دومین یا سومین یا چهارمین بار لاشۀ سگ یا گرگ یا روباه در آن آب پدیدار شود ، پادافرۀ گناه او چیست ؟

9_8 

_آیا آب آد می را می کشد ؟

_ نه ! آب آدمی را نمی کشد . « اَستوویداتو » آدمی را به بند کشد و دیو « وَیو » او را فرو بندد و بدر برد . آب او را فرو برد و بر آورد و بر کرانه افکند ؛ آنگاه مرغکان او را بخورند تا بخت فرا رسد و به پایان کشاند . _ آیا آتش آدمی را می کشد ؟

_ نه ! آتش آدمی را نمی کشد .« اَستوویداتو » آدمی را به بند کشد و دیو « وَیو » او را فرو بندد وبدر برد و آتش تن و جان وی را بسوزاند تا بخت فرا رسد و به پایان کشاند .

14_10

چون تابستان سپری گردد و زمستان فرا رسد ، مزدا پرستان باید در هر خانمان سه « کده » برای مردگان بسازند ، چندان بزرگ که سرِ بر افراشته و پاهایِ کشیده و دستهای گشوده را نیازارد . باید تن بیجان مردگان را در آن « کده » ها دو شب یا سه شب یا سی شب فرو بگذارند تا بدان هنگام که مرغکان دیگر باره به پرواز در آیند . گیاهان روئیدن آغاز کنند و آبها روان شوند و باد بهاری زمین را بخشکاند . آنگاه باید مزدا پرستان کالبد مرده را به دخمه برند و در آفتاب نهند تا هنگامی که باران بر آن کالبد فرو بارد و به دخمه نیز فرو بارد و به خونابه و چرک نیز فرو بارد و مرغکان همه را فرو خورند . اگر مزدا پرستان کالبد مرده را تا یک سال در آفتاب نگذارند ، باید همان پادافرۀ مردی که مرد پاکی را بکشد دربارۀ آنان روا گردد .

21_15

_ آیا تو ای « اهورامزدا » ! آب را از دریای « فراخ کرت » روان کنی و همانگاه ابر و باد را به شتاب آوری ؟

_ آیا تو ای « اهورامزدا » ! آب را به لاشه و مردار و دخمه و خونابه و چرک و استخوان بگذرانی ؟

_ آیا تو ای « اهورامزدا » ! هر آنچه را ناپاک است به دریای « پوئیتیک » فرا رانی؟

_ آری ای « سپیتمان زرتشت » ! چنانست که گفتی :

منم که آب را از دریای « فراخ کرت » روان سازم . منم که ابر و باد را به شتاب آورم . منم که آب را به لاشه و مردار و دخمه و خونابه و چرک و استخوان بگذرانم .

من _ « اهورامزدا » _ هر آنچه را ناپاک است فرارانم و همانگاه به دریای « پوئیتیک » ریزم .

آبها چندی در میان دریا بگردند ؛ آنگاه پاک شوند و به دریای « فراخ کرت » روی آورند و به سوی « درخت هوائی » پیش روند . در آنجا گیاهان بسیار برویند ؛ از هر گونه صدها هزارها ، هزارها ده هزار ها برویند .

پس همچنان من _ « اهورامزدا » _ برای خوراک مردم پاک و جانوران سودمند ، باران فرو بارم .

مردم از گندم من بخورند و جانوران سودمند از گیاه اینست نیک ! اینست زیبا ! اینست آنچنان که تو به درستی گفتی .

*   *     *

« اهورامزدا » ی پاک با این سخن به « زرتشت » پاک رامش بخشد :

_ آیین راستین برای زندگی آینده بهترین رسائی آورد .

ای « زرتشت » پاک ! این دین « مزد یسنا » ست که دارندۀ اندیشه و گفتار و کردار نیک را پاک و رسا گرداند .

25 _22

_ ای آفریدگارِ پاکِ جهان خاکی ! این آیین زرتشی دشمن دیو تا چه پایه مهتر و بهتر و زیباتر از آیینهای دیگر است ؟

_ ای « سپیتمان زرتشت » !

می توان پنداشت که این آیین زرتشتی دشمن دیو در مهی و بهی و زیبائی در برابر دیگر آیینها چنانست که آب کلانی آب خردی را فرو برد .

ای « سپیتمان زرتشت » !

می توان گمان برد که این آیین زرتشتی دشمن دیو ، در مهی  و بهی و زیبائی در برابر دیگر آیینها چنانست که درخت بزرگی ، درخت خردی را پنهان کند .

ای « سپیتمان زرتشت » !

می توان پنداشت که این آیین زرتشتی دشمن دیو در مهی و بهی و زیبایی[در برابر دیگر آیینها] چنانست که آسمان گرداگرد این زمین را فرا گیرد

فرگرد هفتم

36

ای آفرید گار جهان خاکی ! اگر مزدا پرستان بخواهند به در مانگری پردازند ، نخست [در مانگری خویش را] بر کدامین کس باید بیازمایند؛ بر مزدا پرست یا دیو پرست ؟

37

_[در مانگران] نخست باید [کار خویش را] بر دیو پرست بیازمایند نه بر مزدا پرست.

اگر[درمانگر] نخستین[بار تن] یک دیو پرست را [برای درمان] شکاف و او مرد و باز دومین بار بدین کار دست زد [و بیمار] مرد و سومین بار بدین کار پرداخت [و بیمار] مرد،[آن درمانگر] برای همیشه نا آزموده[است.]

38

پس نباید آن مرد، مزدا پرستان را بسان درمانگر درمان کند یا در میان ایشان به کارد پزشکی دست یازد و بدین کار خویش [بدانان] زیان رساند.

اگر چنین کسی مزدا پرستان را چون درمانگر، درمان کند یا در میان ایشان به کارد پزشکی پردازد و[بدانان]زیان رساند ، برای زیانی که رسانیده است پادافرۀ گناه دانسته و آگاهانه سزاوار اوست.

39

اگر[درمانگر] نخستین [بار تن] یک دیوپرست را [برای درمان] شکافت و او بهبود یافت و دومین بار بدین کار دست زد[و بیمار] بهبود یافت و سومین بار بدین کار پرداخت [ وبیمار] بهبود یافت ، [آن درمانگر] برای همیشه آزموده [است.]

40

پس [چنین کسانی] به خواست خویش توانند چون درمانگران به پزشکی پردازند و مزدا پرستان را درمان کنند یا در میان ایشان کارد پزشکی کنند.

  41

یک« آتربان» را درمان کند برای آفرین نیک. خانه خدای را درمان کند به ارزش کم بهاترین ستور. دهخدای را درمان کند به ارزش ستور میان بها. شهربان را درمان کند به ارزش پر بهاترین ستور . شهریار را درمان کند به ارزش یک گردونۀ چهار اسبه.

42

بانوی خانه خدای را درمان کند به ارزش یک ماده خر. بانوی دهخدای را درمان کند به ارزش یک ماده گاو . بانوی شهربان را درمان کند به ارزش یک مادیان. بانوی شهریار را درمان کند به ارزش یک ماده شتر.

43

پسر دهخدای را درمان کند به ارزش پر بهاترین ستور. بهترین ستور را درمان کند به ارزش ستور میانه بها. ستور میانه بها را درمان کند به ارزش کم بهاترین ستور. کم بهاترین ستور را درمان کند به ارزش چارپای خرد. چارپای خرد را درمان کند به ارزش یک خوراک گوشت.

44

ای «سپیتمان زرتشت» ! اگر [پزشکانی] گونه گون درمان بخش _ یکی با کارد درمان بخش ،یکی با دارو، یکی با سخن ایزدی _ درمان کنند ، آن کس که با سخن ایزدی درمان کند ، درمان بخش ترین درمان کنندگان است؛ بسان آن کس که شکم مرد پارسائی را درمان بخشد.

آذرمهر بازدید : 23 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

دفتر سوم

يشتها 

يكي از بلندترين  و دلكش‌ترين بخشهاي «اوستا»، «يشتها» نام دارد. واژه «يشت» در معني با «يسنا» - كه از آن سخن گفتيم يكسان است و تنها فرقي كه دارد اين است كه «يسنا» به معني ستايش و نيايش به طور كلي و «يشت» به معني ستايش و نيايش ويژه ايزدان و امشاپسندان است. بخش «يشتها» شامل بيست و يك «يشت» است كه نام بيشتر آنها از نام ايزداني كه سي روز ماه به نام آنهاست، گرفته شده و در ستايش  نيايش آن ايزدان است. شماره «يشتها» در روزگار ساسانيان بسي بيشتر از امروز بوده و نوشتههاي گوناگون ديني بازمانده، ما را به نام و نشان برخي از يشتهاي از دست رفته راهبري ميكند. در ميان يشتهاي بازمانده نيز پريشاني و آشفتگي فراوان هست و زبان و چگونگي نگارش آنها يكسان نيست. ميتوان يشتهاي كنوني را به دو دسته كوتاه و بلند بخش كرد. در يشتهاي كوتاه شيوه نگارش بسيار نارسا و ساختگي و تازه به چشم ميخورد اما در يشتهاي بلند زباني پخته و كهنسال با تمام زيبائيها و آرايشهاي لفظي و معنوي ديده ميشود. يشتهاي بلند كهن‌ترين چكامه‌هاي ايراني است كه از ديرترين زمانها براي ما به يادگار مانده و به شيواترين شيوه‌ئي كه در آن روزگاران ميشده، نگاشته آمده است. «يشتها» مانند «گاثاها» منظوم است اما وزن شعرهاي آنها مانند «گاثاها» يكسان و هماهنگ نيست و ميتوان گفت زبان اوستا كه در هنگام سرايش «يشتها» بسيار پخته‌تر از زمان سرودن «گاثاها» شده و آماده پذيرش معينهاي وسيع‌تري گرديده از نظر وزن‌هاي شعر و گسترش هرچه بيشتر دايره آنها براي شاعر نيز گامهائي به پيش برداشته است. «يشتها» بجز ستايش و نيايش پروردگار و امشاسپندان و ايزدان كه در زمينه و اساس آنهاست شامل بسياري از افسانه‌ها و داستانهاي كهن نياگان ماست كه به شاعرانه‌ترين بياني باز گفته شده است. شرح بسياري از رزمها و كشمكشهاي ايرانيان و همسايگانشان و پادشاهي خاندانهاي داستاني ايران كهن را نيز در «يشتها» ميتواتن خواند. از همه اينهاگذشته، به عقيده نگارنده، گذشته از «گاثاها» كه در فشردگي سخن و تمامي و دل‌انگيزي معني پايگاهي وه دارد، هيچ‌يك از بخشهاي «اوستا» در شيوائي و رسائي به پاي «يشتها» نميرسد.  «يشتها» آئينه تمام نماي انديشه تابناك نياگان روشن‌بين ماست: منشوري است كه از هر سوي آن جلوه‌ئي از چهره درخشان آزادگان و انديشمندان كهن ايراني پديدار ميگردد. جاي بسي دريغ است كه در كتاب حاضر نمي‌توانم همه «يشتها» را به نگارش در آورم و ناچارم چند «يشت»را برگزينم. اميدوارم روزي بتوانم اين مهم را در جاي ديگري به انجام برسانم. در اين كتاب شش «يشت» از «يشتها»ي بزرگ را آورده‌ايم كه ميتواند نمودار كاملي از ديگر «يشتها» باشد و خواننده اهل را به جستجوي آنها وا دارد. گمان نميبرم كه لازم باشد در اينجا از متن اين شش «يشت» سخني گفته شود؛ چه هريك از آنها عروسي است در كمال زيبائي و برازندگي و نيازي به تعريف و توصيف من ندارد. بخشهاي «يشتها» را «كرده» مي‌نامند كه به معني «فصل» است و هر «كرده» از چند بند تشكيل مي‌گردد.

آبان يشت

كرده يكم 

       1

« اهورامزدا» به « سپيتمان زرتشت» گفت:  اي « زرتشت سپيتمان» ! « اردويسوراناهيتا» را – كه در همه جا دامان گسترده و درمان بخشنده و دشمن ديوان و پيرو آيين اهورائي  است- ستايش كن! اوست كه سزاوار است در جهان خاكي ستوده باشد و او را نيايش كنند. اوست پاكي كه جان افزايد و گله و رمه و دارائي و كشور و گيتي را بيشي و افزوني بخشد.    

2

اوست كه نطفه همه مردان را پاك كند و زاهدان همه زنان را براي زايش، بي‌الايش سازد. اوست كه زايش همه زنان را آسان گرداند و به هنگام نياز، شير در پستان زنان باردار آورد.                                                                                                 3

اوست برومندي كه در همه‌جا پر آوازه است. اوست بزرگي كه در بزرگي همچند همه آبهاي روان روي زمين است. اوست  نيرومندي كه از كوه « هكر» به درياي « فراخ كرت» فرو ريزد.                                                                                                 4

در آن هنگام كه « اردويسوراناهيتا» - آنكه هزار رود و هزار درياچه ، هريك به بزرگي چهل روز راه مرد چابك سوار، دارد به سوي « فراخ كرت» روان گردد و سرازير شود، سراسر كرانه‌هاي آن به جوش درآيد و ميانه آن بر آيد. 

                                                                                               5

از اين آب آفريده من رودي به هر يك از هفت كشور روان گردد: رودي كه در زمستان و تابستان يكسان است. « اردوي» به خواست من، آب و نطفه مردان و زهدان و شير زنان را پاك كند.                                                                                                 6

من،« اهورامزدا»، به نيروي خويش « اناهيتا » را پديد آوردم تا خانه و ده و سهر و كشور را بپرورانم و نگهباني و پاسباني كنم كسان را پناه دهم. 

   7

اي « زرتشت » ! « اردويسوراناهيتا» از سوي آفريدگار جهان، « مزدا»، برخاست. بازوان زيبا و سپيدش- كه زيورهاي پرشكوه و چشم‌نواز آنرا آراسته به ستبري شانه اسبي است. « اناهيتا» پيكري نازنين و رواني بسيار نيرومند دارد و در نهاد خويش انديشناك است....

                                                                                                8

... كدامين كس مرا نيايش خواهد كرد و كدامين كس « زور» اميخته به شير و به آيين پالوده به پيشكش من خواهد آورد؟ من براي چنين وفادار نيكدلي، آرزوي خوشي مي‌كنم و خواستار آنم كه همواره خرم و شاد ماناد.                                                                                                 9

من « اردويسوراناهيتا» را براي فروغ و شكوهش به بانگ بلند ميستايم. من او را با نيايش نيك بجاي آورده و پيشكش « زور» ميستايم. اي « اردويسوراناهيتا»! باشد كه تو از پي بانگ نيايش، به فرياد مارسي! بدين‌سان تو بهتر ستوده خواهي شد، با « هوم» آميخته به شير، با « برسم» با زبان خرد، با انديشه و گفتار و كردار نيك و با « زور» و سخن‌رسا. « اهورامزدا» زنان و مرداني را كه بهترين ستايش را بجاي مي‌آورند و « ارديبهشت» بهترين پاداش را بديشان ميدهد، خوب مي‌شناسد. ما چنين زنان و مرداني را ستايش ميكنم.   كرده دوم                                                                                                 10

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

11

اوست كه بر فراز گردونه خويش نشسته، لگام گردونه را به دست گرفته ميراند. روان خواستار ناموري « اناهيتا» در اين گردونه، پيوسته انديشناك است كه: .... كدامين كس مرا نيايش خواهد كرد و كدامين كس « زور» اميخته به شير و به آيين پالوده به پيشكش من خواهد آورد؟ من براي چنين وفادار نيكدلي، آرزوي خوشي مي‌كنم و خواستار آنم كه همواره خرم و شاد ماناد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

 كرده سوم

      12

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

13

اوست كه با چهار اسب بزرگ سپيد- يك رنگ و يك نژاد به ستيزه همه دشمنان: مردمان و ديوان و جاودان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»ها روي ميآورد و بر آن ستمكاران چيره ميشود.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده چهارم 

    14

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

15

اوست آن نيرومند درخشان بلند بالاي خوش اندامي كه بسان آبي جوشان و خروشان، به فراواني همه ابهاي روي زمين، روان است.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده پنجم

   16

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

17

آفريدگار، « اهورامزدا»، در « آرياويچ» در كرانه رود « ونگوهي دائيتيا» با « هوم» آميخته به شير، با زبان خرد، با انديشه و گفتار و كردار نيك، با « زور» و سخن رسا، « اناهيتا» را ستايش كرد.                                                                    18

« اهورامزدا» از « اناهيتا» خواستار شد: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! مرا كامياب‌گردان كه « زرتشت » پاك پسر « پورشسب » را برآن دارم تا هماره به شيوه آيين من بيندشيد و به شيوه آيين من سخن گويد و به شيوه آيين من رفتار كند. 

19

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد - « اهورامزدا» را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده ششم

20

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

  21

« هوشنگ» پيشدادي بر فراز كوه « هرا» صد اسب  و هزار گاو و ده هزار گوسفند، پيشكش « اناهيتا» كرد.                                                                                                 22

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي »ها و « كرپن »هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم؛ كه دو سوم از ديوان مازندران و دروغ‌پرستان « ورن » را بر زمين افكنم.                                                                                                 23

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را بر آورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده هفتم

     24

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

     25

« جمشيد» دارنده گله و رمه خوب بر فراز كوه « هكر» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پيشكش « اناهيتا» كرد....

             26

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم؛ كه ديوان را از دارائي و بهره و فراواني گله و خشنودي و سرافرازي بي‌بهره سازم.

                    27

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده هشتم

  28

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

29

« اژي‌دهاك» سه پوزه در سرزمين « بابل» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پيشكش « اناهيتا» كرد.. 

30

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم  هفت كشور روي زمين را از آدمي تهي سازم!

    31

« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده نهم 

     32

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

     33

« فريدون» پسر « آبتين» از خانداني توانا در سرزمين چهارگوشه « ورن» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، پيشكش « اناهيتا» كرد....

                                                                                               34

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بر « اژي‌دهاك » سه پوزه سه سر شش چشم – آن دارنده هزار چيستي، آن ديو بسيار نيرومند دروغ، آن آسيب جهان و زورمندترين ديو دروغي كه « اهريمن » براي گزند جهان خاكي تباه ساختن جهان « راستي » پديد آورد- چيره شوم و پيروز گردم و هر دو همسر او « شهرناز » و « ارنواز » را – كه برازنده نگاهداري خاندان و شايسته زايمان و افزايش دود مانند – از وي بربايم.

                                                                                                35

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده دهم

  36

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

    37

« گرشاسب» پهلوان و دلير، در كرانه درياچه « پيشينگه» صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد... 

                                                                                               38

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بر « گندرو» زرين پاشنه در كرانه  درياي موج زن « فراخ كرت» پيروز شوم؛ كه من بر روي اين زمين فراخ و گرد و بي‌كرانه تاخت آورم و بتوانم به خانه استوار دروغ‌پرست در رسم.                                                                                                 39

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد. كرده يازدهم

    40

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

41

« افراسياب» توراني نابكار، در « هنگ» زيرزميني خويش صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفند، پيشكش «اناهيتا» كرد...

       42

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم به « فر» شناور در ميان درياي « فراخ كرت»  - « فر»ي كه اكنون و در آينده از آن سر زمينهاي آريائي و « زرتشت » پاك است دست يابم! 

                                                                                               43

« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده دوازدهم

44

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

45

« كيكاوس» توانا بر فراز كوه « ارزيفيه»  صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...                                                                                                 46

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم. 

            47

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده يازدهم

48

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

49

« كيخسرو» پهلوان سر زمينهاي آريائي آن استوار دارنده كشور در كرانه درياچه ژرف و گسترده « چئچست»  صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد... 

     50

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم؛ كه من همواره در پهنه تاخت و تاز و تكاپو، پيشاپيش همه گردونه‌ها برانم؛ كه من و همرزمان من هنگامي كه دشمن نابكار، سواره به رزم ما شتابد گرفتار وي نشويم.                                                                                                 51

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده چهاردهم

     52

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

53

« توس» پهلوان جنگاور بر پشت اسب « اردويسوراناهيتا» را ستايش كرد و از وي براي اسبان و براي خويش خوستار نيرو و تندرستي شد تا بتواند دشمن را از دور بنگرد و هماوردان كينه‌ور را با يك زخم از پاي درافكند.

           54

« توس» از « اناهيتا» خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم در گذرگاه « خشر و سوك» بر فراز « گنگ» بلند و پاك، بر پسران دلير « ويسه» چيره شوم و  سرزمينهاي توراني را براندازم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده‌هزارها.

          55

« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده پانزدهم

56

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

57

پسران دلير « ويسه» در گذرگاه « خشر و سوك» بر فراز « گنگ» بلند و پاك  صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...

  58

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانيم در نبرد بابل رزمجو « توس» پيروز شويم و سرزمينهاي ايراني را براندازيم: پنجاه‌ها صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.

                                                                                                59

« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده شانزدهم

  60

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

  61

كشتيران كاردان « پااورو»، هنگامي كه يل پيروزمند « فريدون» او را بسان كر كسي در هوا به پرواز در آورد، «اناهيتا» را ستايش كرد.

                                                                                                62

« پااورو» سه شبانه‌روز پياپي در پرواز بود و نمي‌توانست به خانه خويش فرود آيد. چون شبانه‌روز سوم به سپيده‌دم رسيد، هنگام بامداد او به سوي « اردويسوراناهيتا» بانگ برآورد كه                                                                                                 63

اي « اردويسوراناهيتا»! زود به ياري من بشتاب و مرا پناه ده چه اگر من زنده به زمين اهورا آفريده فرود آيم و به خانه خويش رسم، در كرانه رود « رنگها» براي تو هزار « زور» به آيين ساخته و پالوده و آميخته به « هوم» و شير پيشكش آورم.

                                                                                                64

آنگاه « اردويسوراناهيتا» بسان دوشيزه‌ئي بسيار زيبا، برومند، خوش‌اندام، بلند بالا، ازاده نژاد، پاك دامان، كمر بر ميان بسته و كفشهاي درخشان با بندهاي زرين پوشيده، روان شد....  

  65

بازوان « پا اورو» را چست و چالاك و استوار بگرفت و ديري نپائيد كه به يك تاخت، او را تندرست و شادمان، بي‌هيچ گزندي- چنان كه پيش از آن بود- بر زمين اهورا فرود آورد و به خان و مانش رساند.خواستار پرورش روان خويش و فرا چنگ آورن دانش و پارسائي و پيروزي اهورا آفريده و برتري پيروزمندانه گردند.

87

اي « اناهيتا»! بايد دوشيزگان كوشا و شايسته شوهر از تو خواستار سروري خوب و خانه خدائي دلير شوند. بايد زنان جوان باردار به هنگام زايمان از تو خواستار زايشي آسان گردند. اي « اردويسوراناهيتا»! توئي كه اين همه را بجا تواني آورد: تو، اي « اناهيتا»!

           88

اي « زرتشت »! « اردويسوراناهيتا» از فراز اختران به سوي زمين آفريده «اهورا» فرود آمد و چنين گفت:                                                                                                 89

اي «سپيتمان»! براستي «اهورامزدا» ترا سرور بزرگ جهان خاكي گردانيد و مرا به نگاهباني سراسر آفرينش پاك خويش برگماشت. از فر و فروغ منست كه ستوران خرد و كلان و آدميان بر روي اين زمين در گردش و جنبشند. من همه آفريدگان نيك و پاك «مزدا» را پاسداري ميكنم چنانكه پناهگاهي چهارپايان را پناه مي‌دهد و در خود نگاهميدارد.

  90

« زرتشت » از « اناهيتا» پرسيد: اي « اردويسوراناهيتا»!  اي آن كه «مزدا» براي تو راهي از فراز چشمه خورشيد پديد آورد تا از مارها و «آرشن»ها و «ووژك» ها و «ورنوويش»ها گزندي به تو نرسد! كدامين ستايش را در پيشگاه تو بگزارم و با كدامين ستايش، نيايش ترا بجاي آورم؟                                                                                                 91

« اردويسوراناهيتا» در پاسخ گفت از هنگام سر برآوردن خورشيد تا به گاه نهان شدن خورشيد در باختر تو و پيشواياني كه از پرسش و پاسخ اگاهند و خردمند كار آزموده‌ئي كه سخن پاك ايزدي در او راه يافته باشد، از اين « زور» من توانيد نوشيد. اي « زرتشت »! مرا چنين ستايش كن و با اين ستايش، نيايش مرا بجاي آور!                                                                                                 92

از « زور» من؛ يك « هرت»، يك تب‌دار، يك تن كه اندامي نارسا دارد، يك « سچي»، يك « كسويش»، يك زن، يك تن كه « گاثاها» را نميرايد و « پيسي» كه بايد از ديگران جدا بماند نبايد بنوشد.

  93

آنان كه كور و كر و كوتاه بالا و بي‌خردند يا داندانهائي در هم و برهم دارند يا پشت گوژ يا پيش گوژند يا به بيماري « ار» يا به بيماري « غش» دچارند يا به گواهي همان نشانه‌هاي بي‌خرديشان آشكار است، نبايد از « زور» من بنوشد. من در آيين « زور»ي كه چنين كساني برپا كنند، پاي نخواهم نهاد. « زرتشت » از « اناهيتا» پرسيد: اي « اردويسوراناهيتا»! آن « زور» هائي كه ديوپرستان و دروغ‌كيشان پس از فرو رفتن خورشيد پيشكش تو سازند چه خواهد شد؟

    95

« اردويسوراناهيتا» در پاسخ گفت: اي « زرتشت » پاك! در آيين « زور» ي كه من پاي نگذارم، ششصد تن و هزار تن از هراس انگيزان و ياوه‌سران و هرزه دارايان و فرومايگان خواهند آمد  و چنين « زور»ي شايسته ستايش ديوان است.

