دفتر سوم
يشتها
يكي از بلندترين و دلكشترين بخشهاي «اوستا»، «يشتها» نام دارد. واژه «يشت» در معني با «يسنا» - كه از آن سخن گفتيم يكسان است و تنها فرقي كه دارد اين است كه «يسنا» به معني ستايش و نيايش به طور كلي و «يشت» به معني ستايش و نيايش ويژه ايزدان و امشاپسندان است. بخش «يشتها» شامل بيست و يك «يشت» است كه نام بيشتر آنها از نام ايزداني كه سي روز ماه به نام آنهاست، گرفته شده و در ستايش نيايش آن ايزدان است. شماره «يشتها» در روزگار ساسانيان بسي بيشتر از امروز بوده و نوشتههاي گوناگون ديني بازمانده، ما را به نام و نشان برخي از يشتهاي از دست رفته راهبري ميكند. در ميان يشتهاي بازمانده نيز پريشاني و آشفتگي فراوان هست و زبان و چگونگي نگارش آنها يكسان نيست. ميتوان يشتهاي كنوني را به دو دسته كوتاه و بلند بخش كرد. در يشتهاي كوتاه شيوه نگارش بسيار نارسا و ساختگي و تازه به چشم ميخورد اما در يشتهاي بلند زباني پخته و كهنسال با تمام زيبائيها و آرايشهاي لفظي و معنوي ديده ميشود. يشتهاي بلند كهنترين چكامههاي ايراني است كه از ديرترين زمانها براي ما به يادگار مانده و به شيواترين شيوهئي كه در آن روزگاران ميشده، نگاشته آمده است. «يشتها» مانند «گاثاها» منظوم است اما وزن شعرهاي آنها مانند «گاثاها» يكسان و هماهنگ نيست و ميتوان گفت زبان اوستا كه در هنگام سرايش «يشتها» بسيار پختهتر از زمان سرودن «گاثاها» شده و آماده پذيرش معينهاي وسيعتري گرديده از نظر وزنهاي شعر و گسترش هرچه بيشتر دايره آنها براي شاعر نيز گامهائي به پيش برداشته است. «يشتها» بجز ستايش و نيايش پروردگار و امشاسپندان و ايزدان كه در زمينه و اساس آنهاست شامل بسياري از افسانهها و داستانهاي كهن نياگان ماست كه به شاعرانهترين بياني باز گفته شده است. شرح بسياري از رزمها و كشمكشهاي ايرانيان و همسايگانشان و پادشاهي خاندانهاي داستاني ايران كهن را نيز در «يشتها» ميتواتن خواند. از همه اينهاگذشته، به عقيده نگارنده، گذشته از «گاثاها» كه در فشردگي سخن و تمامي و دلانگيزي معني پايگاهي وه دارد، هيچيك از بخشهاي «اوستا» در شيوائي و رسائي به پاي «يشتها» نميرسد. «يشتها» آئينه تمام نماي انديشه تابناك نياگان روشنبين ماست: منشوري است كه از هر سوي آن جلوهئي از چهره درخشان آزادگان و انديشمندان كهن ايراني پديدار ميگردد. جاي بسي دريغ است كه در كتاب حاضر نميتوانم همه «يشتها» را به نگارش در آورم و ناچارم چند «يشت»را برگزينم. اميدوارم روزي بتوانم اين مهم را در جاي ديگري به انجام برسانم. در اين كتاب شش «يشت» از «يشتها»ي بزرگ را آوردهايم كه ميتواند نمودار كاملي از ديگر «يشتها» باشد و خواننده اهل را به جستجوي آنها وا دارد. گمان نميبرم كه لازم باشد در اينجا از متن اين شش «يشت» سخني گفته شود؛ چه هريك از آنها عروسي است در كمال زيبائي و برازندگي و نيازي به تعريف و توصيف من ندارد. بخشهاي «يشتها» را «كرده» مينامند كه به معني «فصل» است و هر «كرده» از چند بند تشكيل ميگردد.
آبان يشت
كرده يكم
1
« اهورامزدا» به « سپيتمان زرتشت» گفت: اي « زرتشت سپيتمان» ! « اردويسوراناهيتا» را – كه در همه جا دامان گسترده و درمان بخشنده و دشمن ديوان و پيرو آيين اهورائي است- ستايش كن! اوست كه سزاوار است در جهان خاكي ستوده باشد و او را نيايش كنند. اوست پاكي كه جان افزايد و گله و رمه و دارائي و كشور و گيتي را بيشي و افزوني بخشد.
2
اوست كه نطفه همه مردان را پاك كند و زاهدان همه زنان را براي زايش، بيالايش سازد. اوست كه زايش همه زنان را آسان گرداند و به هنگام نياز، شير در پستان زنان باردار آورد. 3
اوست برومندي كه در همهجا پر آوازه است. اوست بزرگي كه در بزرگي همچند همه آبهاي روان روي زمين است. اوست نيرومندي كه از كوه « هكر» به درياي « فراخ كرت» فرو ريزد. 4
در آن هنگام كه « اردويسوراناهيتا» - آنكه هزار رود و هزار درياچه ، هريك به بزرگي چهل روز راه مرد چابك سوار، دارد به سوي « فراخ كرت» روان گردد و سرازير شود، سراسر كرانههاي آن به جوش درآيد و ميانه آن بر آيد.
5
از اين آب آفريده من رودي به هر يك از هفت كشور روان گردد: رودي كه در زمستان و تابستان يكسان است. « اردوي» به خواست من، آب و نطفه مردان و زهدان و شير زنان را پاك كند. 6
من،« اهورامزدا»، به نيروي خويش « اناهيتا » را پديد آوردم تا خانه و ده و سهر و كشور را بپرورانم و نگهباني و پاسباني كنم كسان را پناه دهم.
7
اي « زرتشت » ! « اردويسوراناهيتا» از سوي آفريدگار جهان، « مزدا»، برخاست. بازوان زيبا و سپيدش- كه زيورهاي پرشكوه و چشمنواز آنرا آراسته به ستبري شانه اسبي است. « اناهيتا» پيكري نازنين و رواني بسيار نيرومند دارد و در نهاد خويش انديشناك است....
8
... كدامين كس مرا نيايش خواهد كرد و كدامين كس « زور» اميخته به شير و به آيين پالوده به پيشكش من خواهد آورد؟ من براي چنين وفادار نيكدلي، آرزوي خوشي ميكنم و خواستار آنم كه همواره خرم و شاد ماناد. 9
من « اردويسوراناهيتا» را براي فروغ و شكوهش به بانگ بلند ميستايم. من او را با نيايش نيك بجاي آورده و پيشكش « زور» ميستايم. اي « اردويسوراناهيتا»! باشد كه تو از پي بانگ نيايش، به فرياد مارسي! بدينسان تو بهتر ستوده خواهي شد، با « هوم» آميخته به شير، با « برسم» با زبان خرد، با انديشه و گفتار و كردار نيك و با « زور» و سخنرسا. « اهورامزدا» زنان و مرداني را كه بهترين ستايش را بجاي ميآورند و « ارديبهشت» بهترين پاداش را بديشان ميدهد، خوب ميشناسد. ما چنين زنان و مرداني را ستايش ميكنم. كرده دوم 10
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
11
اوست كه بر فراز گردونه خويش نشسته، لگام گردونه را به دست گرفته ميراند. روان خواستار ناموري « اناهيتا» در اين گردونه، پيوسته انديشناك است كه: .... كدامين كس مرا نيايش خواهد كرد و كدامين كس « زور» اميخته به شير و به آيين پالوده به پيشكش من خواهد آورد؟ من براي چنين وفادار نيكدلي، آرزوي خوشي ميكنم و خواستار آنم كه همواره خرم و شاد ماناد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده سوم
12
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
13
اوست كه با چهار اسب بزرگ سپيد- يك رنگ و يك نژاد به ستيزه همه دشمنان: مردمان و ديوان و جاودان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»ها روي ميآورد و بر آن ستمكاران چيره ميشود.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده چهارم
14
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
15
اوست آن نيرومند درخشان بلند بالاي خوش اندامي كه بسان آبي جوشان و خروشان، به فراواني همه ابهاي روي زمين، روان است.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده پنجم
16
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
17
آفريدگار، « اهورامزدا»، در « آرياويچ» در كرانه رود « ونگوهي دائيتيا» با « هوم» آميخته به شير، با زبان خرد، با انديشه و گفتار و كردار نيك، با « زور» و سخن رسا، « اناهيتا» را ستايش كرد. 18
« اهورامزدا» از « اناهيتا» خواستار شد: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! مرا كاميابگردان كه « زرتشت » پاك پسر « پورشسب » را برآن دارم تا هماره به شيوه آيين من بيندشيد و به شيوه آيين من سخن گويد و به شيوه آيين من رفتار كند.