  96

من كوه زرين در همه‌جا ستوده « هكر» را كه « اردويسوراناهيتا» از فراز آن به بلندي هزار بالاي آدمي فرود ميآيد- ستايش ميكنم. « اردويسوراناهيتا» به بزرگي همه آبهاي روي زمين است. اوست كه يا نيرومندي هرچه تمامتر روانست.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و دوم

  91

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

98

اوست كه « مزديسنان» ، « برسم» به دست گرفته نزد وي آيند. اوست كه « هوو» ها وي را ستايش كردند و از او خواستار دارائي و توانگري شدند. اوست كه « نوذريها» به ستايش و نيايش برخاستند و از روي اسبان تيزتك خواستند. ديري نمايند كه « هوو» ها از دارائي بسيار، توانگر شدند و « نوذريها» كامروا گرديند. « گشتاسب» در اين سرزمين داراي اسبان تيزتك شد.

                                                                                                99

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و سوم

  100

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

101

اوست كه داراي هزار رود و هزار درياچه- هريك به درازي چهل روز راه مرد چابك‌سوار است. در كرانه هريك از اين درياچه‌ها خانه‌ئي آراسته و خوب ساخته، با يك صدپنجره درخشان و هزار ستون خوش‌تراش برپاست: خانه‌ئي بس بزرگ كه بر فراز هزار پايه جاي دارد.                                                                                                 102

در هر يك از اين خانه‌ها بر روي تختي، بستري زيبا و بالشهائي خوش‌بو گسترده است. اي « زرتشت »! درچنين جائي « اردويسوراناهيتا» از فراز بلنديئي برابر هزار بالاي آدمي فرو ميريزد. او به بزرگي همه آبهاي روان روي زمين است. اوست كه با نيرومندي هرچه تمامتر روانست.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و چهارم

103

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

104

« زرتشت » پاك در « آرياويچ » بر كرانه رود « ونگوهي دائيتيا » « اردويسوراناهيتا» را با « هوم» آميخته به شير، با « برسم»، با « زور»، با زبان خرد؛ با سخن رسا و انديشه وگفتار و كردار نيك ستايش كرد...                                                                                                 105

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه من پسر « لهراسب» را بر آن دارم تا هماره به آيين دين انديشد، به آيين دين سخن گويد و به آيين دين رفتار كند.                                                                                                 106

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و پنجم

  107

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود) 

108

« كي‌گشتاسب» بلند همت در برابر آب « فرزدان»   صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...

109

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه در پهنه رزم‌گيتي بر « تثرياونت» دژ آيين و « پشن» ديوپرست و « ارجاسب» دروند چيره شوم و پيروز گردم.                                                                                                 110

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.


(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و ششم

  111

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)  

  112

« زرير» در برابر آب « دائيتيا» بر پشت اسب، جنگ كنان،   صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...

            113

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه در پهنه گيتي بر « هوم‌يك» ديوپرست- كه با چنگال بلندش در هشت مغاك  بسر ميبرد و بر « ارجاسب» دروغ‌پرست ، چيره شوم و پيروز گردم.

            114

« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و هفتم   

        115


(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)  

               116

« وندرمئينيش» برادر « ارجاسب» نزديك درياي « فراخ كرت»   صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد... 

                                                                                               117

و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم بر « كي‌گشتاسب» و « زرير»، سوار رزمجو، پيروز شوم و سرزمينهاي آريائي را براندازم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده‌هزارها، ده‌هزارها صدهزارها! 

          118

« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و هشتم  

      119

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

      120

اوست كه «اهورامزدا» براي وي چهار اسب تيزتك از باد و باران و ابر و تگرگ پديد آورد. اي « زرتشت سپيتمان » ! از اين چهار اسب همواره براي من باران و برف و ژاله و تگرگ فرو ميبارد.   

  121

(بند نود و ششم و بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده بيست و نهم 

       122

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

       123

« اردويسوراناهيتا» پنام زرين در بركرده، ايستاده، شيفته شنيدن سرود « زور» در نهاد خويش انديشناك است:                                                                             124

كدامين كس مرا نيايش خواهد كرد و كدامين كس « زور» آميخته به شير به آيين پالوده، پيشكش من خواهد كرد؟ من براي چنين وفادار نيكدلي آرزوي خوشي ميكنم و خواستار آنم كه همواره خوش  خرم ماناد.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده سي‌ام

       125

(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

     126

« اردويسوراناهيتا» همواره بسان دوشيزه‌ئي جوان و برومند و خوش‌اندام، كمر بر ميان بسته، راست بالا، آزاده و پاك‌دامان كه جامعه پرچين گرانبهائي در بردارد، آشكار ميشود.

                          127

« اناهيتا» همانگونه كه شيوه اوست، « برسم» در دست و گوشواره زرين چهار گوشه‌ئي در گوش و گلوبندي بر گلوي زيبا خويش دارد. « اردويسوراناهيتا» كمر بر ميان بسته است تا پستانهايش برآيد و زيباتر بنمايد و دلنشين‌تر گردد.

                       128

بر فراز سر « اردويسوراناهيتا» تاج زرين هشت گوشه‌ئي كه سان چرخي ساخته شده، چنبري از آن پيش آمده و با نوارها زيور يافته و با صد ستاره آراسته است جاي دارد.                                                                                                 129

« اردويسوراناهيتا» جامه‌ئي از پوست سيصد ماده ببر در بر دارد . پوست ببرماده كه جانوري آبي است زيباترين پوستها است و اگر به هنگام به دست آيد، بسان سيم و زر مي‌درخشد.                                                                                                 130

اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اينك از تو خواستار اين كاميابيم كه با ارج فراوان به شهرياري بزرگي دست يابم. شهرياريئي كه در آن خوراك بسيار ساخته ميشود و بهره و بخش هركس بسيار است. شهرياريئي كه داراي اسبان شيهه كش و گردونه‌هاي خروشان و تازيانه‌هاي طنين افكن است. شهرياريئي كه در آن خوراك فراوان و توشه بسيار و چيزهاي خوش‌بو نگاهداري شده است. شهرياريئي كه در انبارهاي آن هر آنچه دلخواه كسان است و براي زندگي خوش بكار آيد ، فراوان باشد.                                                                                                 131

اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اينك از تو خواستار دو چالاكم: يك چالاك دوپا و يك چالاك چهارپا. چالاك دوپا براي آن كه در جنگ چست و چابك است و در پهنه رزم‌گردونه را بخوبي تواند راند و چالاك چهار پا براي آن كه هر دو سوي سنگر فراخ دشمن را بر هم تواند زد: از چپ به راست و از راست به چپ.                                                                                                 132

اي « اردويسوراناهيتا»! براي اين ستايش، براي اين نيايش، براي اين پيشكش ، از فراز اختران بلند پايگاه به سوي زمين آفريده «اهورا» ، به سوي آورنده « زور»، به سوي پيشكش سرشار شتاب‌اور! براي ياري كردن به خواستاري كه تو او را رهايي بخشيد، براي ياري كردن به كسي كه از راه راستي « زور» پيشكش تو كند، شتاب‌اور تا همه دلاوران بسان « كي‌گشتاسب» به خانمان برگردند.

(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود) 

    133

« زرتشت » بزرگ از روي راستي برگزيده، آن سرور مينوي است كه در گنجينه كردار خويش كردار نيك مردمان را پاسداري كند و در روز پسين به نزد «مزدا» آورد. شهرياري «مزدا» از آن كسي است كه پاسدار و نگاهبان بينوايان سات. به همه آبهاي نيك مزدا آفريده درود مي‌فرستم. به « اردويسوراناهيتا» درود ميفرستم. راستي بهترين توشه و مايه بهروزي است. بهروزي از آ‌ن كسي است كه راست كردار و خواستار بهترين راستي است. شكوه و فر و تندستي و پايداري تن و پيروزي و كاميابي تن و دارائي آسايش بخش و فرزندان برازنده و زندگي ديرپايا و بهشت پاكان و نيكان و روشنائي همه‌گونه آسايش بخش از آن كسي است كه ترا بستايد.

تيريشت

  كرده يكم

              1

«اهورامزدا» به « سپيتمان زرتشت » گفت: اي « زرتشت »! تو سرور مينوي وجهاني آدميان باش! ماه و « ميزد» و خانمان را ميستايم تا ستاره « تشتر» شكوهمند به همراهي ماه، شكوه به دليران ارزاني دارد. من « تشتر»، ستاره خانمان بخشنده را با پژوهش « زور» ميستايم.                                                                                                 2

« تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم: اختري كه خانه خوش و آرام بخشد. ستاره درخشنده تند پرواز بلند پايگاه از دور رخشان درمان‌بخشي كه فروغ سپيد و رشنائي پاك بيفشاند. آب درياي پهناور را ميستائيم. رود « ونگوهي» بلند آوازه را مستائيم. « گوش» مزدا آفريده و فر تواناي كياني و فروهر « سپيتمان زرتشت » پاك را مستائيم. 

    3

« تشتر» ستاره شكوهمند را به بانگ بلند، با « زور» با « هوم» آميخته به شير، با « برسم» با زبان خرد، با انديشه و گفتار و كردار نيك و سخن رسا ميستائيم. «مزدااهورا» مردان و زناني را كه بهترين ستايش را به آيين راستين بجاي ميآورند، ميشناسد. چنين مردان و زناني را ميستائيم. كرده دوم                                                                                                 4

«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه نطفه آب در اوست كه توانا و بزرگ و نيرومند است؛ كه دور بيننده و بلندپايگاه و زبر دست و بزرگوار است؛ كه نژادش از «اپم نپات» است.


(بند سوم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده سوم

  5

«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه چارپايان خرد وبزرگ چشم براه اويند ؛ كه ستمگران پيشين و « مئت » ها كه پيش از اين دست به شرارت زدند چشم براه اويند: چه هنگام «تشتر» شكوهمند سر بر خواهد آورد؟ چه هنگام ديگر باره سرچشمه‌هاي آب به نيرومندي اسبي روان خواهد گرديد؟

(بند سوم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده چهارم 

 6

«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه شتابان و چالاك به سوي درياي «فرا كرت» تازد: بسان تير پران «آرش» تيرانداز – بهترين تيرانداز ايراني – كه از كوه «ائيريوخشوت» . به سوي كوه «خوانونت» بينداخت.                                                                                                 7

آنگاه آفريدكار «اهورامزدا» نيروئي شگرف بدان تير «آرش» بخشيد و آب و گياه و «مهر» - دارنده دشتهاي فراخ گرداگرد خويش راهي براي او آماده ساختند.

(بند سوم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده پنجم

           8

«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه بر پريان چيره گردد. هنگامي كه پريان در كرانه درياي نيرومند و ژرف و خوش ديدگاه «فراخ كرت» كه آبش سر زمين گسترده‌ئي را فرا گرفته است – در پيكر ستارگان دنباله‌دار ميان زمين و آسمان پرتاي شوند، «تشتر» به پيكر اسب پاكي در ايد و خيزابهاي  دريا را برانگيزد و باد چست را به وزش درآورد و نيروي پريان را در هم شكند. 

                                                                                               9

آنگاه « ستويس » كه به هنگام بخشيدن پاداش اندر ايد اين اب را به هفت كشور رساند. پس «تشتر» زيبا و آشتي بخش به سوي كشوها روي آورد تا آنها از سالي خوب  بهره‌مند شوند. بدي‌سان سرزمينهاي آريائي از سالي خوش برخوردار گردند.

(بند سوم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

كرده ششم

           10

«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه به «اهورامزدا» گفت: اي «اهورامزدا» ! اي خرد پاك! اي آفريدگار جهان خاكي! اي دور از هر آلايش!

        11

اگر مردم در نيايش خود مرا نام برند و بستايند چنان كه ديگر ايزدان را نام ميبرند و ميستايند من با جان درخشان و جاودانه خويش بديشان روي آورم و در زماني از پيش باز نهاده به هنگام يك يا دو يا پنجاه شب به نزد ايشان فرا رسم.

         12

«تشتر» را مي‌ستائيم. «تيشتريئني»ها را ميستائيم. آن ستاره را كه از پس «تشتر» در آيد مستائيم. «پروين» را ميستائيم. «هفتورنگ» را براي پايداري در برابر جاودان و پريان ميستائيم. «ونند» ستاره مزدا افريده را ميستائيم براي نيرومندي، براي پيروزي برازنده، براي نيروي اهورا آفريده دفاع، براي برتري، براي چيرگي بر نياز و براي پيروز شدن بر دشمني. «تشتر» درست چشم را ميستائيم.                                                                                                 13

اي « سپيتمان زرتشت »! «تشتر» شكوهمند در ده شب نخستين ماه به پيكر جواني پانزده ساله با چهره‌ئي درخشان و چشماني روشن ، بلند بالا و بسيار نيرومند و توانا و چابك در فروغ پرواز كند.                                                                                                 14

به پيكر جواني كه نخستين بار « كستي » بروي بندند. به پيكر جواني كه نخستين بار نيرومند گردد. به پيكر جواني كه نخستين بار پا به دوران مردي گذارد.

    15

كيست كسي كه در اينجا، در اين انجمن سخن گويد؟ كيست كسي كه دراينجا پرسش آورد؟ اكنون كدامين كس مرا با « زور» آميخته به شير آميخته به « هوم » خواهد ستود؟ كدامين كس را به داشتن گروهي از پسران توانگر سازم؟ به كدامين كس رواني آراسته به رسائي ارزاني دارم؟ اكنون من در جهان خاكي به آيين بهترين راستي، سزاوار ستايش و برانزده نيايشم. 

   16

اي « سپيتمان زرتشت »! «تشتر» شكوهمند در ده شب دومين ماه پيكر خاكي پذيرد و به اندام گاوي زرين شاخ در فروغ پرواز كند.

                         17

كيست كسي كه در اينجا، در اين انجمن سخن گويد؟ كيست كسي كه در اينجا پرسش آورد؟ اكنون كدامين كس مرا با «زور» آميخته به شير به «هوم» خواهد ستود؟ كدامين كس را به داشتن رمه‌ئي از گاوان توانگر سازم؟ به كدامين كس رواني آراسته به رسائي ارزاني دارم؟ اكنون من در جهان خاكي به آيين بهترين راستي، سزاوار ستايش و برازنده نيايشم. اي « سپيتمان زرتشت »! 

       18

«تشتر» شكوهمند در ده شب سومين ماه پيكر خاكي پذيرد و به اندام اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان در فروغ پرواز كند.

                 19

كيست كسي كه در اينجا، در اين انجمن سخن گويد؟ كيست كسي كه در اينجا پرسش آورد؟ اكنون كدامين كس مرا با «زور» آميخته به شير به «هوم» خواهد ستود؟ كدامين كس را به داشتن رمه‌ئي از گاوان توانگر سازم؟ به كدامين كس رواني آراسته به رسائي ارزاني دارم؟ اكنون من در جهان خاكي به آيين بهترين راستي، سزاوار ستايش و برازنده نيايشم. 

            20

اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» شكوهمند به پيكر اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان به درياي «فراخ كرت» فرود آيد.

        21

در برابر او ديو «اپوش» به پيكر اسبي سياه و كل، با يال و دم كل، با گوشهاي كل بدر ايد. يك اسب كل سهمناك 

                 22

اي « سپيتمان زرتشت »! «تشتر» شكوهمند و ديو «اپوش» بهم در آوزيند و سه شبانه‌روز با همديگر  بجنگند. ديو «اپوش» بر «تشتر» شكوهمند چيره شود و او را شكست دهد.

        23

آنگاه «اپوش» «تشتر» را هزار گام از درياي «فراخ كرت» دور براند. «تشتر» خروش درد و زاري برآورد: واي بر من، اي «اهورامزدا»! بدا به روز شما اي آبها! اي گياهها! سوك و زاري به تو اي آيين «مزديسنا»! اينك مردم در نيايش خود مرا نام نمي‌بند و نميستايند چنان كه ديگر ايزادان را نام ميبرند و ميستايند.

          24

اگر مردم در نيايش خويش نام مرا بر زبان رانند و ستايش كنند چنان كه ديگر ايزدان را نام ميبرند و ميستايند من نيروي ده اسب و ده شتر و ده گاه و ده كوه و ده آب سزوار كشتيراني را پيدا خواهم كرد.

              25

«اهورامزدا» چنين گفت: من خود به هنگام نيايش، «تشتر» شكوهمند را نام ميبريم و ميستايم. من نيروي ده اسب و ده شتر و ده گاو و ده كوه و ده آب سزاوار كشتيراني را به وي خواهم بخشيد.                                                                                                

26

اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» شكوهمند به پيكر اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان به درياي «فراخ كرت»فرود آيد.

         27

در برابر او ديو «اپوش» به پيكره سابي سياه و كل، با يال و دم كل، با گوشهاي كل بدر ايد- يك اسب كل سهمناك         28

اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» ديو «اپوش» را هزار گام از درياي «فراخ كرت» دور براند. «تشتر» شكوهمند، خروش شادكامي و رستگاري برآورد: خوشا به من اي «اهورامزدا»! خوشا به شما اي آبها! اي گياهها!ً خوشا به تو اي آيين مزديسنا! خوشا به شما اي سرزمينها! آبهاي جويبارهاي شما بي‌هيچ دشواري با دانه‌هاي درشت به سوي كشتزارها  با دانه‌هاي ريز به سوي چراگاها، به همه سوي جهان خاكي روان گردد.                                                                                                 30

اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» شكوهمند به پيكر اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان به درياي «فراخ كرت» فرود آيد. 

    31

خیزابهای دریا را برانگیزد. دریا را به جنبش و جوش و خروش و سرکشی و ناآرامی در آورد. در همه کرانه های دریای «فراخ كرت» خیزابهای گران پدیدار گردد و همه میان دریا به بالا آید.                                                                                                 32

اي « سپيتمان زرتشت »!   از آن پس «تشتر» شکوهمند دیگر باره از دریای «فراخ كرت» فراز آید و «ستویس» فرهمند نیز در پس وی برآید. آنگاه مه از آن سوی هند، از کوهی که در میانه دریای «فراخ كرت» جای دارد، برخیزد.

       33

از پس آن مه، پیکر ابرها نمایان گردد و باد نیمروز آنها را به سویی که «هوم» شادی بخش و جهان افزای از آن میگذرد، براند. آنگاه باد چالاک مزدا آفریده ابر و باران و تگرگ را به سوی گستزارها و خانمانهای هفت کشور براند.

          34

اي « سپيتمان زرتشت »! «اپم نپات» به دستیاری باد چالاک و «فر» نهفته در آب و «فروهر» های پاکان به هر یک از سرزمینهای جهان بهره ویژه ئی از آب ببخشد.

  (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)

    کرده هفتم 

    35

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که به هنگام سپیده دم درخشان از راهی دور از باد به جایگاهی که از بخشندگان پیمان نهاده شده است، بدان جایگاه پیمان نهاده پر آب، روان گردد؛ برای خواست «اهورامزدا»؛ برای خواست «امشاسپندان».

(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود) 

   کرده هشتم 

36

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که هنگام بسر آمدن سال، فرمانروایان خردمند، جانوران آزاد که در کوهساران بسر میبرد و درندگان بیابان نورد، همه چشم براه برخاستن اویند. ستاره ئی که با سر بر زدن خویش برای کشور، سالی خوش یا سالی بد ببار آورد. آیا سرزمینهای آریائی از سالی خوش برخوردار خواهند شد؟

 

                  (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)

  کرده نهم      

  37

       (بند ششم در اینجا باز خوانده می شود)

  38

آنگاه آفریدگار «اهورامزدا» نیروئی شگرف بدان تیر «آرش» بخشید و امشاسپندان و مهر – دارنده دشتهای فراخ – راهی برای او آماده ساختند. «آشی» نیک و بزرگ و «پارندی» سوار بر گردونه ئی سبک و چست، از پس آن تیر روان شوند تا بدان هنگام که در کوه «خوانونت» فرود آمد و بر زمین نشست.  

(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)  

  کرده دهم 

     39

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که بر پریان چیره شد و آنان را شکست داد، پریانی ؛ که «اهریمن» برانگیخت به امید آنکه همه ستارگان در بر دارنده نطفه آب را از کار باز دارد. 

40

«تشتر» پریان را شکست داد و از دریای «فراخ كرت» دور ساخت؛ آنگاه ابرها فراز آمدند و آبهائی که سالی خوش در پی دارند روان گردیدند. سیل باران پرشتاب و آبهای جوشان و خروشانی که در روی هفت کشور پراکنده گردد، در این ابرهاست. 

     (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود) 

      کرده یازدهم

        41

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که آبهای ایستاده و روان و چشمه و جویبار و برف و باران همه شیفته اویند.                   42

کی «تشتر» شکوهمند برای ما سر بدر خواهد آورد؟ کی چشمه های آب سترک تر از شانه اسبی روان خواهد گردید؟ کی چشمه ها به سوی کشتزارهای زیبا و دشتها و پایگاه ها رو خواهد آورد و ریشه گیاهان را از تری نیرومند خویش بهره مند خواهد ساخت؟

                     (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود) 

کرده دوازدهم

     43

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که با آب جهنده خویش بیم و هراس از دل آفریدگان فرو شوید. «تشتر» توانا اگر بستایند و گرامی دارند و خشنود سازند و خوشامد گویندش، بدین گونه جهانیان را درمان بخشد.   

                    (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)

کرده سیزدهم

   44

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که «اهورامزدا» او را به سروری و نگاهبانی همه اختران بر گماشت؛ چنان که « زرتشت » را سروری و نگاهبانی مردمان. ستاره ئی که «اهریمن» و جاودان و مردمان جادو و دیوان، آسیب و گزندی بدو نتواند رساند.  

(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)

کرده چهاردهم

45

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که «اهورامزدا» هزارگونه چستی به وی بخشید، ستاره ئی که در میان ستارگان در بر دارنده نطفه آب تواناترین ستارگان است و با آن دیگر ستارگان در فروغ پرواز میکند.                                                                                                 46

ستاره ئی که به پیکر اسب سپید زیبائی با گوشهای زرین و لگام زرنشان ا زهمه خلیجها و رودها و جویهای زیبای دریای «فراخ كرت» آن دریای نیرومند و ژرف و خوش دیدگاه که آبش سرزمین گسترده ئی را فرا گرفته است – دیدن کند. 

  47

اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه سیلاب پاک کننده و درمان بخش از دریای «فراخ كرت» سرازیر شود . این آب را «تشتر» توانا به سرزمینهای بخش کند که مردم آن وی را ستوده و گرامی داشته و خشنود ساخته و خوشامد گفته باشند. 

                                     (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)          

                 کرده پانزدهم  

    48

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که همه آفریدگان «سپندمینو» : آنها که در زیر زمین بسر میبرند، آنها که در روی زمین زیست میکنند، آنها که در آب زندگی میکنند، آنها که در خشکی بسر میبرند، آنها که پرنده اند ، آنها که خزنده اند آنها که کنامی آزاد دارند و آنها که در جهان زبریینند و از آفرینش بی آغاز و انجام «اشا» بشمار میآیند، همه شیفته دیدار اویند.

  (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)  


  کرده شانزدهم   

  49

«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم؛ آن تیمار خوار نیرومند و کاردان و فرمانروا را که با هزار خواسته آراسته است. «تشتر» به کسی که او را خشنود سازد، به رایگان خواسته های فراوان بخشد.                                                                                                 50

اي « سپيتمان زرتشت »! من که «اهورامزدا» هستم ستاره «تشتر» را در شایستگی ستایش، در برازندگی نیایش، در سزاواری برای گرامی داشتن و خشنود ساختن و در شایسته بودن برای درود و آفرین برابر با خود بیافریدم.

     51

برای پایداری در برابر دیو خشکسالی و شکست دادن او و چیره شدن بر او و دشمنی او را بدو از گردانیدن – آن دیو خشکسالی که مردم هرزه درای آورند سال نیکش مینامند.                                                                                                 52

اي « سپيتمان زرتشت »! من بویژه ستاره «تشتر» را در شایستگی ستایش، در برازندگی نیایش، در سزاواری برای گرامی داشتن و خشنود ساختن و در شایسته بودن برای درود و آفرین برابر با خود بیافریدم.

   53

   (بند پنجاه و یکم در اینجا باز خوانده می شود)

  54

وگرنه دیو خشکسالی در هر روز و شب، از اینجا و آنجا سر میزد و نیروی زندگی جهان خاکی را یکسره در هم میشکست. 

        55

آری  «تشتر» شکوهمند، آن دیو را به بند کشد و با زنجیر دورویه و سه رویه و چند رویه از هم ناگسستنی ببندد؛ چنان که گوئی هزار مرد از نیرومندترین مردان، یک مرد تنها را به بنددر کشدند.                                                                                                 56

اي « سپيتمان زرتشت »! اگر در سرزمینهای آریائی برای «تشتر» شکوهمند ستایش و نیایش شایسته بجای آورند – ستایش و نیایش که به آیین بهترین راستی باشد و «تشتر» را شایسته ترین ستایش نماید سپاه دشمن بدین سرزمینها پای نتواند نهاد و گردونه های لشکر دشمن و درفشهای برافراشته آنان در این مرز و بوم ها پدیدار نخواهد گردید و سیل و بیماری بدین کشورها راه نخواهد یافت.                                                                                                 57

« زرتشت » از «اهورامزدا» پرسید؟ ای «اهورامزدا»! کدام است آن ستایش و نیایش برازنده  «تشتر» شکوهمند که به آیین بهترین راستی است؟

    58

«اهورامزدا» در پاسخ گفت: سرزمینهای آریائی باید برای  «تشتر» شکوهمند،  «زور» پیشکش آورند و  «برسم» بگسترانند و گوسپندی یک رنگ سپید یا سیاه یا رنگی دیگر – برای او بریان کنند.