19
« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد - « اهورامزدا» را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده ششم
20
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
21
« هوشنگ» پيشدادي بر فراز كوه « هرا» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، پيشكش « اناهيتا» كرد. 22
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي »ها و « كرپن »هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم؛ كه دو سوم از ديوان مازندران و دروغپرستان « ورن » را بر زمين افكنم. 23
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را بر آورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده هفتم
24
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
25
« جمشيد» دارنده گله و رمه خوب بر فراز كوه « هكر» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پيشكش « اناهيتا» كرد....
26
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم؛ كه ديوان را از دارائي و بهره و فراواني گله و خشنودي و سرافرازي بيبهره سازم.
27
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده هشتم
28
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
29
« اژيدهاك» سه پوزه در سرزمين « بابل» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند پيشكش « اناهيتا» كرد..
30
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم هفت كشور روي زمين را از آدمي تهي سازم!
31
« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده نهم
32
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
33
« فريدون» پسر « آبتين» از خانداني توانا در سرزمين چهارگوشه « ورن» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، پيشكش « اناهيتا» كرد....
34
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بر « اژيدهاك » سه پوزه سه سر شش چشم – آن دارنده هزار چيستي، آن ديو بسيار نيرومند دروغ، آن آسيب جهان و زورمندترين ديو دروغي كه « اهريمن » براي گزند جهان خاكي تباه ساختن جهان « راستي » پديد آورد- چيره شوم و پيروز گردم و هر دو همسر او « شهرناز » و « ارنواز » را – كه برازنده نگاهداري خاندان و شايسته زايمان و افزايش دود مانند – از وي بربايم.
35
« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده دهم
36
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
37
« گرشاسب» پهلوان و دلير، در كرانه درياچه « پيشينگه» صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...
38
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بر « گندرو» زرين پاشنه در كرانه درياي موج زن « فراخ كرت» پيروز شوم؛ كه من بر روي اين زمين فراخ و گرد و بيكرانه تاخت آورم و بتوانم به خانه استوار دروغپرست در رسم. 39
« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد. كرده يازدهم
40
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
41
« افراسياب» توراني نابكار، در « هنگ» زيرزميني خويش صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفند، پيشكش «اناهيتا» كرد...
42
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم به « فر» شناور در ميان درياي « فراخ كرت» - « فر»ي كه اكنون و در آينده از آن سر زمينهاي آريائي و « زرتشت » پاك است دست يابم!
43
« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده دوازدهم
44
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
45
« كيكاوس» توانا بر فراز كوه « ارزيفيه» صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد... 46
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم.
47
« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده يازدهم
48
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
49
« كيخسرو» پهلوان سر زمينهاي آريائي آن استوار دارنده كشور در كرانه درياچه ژرف و گسترده « چئچست» صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...
50
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بزرگترين شهريار روي زمين گردم؛ كه بر همه مردمان و ديوان و جادوان و پريان و « كوي»ها و « كرپن»هاي ستمكار دست يابم و چيره شوم؛ كه من همواره در پهنه تاخت و تاز و تكاپو، پيشاپيش همه گردونهها برانم؛ كه من و همرزمان من هنگامي كه دشمن نابكار، سواره به رزم ما شتابد گرفتار وي نشويم. 51
« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده چهاردهم
52
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
53
« توس» پهلوان جنگاور بر پشت اسب « اردويسوراناهيتا» را ستايش كرد و از وي براي اسبان و براي خويش خوستار نيرو و تندرستي شد تا بتواند دشمن را از دور بنگرد و هماوردان كينهور را با يك زخم از پاي درافكند.
54
« توس» از « اناهيتا» خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم در گذرگاه « خشر و سوك» بر فراز « گنگ» بلند و پاك، بر پسران دلير « ويسه» چيره شوم و سرزمينهاي توراني را براندازم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها دههزارها.
55
« اردويسوراناهيتا» كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده پانزدهم
56
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
57
پسران دلير « ويسه» در گذرگاه « خشر و سوك» بر فراز « گنگ» بلند و پاك صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...
58
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانيم در نبرد بابل رزمجو « توس» پيروز شويم و سرزمينهاي ايراني را براندازيم: پنجاهها صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
59
« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده شانزدهم
60
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
61
كشتيران كاردان « پااورو»، هنگامي كه يل پيروزمند « فريدون» او را بسان كر كسي در هوا به پرواز در آورد، «اناهيتا» را ستايش كرد.
62
« پااورو» سه شبانهروز پياپي در پرواز بود و نميتوانست به خانه خويش فرود آيد. چون شبانهروز سوم به سپيدهدم رسيد، هنگام بامداد او به سوي « اردويسوراناهيتا» بانگ برآورد كه 63
اي « اردويسوراناهيتا»! زود به ياري من بشتاب و مرا پناه ده چه اگر من زنده به زمين اهورا آفريده فرود آيم و به خانه خويش رسم، در كرانه رود « رنگها» براي تو هزار « زور» به آيين ساخته و پالوده و آميخته به « هوم» و شير پيشكش آورم.
64
آنگاه « اردويسوراناهيتا» بسان دوشيزهئي بسيار زيبا، برومند، خوشاندام، بلند بالا، ازاده نژاد، پاك دامان، كمر بر ميان بسته و كفشهاي درخشان با بندهاي زرين پوشيده، روان شد....
65
بازوان « پا اورو» را چست و چالاك و استوار بگرفت و ديري نپائيد كه به يك تاخت، او را تندرست و شادمان، بيهيچ گزندي- چنان كه پيش از آن بود- بر زمين اهورا فرود آورد و به خان و مانش رساند.خواستار پرورش روان خويش و فرا چنگ آورن دانش و پارسائي و پيروزي اهورا آفريده و برتري پيروزمندانه گردند.
87
اي « اناهيتا»! بايد دوشيزگان كوشا و شايسته شوهر از تو خواستار سروري خوب و خانه خدائي دلير شوند. بايد زنان جوان باردار به هنگام زايمان از تو خواستار زايشي آسان گردند. اي « اردويسوراناهيتا»! توئي كه اين همه را بجا تواني آورد: تو، اي « اناهيتا»!
88
اي « زرتشت »! « اردويسوراناهيتا» از فراز اختران به سوي زمين آفريده «اهورا» فرود آمد و چنين گفت: 89
اي «سپيتمان»! براستي «اهورامزدا» ترا سرور بزرگ جهان خاكي گردانيد و مرا به نگاهباني سراسر آفرينش پاك خويش برگماشت. از فر و فروغ منست كه ستوران خرد و كلان و آدميان بر روي اين زمين در گردش و جنبشند. من همه آفريدگان نيك و پاك «مزدا» را پاسداري ميكنم چنانكه پناهگاهي چهارپايان را پناه ميدهد و در خود نگاهميدارد.
90
« زرتشت » از « اناهيتا» پرسيد: اي « اردويسوراناهيتا»! اي آن كه «مزدا» براي تو راهي از فراز چشمه خورشيد پديد آورد تا از مارها و «آرشن»ها و «ووژك» ها و «ورنوويش»ها گزندي به تو نرسد! كدامين ستايش را در پيشگاه تو بگزارم و با كدامين ستايش، نيايش ترا بجاي آورم؟ 91
« اردويسوراناهيتا» در پاسخ گفت از هنگام سر برآوردن خورشيد تا به گاه نهان شدن خورشيد در باختر تو و پيشواياني كه از پرسش و پاسخ اگاهند و خردمند كار آزمودهئي كه سخن پاك ايزدي در او راه يافته باشد، از اين « زور» من توانيد نوشيد. اي « زرتشت »! مرا چنين ستايش كن و با اين ستايش، نيايش مرا بجاي آور! 92
از « زور» من؛ يك « هرت»، يك تبدار، يك تن كه اندامي نارسا دارد، يك « سچي»، يك « كسويش»، يك زن، يك تن كه « گاثاها» را نميرايد و « پيسي» كه بايد از ديگران جدا بماند نبايد بنوشد.