  59

از آن پیشکش نباید به راهزن و زن بدکاره و نابکاری که  «گاثاها» نمیسراید و برهم زن زندگی و دشمن دین اهورائی « زرتشت » است، بهره ئی برسد،  «تشتر» شکوهمند چاره و درمان خویش را از مردمان برگیرد.                                                                                                 60

از آن پیشکش نباید به راهزن و زن بدکاره و نابکاری که  «گاثاها» نمیسراید و برهم زن زندگی و دشمن دین اهورائی « زرتشت » است، برسد،  «تشتر» شکوهمند چاره و درمان خویش را از مردمان برگیرد.                                                                                                 61

آنگاه سیلااب به سرزیمینهای آریائی  را فرا گیرد و سپاه دشمن بدین مرز و بومها درآید  و آنها را فرو کوبد و در هم شکند . پنجاهها صدها، صدهاهزار، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.                                                                 (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)                                                                                                 62

« زرتشت » بزرگ از روی راستی برگزیده، آن سرور مینوی است که در گنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد «مزدا» از آ کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است. به  «تشتر»شکوهمند و  «ستویس» توانای مزدا آفریده، پدید آورندگان آب، درود میفرستم. راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است. بهروزی از آن کسی است که راست کردار و خواستار بهترین راستی است.

                                                                                                66
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
كرده هفدهم
   67
(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
68
 « جاماسب» هنگامي كه ديد لشگر « ديويسنان» دروغ‌پرست از دور آرايش زرم گرفته پيش مي‌آيد،  صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفند، پيشكش «اناهيتا» كرد...        
     69
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه به اندازه همه ديگر آريائيان از يك پيروزي بزرگ بهره‌مند گردم.                                                                                                 70
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
 (بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
كرده هيجدهم
 71
(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)

 72
« اشوزد نگهه» پسر « پورودذاخشتي» و « اشوزدنگهه» و « ثريت» پسران « سايوژدي» در نزد ايزد بزرگ و سرور درخشنده ودارنده اسب تندرو « اپم نپات»  صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...
             73
 و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانيم بر تورانيهاي « دانو»،  و بر « كر»، و « ور» از خاندان « اس بن» و رب « دورا كئت» در پهنه رزم گيتي پيروز و چيره گرديم. 
        74
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
 كرده نوزدهم
  75
 (بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
   76
« ويستئورو» از خاندان « نوذر» در كرانه رود« ويتنگوهئيتي» براي «اناهيتا» پيشكش آورد، در حاليكه با سخن راستين زير لب ميگفت: 
                       77
اي « اردويسوراناهيتا»! از روي راستي مي‌گويم كه من به شماره موهاي سر خويش از « ديويسنان» به خاك افكندم؛ پس تو اكنون رباي من گذري خشك از رود « ويتنگوهئيتي» پديد آور!
                   78
آنگاه « اردويسوراناهيتا» بسان دوشيزه‌ئي زيبا، برومند، خوش‌اندام، بلند بالا، آزاده و پاك دامان، كمر بر ميان‌بسته و كفشهاي زرين در پا كرده و با زيورهاي  فراوان آراسته، روان گشت. يك رشته از اب را از رفتن باز داشت و ديگر رشته‌ها را به خود واگذاشت و بدين سان گذري خشك از رويد « ويتنگوهئيتي» پديد آورد.                                                                                                 79
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
كرده بيستم
   80
(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
  81
« يوايشت» از خاندان « فريان» در جزيره موج‌شكن « رنگها»   صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...
                          82
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بر « اختيه» نيرنگ باز خيره‌سر چيره توانم شد و به پرسشهاي او – نودونه پرسش دشوار كه به آهنگ ستيزه و دشمني از من ميكند- پاسخ توانم گفت. 
 83
 « اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا مي‌سازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
كرده بيست و يكم 
  84
(بند يكم در اينجا باز خوانده مي‌شود)
  85
 «اهورامزدا» نيك كنش فرمان داد: اي « اردويسوراناهيتا»! از فراز اختران به سوي زمين آفريده «اهورا» روانه شو و ديگر باره‌بدين جا بازگرد! اي « اناهيتا»! بايد فرمانروايان دلير و نامداران كشور و پسران ايشان ترا نيايش بگزارند.
                                                                                                86
اي « اناهيتا»! بايد رزم آوران و دليران از تو اسب تيزتك و دسترس يافتن به « فر» ايزدي را خواستار شون و پيشوايان پارسا
آذرمهر بازدید : 66 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

 

دفتر دوم

يسنا

 

در سرآغاز « گاثاها» سخني از « يسنا » گفتيم و در اينجا نيز به آوردن يادداشتهاي كوتاهي كه خواننده را با اين بخش از « اوستا » اشنا سازد بس ميكنيم.

« يسنا » يكي از كهن‌ترين بخشهاي نامه مينوي « اوستا » ست كه هفتاد و دو بخش دارد و هر يك از بخشها در اوستا « haiti »   و در پهلوي و فارسي « هات » يا « ها » ميگويند.

گفتيم كه « گاثاها»هفده هات از هفتاد و دو هات  « يسنا »ست كه چون زبان آن شعر و سراينده آن « زرتشت » است همواره از آنها جداگانه نام برده‌اند.

ازهفده هات « گاثاها» و بندهاي هريك، در آغاز اين دفتر سخن گفتيم و خود « گاثاها»  را نيز به نگارش در آورديم و در اين جا ديگر نيازي به باز گفتن آن نيست.

از پنجاه و پنج هات بازمانده « يسنا » نيز هفت هات (35-41) را « haptang haiti » گويند و از آنها جداگانه نام برند زيرا در زبان همانند « گاثاها» است جز آنكه نثر است و گمان ميرود در زماني نزديك به زمان نگارش « گاثاها» نوشته شده است.

برخي از پژوهندگان، هات چهل و دوم را نيز دنباله اين هفت هات به شمار ميآورند اما زبان و موضوع آن با هفت هات يكسان نيست و بايد زمان نگارش آنرا پس از دوره نوشتن هفت هات دانست.

اين هشت هات (35-42) در ميان هات 34 (پايان « اهونودگات » ) و هات 43 (آغاز « اشتودگاثا ») فاصله است.

همچنين هات 52 در ميان چهارمين و پنجمين گاثا جاي گرفته و « هوشيام » نام دارد و نيايشي است كه در هنگام بامداد ميخوانند.

موضوع هاتهاي « يسنا » ستايش و نيايش « اهورامزدا »، « امشاسپندان » ، « ايزدان » و ديگر آفريدگان نيك اهورائي است.

ما از ميان پنجاه و پنج هات « يسنا » يه هات 9و10و12را برگزيديم و در اين دفتر به نگارش درآورديم. موضوع اين سه هات داستاني‌تر و شيرينتر و براي خواننده‌ئي كه بخواهد گزيده‌ئي از « اوستا » بخواند، دل‌انگيزتر از ديگر هاتهاي « يسنا »ست.

در هاتهاي 9و10 « هوم» (Haoma) گياه مقدسي كه از فشرده آن نوعي آشاميدني پديد ميآورند و در جشنها و نيايشهاي ديني مانند شراب مينوشيدند، موضوع گفتگوست.

پيش از اين ديديم كه « زرتشت » خود در « گاثاها» آشام « هوم» را نكوهش كرده است اما از آنجا كه پس از وي در ميان پيروانش گرايشي به بسياري از كردارهاي باستاني پديد آمد و بسياري از آن كردارها را به دين وي درآورند، « هوم» نيز نه تنها از نكوهش رهائي يافت بلكه مورد ستايش و نيايش فراوان نيز قرار گرفت و از وي بسان ايزدي توانا خواستار ياري و پاسداري شدند.

آنچه بيش از هر چيز در نگارش اين دو هات به چشم ميخورد زبائي و خيال‌انگيزي شاعرانه آن و ذوق لطيف و سرشار از شور و شوق سرايندگان آنست و اين خود براي خواننده‌ئي كه پس از سده‌هاي دراز با اين نوشته كهن روبر ميشود و به شيوائي سخن و زيبائي انديشه نگارندگانش پي مبرد، بسي شادي‌انگيز و غرورآور است.

در هات 12 يك تن از پيروان آيين « مزدا » فرمانبرداري و پيروي و پاكدلي خود را باز ميگويد  و براي آنكه در راه نيك و خوش سرانجام پاكي و راستي گامي استوار داشته باشد، سوگند ياد ميكند.

در اينجا سخن همه از ستايش پاكي و راستي و زيبائي و زندگي و آزادگي و نكوهش پليدي و دروغ و زشتي و خشم و كين است. مرد « مزدا پرست » به زبان رسا باز ميگويد كه انديشه و گفتار و كرداري نيك دارد و پيوند خويش را با همه ديوان و ناپاكان و دروغ‌زنان ميگسلد. او با دلي پاك ميگويد كه آزادي و جان و دارائي كسان را گرامي خواهد شمرد و با مردمان جز به نيكي و پاكي رفتار نخواهد كرد.

« مزدا پرست » به آييني باور دارد كه آبها و گياهها و زمين و آسمان و آدميان و چارپايان را ارج مي‌گذارد و هيچ آفريده نيكي را بيهوده و پليد نميداند.

سرانجام در پايان اين هات مي‌بينيم كه مرد « مزداپرست » در جهان سه هزار سال پيش از اين به آييني باور دارد كه افزار رزم را به يك سو نهاده و آهنگ دل‌انگيز آشتي را در ميان آفريدگان « مزدا » سرداده است.

خواندن اين هات براي دريافت چگونگي انديشه نياگان ارجمند ما درباره آييني كه بايد در زندگي بدان باور داشته باشند، بسيار سودمند است.

در پايان اين يادداشت بد نيست اندكي نيز از واژه « يسنا » گفتگو كنيم:

در « اوستا » yasna و در « سنسكريت » yajnaو در پهلوي yazasn به معني ستايش و پرستش است. ريشه يا مصدر اين واژه در « اوستا » yaz و در  « سنسكريت » yaj  و در پارسي باستان yad و در پارسي باستان yad و در پهلوي yastan يا yazitan است.

در فارسي از ريشه اين ماده  « يزد » و  « ايزد » و  « ايزدان » ( كه جمع « يزد » = « ايزد » است اما به صورت مفرد بكار ميرود) باز مانده است.

همچنين واژه « جشن» از yasna اوستائي مايه گرفته زيرا جشنهاي بزرگ ايران همه ديني بوده و معني ستايش و پرستش ديني داشته و اين واژه كه بعدها به معني هر سور و عيد و بزمي بكار رفته، بازمانده آن روزگاران است.

در جزو بسياري از نامهاي ويژه ايرانيان و نامهاي سرزمينها نيز چيزي از ريشه « يسنا » ديده ميشود كه در « يزدگرد » و « يزدخواست » و « يزدآباد » و جز آن.

  يسنا. هات . 9

 1

بامدادان كه « زرتشت » آتشدان را پاك ميگرد و مي ‌آراست و سرود ميخواند ، « هوم » به نزد وي آمد. « زرتشت » از وي پرسيد:

كيستي اي مرد كه با جان درخشان و جاودانه خويش به نيكوترين پيكري كه در سراسر جهان خاكي ديده‌ام در برابر ديدگانم نمودار گشتي؟

2

« هوم» درو دارنده مرگ پاسخ گفت:

اي « زرتشت»!

من « هوم» پاك دور دارنده مرگم. مرا فرا چنگ‌آور و براي آشاميدن آماده‌ساز!

اي « سپيتمان»!

مرا ستايش كن آنچنان كه از اين پس « سوشيانت» مرا خواهند ستود.

3

« زرتشت» گفت:

درود بر تو اي « هوم»!

آنكس كه نخستين بار در جهان خاكي ترا آماده ساخت كه بود و كدام پاداش و نيك‌بختي به وي رسيد؟

« هوم» پاك دور دارنده مرگ پاسخ گفت:

نخستين بار « ويونگهان» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيك‌بختي بدو رسيد كه داراي پسري شد: « جمشيد»، آن دارنده گله و رمه خوب و شكوهمندترين كسي كه در ميان مردمان زائيده شده؛ آن كه چشمي خورشيد سان داشت؛ آنكه در هنگام شهرياري خويش جانوارن و مردمان را بي‌مرگ و آبها و گياهان را نخشكيدني و خوردنيها را نكاستني ساخت.

  5

در هنگام شهرياري « جم» دلير، نه سرما و نه گرما، نه پيري بود و نه مرگ و نه رشك ديو آفريده. پدران و فرزندان همه پانزده ساله مينمودند.

  6

« زرتشت » ديگر باره پرسيد:

اي « هوم»!

كدامين كس بار ديگر در جهان خاكي ترا آماده ساخت و كدامين پاداش و نيك‌بختي بدو رسيد؟

7

« هوم» پاك مرگ‌زداي پاسخ گفت:

دومين بار « آتبين» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيكبختي بدو رسيد كه داراي پسري شد « فريدون» نام از خاندان توانا.

8

كسي كه « اژي‌دهاك» سه پوزه سه سر شش چشم- آن دارنده هزارگونه چالاكي، آن ديو بسيار نيرومند دروغ، آن آسيب جهان و زورمندترين ديو دروغي را كه « اهريمن» براي گزند جهان خاكي و مرگ « راستي» پديد آورد- فرو كوفت و كشت.

9

« زرتشت » سومين بار پرسيد:

اي « هوم»!

چه‌كس سومين بار ترا در جهان خاكي آماده ساخت و كدام پاداش و نيك‌بختي به وي رسيد؟

 10

« هوم» پاك مرگ‌زداي پاسخ گفت:

سومين بار « اترت» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيك‌بختي بدو رسيد كه داراي دو پسر شد: « اورواخشيه» و « گرشاسب»- يكمين داوري دادگستر و دومين پهلواني زبردست و جواني با گيسوي بلند و گرزي گران.

  11

كسي كه اژدهاي شاخدار، آن زهرآلود زرد رنگ كه زهر زردگونش به بلندي يك نيزه روان بود، آن فرو برنده مردان و اسبان را فرو كوفت و كوشت.

« گرشاسب» به هنگام نيمروز بر پشت آن اژدها در ديگي آهنين چاشت مي‌پخت. آن زيانكار كه از تف آتش عرق ميريخت، ناگهان از زير ديگ فراز آمد و آب جوشان را بپراكند. « گرشاسب» مردمنش به كناري شتافت.

 12

« زرتشت » چهارمي بار پرسيد:

اي « هوم»!

كدام كس چهارمين بار ترا در جهان خاكي آماده ساخت و كدام پاداش بدو داده شد و چه نيك بختي به وي رسيد؟

 13

« هوم» پاك دور دارنده مرگ پاسخ گفت:

چهارمين بار « پوروشسب» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيك‌بختي بدو ارزاني شد كه تو از براي وي پا به جهان گذاشتي: تو اي « زرتشت » پاك، از خاندان « پوروشسب» دشمن ديوان و دارنده آيين راستين.

 14

اي « زرتشت » ! اي در اي « ايران‌ويچ » نام‌آور!

تو نخستين بار نيايش « اهون وئيريه » ... را چهار بار بادرنگي كه بايد ، بسرودي و نيمه دوم را بلند آهنگ تر برخواندي.


15

اي « زرتشت »! اين نيرومندترين، دليرترين، كوشاترين، شتابان‌ترين و پيروزترين آفريده مينوي! تو همه ديوان را كه پيش از اين بسان مردمان بر روي زمين ميگشتند در زمين نهان كردي.

  16

« زرتشت » گفت:

درود به « هوم»: « هوم» نيك، « هوم» خوب و راست آفريده  شده، آن درمان بخش خوش‌اندام خوب‌كنش، آن پيروزگر زردگون نرم شاخه كه چون بنوشدنش بهترين آشام و بهترين راه جوي روان است.

 17

اي « هوم»! زرين! بر تو فرو ميخوانم:

- از تو خواستار دليري و پيروزي و درستي و درمان و افزايش و و بالندگي و نيرومندي تن و فرزانگيم تا بسان شهرياري كامروا به جهان درآيم و در هم شكننده ستيزه و شكست دهنده دروغ باشم.

 18

اي « هوم» زرين!

خواستارم مرا ياري كني تا ستيزه بدخواهان را چه از ديوان و مردمان و چه از جاودان و پريان و ستمكاران و « كوي»ها و « كرپن»ها و زيانكاران و گمراه كنندگان دو پا و گرگان چهارپا و لشكر گسترده دشمن – كه به فريب تاخت آورد- در هم شكنم و فرو كوبم.

 19

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين نخستين بخششم:

- بهشت پاكان، آن فراخناي روشن و جايگاه آسايش و رامش را.

از تو خواستار اين دومين بخششم:

- تندرستي و نيرومندي تن را.

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين سومين بخششم :

- زندگي ديرپاي جان را.


20

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين چهارمين بخششم :

- من كامروا و دلير و خرسند به فراخناي جهان درآيم و در هم شكننده ستيزه و شكست‌دهنده دروغ باشم.

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين پنجمين بخششم .

- من پيروزمند و شكست دهنده از كارزار به فراخناي جهان درآيم و درهم شكننده ستيزه و شكست دهنده دروغ باشم.


21

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين ششمين بخششم :

- نخستين بار ما از دزد و راهزن و گرگ بوي بريم. هيچكس پيش از ما بوي نبرد. هميشه ما از پيش بوي بريم.

 22

« هوم» به دليراني كه در پهنه كارزار اسب ميتازند، زور و نيرو بخشد.

« هوم» به زنان زاينده، پسران نامور و فرزندان پارسا دهد. « هوم» به آنان كه به داخواه، آموزش آيين راستين را پذيره شوند پاكي و فرزانگي بخشد.

 23

« هوم» به دوشيزگاني كه ديرزماني شوي ناكرده مانده باشند چون از او خواستار شوند- شوهري پيمان‌شناس بخشد.

 24

« هوم» بود كه « كرساني» را از شهرياري برانداخت- آنكه از آزمندي بر شهرياري خود بيم داشت و ميناليد و ميگفت: از اين پس پيشواي دين در سرزمين من براي گستردن آيين نگردد.

آنكس كه ميخواست همه شور به پيش رفتن را در هم شكند و بميراند.


25

خوشا به تو اي « هوم» كه از نيروي خويش شهرياري كامروائي.

خوشا به تو كه بسيار سخنان راست گفته داني.

خوشا به تو كه از پرسيدن سخنان راست گفته بي‌نيازي.

 26

اي « هوم»!

نخستين باز « مزدا » كمر ستاره نشان مينوي دين پاك « مزديسنا » را براي تو فراز آورد. بدين سان هماره كمر برميان بسته بر ستيغ كوه پناه و نگاهدار گفتار ايزدي هستي.

 27

اي « هوم»! اي بزرگ خانمان! اي بزرگ‌ده اي بزرگ‌شهر! اي بزرگ كشور! اي در پارسائي دانشور!

نيرو و پيروزي و گشايش بس رهائي بخش ترا براي تن خويش خواستارم.

 28

كين كينه‌ورز را از ما دور كن و منش خشمگين وي را بگردان!

هر آنكس كه در اين خانه، در اين ده، در اين شهر و در اين سرزمين گناه ورزد و او را از پا برگير و هوش وي را تيره ساز و منش او را در هم شكن!


29

آنكس كه به منش و پيكر ماكين ورزد با دوپا فرانتواناد رفتن! با دو دست كاري نتواناد كردن! با چشمان زمين مبيناد! با چشمان جانور مبيناد!


30

اي « هوم» زرين!

به پيكار اژدهاي زرد شهمگين، كه پيكر پارسا را نابود ميكند، رزم‌افزار برگير!

اي « هوم» زرين!

به نبرد راهزن نابكار خنخوار آزار رسان، كه پيكر پارسا را نابود ميكند، رزم‌افزار برگير!

  31

اي « هوم» زرين!

به ستيزه فرمانرواي دروغ‌پرستان ستمكار، كه با غرور سربرافراز و پيكر پارسا را نابود كند، رزم‌افزار برگير!

اي « هوم» زرين!

به رزم گمراه‌كننده ناپاك و تباه‌كننده زندگي، كه گفتار اين آيين در ياد دارد اما در كردار نياورد و پيكر پارسا را نابود كند، رزم‌افزار برگير!

 32

اي « هوم» زرين!

به جنگ زن روسپي جادوگر مردباره- كه گناهكاران را پناه دهد، كه منش وي بسان ابري در برابر باد لرزان است، كه پيكر پارسا را نابود ميكند- زرم‌افزار برگير!

اي « هوم» زرين!

به ستيزه هر آنكس كه پيكر پارسا را نابود ميكند، رزم‌افزار بر گير!

 يسنا. هات . 10

 1

ديوان و ماده ديوان از اينجا دور روند!

« سروش» نيك در اين جا پايا ماند!

« ارت» نيك در اينجا – در اين خان و ماني كه از آن « اهورا » و « هوم » راستي پرور است- بسر برد و آرام گزيند!

 2

اي خردمند!

زيرين بخش هاون ترا كه شاخه « هوم» را فرا گيرد، با « باژ» ستايش ميكنم.

اي خردمند!

زيرين بخش هاون ترا كه شاخه « هوم» را با زور بازوي مردانه در آن فرو كوبم ، با « باژ» ستايش ميكنم.

  3

اي « هوم»!

ابر و باران را كه پيكر ترا به فراز كوه بروياند، ستايش ميكنم.

چكاد كوهي را كه تو بر فراز آن ميروئي ستايش ميكنم.

  4

اي « هوم»!

زمين فراخ و بخششگر در بردارنده ترا ستايش ميكنم.

سرزميني را كه تو- بسان برازنده‌ترين گياهان خوشبو و خوب « مزدا »- از آن ميرئي ستايش ميكنم.

اي « هوم»! اي سرچشمه راستي!

بر فراز كوه بروي و در همه جا ببال!

 5

اي « هوم»!

از آفرين و نيايش من در سراسر ريشه‌ها و ساقه‌ها و شاخه‌ها ببال!

 6

اگر « هوم» را ستايش كنند، برافزايد.

مردي كه « هوم» را ستايش كند. پيروز شود.

كمترين فشرده، كمترين نوشابه وكمترين ستايش « هوم» براي كشت هزار ديوبس است.

 7

در آن خانه كه « هوم» را بياورند و ترانه درمان بخشي و درستي و چاره‌گري آنرا براي خانواده و دودمان بسرايند، هر آن آلودگي كه پديدار شده باشد بزودي نابود گردد.

  8

آري همه مي‌ها را خشم خونين رزم‌افزار در پي است جز مي « هوم» كه رامش راستي به همراه دارد و مستي آن سبك است.

آنكسان كه « هوم» را چون نوباوه خويش نوازش كنند، « هوم» خود را براي آنان آماده ميسازند و به تنشان درمان مي‌بخشد.

 9

اي « هوم»!

مرا از آن درمانهائي بخش كه تو خود از آنها درمان سازي.

اي « هوم»!

مرا از آن پيروزيهائي بخش كه تو خود از آنها دشمن را شكست دهي.

اي « هوم»!

خواستار آنم كه دوست و ستايشگر تو باشم. «اهورامزدا» يك  دوست و ستايشگر را بهتر خواند چنان كه «ارديبهشت» را.

  10

ترا اي دلير آفريده دادار، خداوند هنر بيافريد.

ترا اي دلير آفريده دادار، خداوند هنر بر چكاد البزر فرو نشاند.

 11

پس آنگاه مرغي پاك و كار آزموده ترا به هر كرانه بپراكند: در ميان ستيغهاي كوه او « اوپائيري سئن» و چكاد كوه « ستروسار» و ميان كوه « كوسروپت» و پرتگاه كوه « ويش‌پث» و دامنه كوه « سپيت‌گون»

 12

اي « هوم»!

از آن هنگام در اين كوهها پرشير و گوناگون و زرد رنگ ميروئي، درمانهاي تو با خوشي « بهمن » پيوسته است. اينك اي « هوم»! منش بدگوي را كه سرگزند من دارد از من بگردان و نابودسازد!

 13

« هوم» را نيايش مي‌گزارم كه منش بينوا را ، بسان توانگر، بزرگ كند.

« هوم» را نيايش ميگزارم كه منش بينوا را چندان بزرگ كند كه به آرزوي خود رسد.

اي « هوم» زرين آميخته به شير!

تو بدان كس كه از تو بهره‌مند گردد، مردان بسيار بخشي و او را پاكتر و خردمندتر سازي.

 14

آنان كه « هوم» نوشيده‌اند نبايد به دلخواه بسان « درخش كاويان» در جنبش باشند.

اي « هوم»!

آنان كه از تو مست گردند، بايد زنده دل پيش روند و ورزيده و كارپرداز باشند.

اي « هوم» راست و راستي پرور!

اين پيكر خوب رسته خود را به تو پيشكش ميكنم.

 15

كم و كاستي زن نابكار كوتاه خرد را كه به فريفتن « آتربان» و « هوم» انديشد، ناچيز انگارم. او خود فريفته شده است و يكسره نابود گردد.

- «هوم» بدان كس كه بخواهد آشام وي را خود بخورد و از بينوايان و مستمندان دريغ ورزد پسران نيك و پسراني كه توانند روزي « آتربان» شوند، نبخشد.

  16

تا روز پسين كه در ميان دو گوهر نبرد واپسين باشد، براي پنج چيز هستم و براي پنج چيز نيستم:

براي انديشه و گفتار و كردار نيك و فرمانبري و راستي هستم.

براي انديشه  گفتار و كردار زشت و نافرماني و دروغ نيستم.

 17

درود به «هوم» مزدا داده! «هوم» مزدا داده نيك است. درود به «هوم»! همه «هوم»ها را ستايشگرم؛ چه آنها كه بر فراز كوهها و چه آنها كه در ژرفاي دره‌ها ميرويد و چه آنها كه زنان چيده و در گوشه‌ئي نگاهداشته‌اند.

اي « هوم»!

ترا به زمين نيفكنم: ترا از جام سيمين به جام زرين ريزم زيرا كه تو شكوهنده و ارجمندي!

 18

اي « هوم»!

اينست سرودها و درودها و ستايشهاي تو.

اينست گفتار راست كه درستي آورد و پيروزي دهد و در برابر دشمن چاره و درمان بخشد.

 19

اي « هوم»!

اين همه از بهر تست اما براي من:

به تندي فرا رسد مستي تو!

روشن فرا رسد مستي تو!

سبك درآيد مستي تو!

«هوم»پيروزگر را با اين گفتار سرودني همواره ستايش كنند.

 20

درود به چارپايان! سخن خوش براي چارپايان! پيروزي براي چارپايان! خوراك و چراگاه از براي چارپايان! كشت و ورز براي چارپايان كه از براي ما خورش بپرورند!

 21

«هوم» زرين برگ را ستايش ميكنيم! «هوم» جهان افزاي را ستايش ميكنيم! «هوم» مرگ‌زداي را ستايش ميكنيم! همه «هوم»ها را ستايش ميكنيم!

اينك «فروهر» و پاداش «سپيتمان زرتشت» پاك را ستايش ميكنيم!

 يسنا. هات . 12

 1

من ديوان را نكوهش ميكنم!

من باز ميگويم كه مزداپرست و دشمن ديوان و پيرو آيين «اهورا» هستم.

من ستاينده و پرستنده «اهورامزدا» و «امشاسپندان» هستم.

من «اهورامزدا»ي نيك، خداوند نيكي، آن پاك شكوهمند را سزاوار نيايش ميدانم زيرا از اوست هر آنچه نيكوست، از اوست چارپايان؛ از اوست روشنائي؛ از روشنائي اوست كه جهان جامه شادماني در بر كرد.

 2

« سپندارمذ» نيك را برميگزينيم؛ باشد كه او از آن من شود!

من از دزدي و بدر بردن چارپايان روي ميگردانم!

من از زيان و ويراني رساندن به روستاي مزداپرستان روي ميگردانم!

  3

من آزادي رفت و آمد و آزادي خانه و كاشانه را براي هر آنكس كه با چارپايانش بر روي اين زمين بسر ميبرد، گرامي ميدارم.

به هنگام نيايش در برابر « زور» باز ميگويم:

از اين پس به زيان و ويراني روستاي مزداپرستان دست نيازم و آهنگ تن و جان كسي نكنم!

 4

من پيوند خويش را با ديوان زشت ناپاك بدسرشت وآفريده بگسلم!

من بستگي خويش را با آفريدگان دروغ و تباهي و زشتي رها سازم!

ديوان و پيروان ديوان، جاودان، جادوپرستان و همه آفريدگان گزند رساننده را رها كنم!

بدين سان بستگي خويش را با هر يك از دروغ‌پرستان آزار دهنده در انديشه و گفتار و كردار فرو گذارم!

 5

«اهورامزدا» به «زرتشت» چنين آموخت – در آن هنگام كه «مزدا» و «زرتشت» با هم سخن مي‌گفتند، در همه گفت و شنيدها و همه انجمنها «اهورامزدا» به «زرتشت» چنين آموخت.

 6

اينچنين، اينچنين كه «زرتشت» بستگي با ديوان را فرو گذاشت در همه گفت و شنيدها در همه انجمنها، در آن هنگام كه با «مزدا» سخن مي‌گفت- من نيز كه يك مزداپرستم بستگي با ديوان را فرو ميگذارم!

 7

من آييني را باور دارم كه به آبها، به گياهها، به چارپايان خوب ارج ميگزارد.

آييني را كه ميگويد:

«اهورامزدا» چارپايان و مردان پاك را بيافريد.

آيين «زرتشت» را ، آيين «كي‌گشتاسب»را، آيين «فرشوشتر» و «جاماسب» را، آيين هريك از «سوشيانت»هاي راستي پرور پاك را.

من كه يك مزداپرستم، اين آيين راستين را باور دارم.

  8

من به زبان رسا باز ميگويم كه مزداپرست و زرتشتيم و اين آيين را باور دارم.

من انديشه و گفتار و كردار نيك را باور دارم.

 9

من دين راستين «مزديسنا» را باور دارم كه جنگ را براندازد و زرم‌افزار به گوشه‌ئي نهد.

دين پاكي كه در ميان هم دينهائي كه هست و خواهد بود بزرگترين و بهترين و زيباترين دين است؛ دين اهورائي زرتشتي.

همه چيزهاي نيك را سزاوار « اهورامزدا» ميدانم .


برگرفته شده از کتاب اوستا نوشتهجلیل دوستخواه_چاپ اول در سال1343

آذرمهر بازدید : 146 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

دفتر يكم

گاتاها
 

 « گاثاها» يا سرودهاي « زرتشت» كهن‌تيرن بخش « اوستا» ست. اين بخش خود پاره‌ئي از « يسنا» ست كه چون سروده خود « زرتشت» پيامبر مزديسناست ويژگي‌ دارد و همواره جداگانه از آن نام برده و در دفتر جداگانه نوشته‌اند. از آن گذشته « گاثاها» شعر است و زبان آن با زبان ديگر بخشهاي « اوستا» و ديگر پاره‌هاي « يسنا» در آهنگ و در واژه‌ها و شيوه نگارش يكسان نيستند و بسي كهن‌تر از آنهاست. هريك از بخشهاي « يسنا» را يك « ها» يا « هات» مينامند و « گاثاها» هفده هات از هفتا و دو هات « يسنا» را در بردارد. هر يك از هاتهاي « گاثاها» داراي چندين بند است و از روي شماره و وزن شعرهايي كه در اين بندها آمده، آنها را به پنج دسته بخش كرده‌اند و هر دسته يك « گاثا» خوانده ميشود و نام خداگانه دارد. نام هر يك از پنج سرود « گاثاها» از نخستين واژه‌ئي كه آن « گاثا» بدان آغاز ميشود گرفته شده است جز « گاثا» يكم (اهونود) كه نامش از نيايش « يتااووئيريو...» كه روزي در سر اين « گاثا» جاي داشته و اكنون در پاره 13هات 27 « يسنا» جاي دارد گرفته شده. واژه « گاثا» در « اوستا» Gatha و به مهني « سرود» است. در زبان سنسكريت نيز اين واژه به همين صورت و همين معني بكار رفته. در زبان پارسي ميانه (پهلوي) Gas و جمع آن Gasan است. در « ودا» نامه ديني برهنمان « گاثاها» شعرهائي است كه پس از گفتارهاي نثري آمده باشد. در نامه‌هاي ديني بودائيان نيز چنين است. از « گاثاها»ي « زرتشت» نيز پيداست كه دنباله گفتارها و اندرزهاي منثور بوده اما امروز از آن گفتارها چيزي در دست نمانده است و اگر برخي از بخشهاي اين سرودها بي‌آغاز يا بي‌انجام يا از هم گسيخته مينمايد از اين روست. گفتيم كه هريك از پنج سرود « گاثاها» داراي چندين « هات» و « هات» داراي چندين بند است. اينك شماره و چگونگي اين « هات»ها و بندها را با زمي‌نمائيم: 1- اهونو (گاثا) (ahunavad gatha) داراي هفت « هات» (يسنا هات 28-34) و صد بند است و هر بند آن سه شعر شانزده هجايئ دارد و درنگ ميان هجاها پس از هفتمين هجاست. (7+9) 2- استود گاثا (Ostavadgatha) داراي چهار « هات» (يسنا هات 43-46) و شصت و شش بند است و هر بند آن پنج شعر يازده هجايئ دارد و درنگ ميان هجاها پس از چهارمين هجاست. (4+7). 3- سپنتمدثا (sepantmadgatha) داراي چهار « هات» (يسنا هات 47-50) و چهل و يك بند است و هر بند آن چهار شعر يازده هجايئ دارد و درنگ ميان هجاها پس از چهارمين هجاست. (4+7). 4- وهوخشترثا (Vohuxstargatha) داراي يك « هات» (يسنا هات 51) و بيست و دو بند است و هر بند آن سه  شعر چهارده هجايئ دارد و درنگ ميان هجاها پس از هفتمين هجا يعني درست در ميان است. (7+7). 5- وهيشتوايشت ثا (Vahistoistgatha) داراي يك « هات» (يسنا هات 53) و نه بند است و هر بند آن چهار شعر دارد : دو كوتاه و دو بلند. الف- شعرهاي بلند، نزوده هجائي است و درنگ ميان هجاها يك‌بار پس از هفتمين هجا و بار ديگر پس از چهاردهمين هجاست (7+7+5). ب- شعرهاي كوتاه، دوازده هجائي است و درنگ ميان هجاها پس از هفتمين هجاست (7+5). از آنچه گذشت دانستيم كه شيوه بيان « گاتها» نوعي شعر است كه آنرا شعر هجائي مينامند. « زرتشت» پيامبر مزديسنا در اين سرودهاي دل‌انگيز و جاوداني به زباني شاعرانه و باشور و بلند نظري يك شاعر جهان‌بين و پاك‌سرشت اصول ايين بزرگ خويش را به كوتاهي هرچه تمامتر بيان مي‌دارد. خواننده « گاثاها» نمي‌تواند به همه گوشه‌هاي آيين « مزديسنا» بنگرد و همه‌چيز آنرا دريابد؛ اما مي‌تواند چشم‌انداز دلنواز پاكي و راستي و ازادگي را ببيند و به شوق آرميدن در سايه شاخسار پر بار آيين ايراني گام پيش گذارد و رهنوردي آغاز كند. « گاتها» كهن‌ترين دفتر يا ديوان شعر ايراني است كه از گيرودار هزار آشوب و توفان اهريمني و چنگال ديوان ناپاك و بدسرشت رهائي يافته و به يادگار به ما رسيده است. شعرهاي اين دفتر كهن سراسر ستايش پاكي و نيكي و ازادگي و بهروزي و شادكامي مردم است.



 اهوتودكاثا
 يسنا. هات . 28  

     
         
 1
اي « مزدا»! به هنگام نيايش با دستهاي برافراشته براي همه آفرينش « سپندمينو» خواستار رامش و پناه و شادمانيم . اي « ارديبهشت»! خواستار آنم كه « بهمن» و « گوشورون» را خشنود توانم ساخت.
                                                                   2
 اي « مزدا اهورا»! به دستياري « ارديبهشت»! كه به پاكان و نيكان گشايش دهد آبادي دو جهان خاكي و مينوي را به من كه با منش نيك به تو روي ميآورم، ارزاني دار.
                                                                   3
اي « ارديبهشت»! ترا و « بهمن» و « مزدا اهورا» و « سپندارمذ» را كه براي پاكان و دينداران، كشور جاوداني مينوي را بيارايد به شيوه وآيين سرود و درود مي‌گويم. آنگاه كه شما را به ياري خوانم مرا ياري دهيد.
                                                                    4
من برآنم كه به ياري « بهمن» روان مردم را نگاهباني كنم؛ چه از پاداش « مزدااهورا» براي كردار نيك، آگاهم. تا بدان هنگام كه تاب و توان دارم مردمان را به آيين راستين رهنمون خواهيم بود.
                                                                   5
كي فرا ميرسد آن روزي كه من بتوانم « ارديبهشت» و « بهمن» و بارگاه پر فر و شكوه « اهورا» و پيروان و فرمانبران « مزدا» را به ديدگان خود بنگرم؟ من بدين مهين گفتار، زيانكاران و ديوپرستان را به راه آورم تا به دين راستين بگروند. 
                                                                  6
اي « مزدا»! بيا منش نيك و بخشايش پايدار راستي از گفتار خويش به « زرتشت» ارزاني دار. اي « اهورا» پناه و ياور نيرومند و به ما بخش تا در ستيزه با دشمن چيره شويم .
                                                                   7
اي « ارديبهشت» بهره و پاداش و شادكامي منش نيك به « گشتاسب» ارزاني دار. اي « سپندارمذ»! خواهش و نياز او را برآور. اي « مزدا» اي پادشاه! به پامبر خويش يارائي آن ده كه سرود ستايش ترا روا كند.
                                                                    8 
 اي بهتر از تو بهتري خواستارم. اي « اهورا»ي با بهترين راستي دمساز! براي « فرشوشتر» دلير و براي خويش و براي هر آنكس كه او را ببخشائي، منش نيك هماره جاودان خواستارم.
                                                                   9
اي « مزدا اهورا»! اي « ارديبهشت» اي « بهمن» ! نبايد از براي اين منش نيك كه خواستار آنيم، شما را آزرده كنيم. بايد بكوشيم كه سرود و ستايش خويش را پيشكش شما سازيم. شمائيد كه پيش از همه، مردمان را كامروا ميسازيد و از جهان مينوي برخوردار ميكنيد.
                                                                    10
اي « مزدا اهورا»! آن داناياني را كه در راستي و منش نيك سزاوار شناختي، آرزو برآور و كامروا كن؛ چه ميدانم سخن و خواهش براي رستگاري نزد تو كارساز و سود بخش است.                                                                    11
اي « مزدا » چون من راستي و منش نيك را جاودان نگاه خواهم داشت، تو نيز با خرد خويش به من بياموز و به زبان خود بازگوي و مرا آگاه‌ساز كه جهان نخستين چگونه است.
 
يسنا. هات . 29   
1
« گوشورون » به بارگاه آفريدگار روي آورد و خروش برداشت و بناليد كه: « مرا به چه كار آفريديد؟ كيست آن كس كه مرا پديد آورد؟ خشم و ستم و سنگدلي و گستاخي و زور مرا به ستوه آورد! اي آفريدگار! مرا جز تو نگاهبان ديگري نيست؛ اينك بهروزي و شادكامي بر زيگران را به من ارزاني دار!»
                                                                                    2
 آنگاه، آفريدگار چارپايان از « ارديبهشت» پرسيد: « كدامين كسي را ميشناسي كه بتواند براي چارپايان چراگاه و كشتزاري سزاورا پديد آورد و از آنان پاسداري كند؟ چه كسي را براي نگاهباني چارپايان بر ميگزيني كه بتواند دروغ و خشم را باز دارد؟»
                                                                       3
« ارديبهشت» به آفريدگار پاسخ داد: « در جهان براي چارپايان نگاهبان بي‌آزار و آيين شناسي نيست! مردمان نمي‌توانند دريابند كه بايد با زيردستان رفتاري بسزا كنند. در ميان مردمان، نيرومندتر از همه آنست كه مرا بخواند و من به ياري او بشتابم...
                                                                      4
« مزدا » بهتر به ياد ارد كه پيش از اين مردمان و ديوان چه كردند و پس از اين چه خواهند كرد. داد پديدآوردن در جهان سزاوار « اهورا»ست و ما نيز چنان خواهيم كه او خواهد.»
                                                                   5
« اينك روان من و چارپايان بارور برآنند كه با دستهاي بر افراشته آفرين خوانيم و نيايش كنيم و از « مزدا» خواستار شويم: چنان كند كه از دروغ پرستان و ديوان به شبانان و پارسيان، آسيب و گزندي نرسد.»
                                                                   6
« مزدا اهورا»ي آيين‌شناس، خود با فرزانگي به « گوشورون» گفت: « براي چارپايان، پاسدار و نگاهباني از ميان ايشان نيست؛ چه آفريدگار، آنان را براي شبانان و برزيگران بيافريد تا روزيشان فراخ و زندگيشان خوش باشد.
                                                                    7
« مزدا اهورا»ي با راستي دمساز، در جهان از براي چارپايان فراخي روزي پديد آورد تا مردمان به فرمان وي از آنها بهره‌ور گردند. » آنگاه «گوشورون» روي به « بهمن» آورد و پرسيد: « اي «بهمن»! چه كسي را در ميان مردمان ميشناسي كه پاسدار چارپايان تواند بود؟»
                                                                   8
« بهمن» گفت: « يگانه كسي كه من مي‌شناسم كه آيين ما را پذيرفته «زرتشت سپيتمان » است. اي « مزدا »! اوست كه انديشه ما و دين راستين را در جهان بگستراند. از اين رو گفتاري دلپذير بدو داديم.»
                                                                   9
«گوشورون» بناليد كه: « چگونه بجاي شهرياري توانا كه آرزو منست، به آواي نارساي يك نگاهبان ناتوان دل‌خمش دارم؟ كي فرا خواهد رسيد آن هنگام كه مرا ياوري زيردست پديدار گردد؟»
                                                                   10
«زرتشت » گفت: « اي « اهورا»! اي « ارديبهشت»!  اي« بهمن»! چارپايان را نيرومند گردانيد و مرد توانائي را برآنها بگماريد كه بتواند خانمان خوب و رامش و آسودگي پديد آورد. اي « مزدا »! من نيز برآنم كه تو نخستين پديدآورنده چنين مردي هستي.
                                                                11
راستي و منش نيك و شهرياري كجاست؟ هان! اي مردم! مرا بپذيريد و آيين بزرگ مرا دريابيد تا راستي و منش نيك و شهرياريبه شما روي آورد. اي « اهورا»! اكنون براي پاسداري خواست تو برپاي ايستاده‌ام.»
 يسنا. هات . 30    
    1
 
اينك آنچه را كه هر مرد دانائي بايد به ياد بسپارد، براي آنان كه گوش شنوا دارند و خواستار شنيدنند باز مي‌گويد از ستايش و نيايش « اهورا» و آفرين « بهمن» سخن مي‌گويم. از رستگري و شادماني آنكس كه سخنم را خوب به ياد سپارد و بكار بندد سخن مي‌گويم كه به ديدار راستي و فروغ مينوي كامياب خواهد شد.
                                                                   2
پيش از فرا رسيدن روز رستاخيز آنچه را بهتر است با گوشهاي خويش بشنويد و دوگانگي ميان دو آيين (آيين « مزدا » و كيش « اهريمن » ) را با منش روشن باز شناسيد و دريابيد كه سرانجام گردش روزگار به سود ما پايان خواهد پذيرفت.  
                                                                   3
در آغاز دو گوهر همزاد در انديشه و گفتار و كردار نيك و بد پديدار شدند. در اين ميان، نيك انديشان گوهر راستين را برگزيدند و بدانديشان گوهر دروغين را .  
                                                               4
چون اين دو گوهر به هم رسيدند از گوهر نخستين، كاخ پرشوه هستي برافراشته شد و از دومين، سراي تيره نيستي بنيان گرفت. در پايان روزگار نيز دوستداران راستي و نيكي در بارگاه مينوي از بخشايش و فروغ « اهورا» كامياب خواهند شد و پيروان دروغ و بدي در دوزخ سياه و تيرگي اهريمني فرو خواهند افتاد.
                                                                   5
از اين دو گوهر آغازين، « سپندمينو» كه گوئي آسمان بي‌كرانه جامه‌ئي است رسا بر بالاي برازنده او و همه آنان كه شادمانه به آيين بهي در آيند و باكردار ستوده خويش « مزدا اهورا» را خشنود سازند، راستي و كردار نيك را برگزيدند و « اهريمن» دروغ پرور، دروغ و كردار بد را برگزيد.
                                                                   6
ديوان نيز بدي را از نيكي و دروغ را از راستي باز نشناختند و هنگامي كه با هم در گفت و شنود بودند، فريب در آنان راه يافت بد انسان كه منش بد را برگزيدند. آنگاه همه با هم باه ديو خشم روي آوردن تا به دستياري وي زندگي مردم را تباه كنند.
                                                                   7
كسي كه به گوهر راستي و نيكي بگرود، « شهريور» و « بهمن» و « ارديبهشت» و « سپندارمذ» او را ياري و استواري دهند و در كوشش در راه راستي و برانداختن دروغ، پشت و پناه وي باشند؛ چنان كه در روز پسين از آزمايش آهن سرافراز برآيد و در برابر دروغ پرستان، نخستين كسي باشد كه به سوي بهشت جاودان گام بردارد.
                                                                   8
اي « مزدا » ! در آن زمان كه هنگام بسزا رسيدن گناهكاران و دروغ‌ پرستان فرا ميرسد، « بهمن» كشور جاوداني مينوي ترا براي پاداش كساني كه در بر انداختن دروغ و بدي و پيروزي راستي و نيكي كوشيده‌اند ميگسترد و مي‌آرايد.
                                                                   9
اي « مزدا»! ما خواستاريم از آن كسان باشيم كه زندگي را دگرگون كنند. اي « ارديبهشت»! اي مهين فرشتگان! همراهي و ياوريتان را به ما ارزاني داريد؛ آنچنان كه انديشه‌ها هماهنگ بماند و دو دلي در ما راه نيابد و همگان نيك را از بد باز شناسند.
                                                                    10
آري در آن هنگام كه راستي پيروز گردد و دروغ شكست خورد؛ آنان كه نيكنامي جستند، به پاداشي كه بديشان نويد داده شده است در سراي نيك « بهمن» و « مزدا » و « ارديبهشت» به يكديگر بپيوندند.
                                                                      11
هان اي مردم! اگر آيين فرو فرستاده « مزدا » را دريابيد و از آسايش و رامش جاوداني پيروان راستي و نيكي  رنج و زيان ديرپاي دروغ پرستان آگاه شويد؛ آينده به كام شما خواهد بود.


     يسنا. هات . 31
1
اي « مزدا »! اي ميهن فرشتگان! به ياد فرمان شما سخناني را كه براي دروغ پرستان و تباه‌كنندگان جهان راستي تلخ و ناگوار و براي دلدادگان « مزدا » خوشايند و گوار است، باز خواهم گفت:
                                                                   2
هان اي مردم! چون شما خود راه راست را نتوانيد ديد و برگزيد « مزدا اهورا» مرا داور هر دو گروه (مزداپرستان و ديوپرستان) برانگيخت و به سوي شما فرستاد تا راه راست را به شما بنمايم و همه با هم زندگي را بر پايه دين راستين بسر بريم. « مزدا اهورا» خود مرا ميشناسد و گواه درستي آيين منست.
                                                                      3
اي « مزدا »! تو خود با زبان خويش سزايي كه در آيين راستي براي نيكوكاران و گناهكاران باز نهاده‌اي، برگوي تا بدانم و همه زندگان را به آيين پاكان و راستان فرا خوانم.                                                                     4
اي « بهمن»! هر آنگاه كه « ارديبهشت» و « مزدا » و « سپندارمذ » و « اشي » و همه ميهن فرشتگان به ياري خوانده شوند؛ براي خود خواستار يك شهرياري نيرومندم تا از پرتو فره و فزايش آن بر دروغ چيره شوم.
                                                                    5
اي « بهمن»! مرا از بهترين پاداشي كه از دين راستين به من خواهيد داد آگاه ساز تا دريابيم و به ياد سپارم كه چرا به من رشك مي‌برند. اي « مزدا اهورا»! مرا از آنچه خواهد شد و آنچه نخواهد شد بيا گاهان.                                                                    6
بهترين پاداش ارزاني آن خردمندي باد كه مرا از گفتار دين راستين درباره رسائي و جاودانگي كشور « مزدا» كه « بهمن» براي او خواهد بر افراخت آگاه سازد.
                                                                   7
 آن كه در آغاز به آراستن فردوس پر فروغ كه بهترين سرشت را داراست بينديشيد؛ كسي  است كه از خرد خويش آفريدگار راستي است. اي « مزدا»! تو فردوس را با نيروي مينوي خويش برافرازي. اي « اهورا»! تو در پايان زندگي گيتي نيز چناني كه در آغاز آفرينش بودي.
                                                                   8
اي « مزدا»! آ»گاه كه ترا به چشمان خود دريافتم، در نهاد خويش به تو انديشيدم: كه توئي نخستين و پسين هستي و پدرمنش نيك؛ كه توئي دادار درستين راستي؛ كه توئي داور كردارهاي جهان.
                                                                    9
اي اي « مزدا اهورا»! آنگاه كه به چارپايان آزادانه راه دادي تا به كشاورز گرايند يا به چادرنشينان پيوندند؛ « سپندارمذ» و خرد مينوي پديد آورنده چارپايان از آن تو بود.
                                                                    10
 پس چارپايان از آن ميان، كشاورز گله‌پرور آن پاسبان منش نيك را خدايگان خويش دانستند. اي « مزدا»! چادرنشين بيابانگرد ( كه به كشاورزي نپردازد) هرچند بگوشد، از پيام نيك تو بهره نيابد. 
                                                                      11
اي « مزدا»! آنگاه كه تو در آغاز جها روان ما را آفريدي و از منش خويش به ما خرد بخشيدي آنگاه كه جان در كالبد ما دميدي. آنگاه كه پيام ايزدي و كردار نيك را به ما نمودي تا هركس آزادانه آيين پذيرد؛
                                                                   12
همان‌گاه دروغ  گفتار بسان راست  گفتار و نادان مانند دانا از درون منش خويش بانگ برداشت و هر يك از آن دو گوهر مردم را به آيين و كيش خويش فرا خواند. « سپندارمذ» هماره از روان آن كس كه هنوز سرگردان است  و در برگزيدن آئين دلي استوار ندارد، در پرسش است و به ياري او ميرسد.
                                                                     13
اي « مزدا »! تو از هر آن كردار آشكار و نهان كه در روز بازخواست پرسند يا هر آن گناه خرد و ناچيز كه از پي آن از آلايش رهائي جويند به درستي آگاهي و با ديدگان روشن خويش نگران آني.
                                                                       14
 اي « اهورا»! از تو ميپرسم: از آنچه رفت و آنچه خواهد آمد، از درود و نيايشي كه پاكدين را بايد و مزدي كه پاكان و ناپاكان را شايد . اي « مزدا»! اين همه در روز پسين چگونه خواهد بود؟
                                                                   15
 اي « مزدا»! از تو ميپرسم: سزاي آنكس كه دروغ پرست ناپاك را به شهرياري برساند، چيست؟ اي « اهورا»! از تو ميپرسم: پاد افره آن بد كنشي كه مايه زندگي خويش را جز به آزار كشاورزان درست كردار و چارپايان به دست نياورد، چيست؟
                                                                   16
 اي « مزدا اهورا»! از تو ميپرسم: آيا آن نيك انديشي كه براستي براي افزوني بخشيدن به نيروي خانمان و روستا و كشور كوشاست، مانند تو خواهد شد؟ اي « مزدا اهورا»! آن كس به كدامين كردار و در كدامين هنگام چنين خواهد شد؟
                                                                   17
اي « اهورا»! برترين پيرو راستي و بزرگترين گراينده به دروغ كيست؟ دانائي بايد تا دانايئ را بدين پرسش پاسخ گويد و بياگاهند. مباد كه ازين پس نادان كسي را بفريبد! اي « مزدا»! تو ما را آموزگار منش نيك باش.
                                                                   18
مبادا كسي از شما به گفتار و آموزش دروغ‌پرست گوش فرا دهد؛ چه آن سياهكار به خانمان و روستا و كشور ويراني و تباهي رساند. هان اي مردم! ساز نبرد كنيد و دروغ‌پرستان را با جنگ و ستيز از مرز و بوم خويش برانيد!
                                                                   19
اي « اهورا»! به گفتار آن كس بايد گوش فرا داد كه به راستي انديشيده است؛ بدان خردمندي كه درمان بخش زندگي است، بدان كس كه بتواند در برابر آذر فروزان بدانسان كه بايد، سخن راست و استوار بر زبان راند. اي « مزدا»! پاداش و پادافره مزداپرستان و ديوپرستان را به هنگام بخش كن!
                                                                   20
آن كس كه به سوي پيرو راستي آيد در آينده از نگون‌بختي و تيرگي ديرپاي ناگوار و بانگ « دريغا» بدور ماند. هان اين پيروان دروغ! چنين است روزگارتان؛ اگر كردار و دين شما، شما را بدانجا كشاند!
                                                                   21
« مزدا اهورا» پادشاهي و خدايگانيرساني خويش و دمسازي پايداري بار رسائي و راستاي و توانايي و منش نيك و جاودانگي را به كسي بخشد كه در انديشه و كردار، دوست و ياور اوست.
                                                                    22
اين نيك  انديش در برابر كسي كه با منش خويش از او آگاه شود ، پيدا و اشكار است. اوست كه با گفتار و كردار خويش، راستي و كشور جاوداني مينوي « مزدا» را نگاهباني ميكند. اي « مزدا اهورا»! اوست كه كارگزارترين ياور تو خواهد بود.
  يسنا. هات . 32 
                                                              1
اي آزداگان! اي برزيگران! اي پيشوايان! اي ديوان! براي شادماني و خشنودي « مزدا اهورا» بايد به گفتار و آموزش من گوش فرا دهيد و فرمانبردار باشيد. ازادگان و برزيگران و پيشوايان به  پاسخ « زرتشت» مي‌گويند: ما برآنيم كه بسان گماشتگان و فرمانبران تو، بدخواهان و ناپاكان را دور برانيم.
                                                              2
« مزدا اهورا» آن خداوند يگانه داراي منش نيك، آن يار نيك، آن راستي درخشان از توانائي خويش بدانان پاسخ گفت: شما را براي پارسائي بي‌الايشي كه داريد برگزيديم كه از ويژگان ما باشيد.
                                                                      3
اي ديوان! شما همه از تخمه « منش زشت»هستيد و آنكس كه ديرزماني شما را ميپرستد از دروغ و خودستائي است. شما از ديرباز بدين كردارتان در « هفتمين بوم» نامبدار شديد.
                                                                   4
از آن هنگام كه شما فرمان ميرانيد، بدترين فرمانها را روا ميداريد. آن كسان را كه از منش نيك دور شوند و از خرد « مزدا اهورا» و راستي روي برتابند بايد « دوستان ديوان» نام نهاد.
                                                                   5
 اي ديوان! شما با انديشه و گفتار و كردار زشت و تباه كننده‌ئي كه « اهريمن» به شما و پيروان دروغ آموخت، مردم را از زندگي خوب و جاوداني گمراه ميكنيد و فريب ميدهيد!
                                                                   6
اي « اهورا»! هرچند گرهم از بسياري گناه بلند آوازه گرديد؛ تو پاداش و پادافره هركس را به يادداري و با بهترين منش از آن آگاهي. اي « مزدا»! فرمان تو و دين راستين در روز پسين در كشور مينوي داده خواهد شد.
                                                                     7
مرد دانا نبايد به هيچ يك از گناهان دست يازد. رستگاري و بهره‌وري از پاداش نيك، چنان‌كه همگان شنيده‌اند، به آزمايش آهن گداخته باز بسته است. اي « مزدا اهورا»! تو از سرانجام گناهاكاران، آگاه‌تري.
                                                                   8 
 از گناهكاران شناخته شده، يكي حجم ويونگهان است كسي كه براي خشنودي مردم گوشت خوردن بدانان آموخت اي « مزدا»! چنان كن كه من از اين گناهكاران نباشم و از گروه بزهگران بدور مانم.
                                                                   9
 آموزگار بد، گفتار را تباه ميكند و با بدآموزي خويش، خرد زندگي را از اين كه با منش نيك توانگر گردد و ارج و شكوه يابد، باز باز ميدارد. اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! بدين سخنان كه از دل و جانم بر ميآيد به نزد شما گله گزارم.  
                                                                 10