93
آنان كه كور و كر و كوتاه بالا و بيخردند يا داندانهائي در هم و برهم دارند يا پشت گوژ يا پيش گوژند يا به بيماري « ار» يا به بيماري « غش» دچارند يا به گواهي همان نشانههاي بيخرديشان آشكار است، نبايد از « زور» من بنوشد. من در آيين « زور»ي كه چنين كساني برپا كنند، پاي نخواهم نهاد. « زرتشت » از « اناهيتا» پرسيد: اي « اردويسوراناهيتا»! آن « زور» هائي كه ديوپرستان و دروغكيشان پس از فرو رفتن خورشيد پيشكش تو سازند چه خواهد شد؟
95
« اردويسوراناهيتا» در پاسخ گفت: اي « زرتشت » پاك! در آيين « زور» ي كه من پاي نگذارم، ششصد تن و هزار تن از هراس انگيزان و ياوهسران و هرزه دارايان و فرومايگان خواهند آمد و چنين « زور»ي شايسته ستايش ديوان است.
96
من كوه زرين در همهجا ستوده « هكر» را كه « اردويسوراناهيتا» از فراز آن به بلندي هزار بالاي آدمي فرود ميآيد- ستايش ميكنم. « اردويسوراناهيتا» به بزرگي همه آبهاي روي زمين است. اوست كه يا نيرومندي هرچه تمامتر روانست.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده بيست و دوم
91
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
98
اوست كه « مزديسنان» ، « برسم» به دست گرفته نزد وي آيند. اوست كه « هوو» ها وي را ستايش كردند و از او خواستار دارائي و توانگري شدند. اوست كه « نوذريها» به ستايش و نيايش برخاستند و از روي اسبان تيزتك خواستند. ديري نمايند كه « هوو» ها از دارائي بسيار، توانگر شدند و « نوذريها» كامروا گرديند. « گشتاسب» در اين سرزمين داراي اسبان تيزتك شد.
99
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده بيست و سوم
100
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
101
اوست كه داراي هزار رود و هزار درياچه- هريك به درازي چهل روز راه مرد چابكسوار است. در كرانه هريك از اين درياچهها خانهئي آراسته و خوب ساخته، با يك صدپنجره درخشان و هزار ستون خوشتراش برپاست: خانهئي بس بزرگ كه بر فراز هزار پايه جاي دارد. 102
در هر يك از اين خانهها بر روي تختي، بستري زيبا و بالشهائي خوشبو گسترده است. اي « زرتشت »! درچنين جائي « اردويسوراناهيتا» از فراز بلنديئي برابر هزار بالاي آدمي فرو ميريزد. او به بزرگي همه آبهاي روان روي زمين است. اوست كه با نيرومندي هرچه تمامتر روانست.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده بيست و چهارم
103
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
104
« زرتشت » پاك در « آرياويچ » بر كرانه رود « ونگوهي دائيتيا » « اردويسوراناهيتا» را با « هوم» آميخته به شير، با « برسم»، با « زور»، با زبان خرد؛ با سخن رسا و انديشه وگفتار و كردار نيك ستايش كرد... 105
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه من پسر « لهراسب» را بر آن دارم تا هماره به آيين دين انديشد، به آيين دين سخن گويد و به آيين دين رفتار كند. 106
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده بيست و پنجم
107
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
108
« كيگشتاسب» بلند همت در برابر آب « فرزدان» صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...
109
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه در پهنه رزمگيتي بر « تثرياونت» دژ آيين و « پشن» ديوپرست و « ارجاسب» دروند چيره شوم و پيروز گردم. 110
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده بيست و ششم
111
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
112
« زرير» در برابر آب « دائيتيا» بر پشت اسب، جنگ كنان، صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...
113
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه در پهنه گيتي بر « هوميك» ديوپرست- كه با چنگال بلندش در هشت مغاك بسر ميبرد و بر « ارجاسب» دروغپرست ، چيره شوم و پيروز گردم.
114
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده بيست و هفتم
115
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
116
« وندرمئينيش» برادر « ارجاسب» نزديك درياي « فراخ كرت» صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفندف پيشكش «اناهيتا» كرد...