اوست كه گفتار را تباه كند؛ كه از چارپا و خورشيد به زشتي باد كند (چنان كه با دو ديده توان ديدن) كه بخرد و دانا را پيرو دروغ شمارد؛ كه زمين كشت شده را بسان بيابان كند؛ كه بر روي پيرو راستي تبرزين كشد.
                                                                   11
دروغ پرستانند كه زندگي را تباه كنند و بسي انديشند تا كدبانوان و كدخدايان را از رسيدن به بخشايش ايزدي باز دارند. اي « مزدا»! آنان پيروان راستي را از بهترين منش رو گردان سازند.
                                                                   12
 آنان مردم را با گفتارشان از بهترين كردار رو گردان كنند. « مزدا» به آنان كه چارپا را با خروش شادماني به خون ميكشند، نفرين ميفرستد. آنان « گرهم» و ياران وي و « كرپن» و شهرياري خواستاران دروغ را برگزيده و به خود برتري داده‌اند.                                                                   
13
چون رستاخيز فرا رسد « گرهم» و همه ويرانگرن جهان به دوزخ آن سراي انديشه ناپاك فرود آيند. اي « مزدا»! آنگاه اين ناپاكان به آرزوي رسيدن پيامبر تو كه آنان را از نگريستن به بهشت (سراي راستي) باز خواهد داشت ناله و خروش برآورند.
                                                                     14
دير زماني است كه « گرهم» و « كوي»ها براي ستم و آزار رسانيدن به وي خرد و پايگاه خويش را فرو نهاده‌اند؛ چه آنان بر آن سرند كه دروغ‌پرست را ياري كنند. آنان پيروانشان را به كشتن چارپايان وادار مي‌كنند و ميگويند كه بدين پيشكش خونين، هوم مرگ‌زداي را به ياري بر مي‌ يزند.
                                                                   15
« كرپن» ها و « كوي»ها در روز پسين از همان كساني كه امروز به  آزارشان ميكوشند و در زندگي  آزدشان نمي‌گذارند آسيب خواهند ديد و آن ستمديدگان به خانمان منش نيك (بهشت) راه خواهند يافت.
                                                                   16
 بهترين چيزها، آموزش مرد پارسائي است كه از روي دريافت و تيزهوشي باشد. اي « مزدا اهورا»! مرا بر آن‌كس كه به آزار بيمم دهد توانائي ده و چيره گردان؛ آنچنان كه پيروان دروغ را از آزار رسانيدن به يارانهم باز توانم داشت.
  يسنا. هات . 33 
                                                                     1
 آنچنان كه در آيين نخستين زندگي آمده است، در روز پسين داور با پيرو راستي و پيرو دروغ و آنكه در نزد وي كردار درست و نادرست بهم آميخته است، از روي راستي و داد و با درست‌ترين كردار رفتار كند.
                                                                    2
آنكس كه با انديشه و گفتار و كردارش به دروغ‌پرست زيان رساند يا آنكه پيرو دروغ‌پرستان را نيكي آموزد و به دين راستين رهنمون گردد، كام و خواست « مزدا اهورا» را بر آورد.
                                                                   3
آن كس كه براي پيروان راستي آزادگان و پيشوايان و كشاورزان و شبانان- خواستار نيكي و بهتري باشد، سرانجام روزي به چمن راستي و منش نيك راه خواهد يافت.
                                                                   4
اي « مزدا»! منم كه با پرستش تو زنگار نا فرماني و بدمنشي را از دلها بزدايم و آزاده را از چنگ خيره سران و كشاورز را از همسايگان دروغ‌پرست و پيشوا را از نكوهندگان و سرزنش گران و چمن‌چارپايان و كشت‌زار را از دست گماشتگان بيدادگر ونابكار برهانم.
                                                                   5
اي « مزدا»! در آن هنگام كه در راه درست راستي و كشور منش نيك، نزد كساني كه « مزدا اهورا» همنشين آنهاست. زندگي جاودان يابم؛ « سروش» از همه بزرگتر ترا به ياري خوانم.
                                                                   6
منم آن پيشوا كه به آيين راستين، راه درست را به مردم بياموختم اينك از  « بهمن» خواستار آموختن برزيگريم تا با منش نيك بدان كار دست در زنم. اي « مزدا اهورا»! بدين اميد، مرا آرزوست كه « بهمن» و « ارديبهشت» را ديدار كنم و با ايشان به گفتگو بنشينيم.
                                                                   7
اي اي « مزدا»! اي « ارديبهشت» ! اي « بهمن»! اي بهتران! به سوي من آييد و فروغ خود را آشكار كنيد تا بجز « مغان» مردم ديگر نير به گفتار من گوش فرا دهند. بايد راديها و بزرگواريهاي نيايشگران در ميان ما آشكار و پيدا باشد.
                                                                   8
اي « بهمن»! دادخواهي مرا كه به سوي تو ميآورم، فراشناس. اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! درود و آفرين مرا كه به پيشگاه شما ميآورم باز شناسيد! اي « خرداد» ! اي « امرداد». بخشايش پايدارتان را به ستايش و نيايش من ارزاني داريد!
                                                                    9
اي « مزدا»! خرد پاك تو و رامش دو يار راستي افزاي تو (خرداد و امرداد) به آن كس كه از آيين من پيروي كند و راه نيكي و راستي در پيش گيرد، بهترين منش را ارزاني دارند. ما (پاكدينان) از ياوري آن دو (خرداد و امرداد) – كه روانشان يگانه است – برخوردار گرديم.
                                                                   10
اي « مزدا»! همه خوشيها  و شادكاميهاي زندگي را كه از آن تست (آنها كه بود و هست و خواهد بود)، به خواست خود در همين جهان به ما ببخش. به دستياري « بهمن»  خوشي ما را بر افزاي. به دستياري « شهريوري» و « ارديبهشت» تن ما را رستگار گردان.  
                                                                  11
اي « مزدا اهورا»ي تواناتر! اي  « سپندارمذ»! اي « ارديبهشت» جهان افزاي! اي « بهمن»! اي « شهريور»! به گفتار من گوش فرا دهيد: آنگاه كه هنگام پاداش هر كسي فرا رسد، از آمرزش و بخشايش دريغ مورزيد!
                                                                    12
اي « اهورا»! به من روي آور: از « سپندارمذ» توش و توانم ده؛ از پاكتر روان مرا – به پاداش نيك- زور و نيرو ده؛ از « ارديبهشت» نيرومندترين زبردستي و از « بهمن» بخشايش به من ده!                                                                    13
اي « اهورا»! اي « سپندارمذ» به سرشت، راستي آموز! اي دور بينندگان براي نگاهداري من چيزهاي بيمانند كشورتان (جهان مينوي) را چون منش نيك به من ارزاني داريد.                                                                    14
« زرتشت» زندگي و انديشه و گفتار و كردار نيك و برگزيده خود، و فرمانبري و توانائي دين راستين را به بارگاه     « مزدا » پيشكش ميكند.
  يسنا. هات .  34
1
اي « مزدا»! ما خواستاريم كه انديشه و گفتار و كرداري كه تو بدانها زندگي جاوداني و جهان راستي و كشور رسائي ارزاني خواهي داشت، به ما ببخشي.
                                                                    2
اي « مزدا»! مرد پارسا كه روانش به راستي پيوسته است، انديشه و كردار مردم نيك‌منش و پاكدين را با سرودهاي ستايش به پيشگاه نيايش تو آورد.
                                                                    3
 اي « اهورا»! اي « ارديبهشت»! شما را « ميزد» با نيايش پيشكش آوريم تا همه جهانيان را از منش نيك در كشور جاوداني بهره‌مند سازيد. اي « مزدا»! نيك‌انديشان هماره از بخشايش تو برخوردار است.                                                                    4
اي « اهورا»! از « آذر» تو كه از نيروي راستي بهره‌ور است، از آن نيرومندي كه در فرمان راستين ياد شده است، خواستاريم كه آشكارا به دوستان رامش و شادكامي دهد و به خواست تو دشمنان را رنج و ناكامي رساند.
                                                                    5
اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! اينك كه به شما پيوستمف براي پناه بخشيدن به بينوايان چه شهرياري و توانگريئي در كردار داريد؟ ما همه زيانكاران و ديوان و مردم دروغ‌پرست را رها كرديم و از ايشان جدا شديم.
                                                                   6
اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! چون شما براستي توانا و نيرومند هستيد، اين براي من نشانه آنست كه خواهم توانست كار اين جهان را برگردانم و دگرگون سازم؛ آنچنان كه شادمانتر و با پرستش و نيايش به سوي شما آيم.
                                                                    7
اي « مزدا»! رادمردان تو- پيمان شناسان نيك‌منشي كه با همه آزار و رنج دشمنان، مردم را به هوشياري از آموزش دين راستين بهره‌ور سازند- كدامند؟ اي « ارديبهشت»! جز تو كسي را نشناسم. مرا و همه نيك‌انديشان را پناه ده.
                                                                   8
اي « مزدا»! پيشوايان ديوپرستان به كردار پر آسيب و گزند خويش، ما مزداپرستان را بيم دهند. پيشواي ديوپرستان از من تواناتر است و با آيين تو دشمني ميورزد. آنان كه به دين راستين نينديشند در روز پسين از بهشت جاودان بدورند.
                                                                   9
اي « مزدا»! آن كسان كه « سپندارمذ» را – كه نزد دانا ارجمند و بزرگوار است – با كردار ناستوده بيازارند، بر منش نيك دست نيابند و آيين راستين چندان از ايشان دور است كه ددان از ما.                                                                    10
اي « مزدا اهورا»! خردمند ما را به دريافت كردار و منش نيك و ستايش « سپندارمذ» كارساز- آن يار راستي – و اميد به كشور مينوي تو، اندرز داد.
                                                                    11
اي « اهورا»! رسائي و جاودانگي تو در دو جهان چون نيرويي مينيو بكار آيد. كشورهاي « بهمن» و « ارديبهشت» و « سپندارمذ» استواري و نيرو برافرازند. اي « مزدا»! تو آنكس را كه با بدخواه تو در نبرد و ستيز است بدنيسان پيروز ميگرداني.
                                                                    12
اي « مزدا»! آيين تو چيست؟ خواست تو چيست؟ ستايش و پرستش او كدامست؟ اين همه را فراگوي تا مردم بشنوند! آن پاداشي را كه « اشي» به كسان خواهد داد بازگوي! ما را از راه هموار منش‌نيك آگاه سازد!                                                                    13
 اي « اهورا»! آن راه منش‌نيك را كه به من گفتي بازنماي – آن راه هموار و خوب ساخته شده راستي كه روان « سوشيانتها» از آن به سوي پاداشي كه به نيك‌انديشان نويد داده شده (پاداشي كه بخشش تست) خواهند خراميد.
                                                                    14
آري، اي « مزدا»! اين پاداش آرزو شده را از كنش و منش نيك در زندگي جهاني به آنان كه برزيگرند و گله و رمه خوب پرورند، ارزاني خواهي داشت. چه اين در آيين تست اي « اهورا»! – آن آيين بخردي- كه از راستي گشايش دهنده برزيگران و شبانان است. 
                                                                  15
اي « مزدا»! مرا از بهترين گفتارها و كردارها بياگاهان! اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! مرا با توانائي خود از آن ستايشي كه وام بندگان است، آگاه سازيد تا زندگي به خواست شما خرم و تازه گردد.

 
اشتودگاثايسنا. هات . 43
  1
به كام دل خواهانم كه « مزدا اهورا»ي برآورنده آرزوها به هر كس، آنچه را خواستار است، ارزاني دارد. اي « سپندارمذ»! به نيروي پايدار رسيدن و از راستي بهره‌ور بودن و شكوه پاداش و زندگي با منش نيك را به من ببخش.
                                                                    2
اي « مزدا»! آن را كه آرزوي فردوس است، از پاك‌ترين خرد آگاه تو فردوس ارزاني باد و آنچه از همه چيز بهتر است: بخشش منش‌نيك و شادماني زندگي ديرپاي كه تو روز همه روز به دستياري « راستي» خواهي داد، از آن او باد!
                                                                   3
از « به» به « بهتر» گراياد آن مردي كه در اين زندگي جهاني و در آن زندگي مينوي ما را به راه راست سود بخش رهنمون گرديد: راه درستي كه در سرانجام آن « اهورا» و آفريدگاران پاك وي آرميده‌اند. اي « مزدا»! آن رادمردي كه بسان تو خوب شناسا و پاك است، راهنماي ما شد.
                                                                   4
اي « مزدا»! ترا در جهان مينوي توانا و پاك شناختم. آنگاه كه پاداش و پادافره به دست بر مي‌گيري و پيرو راستي و و پيرو دروغ ميدهي، از گرماي « آذر» تو – كه نيرويش از راستي است- نيروي‌منش نيك به من روي خواهد نمود.
                                                                   5
اي « مزدا اهورا»! آنگاه كه نخستين بار ترا در جهان مينوي نگريستم پاك شناختم و دانستم كه چگونه كردارها و گفتارها را مزد خواهي داد: پاداش نيك به گفتارو كردار نيك و پادافره بد به گفار و كردار بد. تو در پايان گردش آفرينش، با هنر خويش بدان را از نيكان باز خواهي شناخت.                                                                    6
اي « مزدا»! در آن هنگام كه باز پسين روز فرا رسد، تو با « سپندمينو» و « شهريور» و « بهمن» - كه از كردارش در جهان راستي مي‌افزايد- بدر خواهي آمد. « سپندارمذ» مردمان را از فرا رسيدن هنگام داروي آگاه خواهد ساخت – آن داوري « سپندمينو» كه هيچكس نتواند فريبي در آن راه دهد.                                                                    7
اي « مزدا اهورا»! در آن هنگام كه « بهمن» به سوي من آمد و از من پرسيد: « كيستي و به كدامين كس باز بسته‌اي و در روز بازپسين با كدامين نشان، خود و زندگي خود را خواهي شناساند؟»، ترا پاك شناختم.                                                                    8
آنگاه بدو گفتم: « منم « زرتشت» كه دشمن دروغ‌پرست و پناه نيرومند پيرو راستي خواهم بود تا در روز رستاخيز كشور دلخواهي جاوداني از آن من گردد.» اي « مزدا»! تا هنگامي كه ميستايم و ميسرايم همچنان دشمن دروغ و ياور راستيم.
                                                                    9
اي « مزدا اهورا»! در آن هنگام كه « بهمن» به سوي من آمد و از من پرسيد: « چگونه در روز بازپسين خود را بازخواهي شناساند؟»، ترا پاك شناختم و بدو پاسخ گفتم: « با دهش آن نيايش كه به نزد « آذر» تو ميگزارم. تا بدان هنگام كه بتوانم به راستي خواهم انديشيد و خود را به « دين راستين» باز خواهم شناساند.                                                                    10
اي « زرتشت»! دين راستين مرا بنگر كه من و « سپندارمذ» آنرا همي مي‌خوانيم تا به نزد ما آيد. اينك، آنچه را خواهي پرسيد از ما بپرس كه پرسش تو، پرسش مرد نيرومندي است و آن كس كه تو از او ميپرسي توانائي دارد كه تو پرسنده نيرومند را پاسخ گويد و كامروا كند.
                                                                   11
اي « مزدا اهورا»! آنگاه كه « بهمن» به سوي من آمد و نخستين بار از سخنان تو آموزش يافتم، ترا پاك شناختم. آيا شور و دلدادگي من به هنگام رسانيدن آيين تو به مردمان – آن آييني كه به من گفتي بهترين آيين است- مايه رنج و آزار من خواهد گشت؟
                                                                   12
 آنگاه ك به من فرمان دادي: « براي آموختن دين راستين بپاخيز و به راستي گراي!» پيش از آراسته شدن كشور مينوي و پيش از آنكه « سروش» به همراه « اشي» توانگر بدر آيد و پاداش و پادافره به نيكوكاران و بزهگران رساند، بي‌هيچ نافرماني به راستي گروديم.
                                                                   13
اي « مزدا اهورا»! آنگاه كه « بهمن» براي بازشناختن خواهش من از تو به سوي من آمد، ترا پاك شناختم. اي « مزدا»! آن زندگي جاودان- كه هيچكس ترا به بخشش آن ناگريز نتواد كرد- آن هستي آرزو شده را كه در كشور مينوي تو نويد داده شده است، به من ارزاني دار.
                                                                   14
اگر در همين جهان خاكي ياري و پناه ايزدي تو از من دريغ نشود و به دستياري « ارديبهشت» از شهرياري و توانائي مينوي برخوردار گردم، بپاخيزم و با همه پيروانم- گوش به فرمان آسماني تو دارند- در برابر بدخواهان و خواردارندگان آيين تو بايستم و در بر اندختن آنان بكوشم.
                                                                   15
اي « مزدا»! در آن هنگام كه « بهمن» و « توشنامئيتي» به سوي من آمدند و به من بياموختند: « مبادا چنان رفتار كني كه پيروان دروغ را خوش و پيروان راستي را ناخوش آيد»، ترا پاك شناختم.                                                                     16
اي « مزدا اهورا»! « زرتشت» خرد پاك‌تر را براي خويش برگزيد. آنان كه از دروغ روي برتابند روان پاك برگزيده راستي را- به پيكر آراسته و از زندگي و نيرو برخوردار – در كشور خورشيد سان « سپندارمذ» دريابند. باشد كه « سپندارمذ» به كردارهايئ كه از منش نيك مايه گرفته است پاداش دهد.

    يسنا. هات . 44 
     1
اي « اهورا»! درباره نيايش- آنچنان نيايشي كه از براي كسي چون تو شايسته است- از تو ميپرسم؛ به من
پاسخ‌گوي! اي « مزدا»! كسي چون تو بايد چنين نيايشي را به دوستي چون من بياموز و به دستياري « ارديبهشت» ارجمند، ما را ياري كند تا منش نيك به نزد ما فرود آيد.
                                                                   2
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به درستي به من برگو: چگونه مردمان در جهان از پاداش كردار نيك بهره‌مند خواهند شد و آيا براستي بختيار و كامياب خواهند گرديد؟ اي « مزدا»! اي « راستي»! آن مرد پاك، آن دوست و درمان بخش زندگي، نگران روزپسين است و به مردم نويد رستگاري مي‌دهد.
                                                                   3
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ در آفيرنش پدر نخستين راستي كيست؟ كيست كه خورشيد و اختران را به گردش درآورد؟ از نيروي كيست كه ماه ميفزايد و ديگر باره ميكاهد؟ اي « مزدا»! خواستارم كه اين همه و بسا چيزهاي ديگر را بدانم.
                                                                    4 
 اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چه كس زمين را در زير و آسمانها را بر فراز نگاهداشت كه فرو نمي‌افتند؟ چه كس آبها و گياهها را بيفزايد؟ چه كس به بادها و ابرها تندي و شتاب بخشيد؟ هان اي « مزدا»؛ دادار نيك‌منش؟
                                                                   5
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ كيست كه روشنائي خوب كنش و تاريكي را بيافريد؟ كيست كه خواب خوب كنش و بيداري را بيافريد؟ كيست كه بامداد و نيمروز و شب را – كه برگزيدگان را پيمان فراياد آورد- بيافريد؟ 
                                                                  6
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ آيا براستي چنانست كه من به مردمان نويد مي‌دهم؟ آيا « ارديبهشت» و « سپندارمذ» با كردار خود پاكدينان را ياري خواهند كرد؟ آيا « بهمن» از سوي تو، كشور مينوي ترا از آن ما خواهد شناخت؟ هان اي « مزدا»! براي چه كس چارپاي بارور خرمي بخش آفريدي؟                                                                    7
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چه كس « شهريور» و « سپندارمذ» ارجمند را بيافريد؟ چه كس با فرزانگي پدر را دوستار پسر كرد؟ اي « مزدا»! من برآنم كه تو و « سپندمينو»ي پاك را آفريدگار همه اينها بشناسم. 
                                                                  8
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چگونه روان من به بخشايش شادي‌انگيز خواهد پيوست؟ من آموزش ترا به ياد خواهم سپرد و آيين زندگي را كه از « ارديبهشت» و « بهمن» مي‌پرسم به درستي درخواهم يافت. 
                                                                  9
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ آيا من كه دين مردم نيك‌انديش را از آلايش گناه مي‌پردازم و آنان را به راستي رهنمون هستم، خواهم توانست از سوي خداوندگار كشور مينيو مردم را به آن سرائي كه كسي چون تو اي « مزدا» با « ارديبهشت» و « بهمن» در آن غنوده است، نويد دهم؟
                                                                     10
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ آيا مردم به درستي با گفتار و كردار به دين من- دين با راستي پيوسته من كه به جهانيان فزوني بخشد خواهند نگريست يا به اميد بخشايشهاي تو؟
                                                                   11
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ ايا آنچنان خواهد شد كه پارسائي  و فرمانبري به آن كسان كه دين ترا بديشان آموختم، راه يابد؟ منم نخستين كسي كه به پيامبري برگزيده شدم. همه ديگرام را كه دشمن دين راستين هستند به ديده بدخواهي خواهم نگريست.
                                                                   12
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ در ميان گروهي كه بديشان سخن مي‌گويم، كيست كه پيرو راستي است و كيست كه پيرو دروغ است؟ كدام يك از آنان دشمن است؟ آن دروغ پرستي كه براي بخشايش تو با من ستيزه كند كيست؟ آيا نبايد او را دشمن به شمار آورد؟
                                                                   13
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چگونه ديو دروغ را از خود دور توانيم كرد و به سوي تيره دلاني كه از نافرماني نميخواهند با راستي پيوند داشته باشند و از منش نيك‌اندرز بشنوند، توانيم راند؟
                                                                   14
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چگونه دروغ را به دستهاي تواناي راستي توانم سپرد تا آنرا به دستور آيين تو برافكند و به دروغ‌پرستان شكستي سترك دهد و براي آنان رنجها و ستيزها ببار آورد؟  
                                                                  15
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ آيا تو آن توانائي را داري كه چون دو سپاه ناسازگار بهم رسند، به دستياري « ارديبهشت» مرا پناه دهي؟ اي « مزدا»! از روي پيماني كه تو بر آن استوار به كدام يك از دو سپاه پيروزي خواهي بخشيد؟
                                                                   16
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ كيست آن پيروزگري كه پيروان آيين ترا پشت و پناهست؟ اي « مزدا»! مرا آشكار به برگماشتن آن سرور درمان بخش زندگي، آن كه فرمانبري و منش نيك بدو روي آور شده است، آنكه تو خواستار اويي، آگاه ساز.
                                                                   17
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چگونه كام دلم از پيوستن به تو بر آيد؟ چگونه گفتارم كارساز شود؟ آيا از روي آيين تو رسائي و جاودانگي با آنكس كه از راستي بهره‌ور است، در آميزد.
                                                                   18
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ چگونه آن مزد كه به من نويد داده شده است- ده ماديان و ده اسب و يك شتر- بسان رسائي و جاودانگي در بخشش تو به دستياري « ارديبهشت» به من ارزاني خواهد شد؟
                                                                   19
اي « اهورا»! از تو مي‌پرسم؛ به من بگو؛ آنكس كه مزدي را نويد دهد و آنرا ارزاني ندارد، سزاي او در اين جهان چيست؟ از سزائي كه چنين كسي را در جهان مينوي خواهد بود آگاهم.
                                                                   20
آيا هرگز ديوها، خداوندگاران خوبي بوده‌اند؟ آنان مي‌بينند كه چگونه « كرپن» و « اوسيج» و « كوي» چارپايان را برايشان به خون ميكشند. اينان چارپايان را از روي آيين راستين براي گشايش بخشيدن به كشت و ورز نمي‌پرورند.
   
يسنا. هات . 45
1
اينك سخن ميگويم، هان اي كساني كه از دور و نزديك فراهم آمده،خواستار آموزش دين راستين هستيد، گوش فرا دهيد و سخن مرا بشنويد و به ياد بسپاريد! گفتار من آشكار و هويداست: مباد كه آموزگار بد- آن دروغ‌پرست كه مردم را با زبان خويش به كيش بد فرا مي‌خواند- زندگي را ديگر باره تباه كند.
                                                                   2
اينك از آن دو گوهر آغازين زندگي سخن ميگويم: گوهر پاك به گوهر پليد گفت: نه منش، نه آموزش، نه خرد و آيين ، نه گفتار و كردار و دين و نه روان ما با هم سازگار است.
                                                                   3
از آنچه « مزدا اهورا»ي دانا در آغاز زندگي به من گفت، سخن مي‌گويم: آنان كه در ميان شما، بدان آيين كه من انديشم و گويم، نگروند در پايان زندگي بهره‌شان دريغ و افسوس خواهد بود!

                                                                   4
از آنچه براي جهان بهتر است، سخن مي‌گويم. اي « مزدا»! من به آيين راستين بياموختم: آنكس كه جهان را بيافريد پدر برزيگر نيك‌منش اوست و زمين دختر نيك‌كنش هموست. « اهورا»ي بر همه گران را نتوان فريفت!
                                                                    5
از آنچه « مزدا اهورا»ي پاكتر به من گفت سخن مي‌گويم – سخني كه شنيدنش براي مردم بهتر است-: آنان كه براي خشنودي من از او فرمانبرداري كنند از كردار و منش نيك به رسائي و جاودانگي رسند. از آنكه از همه بزرگتر است سخن مي‌گويم. اي « ارديبهشت»! او را ستاينده‌ام- او را كه نيك‌خواه آفريدگارنست- « مزدا اهورا» با روان پاك خود، نيايشي را كه من از منش نيك بياموختم، بشنود و بپذيرد. باشد كه او با خرد خويش مرا از آنچه بهتر است بياگاهاند!
                                                                    7
همه زندگان و همه آنان كه بودند و خواهند بود از پاداش و پادافره‌ئي كه در دست اوست خواهند دانست كه در جاودانگي، روان پيرو راستي هميشه كامروا و شادمان و روان دروغ‌پرست پيوسته در رنج خواهد بود. اين را « مزدا اهورا» از كشور مينوي خويش بيافريند.
                                                                   8
پاداش نيك را با ستايش و نيايش درياب. آري اينك خواستارم كه با چشم خويش بر راه كشور مينوي، راه انديشه و گفتار و كردار نيك، بنگرم. از آن پس كه به دستياري « ارديبهشت»، « مزدا اهورا» را شناختيم، نيايشهاي خود را در بارگاه ستايش او فرو نهيم!
                                                                    9
« مزدا» را با منش نيك خشنود ساز- « مزدا» كه به خواست خويش به ما بهروزي و تيره‌روزي دهد- باشد كه « مزدا اهورا» از راه شناسائي خوب ما به منش نيك و به ميانجي دين راستين و توانايي خويش به ما كشت و كار دهد تا به چارپايان و كسانمان گشايش دهيم.
                                                                   10
 « مزدا» را با درود پارسائي بزرگ‌دار- آنكس را كه هميشه « مزدا اهورا» خوانده شود- چه او از « ارديبهشت» و « بهمن» خود به ما نويد داد كه در كشور مينوي وي از رسائي و جاودانگي و دربارگاهش از نيرو و پايداري بهره‌مند خواهيم بود. 
                                                                  11
پس اي « مزدا اهورا»! آنكس كه از اين پس ديوان و مردمان بدانديش را كه به خواري بدو مينكرند، پست بشمارد، دين پاك و رهاننده آن سرور، دوست و برادر و پدر وي خواهد بود.

    
يسنا. هات . 46 
1
به كدامين مرز و بوم روي آورم؟ به كجا، به كدام سرزمين بروم؟ سپاهيان و پيشوايان از من دوري گزينند و برزيگران مايه خشنودي من نگردند. فرمانروايان دروغ‌پرست كشور با من ستيزه ورزند. اي « مزدا اهورا»! برگوف چگونه ترا خشنود توانم ساخت؟
                                                                    2
اي « مزدا»! من خود آگاهم كه چرا ناتوانم: من خواسته و دارائي ناچيزي دارم و كسانم اندك شمارند! اي « اهورا»! به نزد تو گله ميآورم. تو خود در كار من بنگر و مرا ياري بخش- آنچنان كه يك دوست ياري خودرا به دوستش ارزاني دارد-  مرا ازدين راستين، از آنچه سرمايه منش نيك است، بياگاهان !
                                                                   3
اي « مزدا»! كي با مداد روز رستگاري فرا مي‌رسد كه جهان با آموزش فزايش بخش پر خرد رهانندگان ، دين راستين بپذيرد؟ كيانند آنان كه « بهمن» به ياريشان خواهد شتافت؟ اي « اهورا»! من ترا براي آگاه شدن خويش برگزيدم.
                                                                    4
دروغ‌پرست- آن بد نام تبهكار- راهبران دين راستين را از پروردن چارپايان در روستا يا كشور باز ميدارد. اي « مزدا»! خواستار كسي هستم كه دروغ‌پرست را از شهرياري بي‌بهره كند. آنكس كه از پيشروان زندگي است كه راه آيين نيك را بيارايد و هموار سازد.
                                                                   5
اگر دانائي، كه خود پيرو دين راستين است، بتواند كسي از پيروان دروغ‌پرستان را به راه راست آوردف بايد براي نگاهداري او ازاده و بزرگي را آگاه سازد تا بدان مرد به آيين راستين گرويده پناه دهد و نگذارد همكيشان ديرينش بدو آزار رسانند.
                                                                   6
اگر آن آزاده كه از او درخواست پناه دادن شده است، به ياري برنخيزد و از پناهدادن دريغ ورزد، بي‌گمان آن مرد ديگر باره به آفريدگان دروغ خواهد  پيوست؛ چه او خود دروغ‌پرست و نيك‌خواه دروغ‌پرستان است. اي « اهورا»! از همان نخستين روزي كه دين بيافريدي، يك راستي پرست دوست يك راستي‌پرست است.                                                                    7
اي « مزدا»! جز « آذر» و « بهمن» تو، كه دين راستين از كردارشان رسا خواهد گرديد، آنگاه كه دروغ‌پرست براي آزردن من آماده شود، چه كس ياور و پشتيبان من خواهد بود؟ اي « اهورا»! نهاد مرا از اين دستور آگاه ساز!
                                                                    8
اي « مزدا»! مبادا از كردار آنكس كه در سر دارد به هستي من آسيب رساند، به من رنجي رسد! باشد كه زيان آ كردار  برگردد و بدو رسد، آنچنان كه از زندگي خويش بي‌بهره ماند و به زندگي بد دچار آيد.
                                                                   9
كيست آن رادمردي كه نخستين بار به ما آموخت تا تو آفريدگار كارساز و داروپاك درست كردار را بزرگ بداريم؟ مردم خواستارند كه سخنان « ارديبهشت» تو و آنچه راه « گوشورون» به « ارديبهشت» گفت و از « بهمن» پرسيد، بشنوند.
                                                             10
اي « مزدا اهورا»! آن مرد يا زني كه آنچه را تو براي جهان بهتر دانستي بجاي آورد، يهشت جاودان به پاداش درست كرداري وي بدو ارزاني باد! من با همه آن كساني كه به نيايش تو برگمارم، از پل « چينوت» خواهم گذشت. « كرپن»ها و « كوي»ها- آنان كه روان و نهادشان هنگام رسيدن به پل چينوت در هراس خواهد افتاد؛ آنان كه همواره تا جاودان، ياران خانمان دروغ خواهند بود-  براي تباه كردن زندگي، مردم را به كردارهاي بد وادار ميكنند.
                                                                    12
هنگامي كه « ارديبهشت» از پرتو كوشش « سپندارمذ» - گشايش بخش هستي- به نوادگان و هويشان نامور « فريان» توراني روي كند، « بهمن» آنان را بپذيرد  و « مزدا اهورا» در روز پسين بديشان رامش بخشد.
                                                                   13
 كيست در ميان مردم آنكه « سپيتمان زرتشت» را از آمادگي خود براي گسترش آيين راستين خشنود كند؟ چنين كسي برازنده است كه پرآوازه و نامبردار شود. « مزدا اهورا» به وي زندگي جاودان بخشد. « بهمن» هستي او را بر افزايد و ما او را دوست خوب دين راستين شناسيم.
                                                                   14
اي « زرتشت»! كيست آن پاكديني كه در گسترش آيين بزرگ مغ، دوست و ياور تست؟ كيست آن كس كه خواستار است بدين نام بلند آوازه گردد؟ - اين كي « گشتاسب» است كه در پايان كار از دين راستين پشتيباني خواهد كرد. اي « مزدا اهورا»! من كساني را كه تو در سراي جاودائي فردوس گرد هم خواهي آورد، با گفتار و منش نيك، همي خوانم.
                                                                    15
اي « هچتسپيان»! اي « سپيتمانيان»! به شما ميگويم كه دانا را از نادان باز شناسيد! از اين كردار است كه شما راستي را به خود ارزاني داريد، آنچنان كه در نخستين آيين « اهورا» است.
                                                                   16
 اي « فرشوشترهوگو»! با اين راد مردان به سوي بهشت جاوداني روي آور. ما هر دو خواستاريم كه آنان در آنجا خوش و شادكام باشند: آنجا كه راستي و پارسائي پيوسته و كشور جاوداني به كام منش‌نيك است. جائي كه « مزدا اهورا» براي افزايش آرام دارد.
                                                                    17
جائي كه من از تو اي « جاماسب هوگو» و از فرمانبري و نيايش و آمادگي تو براي جانفشاني در راه آيين راستين، نزد « مزدا اهورا» كه به دستياري « ارديبهشت» ، اندرز گر كارآگاه، دانا را از نادان بازشناسد- سنجيده سخن خواهم گفت نه ناسنجيده. آنكس كه در پيروي از آئين من پايدار است، من نيز بهترين دارائي خويش را به دستياري منش‌نيك بدو نويد دهم. آنكس كه با ما سر ستيزه كردن دارد سزاوار ستيزه است. اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! بدين‌سان خواست شما را برآورم و شما را خشنود سازم. اين است فرمان خرد و منش من. 

                                                                  19
آنكس كه آنچه را به كام من سازگارتر است از روي دين درست براي من بجاي آورد، سزاوار پاداش است. آنكس كه جهان ديگر به وي ارزاني شده است، در اين جهان از يك جفت چارپاي بارور و هر آنچه آرزومند است بهره‌مند باد! اي « مزدا»! اي كسي كه چاره‌سازتري! اين ارزو را تو از براي من بر ميآوري!
 سپنتمدگاثا
  يسنا. هات . 47 

        1
 
 
 آنكس كه به نزد « سپندمينو» و دين راستين، انديشه و گفتار و كردار نيك پيشكش آورد، « مزدا اهورا» رسائي و جاودانگي و توانائي و پارسائي بدو خواهد بخشيد.
                                                                   2
آنچه را از براي « سپندمينو» بهتر است بايد با گفتار ومنش نيك و كردار ستوده بجاي آورد. بدين انديشه و گفتار و كردار نيك است كه مردم خود را به مزدا- پدر راستي- نشان ميدهند و « مزدا» ايشان را باز مي‌شناسد.
                                                                    3
اي « مزدا»! تويئ پدر پاك « سپندمينو» - كسي كه از پس پرسش و پاسخ با « بهمن» چارپاي خرمي بخش براي ما پديد آورد. آنگاه « سپندارمذ» براي كشتزارش بدو رامش بخشيد.
                                                                   4
اي « مزدا»! دروغ‌پرستان از فرمان « سپندمينو» سرپيچيدند نه راستي‌پرستان. آنكس كه به بيش و كم خرسند و تواناست بايد به راستي‌پرست مهرباني كند و بدخواه دروغ‌پرست باشد.
                                                                   5
اي « مزدا اهورا»! تو به دستياري « سپندمينو» ، آنچه را بهتر است به راستي‌پرست نويد دادي. آيا دروغ‌پرست- آن كه با كردار و منش زشت بسر مي‌برد بي‌خواست تو از پاداش آن نويد بهره‌ور خواهد شد. 
                                                                 6
اي « مزدا اهورا»! بسا كسان كه خواند به آيين راستين بگروند و خواستارند بشنوند كه در هنگام آزمايش آذر به ياري « سپندمينو» و دستياري « سپندارمذ» و « ارديبهشت» پاداش و پادافره راستي‌پرستان و دروغ‌پرستان را چگونه خواهي داد.
 يسنا. هات . 48
1
اي « اهورا»! چون روز شمار فرا رسد و راستي بر دروغ چيره گردد- آنسان كه به ديوها و مردمان گناهكار و پيرو دروغ كيفري كه از ديرباز آگاهي داده شده است، برسد – آنكس كه نيايشگر تست از بخشايش تو برخوردار گردد.
                                                                   2
اي « اهورا»! مرا از آنچه تو بدان آگاهي، آگاه گران: آيا تو تواند بود كه پيش از فرا رسيدن روز بازپسين و كيفر يافتن دروغ‌پرست در جهان مينوي، پيرو راستي در همين جهان دروغ‌پرست را شكست دهد؟ نيك اشكار است كه پاسخ اين پرسش جهان را پيام نيكي است.
                                                                   3
بهترين آموزش براي دانا آنست كه « اهورا»ي نيكخواه پاك به ميانجي دين راستين بياموزد. اي « مزدا»! دانا بايد به دستياري خردمنش نيك، آيين نهائي ترا دريابد.
                                                                   4
اي « مزدا»! آنكس كه گاه انديشه و گفتار و كردار نيك و گاه انديشه و گفتار و كردار بد را پيرو باشد، زماني به آستين راستين بگرود و روزگاري به كيش دروغين روي آورد، در روز پسين به خواست تو از ديگر مردمان كه به بهشت يا دوزخ درآيند جدا گردد و او را به همستكان درآورند.
                                                                   5
اي « سپندارمذ»! چنان كن كه شهرياران خوب باكردار و آيين نيك پادشاهي كنند. مباد كه شهرياران بد به ما پادشاهي كنند. اي « سپندارمذ»! چنان كن كه براي مردم خانه و زندگي بهتر و براي چارپايان چمن و چراگاه خوش فراهم آيد.
                                                                  6
آري « سپندارمذ» به ما خانمان خوب و پايداري و نيرو داد و « بهمن» ارجمند براي چارپا چمن و چراگاه پديد آورد. « مزدا اهورا» در آغاز آفرينش گيتي به دستياري « ارديبهشت» گياهها را برويانيد و چراگاهها را بگسترانيد.
                                                                   7
هان اي كساني كه خواستار پاداش منش‌نيك هستيد! به دستياري دين راستين- كه مرد پاك ياور آنست- خشم را براندازيد و ستم را از خود دور سازيد. اي « اهورا»! چنين آفريدگاني كه داراي منش نيكند جاودانه در سراي تو خواهند زيست. 
                                                                  8
 اي « مزدا»! بخشش كشور نيك تو كدام است؟ پاداش تو كدام است؟ - آري پاداش براي من اي « اهورا»! – كدام است آن داوري آشكاراي تو به ميانجي « ارديبهشت»؟ كدام است آن سنجيدن كردارها به ياوري « بهمن» كه پارسيان آرزومند آنند؟
                                                               9
اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! كي خواهم دانست كه شما تواناتر از هركسي هستيد- تواناتر از آنكه مرا به آسيب بيم دهد؟ داوري « بهمن» را آشكارا به من باز گوييد! رهاننده بايد بداند كه پاداش وي براي دين گسترش چه‌سان خواهد بود.
                                                                   10
 اي « مزدا»! كي مردم پيام مرا خواهند شناخت؟ كي پليدي اين مي را كه « كرپن»ها از روي كين و آهنگ بد، شهرياران و سروران سرزمينها را بدان ميفريبند- خواهي برانداخت؟  
                                                                  11
 اي « مزدا»! كي راستي و پارسائي و كشور پر از كشتزارهاي گسترده و آباد و خانمان خوب پديدار خواهد شد؟ كيانند كه ما را در برابر  دروغ‌پرستان خونخوار رامش خواهند داد؟ كيانند كساني كه منش‌نيك را باز خواهند شناخت؟
                                                                   12
اي « مزدا»! اينانند رهاننگدان كشورها كه براي خشنودي آيين تو از منش و كردار نيك و راستي پيروي كنند. اينان برافكنندگان خشم و كوتاه كنندگان دست ستم و زورند.
     يسنا. هات . 49
                                                                  1
اكنون ديرگاهي است كه « بندو» بزرگترين ستيزه‌جوي با من است – مني كه خواستارم گمراهان را از راستي خشنود گردانم اي « مزدا»! با پاداش نيك به سوي من اي و مرا پناه بخش! اي « بهمن»! « بندو» را گرفتار مرگ ساز!
                                                                   2
اكنون ديرگاهي است كه « بندو»- اين آموزار دروغين كه از راستي سرپيچيده است و در انديشه ندارد كه  « سپندارمذ» را به خود راه دهد و با « بهمن» به پرسش و پاسخ برخيزد- در سر راه من مانده است.
                                                                   3
اي « مزدا»! « راستي» براي سودبخشيدن در آيين ما نهاده شده است و « دروغ» براي زيان رسانيدن در كيش دروغين. آرزو دارم كه همه گمراهان به منش نيك پيوندند. من كسان را از آميزش با دروغ‌پرستان باز ميدارم.
                                                                   4
آن بدمنشاني كه شبان نيستند و در ميان شبانان بسر ميبرند و با زبان خويش خشم و ستم ميپرورند، كردار بد نزد ايشان افزونتر است و در روز بازپسين خانمان ديو- كه جايگاه دروغ‌پرستان است – از آن ايشان خواهد بود. 
                                                                  5
اي « مزدا»! كاميابي و گشايش در زندگي از آن كسي باد كه روان خويش را با « بهمن» پيوند دهد و به ميانجي « ارديبهشت» با  « سپندارمذ»  شناسا شود. اي « اهورا»! با چنين كساني به كشور مينوي تو در آييم.
                                                                    6
اي « مزدا»! اي « ارديبهشت»! شما را به گفتن آنچه انديشه خرد شما گوياي آنست برانگيزم تا درست بازشناسم كه چگونه بايد دين شما را بگسترم.
                                                                   7
اي « مزدا»! اين سخن را « بهمن» و « ارديبهشت» بشنوند! تو خود نيز اي « اهورا» گوش فرا ده! – كدام پيشوا و كدام سپاهي دادور و آيين‌پذير است كه با پذيرش دين به كشاورز براي گرويدن به دين راستين آوازه نيك دهد؟
                                                                   8
اي « مزدا اهورا» ! اي هماره جاودان! از تو خواهانم به « فرشوشتر» پيوستگي شادي بخش‌تر با « ارديبهشت» بخشي و به من كشور نيك مينوي خويش را. اي « اهورا»! من و فرشوشتر خواستاريم كه از فرستادگان تو بشمار آييم
                                                                   9
« جاماسب» - نگاهبان و ياور دين راستين كه از براي سود رسانيدن آفريده شده است – فرمانها را بشنود! راست گفتار با دروغ‌پرست در نياميزد و در روز پسين روانهاي به راستي پيوستگان از بهترين پاداش بهره‌ور گردد.
                                                                  
10
اي « مزدا»! اي تواناي بزرگ! منش نيك و روان پيرو راستي و نيايش و پارسائي و كوشش را در بارگاه تو نگاهداري كنم تا تو با نيروي پايدار خويش بر آن پاسباني كني.
                                                                   11
 آن كسان كه به فرمان شهرياران بد گردن نهند، بدمنش و بدگفتار و بدكردارند.! در پايان زندگي روانهاي ديگر گناهكاران آن پيروان دروغ را با خورشهاي پليد پذيره شوند. آنان آشكارا به دوزخ – خانمان دروغ- درآيند.
                                                                    12
اي « ارديبهشت»! ياوري تو كدام است؟ اي « بهمن»! ياري و پشتيباني تو براي من كه زرتشتم و ترابه ياري همي‌خوانم چيست؟ اي « مزدا اهورا» ! من كه با ستايشهاي خويش به تو آفرين خوانم، اين ياوري را از تو خواستارم: - چيزي كه در بخشش تو از همه چيز بهتر است.
  يسنا. هات . 50
                                                                        1
آيا پس از پايان زندگي روان من از ياوري كسي برخوردار تواند بود اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»؟ آنگاه كه من شما را به ياري همي خوانم، جز شما و « مزدا اهورا»  كه به درستي شناخته شده است- كيست كه ياور و نگاهدار منست؟
                                                                    2
 اي « مزدا » ! چگونه است حال كسي كه خواستار چارپاي خرمي بخش است و آرزو دارد كه آن چارپا و كشتزار ي خرم از ان شود؛ كسي كه از روي دين راستين، درست زندگي كند در ميان بسياري كه به خورشيد نگرند؟ تو در روز شمار آنان را در بهشت- سراي هوشياران- جاي دهي.
                                                                   3
اي « مزدا » ! آنچه به دستياري « ارديبهشت» و به ميانجي « شهريور» و « بهمن» نويد دادي، از آن او باد! – آن مردي كه به نيروي « اشي» دين راستين را در سرزمين همسايه دروغ‌پرست بگسترد و هستي را از آباداني بهره‌ور سازد. 
                                                                  4
اي « مزدا اهورا» ! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! اي « شهريور»! اكنون شما را ستايش كنان پرستش ميكنم تا پيكر نماينده كردارها – كه رادمردان در آرزوي آنند – در راه فرمانبرداران آيين راستين به سوي « گرزمان» بايستد.
                                                                   5
آري، اي « مزدا اهورا» ! اي « ارديبهشت»! از بخشش شما برخوردار شوم؛ چه شما به پيام‌آور خويش مهربانيد و با ياري آشكار، به يك جنبش دست، فردوس را به ما ارزاني داريد.
                                                                   6
اي « مزدا » ! پيامبر نيايش‌گزار تو - « زرتشت»، آن دوست راستي- بانگ برآورده است: - بشود كه آفريدگار خرد، به ميانجي « بهمن» ، آيين خويش را به من بياموزد تا زبانم جز به راستي نگردد و سخن نگويد.
                                                                    7
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! اينك با ستايش و نيايش شما، اسبان تكاور و چست و پهناورد و توانا برانگيزم تا بدانها فراز آييد و به ياري من شتابيد!
                                                                   8
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! با سرودهاي بلندآوازه‌ئي كه به كوشش من پديدار گشته است و با دستهاي برافراشته و نيايش پارسيان و هرآنچه از هنر منش‌نيك به شمار آيد، به شما روي آورم.
                                                                   9
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! آنگاه كه به پاداش دلخواه خود دست يابم با كردار و منش‌نيك و پرستش، ستايش‌كنان به سوي شما آيم. از آن پس بكوشم تا نيك انديش پيرو دين راستين نيز از پاداش نيك بهره برگيرد.
                                                                    10
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! اي « بهمن»! هر آن كردار نيكي كه ورزيده‌ام و خواهم ورزيد و هر آنچه در گيتي به ديدگان من ارزش دارد و زيبا و نغز است ، چون فروغ تابناك خورشيد و سپيده بامداد همه براي نيايش شماست.
                                                                     11
 اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! خواستارم كه ستايشگر شما خوانده شوم و تا بدان هنگام كه تاب و توان دارم چنين باشم. دادار جهان از منش نيك چنان كند كه جهانيان هر آنچه را به خواست وي سازگارتر است، درست بجاي آورند.