117
و از وي خواستار شد كه: اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اين كاميابي را به من ارزاني دار كه بتوانم بر « كيگشتاسب» و « زرير»، سوار رزمجو، پيروز شوم و سرزمينهاي آريائي را براندازم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها دههزارها، دههزارها صدهزارها!
118
« اردويسوراناهيتا» او را كامياب نساخت و خواهش او را بر نياورد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده بيست و هشتم
119
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
120
اوست كه «اهورامزدا» براي وي چهار اسب تيزتك از باد و باران و ابر و تگرگ پديد آورد. اي « زرتشت سپيتمان » ! از اين چهار اسب همواره براي من باران و برف و ژاله و تگرگ فرو ميبارد.
121
(بند نود و ششم و بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده بيست و نهم
122
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
123
« اردويسوراناهيتا» پنام زرين در بركرده، ايستاده، شيفته شنيدن سرود « زور» در نهاد خويش انديشناك است: 124
كدامين كس مرا نيايش خواهد كرد و كدامين كس « زور» آميخته به شير به آيين پالوده، پيشكش من خواهد كرد؟ من براي چنين وفادار نيكدلي آرزوي خوشي ميكنم و خواستار آنم كه همواره خوش خرم ماناد.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده سيام
125
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
126
« اردويسوراناهيتا» همواره بسان دوشيزهئي جوان و برومند و خوشاندام، كمر بر ميان بسته، راست بالا، آزاده و پاكدامان كه جامعه پرچين گرانبهائي در بردارد، آشكار ميشود.
127
« اناهيتا» همانگونه كه شيوه اوست، « برسم» در دست و گوشواره زرين چهار گوشهئي در گوش و گلوبندي بر گلوي زيبا خويش دارد. « اردويسوراناهيتا» كمر بر ميان بسته است تا پستانهايش برآيد و زيباتر بنمايد و دلنشينتر گردد.
128
بر فراز سر « اردويسوراناهيتا» تاج زرين هشت گوشهئي كه سان چرخي ساخته شده، چنبري از آن پيش آمده و با نوارها زيور يافته و با صد ستاره آراسته است جاي دارد. 129
« اردويسوراناهيتا» جامهئي از پوست سيصد ماده ببر در بر دارد . پوست ببرماده كه جانوري آبي است زيباترين پوستها است و اگر به هنگام به دست آيد، بسان سيم و زر ميدرخشد. 130
اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اينك از تو خواستار اين كاميابيم كه با ارج فراوان به شهرياري بزرگي دست يابم. شهرياريئي كه در آن خوراك بسيار ساخته ميشود و بهره و بخش هركس بسيار است. شهرياريئي كه داراي اسبان شيهه كش و گردونههاي خروشان و تازيانههاي طنين افكن است. شهرياريئي كه در آن خوراك فراوان و توشه بسيار و چيزهاي خوشبو نگاهداري شده است. شهرياريئي كه در انبارهاي آن هر آنچه دلخواه كسان است و براي زندگي خوش بكار آيد ، فراوان باشد. 131
اي « اردويسوراناهيتا»! اي نيك! اي توانا! اينك از تو خواستار دو چالاكم: يك چالاك دوپا و يك چالاك چهارپا. چالاك دوپا براي آن كه در جنگ چست و چابك است و در پهنه رزمگردونه را بخوبي تواند راند و چالاك چهار پا براي آن كه هر دو سوي سنگر فراخ دشمن را بر هم تواند زد: از چپ به راست و از راست به چپ. 132
اي « اردويسوراناهيتا»! براي اين ستايش، براي اين نيايش، براي اين پيشكش ، از فراز اختران بلند پايگاه به سوي زمين آفريده «اهورا» ، به سوي آورنده « زور»، به سوي پيشكش سرشار شتاباور! براي ياري كردن به خواستاري كه تو او را رهايي بخشيد، براي ياري كردن به كسي كه از راه راستي « زور» پيشكش تو كند، شتاباور تا همه دلاوران بسان « كيگشتاسب» به خانمان برگردند.