  و هو خشترگاثا
 يسنا. هات . 51
1
اي « مزدا » ! كشور نيك برگزيده تو شايان‌ترين بهره راستي از آنكسي خواهد بود كه كوشش ورزد تا در كردارهايش بهتري بجاي آورد. اكنون بر سر آنم كه اين خواست كسان را برآورم.
                                                                   2
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! اي « سپندارمذ» ! كشور مينوي تان را – كه دارائي شماست- به ميانجي « بهمن» به من و هر آنكس كه نيايشگر شماست، بنماييد.
                                                                   3
اي « مزدا » ! اي « ارديبهشت»! گوشهاي شما بايد به كساني باشد كه در گفتار و كردارشان به گفتارهاي شما پيوستند. اي « مزدا » ! تو و « بهمن» نخستين آموزگار آنان هستيد.
                                                                   4
اي « مزدا » ! رنج ديدگان در كجا پاداش يابند و آمرزيده شوند؟ مردمان در كجا با « ارديبهشت» و « سپندارمذ»  و « بهمن» و « شهريور» تو دمساز خواهند گرديد؟
                                                                   5
اگر برزيگر نيك‌رفتار و با خرد، آنكسي را كه داوري ميان نيك‌انديشان و بدكرداران را به داور داناي درست كردار واگذار كرد، نيايش بگزارد، به راستي از پاداش روز پسين و بخشايش مزدا بهره‌مند خواهد شد.
                                                                   6
« مزدا اهورا» به هنگام پايان گردش گيتي، آنچه را از نيك نيكتر است به كسي بخشد كه خواست وي را برآورد و آنچه را از بد بدتر است به آنكس دهد كه وي را خشنود نسازد.
                                                                   7
اي آن كه جانواران و آبها و گياهان را آفريدي! به دستياري « سپندمينو»  ، جاودانگي و رسائي به من بخش. اي « مزدا » ! به ميانجي « بهمن» توان و پايداري در داوري واپسين به من بخش.
                                                                   8
اي « مزدا » ! اكنون از دو چيز سخن مي‌گويم- چه بايد آن را به هر دانائي باز گفت-:  - آن خوشي كه به راستي‌پرست خواهد رسيد و آن بدي كه براي پيرو دروغ خواهد بود. آري پيامبر شاد است كه بتواند دين را به هر دانائي بنمايد.
                                                                   9
از آن سزائي كه با آذرفروزان وآهن گداخته به دو گروه مزداپرستان و ديوپرستان خواهي داد، نشاني در جانها بگذار: سود براي پيرو راستي و زيان براي پيرو دروغ!
                                                                   10
اي « مزدا » ! جز كوي كه زاده « اهريمن» و بدخواه مردمان است چه كس خواستار تباه ساختن كار من است؟ « ارديبهشت» را به سوي خويش فرا خوانم تا با پاداش نيك از پي در رسد.
                                                                   11
اي « مزدا » ! كيست آن مردي كه دوست « سپيتمان زرتشت» است؟ كيست آنكه از دين راستين اندزر پذيرد؟ كيست آن درست كرداري كه از منش نيك به آيين مغ انديشد؟ كيست « سپندارمذ» ؟
                                                                   12
چاكر فرومايه « كوي» « زرتشت سپيتمان» را كه در « گذر زمستان» اسبانش از سرما لرزان بودند و ناچار فرود آمده بود خشنود نساخت و پناه نداد.
                                                                    13
بدين سان نهاد دروغ‌پرست پاداش اشكار راه درست را براي خود تباه كرد. روانش به هنگام هويدا شدن كردارها در سر پل « چينوت»  به هراس افتد، چه با كردار زيان‌آور خويش از راه راستي برگشت.
                                                                   14
« كرپن»ها براي آزاري كه از گفتار و كردار خويش به چارپايان ميرسانند فرمانبردار دستور و داد برزيگري نيستند. اي « مزدا » ! آن داوري را كه در پايان درباره خان و مان دروغ‌خواهي كرد، اكنون بجاي آور
.                                                                    15
مزد و پاداشي كه « زرتشت» براي « مغان»  و پيروان دين راستين نويد داد درآمدن به « گرزمان است». آنجا كه نخستين بار « مزدا اهورا» بدان درآمد و پرتو افكند. اينست آن رستگاري كه من از پرتو منش‌نيك و راستي به شما نويد مي‌دهم.
                                                                   16
« كي‌گشتاسب» با شهرياري خويش آيين « مغان» پذيرفت و راه منش نيك و آموزش « مزدا اهورا» ي پاك راستي انديش را برگزيد. بدين سان كار به كام ما انجام گيرد.
                                                                   17
« فرشوشتر هوگو» پيكر  بزرگواري به من بنمود. « مزدا اهورا» ي توانا آنچه او را خواستار است براي دين نيكش بدو ببخشد تا از توانگري برخوردار گردد.
                                                                   18
« جاماسب هوگو» اين آيين راستين را چونان توانگريي كه از فره ايزدي برآيد را خود برگزيد. آري او كشور « بهمن» را جوياست. اي « اهورا» ! اين بخشش را به من ارزاني دار كه آنان در پناه تو باشند.  
                                                                  19
« مديوماه سپيتمان» از آن پس كه خود در نهادش كسي را كه در جهان ميكوشد بشناخت، برآن سر است كه آنچه را از آيين« مزدا » در كردارهاي زندگي بهتر مي‌بيند به مردم بياموزد و ايشان را از آن بياگاهاند.
                                                                   20

اي كساني كه همه با هم همگام هستيد با « ارديبهشت» با « بهمن» با « سپندارمذ»  ! اين بخشش را به ما ارزاني داريد كه چون به هنگام نيايش شما را ستاييم، « مزدا »، بد انسان كه نويد داده شده است ياري بخشد.
                                                                   21
مرد از پارسايئ پاك گردد و از انديشه و گفتار و كردار و دينش راستي برافزايد و دين راستين گسترش يابد. « مزدا اهورا» به ميانجي « بهمن» كشور مينوي خويش را بدين مرد ارزاني دارد. اين پاداش نيك را آزو ميكنم.
                                                                    22
« مزدا اهورا» آنكس را كه ستايش وي از روي راستي بهتر است، ميشناسد. آنان را كه بوده‌اند و هستند به نام ميستاييم و با درود بدانان نزديك ميشويم.
 وهيشتوايشت گاثا
 يسنا. هات . 53
1
 
بهترين دارائي كه باز شناخته شده از آن « زرتشت سپيتمان» است كه « مزدا اهورا» از پرتو راستي بدو خواهد داد: خرمي زندگي خوش جاودان. « مزدا » اين پاداش را به آن كسان كه سخنان و كردارهاي دين نيكش را بياموزند و به كار برند نيز خواهد بخشيد.
                                                                   2
ياوران دين راستين چون « كي‌گشتاسب» و پسر « زرتشت سپيتمان» و « فرشوشتر» كه با انديشه و گفتار و كردار نيك « مزدا » را خشنود سازند و شادمانه به نيايش و ستايش وي ايستند و راه راست آن دين رهاننده را كه « اهورا» فرو فرستاد بيارايند، در خور همان پاداش مينوي هستند.
                                                                         3
اي « پوروچيست» از دودمان « هچتسب» و خاندان « سپيتمان!» اي جوانترين دختر « زرتشت»! اين مرد با منش نيك و راستي آزموده را از براي پيوند با تو برگزيدم . تو  خود از خرد خويش راه پرس و پندگير و پارسائي و نيك‌انديشي خويش را بجاي آور.
                                                                   4
آري  « پوروچيست» را به دلگرمي به دين راهبري كنم تا پدر و شوهر و برزيگران و آزادگان از آن پاكدين پاكدينان خشنود توانند شد. « مزدا اهورا» براي دين نيك و ستوده اش تا جاودان پاداش درخشان منش نيك بد و ارزاني داراد!
                                                                    5
اي « جاماسب»! اي « پوروچيست» شما را پند دهم و سخناني به شما و همه دوشيزگان به شوي رونده گويم. آن را به ياد سپاريد و در نهاد خويش نگاهداريد تا در كوشش براي رسيدن به زندگي جاودان و شايسته نيك منشان به كارتان آيد: شما بايد در كار دين راستين بر يكديگر برتري و پيشي جوييد، چه مايه رستگاري و شادماني و پاداش مينوي در اين است.
                                                                    6
هان اي مردان و زنان! بدانيد: هر آن گشايش و شادكامي كه امروز نزد پيروان دروغ مي‌بينيد در روز پسين از آنان باز پس گرفته خواهد شد و رامش و خوشي از ايشان برخواهد گشت و براي آن دروغ‌پرستان آيين آزار جز واي و دريغ و خورش دوزخي چيزي نخواهد بود! شما نيز اگر چون دروغ‌پرستان رفتار كنيد زندگي مينوي آينده خويش را به دست خود تباه ميكنيد.
                                                                   7
تا بدان هنگام كه كوشش و جوششي در راه دين پروري و آيين گستري در رگ و خون داريد مزد و پاداش نيك آيين مغ را – در روز پسين كه روان دروغ‌پرست از گراني بار گناه با پشت خميده از كنار شما خواهد گذشت و نابود خواهد شد- از آن خويش دانيد. اگر امروز آيين مغ را فرو نهيد و به دروغ‌پرستان بگرويد فردا بانگ دريغ و افسوس از شما برآيد.
                                                                    8
باشد كه « مزدا » شهرياران خوب برانگيزد و به نيروي آنان بدكردان را – كه فريفته شده‌اند و در جهان ديگر به پادافره كردار ناپاك خويش آسيب بينند و ناله و خروش برآورند- در اين جهان نيز شكست دهد و بدانان گزند رساند. باشد كه « اهورا» به نيروي چنين شهرياراني روستاها را رامش و شادكامي بخشد. زود باشد كه مزدا آنكه از همه بزرگتر است - دروغ‌پرستان را به زنجير مرگ و رنج گرفتار سازد.                                                                    9
آن بدكيشاني كه خواستار خوار شمردن ارجمندان و برگزيدگان و پست شمردن آيين راستينند سزاوار تباهي و كيفر سخت در جهان ديگرند. آن داور و شهريار درست كرداري كه در همين جهان، زندگي و آزادي دروغ‌پرستان را بگيرد و رام و فرمابردارشان سازد.  كجاست؟ اي « مزدا »! تو آني شايستگي و توانائي برانگيختن چنين شهرياري دادگر و بهروزي بخشيدن به بينوايان درست كردار از آن تست.

برگرفته از کتاب  اوستا نوشته جلیل دوستخواه _چاپ اول_سال1343 
آذرمهر بازدید : 193 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

گاتها


 

قديم‌ترين و مقدس‌ترين قسمت اوستا گاتا مي‌باشد كه در ميان يسنا جاي داده شد در خود اوستا گاتا آمده است در پهلوي گاس گويند جمع آن گاسان مي‌باشد و گاسانيك تركيب صفتي آن است در پهلوي نيز بطور خصوص هر يك فرد از اشعار گاتا را گاس گويند در سانسكريت گاثا مي‌باشد در كتب مذهبي بسيار قديم برهمني و بودائي گاثا عبارت است از قطعات منظومي كه در ميان نثر باشد گاتاي اوستا نيز اصلاً چنين چيزي بوده است به همين مناسبت موزون بودن آن است كه گاتا ناميده شد يعني سرود و نظم و شعر اما نه شعري كه شبيه به اشعار حاليه ايران كه مبناش بر عروض عرب است باشد بلكه نزديك‌تر به اوزان اشعار ساير اقوام هندواروپايي است مانند ريك‌ويد كتاب مقدس برهمنان از هرچند شعري يك قطعه ساخته شد به واسطه عدد بيت‌ها و آهنگ‌ها (Syllabes) و سكته‌اي كه در جاي معين هر بيت قرار داده شد يادآور قطعات ويداست جاي ترديد نيست كه منظوم گاتا و ويد هر دو از يك ريشه و بُن مي‌باشد.

 

نه آنكه حالا گاتا مقدس‌ترين جزوات اوستا شمرده مي‌وشد بلكه از زمان بسيار قديم هم مي‌دانستند كه آن از سخنان فرخنده خود وخشور زرتشت اسپنتمان است و احترام مخصوصي براي آن منظور داشتند در اوستاي عهد ساسانيان گاتا در سر نخستين نسك گاسا نيك كه موسوم بود به ستوت يشت جاي داشت در يسنا 57 فقره هشت آمده است: «ما مي‌ستاييم فرخنده سروش را كسي كه نخستين بار پنج گاتهاي زرتشت سپنتمان مقدس را بسرود» در ونديداد فرگرد 19 فقره سي و هشت از پنج گاتها ياري خواسته مي‌شود نخستين كرده ويسپرد نيز از هر پنج گاتها اسم برده به هر يك درود مي‌فرستد از براي تيمن و تبرك اشعار گاتها در ميان مطالب ساير جزوات اوستا جاي داده شد.

 

در ميان اسامي خاص ايرانيان قديم بسا به اسم پنج بوخت برمي‌خوريم بوختن و بختن در پهلوي به معني رهانيدن است از پنج هم پنج گاتها مقصود است يعني گاتها رهانيد.

 

كليه گاتها 17 هايتي (فصل) و 238 قطعه و 896 شعر و 5560 كلمه مي‌باشد.

 

اين اشعار قديم‌ترين آثاري است كه از روزگاران پيشين براي ايران ادبي امروز باقي ماند گاتا از حيث صرف و نحو و زبان و تعبير و فكر با ساير قسمت‌هاي اوستا فرق دارد و نيز بسا از لغاتي كه در آن استعمال شد در اوستا نيست مطابق آنها را بايد در قديم‌ترين كتب مذهبي برهمنان جست گاتا روزي جزو يك كتاب بسيار بزرگي بود لابد همان است كه مورخ يوناني هرميپوس كه ذكرش گذشت از آن صحبت داشت نظر به معني گاتا در كتب برهمنان و بدائي‌ها گاتاي اوستا را نيز بايد رد قديم جزو مطالب منثوري تصور كرد كه امروز در دست نيست براي آنكه مطالب را مختصر كرده و به شكلي درآورند كه مردم بتوانند به حافظه بسپرند متوسط به شعر مي‌شدند و اين شكل و طرز نوشتن مخصوصاً در ميان اقوام هند و اروپايي متداول بود.

 

وضع گاتاي حاليه خود بهترين گواه است كه روزي ضميمه مطالب منثور بوده است بسا از فصول گاتا بدون آغاز و بي‌انجام به نظر مي‌رسد بسياري از جاها بريده و ناتمام است براي آنكه قسمت نثر آن كه رد واقع معني آن را هم روشن و معلوم مي‌ساخت از ميان رفت فقط آنچه شعر بود و بهتر به حافظه سپرده مي‌شد بجا ماند در آنجاهايي كه چند قطعه به هم مربوط است شايد به واسطه اين است كه فاصله نثري آنها كمتر بود و يا آنكه اصلاً چنين فاصله‌اي نداشت با اين پاشيدگي و پراكندگي گاتها نبايد تصور كرد كه هيچ چيز از آنه مفهوم نمي‌شود برخلاف پنج گاتا از حيث فكر و خيال از اول تا آخر به هم مربوط و در سر مطالب مخصوصي ايستادگي مي‌كند در جزو آئين زرتشت به زودي از مندرجات آنها بطور عموم صحبت خواهيم داشت.

 

مي‌توان گفت كه تقريباً تمام گاتاي زمان ساسانيان حاليه موجود است به واسطه قدر و مرتبتي كه داشت به دقت به حافظه‌ها سپرده مي‌شد و از سينه به سينه تا كنون محفوظ ماند گاتا را از قديم به پنج دسته تقسيم كرده در ميان هفتاد و دو يسنا جا دادند تقسيم پنجگانه به مناسبت اوقات پنجگانه روز و نماز آنها نيست بلكه به مناسبت اوزان و قاعده شعري است كه به پنج بحر منقسم گرديد.

 

 

 

گاتها از سخنان خود اشو زرتشت است

 

قطع نظر از شواهد تاريخي و قدمت زبان گاتا و سنت بسيار كهنه و اقرار اوستا از خود گاتا به خوبي معلوم است كه چنين سخناني بايد از زبان خود مؤسس دين باشد شانزده بار زرتشت از خود در گاتا اسم مي‌برد اما نه آن طوريكه در ساير قسمت‌هاي اوستا از او اسم برده شد و از زبان او چيزي گفته مي‌شود در گاتا گهي زرتشت مثل شخص غايب از خود اسم مي‌برد چنانكه در يسنا 28،6 و يسنا 33،14 و يسنا 41،16 و يسنا 46،13 و يسنا 51،12 گهي مثل شخص حاضر چنانكه در يسنا 43،8 و يسنا 46،19 و يسنا 49،12 گهي در سر يك قطعه از خود به اسم زرتشت و يا پيغمبر مثل شخص غايب اسم مي‌برد بعد مانند شخص حاضر مي‌شود چنانكه در يسنا 50،6 و يسنا 51،15 و گهي نيز به شخص خود خطاب مي‌كند چنانكه در يسنا 46،14 در مقاله گذشته در جزو شرح حال زرتشت در چند فقره گاتا مثل يسنا 46،1 و 2 نشان داديم كه چگونه زرتشت از عدم موفقيت خود ناخوشنود است از اين قبيل قطعات كه دليل سخن‌گويي خود پيغمبر است در گاتا بسيار ديده مي‌شود از آن جمله است در يسنا 15 فقره 12 در جايي كه زرتشت از سرگذشت خود متذكر شده گله‌مند است از آنكه در طوفان سختي كه در راه دچار آن شد خود و مركبش از سرما لرزان به در خانه يكي از پيروان دروغ پناه برد و پذيرفته نشد.

 

پنج گاتا در اوستا به منزله پنج كتاب اسفار تورات است كه يهودان آنها را از خود موسي دانسته احترامات مخصوصي از آنها منظور دارند برخي از مستشرقين احتمال مي‌دهند كه بعضي از فوصل گاتا از اصحاب زرتشت باشد.

 

 

 

نخستين گاتا موسم است به اهنود

 

هر يك از پنج گاتها با اولين كلمه‌اي كه با آن شروع مي‌شود ناميده شد مثل يسن و الرحمن در قرآن نخستين گاتا موسوم است به اَهوَنَ‌وَيتي اين اسم تركيب صفتي دارد يعني گاتائي كه با اَهوَن شروع شد اسم اين گاتا از دو كلمه اولي قطعه‌ايس است كه امروز در جزو گاتها نيست بلكه جاي آن در يسنا 27 فقره 13 قرار داده شد يعني در انتهاي فصلي كه پيش از اهنودگات واقع است بي‌شك اين قطعه شعر كه مركب است از سه فرد و معروف است به نماز اَهوْنَ‌وَئيريوْ و مخصوصاً از ادعيه مقدس شمرده مي‌شود روزي در سر گاتاي اهنود جاي داشت و اسم گات مذكور از دو كلمه اولين آن برداشته شد به زودي از آن صحبت خواهيم داشت معني خود اين كلمه سرور و مولا مي‌باشد اسامي كه ما امروز به پنج گاتها مي‌دهيم از پهلوي گرفته‌ايم و اينك اهنود گوئيم اهنودگات‌ها داراي هفت ها مي‌باشد هاي اول و دوم و سوم هر يك داراي يازده قطعه است، هاي چهارم داراي بيست و دو قطعه،‌ هاي پنجم داراي شانزده قطعه، هاي ششم داراي چهارده قطعه، هاي هفتم داراي پانزده قطعه مي‌باشد و بايد نيز بگوئيم كه هر يك از ها با اولين كلمه‌اي كه با آن شروع شد ناميده مي‌شود هر يك قطعه از اهود مركب است از سه شعر و يا به اصطلاح حاليه سه مصرع و هر يك شعر داراي شانزده آهنگ و يا Syllabes مي‌باشد سكته و درنگ پس از سيلاب هفتمين است (7 + 9) از يسنا بيست و هشت تا خود يسنا سي و چهار متعلق به نخستين گاتا اهنود است.

 

 

 

هفت هاي منثور داخل در قسمت گاتا نيست ولي در جزو ادبيات گاسانيك شمرده مي‌شود

 

پس از آن هپتين هايتي (هفت پاره) شروع مي‌شود آن نثر است بنابراين از جزو گاتا هم نيست ولي از زمان قديم ميان گاتاي اول و گاتاي دوم جاي داده شد از حيث عبارت مثل گاتاست ولي به نثر و به قدمت گاتا هم نيست نظر به اسمش بايستي هفت ها باشد ولي بعدها يك هاي كوچكي به آن افزوده شد الحال داراي هشت ها مي‌باشد از يسناي سي و پنج شروع مي‌شود و با يسناي چهل و دو ختم مي‌گردد.

 

 

 

دومين گاتا موسوم است به اشتود

 

پس از اين فاصله نثري دوباره گاتا شروع مي‌شود و آن دومين گاتاست موسوم به اشتاويتي يعني گاتاي شروع شونده با اَشته كه به معني سلامت و عافيت است امروز اشتود گويند از يسناي چهل و سه شروع شده با يسنا چهل و شش ختم مي‌گردد بنابراين فقط داراي چهار ها مي‌باشد هاي اول مركب است از شانزده قطعه دوم از بيست قطعه سوم از يازده قطعه چهارم از نوزده قطعه هر يك قطعه مركب است از پنج شعر و هر شعري داراي يازده سيلاب است سكته پس از سيلاب چهارمي است (4+7) اشتود بايستي مجموعاً داراي سيصد و سي فرد شعر باشد ولي قطعه آخر هاي چهل و چهار فقط داراي چهار فرد است هرچند كه مبناي عروض حاليه ما به سيلاب نيست ولي اتفاقاً عدد سيلاب در يك شعر اشتود موافق است با عدد سيلاب با يك مصرع از بحر تقارب مثل اشعار فردوسي.

 

 

 

 

 

سومين گاتا موسوم است به سپنتمد

 

سومين گاتا نامزد است به سپنتا مينو يعني خرد مقدس اكنون سپنتمد گفته مي‌شود مانند گاتاي اشتود داراي چهار ها مي‌باشد از يسناي چهل و هفت تا خود يسناي پنجاه، هاي اول داراي شش قطعه است دومي و سومي هر يك دوازده قطعه چهارمي يازده قطعه هر قطعه مركب است از چهار شعر و هر شعري داراي يازده سيلاب است سكته پس از سيلاب چهارمي واقع است (4+7).

 

 

 

چهارمين گاتا موسوم است به وهوخشتر

 

گاتاي چهارمين وهوخشتر ناميده شد يعني اقتدار نيك و كشور خوب فقط داراي يك ها مي‌باشد كه يسناي پنجاه و يك باشد اين‌ها مركب است از بيست و دو قطعه و هر قطعه سه شعر دارد و هر شعري داراي چهارده سيلاب است سكته درست در وسط واقع است (7+7) پس از وهوخشتر دوباره گاتهاي منظوم به واسطه يك هاي منثور بريده مي‌شود و يسناي پنجاه و دوم را تكشيل مي‌دهد اين يسنا بسيار كوتاه به منزله ضميمه وهوخشتر مي‌باشد.

 

 

 

پنجمين گاتا موسوم است به وهيشتواشت

 

پنجمين و آخرين گاتا موسوم است به وهيشتواشتي حالا هم تقريباً همين طور ناميده وهيشتواشت مي‌گويند اسم اين گاتا مانند همه گاتها تركيب صفتي دارد يعني گاتايي كه دارنده وهيشتواشت مي‌باشد معني اين دو كلمه بهترين خواسته و نيكوترين ثروت مي‌باشد داراي نه قطعه است هر قطعه‌ي از آن مركب است از دوشعر كوتاه و دو شعر بلند هر يك از شعرهاي كوتاه دوازده سيلابي است و سكته پس از هفتمين سيلاب جاي دارد (7+5) هر يك از شعرهاي بلند نوزده سيلابي است و سكته يك بار پس از هفتمين سيلاب است و يك بار هم پس از چهاردهمين سيلاب (7+7+5) اين است قسمتي از اوزان اشعار ما تقريباً در سه هزار سال پيش از اين گذشته از آنكه امروز از اوزان اشعار قديم خود اطلاع داريم توسط خود اوستا نيز مي‌دانيم كه اسم يك قطعه منظوم و يك فرد شعر در زبان نياكان ما چه بود يك قطعه را وچس تشتي مي‌گفتند در يسنا 58،8 استعمال شد و يك فرد شعر را افسمن مي‌گفتند در يسنا 71،4 و يسنا 19ف16 استعملا شد گاتاي (سرود و نظم) زرتشت به اندازه‌ي مقدس است كه در تمام اوستا به هر يك فصل (هايتي) آن و به هر يك قطعه (وچس تشتي) آن و به هر يك فرد (افسمن) آن و به هر كلمه (وچ-واژه) آن و به معني هر يك از كلمات (آزنتي-زند) آن درود و ثنا فرستاده مي‌شود گذشته از گات‌ها باز اشعار در اوستا هست كه مجموعاً با گاتها 278 قطعه و يا 1016 شعر مي‌باشد از اين مبلغ 238 قطعه و يا 896 شعر متعلق به گاتهاست ساير اشعار از حيث زبان نيز مثل گاتهاست شايد به همان قدمت هم باشد چون مقدار آنها كم و از اوزان مختلف است داخل گاتها نگرديد اينك از آنچه در خصوص قطعات پنج گاتها گذشت جمله را يكجا نگاشته تا بهتر و آسان‌تر از اوزان آنها برخوردار شويم.

 

نخستين گاتا اهنود 7 ها= يسنا 28-34

 

1- يسنا 28           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

2-  يسنا 29          قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

3- يسنا 30           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

4- يسنا 31           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

5- يسنا 32           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

6- يسنا 33           قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

7-  يسنا 34          قطعه 11                 شعر 3           سيلاب 16                سكته (7+9)

 

مجموعاً 7 يسنا و 100 قطعه و 300 شعر و 2100 كلمه مي‌باشد

 

دومين گاتا اشتود 4 ها- يسنا 43-46

 

1- يسنا 43           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

2- يسنا 44           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

3- يسنا 45           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

4- يسنا 46           قطعه 16                 شعر 5           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

مجموعاً 4 يسنا 66 قطعه و 330 شعر و 1850 كلمه مي‌باشد

 

سومين گاتا سپنتمد 4 ها= يسنا 47-50

 

1- يسنا 47           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

2- يسنا 48           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

3- يسنا 49           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

4- يسنا 50           قطعه 6                   شعر 4           سيلاب 11                سكته (4+7)

 

مجموعاً 4 يسنا و 41 قطعه و 164 شعر و 900 كلمه مي‌باشد.

 

چهارمين گاتا و هوخشتر يك ها= يسنا 51

 

1- يسنا 51           قطعه 22                  شعر 3           سيلاب 14                سكته (7+7)

 

مجموعاً 66 شعر و 450 كلمه مي‌باشد.

 

پنجمين گاتا وهيشتواشت يك ها- يسنا 53

 

1- يسنا 53           قطعه 9                   شعر 4           (دو كوتاه سيلاب 12     سكته (7+5 دو بلند سيلاب 19 سكته 7+7+5)

 

مجموعاً 36 شعر و 260 كلمه مي‌باشد.

 

 

 

اشكال گاتا و عدم صحت ترجمه دار مستتر

 

 

 

مشكل‌ترين جزوات اوستا همين گاتاست فهم متن آن به غايت دشوار است نه آنكه امروز عبارات گاتا براي دانشمندان سخت و مشكل باشد در هزار و پانصد سال پيش از اين هم فهم آن مشكل بود در عهد ساسانيان وقتي كه به تفسير پهلوي اوستا پرداختند دچار همين اشكال شدند بسيا پيش از سركار آمدن اردشير پاپكان مدت‌ها بود كه زبان اوستا متروك گرديده فقط زبان مقدس شمرده مي‌شد و زبان مخصوص اوستا متروك گرديده فقط زبان مقدس شمرده مي‌شد و زبان مخصوص اوستا بود دليل آنكه در زمان اردشير و جانشينان وي گاتا را نفهميدند تفسير پهلوي آن است كه امروز در دست است كه به هيچ وجه درست نيست برخلاف تفسير ساير قسمت‌هاي اوستا كه تفسير مطابق اصل متن است و امروز كليد فهم اوستاست به همين جهت است كه پروفسور ميّه (Meillet) مي‌گويد كه ترجمه گاتاي دارمستتر كه از روي تفسير پهلوي است ابداً درست نيست نبايد اعتمادي به آن داشت چه اساس ترجمه او كه تفسير پهلوي عهد ساسانيان است خود ويران و نادرست است تفسير پهلوي گات‌ها خود مستقلاً كليد فهم گاتها نيست بلكه جزو اسبابي است كه ما را به سوي معني كلام قديم رهنمون است گذشته از قدمت زبان چيزي كه گاتا را مشكل ساخت اين است كه بسا از لغات آن مخصوص به خودش مي‌باشد در ساير قسمت‌هاي اوستا يافت نمي‌شود دگر آنكه سراينده گاتها با يك طرز مخصوص شاعرانه آنها را سروده است و نيز گفته نگذريم نثري كه سابق آميخته با اين نظم بود و معاني آن را روشن مي‌ساخت از دست رفته با همه اين اشكالات از پرتو كوشش دانشمندان در مدت صد و پنجاه سال و ترقي فوق‌العاده علم لغت (Philologie) و به استعانت قديم‌ترين زبان آريايي (سانسكريت) و ويد برهمنان امروز مي‌توانيم از سخنان پيغمبر ايران برخوردار شويم و بشنويم آنچه را كه او در چندين هزار سال پيش به گروه مستمعين خود خطاب كرده مي‌گفت: «من مي‌خواهيم سخن بدارم ايك گوش فراداده بشنويد اي كساني كه از نزديك و دور براي آگاه شدن آمده‌ايد همه‌تان درست آن را به خاطر خود بسپريد چه اهورامزدا در تجلي است نكند كه رهنمايان بدخواه و دوستاران دورغ با زبان خويش آئين زشت منتشر سازند و زندگاني ديگر سراي‌تان را با آن تباه نمايند».

/**/

 

آذرمهر بازدید : 43 دوشنبه 06 خرداد 1392 نظرات (0)

 

جشن خردادگان خجسته باد

 

www.uplooder.net

نام جشن :خُردادگان.

واژه جشن از کلمه یسنه اوستایی است با ریشه ای اوستایی به معنای ستایش کردن . بنابراین معنای واژه جشن، ستایش و پرستش است .

زمان برگزاری :روز خرداد ( ششمین روز  ماه ) از ماه خرداد ( سومین ماه سال )در گاهشماری ایرانی

انگیزه برگزاری: فرخندگی هم نامی روز و ماه به نام امشاسپند خرداد و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان.

مفهوم امشاسپند خرداد:خرداد » در اوستا «هـَئوروَتات» و در پهلوی «خُـردات» یا « هُردات » به معنی رسایی و کمال است که در گات ها یکی از فروزه های اهورا مزدا و در اوستای نو نام یکی از هفت امشاسپند و نماد رسایی اهورا مزدا است. خرداد، امشاسپند بانویی است که نگهداری از آب ها در این جهان خویشکاری اوست و کسان را در چیرگی بر تشنگی یاری می کند از این روی در سنت، به هنگام نوشیدن آب از او به نیکی یاد می شود. در گات ها، از خرداد و امرداد پیوسته در کنار یکدیگر یاد می شود و در اوستای نو نیز این دو امشاسپند، پاسدارنده آب ها و گیاهان اند که به یاری مردمان می آیند و تشنگی و گرسنگی را شکست می دهند. در یسنا، هات 47، آمده است که اهورامزدا رسایی خرداد و جاودانگی امرداد را به کسی خواهد بخشید که اندیشه و گفتار و کردارش برابر آیین راستی است.
خورداد، اَمشاسپند ِنگاهبانی آب ها، نهرها و دریاها است و مظهری است از مفهوم نجات بشر و از آنجا که پاره ای از مراحل آفرینش، مانند آب و گیاه به گونه ی طبیعی جفت اند، همواره در متون کهن همراه با امرداد، امشاسپند نگاهبان گیاه آورده می شود.
پیشکش این دو امشاسپند ثروت و رمه (چهار پایان) است، به گونه ای که این دو، نماینده ی آرمان های نیرومندی، سر چشمه ی زندگی و رویش هستند.

 

هماوردان خاص آن ها، دیوان‌ «گرسنگی» و «تشنگی»اند و همکاران خرداد نیز، ایزد «تیشتر» و «باد» و «فروهر پرهیزکاران» هستند.

 

 در باور ایرانیان، خرداد در هنگام حمله ی اهریمن، آب را به یاری فروهرها می ستاند، به باد می سپارد و باد آن را با شتاب به سوی کشورها می برد و به وسیله ی ابر می باراند.

 

امشاسپند خرداد در متن های کهن : چهارمین یشت از یشت های بیست و یک گانه اوستا، ویژه ستایش و نیایش امشاسپند بانو خرداد است که در آن یشت از زبان اهورا مزدا یادآور می شود که « ... یاری و رستگاری و رامش و بهروزی خرداد را برای مردمان اشون بیافریدم...» و سپس تاکید می شود هر آن کس که خرداد را بستاید همانند آن است که همه امشاسپندان را ستایش کرده است.
در بندهش(= بـُن دهیشنَ = آغاز آفرینش)، یکی از کتاب های پهلوی که بر اساس ترجمه ها و تفسیرهای اوستا تدوین یافته و در بردارنده ی اسطوره های مربوط به آفرینش، تاریخ اساطیری و تاریخی ایرانیان، جغرافیای اساطیری و حتی نجوم و ستاره شناسی است، درباره ی این امشاسپند آمده است :
 « ... ششم از مینویان، خرداد است؛ او از آفرینش گیتی آب را به خویش پذیرفت..» ، « ... خرداد سرور سال ها و ماه ها و روزهاست [ واین] که او سرور همه است. او را به گیتی، آب خویش است. چنین گوید: هستی، زایش و پرورش همه موجودات مادی جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست...»
چون اندرسال، [ اگر ] نیک شاید زیستن، به سبب خرداد است ... او که آب را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه، خورداد [ از او ] آسوده یا آزرده بود. او را همکار، تیر و باد و فروردین است.
در بندهش همچنین از گل سوسن به عنوان گل ویژه امشاسپند‌بانو «خُرداد» نام برده شده است: «... این را نیز گوید که هرگلی از آنِ امشاسپندی است؛ و باشد که گوید: ... سوسن خرداد را، ...» که بر این بنیان بهترین نماد برای جشن خردادگان گل سوسن است.

 

در یشت های اوستا، برای دو امشاسپند، «اردی بهشت» و «خرداد»، هر یک یشتی جداگانه موجود است. «خرداد یشت»، چهارمین یشت اوستا است که متاسفانه آسیب زیادی دیده و بسیاری از واژگان آن از بین رفته یا ناخواناست. ولی در آنچه اکنون دردست است (در یازده بند)، به یاد کردن از امشاسپندان به ویژه خورداد سفارش بسیار شده، چون یاد آنان دیوان را دور می سازد و یاد خورداد، به ویژه دیو «نسو»(= دیو فساد و گندیدگی) را می راند. دراین یشت، به صراحت آمده که خداوند یاری و رستگاری و رامش و سعادت را از طرف امشاسپند خرداد به مرد پاک دین می بخشد.

 

 در بند ده این یشت می خوانیم:

 

 »او را  - امشاسپند خرداد را - برای فـَرّ و فروغش با نماز [ی به بانگِ ] بلند با و با زَور (1) می ستاییم.

 

ما امشاسپند خرداد را با هَوم (2) آمیخته با شیر، با بَرسَم (3) با زبان خرد، و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن رسا می ستاییم«

 

 نیاکان فرهیخته ی ما در این روز به کنار چشمه سارها، رودها و دریاچه ها رفته و همراه با نیایش اهورامزدا و جشن و شادمانی تن خود را نیز با آب می شسته اند.

 

ابوریحان بیرونی نیز در آثار الباقیه به مراسم شستشوی ویژه ای که در این روز برگزار می شده است اشاره کرده است.

 

 اهورامزدا از سرچشمه ی بخشایندگی خویش این فروزه را به واسطه ی امشاسپند هئوروتات به آفریدگان خود بخشیده تا هر پدیده ای رسا گردد و رسایی و تندرستی نه تنها ویژه ی این جهان است، بلکه رسایی مینوی و تندرستی روح و روان، هدف والای جهانیان است.

 

اهورامزدا می خواهد که همگان به یاری امشاسپند هئوروتات از این بخشایش مینوی و مهربانی حقیقی برخوردار گشته و هرکس بتواند با نیروی رسایی و پرورش و افزایش آن در وجود خویش، دارای مقام رسایی و کمال بی زوال گردد.

 

 گل ویژه جشن خردادگان : در کتاب بندهش از گل سوسن به عنوان گل ویژه امشاسپند بانو « خُرداد » نام برده شده است که بر این بنیان بهترین نماد برای جشن خردادگان گل سوسن است. معروف ترین نمونه های گل سوسن نزد ایرانیان سوسن سپید Lilium candidum ) ) یا سوسن آزاد است که به نام سوسن ده زبان یا سوسن گل دراز نیز شناخته می شود، همچنین یکی  دیگر از گونه های نادر گل سوسن که بومی برخی مناطق شمالی ایران است ، سوسن چلچراغ ( Lilium lederbourii ) نام گرفته است. در متن پهلوی « خسرو قبادان و ریدکی» بوی گل سوسن سپید، چون « بوی دوستی » توصیف شده است.

 

www.uplooder.net

 

در نمادهای دینی و هنری، سوسن نشان پاکی است. در استوره‌های ایرانی از آنجا که در این جهان نگاهبانی از آب‌ها خویشکاری امشاسپندبانو «خرداد» است و «سوسن» گل ویژه امشاسپند بانو «خرداد» است پس سوسن را به «آناهیتا» ایزدبانوی آب‌های روان نیز منسوب دانسته و از این روی جنبه آزادگی ناهید را به سوسن نسبت داده‌اند و گفته شده که در استوره‌های ایرانی سوسن و سرو که نمادهای آزادی به شمار می‌روند با زنبق و مورد و نرگس و اسپرغم از نشانه‌های مخصوص ناهید هستند.

 

 از طرف دیگر سوسن یا «شوشن» مظهر و همنام و هم‌معنی شهر «شوش» - شهر باستانی خوزستان- است و گفته اند که شهر شوش نام خود را از گل سوسن یا شوشن یا شوشان گرفته است.  در تفسیر این موضوع همچنین گفته‌اند که چون شوش در روزگاران کهن -چنانکه در لوح‌های سومری نیز اشاره شده- شهری چند زبانه و کانون زندگی مردمان گوناگون با ده‌ها زبان و گویش گوناگون بوده،  مفهوم «سوسن ده زبان» را می‌توان نزدیک به «شوش ده زبان» یا چند زبان دانست و این مفهوم در ادب فارسی به صورت سوسن زبان‌آوار  و صد زبان زنده مانده است.

 

شهر باستانی شوش واقع در 150 کیلومتری شرق رود دجله در استان خوزستان واقع است. شوش روزگاری مرکز برخورد دو تمدن مهم میان‌رودان و  ایلام بوده که هریک به سهم خود بر دیگری تأثیر داشته ‌است، این منطقه پایتخت سیاسی ایلامی‌ها بوده‌ است. قرار گرفتن این منطقه در شمال خلیج فارس و نیز همسایگی با میان‌رودان در پیدایش این وضعیت ویژه تأثیر بسیاری داشته ‌است.
شهر شوشتر نیز در استان خوزستان و نزدیکی شهر شوش، نام خود را از شوشن یا سوسن گرفته است. شوشتر نیز به دلیل موقعیت ویژه‌ای که در جلگه خوزستان دارد مهد رودخانه‌های بزرگی چون کارون و دز است. سازه‌های آبی شوشتر نیز که در جهان معروف است، اهمیت و ارتباط این شهر را با آناهیتا بیشتر نشان می‌دهد.
 در «مزامیر داوود» از سوسن به عنوان نغمه و نوایی از موسیقی یا ساز  و ابزار نوازندگی و خنیاگری یاد شده است که این ویژگی ارتباط آن را با ناهید محکم‌تر می‌کند. افزون بر این در معماری نقش یا طرح سوسن یا «سوسن‌کاری» به کنایه و رمز از «شهر شوش» یا «گل سوسن» یا ایزدبانوی سوسن معروف بوده است.

www.uplooder.net

در بسیاری از سروده‌های سرایندگان پارسی‌گو در چهارگوشه ایران‌زمین نیز همچون عطار نیشابوری، مولوی بلخی، خواجوی کرمانی،  وحشی بافقی،  مجیرالدین بیلقانی، صائب تبریزی، ناصر خسرو قبادیانی،  منوچهری دامغانی، اوحدی مراغه‌ای، خاقانی شروانی، فرخی سیستانی، امیر معزی، کمال خجندی، عبدالواسع جبلی، سنایی، نظامی گنجوی، امیر خسرو دهلوی، هلالی جغتایی، جامی، نظیری نیشابوری، فخرالدین اسعد گرگانی، قطران تبریزی، انوری ابیوردی، کمال اسماعیل، عبید زاکانی، حسن غزنوی، سوزنی سمرقندی، بشار مرغزی، مسعود سعد سلمان، عثمان مختاری، شاهی سبزواری، و حافظ شیرازی از سوسن نام برده شده است که نشان از آشنایی مردم همه نواحی ایران با این گل زیباست. بشار مرغزی گوید:

 

چون نوبهار باغ بیاراست چون بهشت / از سوسن سفید و گل سرخ و شنبلید

 

اندر میان سبزه به دشت و به کوهسار / مشکین بنفشه و سمن و لاله بردمید

 

گل سوسن را در ادب فارسی نیز «آزاد» نامیده‌اند و سرایندگان صفت «آزادگی» سوسن را دست‌مایه شعر خود قرار داده‌اند. چنانکه مولوی بلخی گوید:

 

داد سخن دادمی، سوسن آزادمی / لیک ز غیرت گرفت دل ره گفتار من

 

بنا بر این، در ادب فارسی سوسن نماد کسی است در عین «زبان‌آوری»، «خاموش» است. چنانکه عطار نیشابوری نیز گوید:

 

سوسن چو زبان داشت، فرو شد به خموشی / در سینه او گوهر اسرار نهادند 

 

گل سوسن از تیرهLiliaceae  یا سوسن‌هاست. سوسن به رنگ‌هایی چون سپید، زرد، کبود و آسمانی یافت می‌شود. معروف‌ترین نمونه‌های گل سوسن نزد ایرانیان سوسن سپید Lilium candidum  یا سوسن آزاد است که به نام سوسن ده زبان یا صد زبان یا سوسن گل دراز نیز شناخته می شود.

 

یکی  دیگر از گونه‌های نادر گل سوسن نیز که بومی برخی مناطق شمالی ایران است، سوسن چلچراغ  Lilium lederbourii نام گرفته است که به صورت محدود در مناطقی مورد حفاظت از استان‌های گیلان و مازندران در ناحیه عمارلو و جنت رودبار می‌روید و  نخستین گیاهی است که به عنوان میراث طبیعی ملی در ایران به ثبت رسیده است. 

 

در متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدکی» بوی گل سوسن سپید، چون «بوی دوستی» توصیف شده است. ابوریحان بیرونی نیز در کتاب «صیدنه» به نقل از ابوحنیفه دینوری، «سوسن سپید» را خوش‌بوی ترین نوع سوسن می‌داند و همچنین گوید که «پارسیان» سوسن سپید را سوسن آزاد گویند.

 

 

www.uplooder.net

 

البته به خاطر شباهت زیاد گل‌های تیره سوسن یا   Liliaceaeبا گل‌های تیره زنبق (چمبگ) یا   Irisdaceae ، در برخی از متون و فرهنگ‌ها بعضی از گونه‌های زنبق با سوسن یکی گرفته شده‌اند، چنانکه گاه Iris florentina یا زنبق سفید را به جای سوسن سفید یا سوسن آزاد گرفته‌اند. البته روشن است که بر بنیان بندهش، زنبق یا چمبگ ویژه امرداد امشاسپند است و سوسن و زنبق را با وجود شباهت‌ها نباید به جای هم به کار برد. البته ارتباط نزدیک بین خرداد و امرداد امشاسپند نیز در ایجاد این یکسان‌پنداری بی‌تاثیر نبوده است.  

 

اگرچه امروزه در شهرهای شوش و شوشتر ایران نشانی از گل سوسن نمی‌بینیم ولی نماد‌هایی از آن را در آثار برجای مانده از ایران دوره ساسانی تا میان‌رودان و مصر باستان می‌توان یافت. اما نماد سوسن یا طرح ((fleur-de-lis برگرفته از گونه‌ای سوسن زرد یا Lilium bosniacum و گاهی زنبق زرد یا Iris pseudacorus به عنوان نماد کمال، نور و زندگی در بسیاری از کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا به عنوان نشان ملی، نشان خانوادگی، نشان نجابت، نماد پادشاهی و به عنوان یک نشانه هنری و یا تزئینی کهن در بسیاری از بناهای تاریخی، پرچم‌ها، آرم کشورها، علامت تیم‌های ورزشی، نشان پیشاهنگی، نشان‌های نظامی و مدال‌ها از دیرباز تاکنون به کار می‌رود و گاه به عنوان نماد پاکی در ارتباط با مریم باکره جنبه مذهبی می‌یابد. 

 

www.uplooder.net

 

 البته برخی نیز بر این باورند که این نقش نمادین دختر با گلی در دست مربوط به «دن» یا «دئنا»ی فرد درگذشته است که به صورت دوشیزه‌ای زیباروی با گل خوش‌بوی در دست تصویر شده است.

 

 «دئنا» در اوستا، «دن» در پهلوی و « دین» در فارسی به معنی «اندیشیدن و شناختن» و گاه به معنی «یکی از نیروهای پنجگانه اهورایی در درون آدمی» که از آن به وجدان یا نیروی ایزدی بازشناسی نیک از بد تعبیر کرده‌اند. بر بنیان یک باور کهن در روز چهارم پس از مرگ اگر شخص نیکوکار باشد، «دن» یا «دئنا» به صورت دوشیزه‌ای زیبا و اگر گناهکار باشد به صورت پیرزنی زشت، روان او را پذیرا و به بهشت یا دوزخ می‌کشاند.

 

در گات‌ها درباره سرنوشت روان پس از مرگ سخنی به میان نمی‌آید اما در بخش‌های اوستای نو ( هادخت نسک، ویشتاسپ یشت، وندیداد) و منابع پهلوی ( دادستان دینی، روایات پهلوی، مینوی خرد، بندهش، ارداویراف‌نامه، شکند گمانیک) و متون فارسی زرتشتی ( روایات داراب هرمزدیار،صددر نثر و بندهش) توصیف کاملی در این مورد آمده است.

 

بر بنیان «هادخت نسک» روان فرد نیکوکار درگذشته از میان گل‌ها و بوی‌های خوش گذرانده می‌شود و «دن» یا « دین» او (=وجدانش) به صورت دوشیزه‌ی‌ زیبای درخشان و سفید بازوی و نیرومند و خوش پیکرِ و راست‌بالای و برجسته پستان و خوب‌تن ( =خوش پوست) و آزاده و خوب سرشت و پانزده ساله در روی (= به ظاهر) با چنان پیکر زیبایی چون زیباترین آفریدگان به پیش می‌آید و او را به بهشت می‌برد.

 

آیین های جشن خردادگان :یکی از مهم ترین آیین های روز خرداد که در جشن خرادگان پررنگ تر می شود، رفتن به سرچشمه ها یا کنار دریاها و رودها، تن شویی در آب و خواندن نیایش های ویژه این روز همراه با شادی و سرور در کنار خانواده و دوستان بوده است.

 

 نمونه ای از سنت های رایج در این روز را می توان از سروده « دستور داراب پالن » موبد بزرگ پارسی در منظومه « فرضیات نامه » برداشت نمود که از آیین های ویژه خرداد روز به « تن شویی » و « کندن چاه » و « نو کردن کاریز» اشاره می کند و در همین مورد در متن پهلوی « اندرز انوشه روان آذرپاد مهر اسپندان» یاد آوری شده که « در خرداد روز جوی کن».

 

بر این پایه، در این روز توجه ای ویژه می شده به نگهداری و نوسازی جای هایی که آب از آن ها  سرچشمه می گیرد و در آنجا جاری می شود چون چشمه ها ، چاه ها ، جوی ها ، کاریز ها و رود ها که با آب زندگی بخش خود، ادامه زندگی را در این کره خاکی برای زیستمندان امکان پذیر می کنند.

 

سخن پایانی : اکنون که سخن از جشن خردادگان در میان است اندوه شایسته نیست؛ اما برای من که در کنار زاینده رود زندگی می کنم جای بسی دریغ و افسوس است که هر روز شاهد مرگ تدریجی زنده رود هستم. زنده رودی که به خاطر مدیریت نادرست به مرده رود تبدیلش کرده اند و هیچ کس نیز پاسخگوی این سرنوشت شومی که برای منابع آبی ایران رقم زده اند، نیست.

 

 به راستی اگر ما ایرانیان دست کم مفهوم مادی جشن هایی همچون خردادگان را درست درک می کردیم شاید امروز رودها و تالاب ها و دریاچه ها و کاریزها و دریاهای ما به خاطر بی آبی و آلودگی و تخریب روز افزون نفس های آخر را نمی کشیدند.

 

 فر و پیروزی ما ملت پیداست هنوز

 

                                         کیش زرتشت ز آتشکده برجاست هنوز

 

کاخ دارای بلند اختر برپاست هنوز

 

                                         طاق کسری به لب دجله هویداست هنوز

 

 

 

پانوشت ها:

 

1-    اوستا ( کهن ترین سرودهای ایرانیان)، گزارش و پژوهش دکتر جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران، 1375 خورشیدی.

 

2-    بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش و برگردان دکتر مهرداد بهار، انتشارات توس، تهران،1385 خورشیدی.

 

3-     گاهشماری و جشن های ایران باستان، هاشم رضی، انتشارات بهجت، تهران، 1380 خورشید

 

4-     فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی، خسرو قلی زاده، نشر کتاب پارسه، تهران ، 1387 خورشیدی.

 

5-    فرهنگ رستنی های ایران، دکتر هادی کریمی،انتشارات پرچم ، تهران ، 1381 خورشیدی.

 

6-    صیدنه، ابوریحان بیرونی، ترجمه: ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی، به کوشش: دکتر منوچهر ستوده و ایرج افشار، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران، 1387 خورشیدی.

 

7-    الصیدنه فی الطب، ابوریحان بیرونی، تصحیح: دکتر عباس زریاب، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1370 خورشیدی.

 

8-    لغت نامه، علی اکبر دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران،  تهران، 1372 خورشیدی. 

 

9-    فرهنگ نام‌های گیاهان ایران، ولی الله مظفریان، فرهنگ معاصر، تهران، 1386 خورشیدی.

 

10-  تطبیق نام‌های کهن گیاهان دارویی با نام های علمی،  دکتر احمد قهرمان و احمد رضا اخوت، انتشارات دانشگاه تهران، 1383 خورشیدی.

 

11-  متون پهلوی، گزارش دکتر سعید عریان، ناشر: کتابخانه ملی ایران، تهران، 1371 خورشیدی.

 

 

 

آذرمهر بازدید : 20 دوشنبه 06 خرداد 1392 نظرات (1)

وبلاگ ایران سرزمین آریایی ها «کوروش بزرگ» راه اندازی شد

درودی بی پایان به تمام ایرانیان و ایران دوستان و تمام فارسی زبانان و تمام کسانی با ما ریشه فرهنگی یکسانی دارندیکی از عاشقان ایرانم.اینجا تنها به ایران و ایرانی پرداخته میشود.هر دین ، فرهنگ ، کشور و شخصی که در ستیز با ایران و فرهنگ ایرانی باشد دون انگاشته خواهد شد. دین من ایران و کیش من  ایرانیست...............

زنده وپاینده باد ایران سرای شیران

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 22
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 11
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 151
  • بازدید سال : 3,671
  • بازدید کلی : 10,370