(بند نهم در اينجا باز خوانده ميشود)
133
« زرتشت » بزرگ از روي راستي برگزيده، آن سرور مينوي است كه در گنجينه كردار خويش كردار نيك مردمان را پاسداري كند و در روز پسين به نزد «مزدا» آورد. شهرياري «مزدا» از آن كسي است كه پاسدار و نگاهبان بينوايان سات. به همه آبهاي نيك مزدا آفريده درود ميفرستم. به « اردويسوراناهيتا» درود ميفرستم. راستي بهترين توشه و مايه بهروزي است. بهروزي از آن كسي است كه راست كردار و خواستار بهترين راستي است. شكوه و فر و تندستي و پايداري تن و پيروزي و كاميابي تن و دارائي آسايش بخش و فرزندان برازنده و زندگي ديرپايا و بهشت پاكان و نيكان و روشنائي همهگونه آسايش بخش از آن كسي است كه ترا بستايد.
تيريشت
كرده يكم
1
«اهورامزدا» به « سپيتمان زرتشت » گفت: اي « زرتشت »! تو سرور مينوي وجهاني آدميان باش! ماه و « ميزد» و خانمان را ميستايم تا ستاره « تشتر» شكوهمند به همراهي ماه، شكوه به دليران ارزاني دارد. من « تشتر»، ستاره خانمان بخشنده را با پژوهش « زور» ميستايم. 2
« تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم: اختري كه خانه خوش و آرام بخشد. ستاره درخشنده تند پرواز بلند پايگاه از دور رخشان درمانبخشي كه فروغ سپيد و رشنائي پاك بيفشاند. آب درياي پهناور را ميستائيم. رود « ونگوهي» بلند آوازه را مستائيم. « گوش» مزدا آفريده و فر تواناي كياني و فروهر « سپيتمان زرتشت » پاك را مستائيم.
3
« تشتر» ستاره شكوهمند را به بانگ بلند، با « زور» با « هوم» آميخته به شير، با « برسم» با زبان خرد، با انديشه و گفتار و كردار نيك و سخن رسا ميستائيم. «مزدااهورا» مردان و زناني را كه بهترين ستايش را به آيين راستين بجاي ميآورند، ميشناسد. چنين مردان و زناني را ميستائيم. كرده دوم 4
«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه نطفه آب در اوست كه توانا و بزرگ و نيرومند است؛ كه دور بيننده و بلندپايگاه و زبر دست و بزرگوار است؛ كه نژادش از «اپم نپات» است.
(بند سوم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده سوم
5
«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه چارپايان خرد وبزرگ چشم براه اويند ؛ كه ستمگران پيشين و « مئت » ها كه پيش از اين دست به شرارت زدند چشم براه اويند: چه هنگام «تشتر» شكوهمند سر بر خواهد آورد؟ چه هنگام ديگر باره سرچشمههاي آب به نيرومندي اسبي روان خواهد گرديد؟
(بند سوم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده چهارم
6
«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه شتابان و چالاك به سوي درياي «فرا كرت» تازد: بسان تير پران «آرش» تيرانداز – بهترين تيرانداز ايراني – كه از كوه «ائيريوخشوت» . به سوي كوه «خوانونت» بينداخت. 7
آنگاه آفريدكار «اهورامزدا» نيروئي شگرف بدان تير «آرش» بخشيد و آب و گياه و «مهر» - دارنده دشتهاي فراخ گرداگرد خويش راهي براي او آماده ساختند.
(بند سوم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده پنجم
8
«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه بر پريان چيره گردد. هنگامي كه پريان در كرانه درياي نيرومند و ژرف و خوش ديدگاه «فراخ كرت» كه آبش سر زمين گستردهئي را فرا گرفته است – در پيكر ستارگان دنبالهدار ميان زمين و آسمان پرتاي شوند، «تشتر» به پيكر اسب پاكي در ايد و خيزابهاي دريا را برانگيزد و باد چست را به وزش درآورد و نيروي پريان را در هم شكند.
9
آنگاه « ستويس » كه به هنگام بخشيدن پاداش اندر ايد اين اب را به هفت كشور رساند. پس «تشتر» زيبا و آشتي بخش به سوي كشوها روي آورد تا آنها از سالي خوب بهرهمند شوند. بديسان سرزمينهاي آريائي از سالي خوش برخوردار گردند.
(بند سوم در اينجا باز خوانده ميشود)
كرده ششم
10
«تشتر» ستاره شكوهمند را ميستائيم كه به «اهورامزدا» گفت: اي «اهورامزدا» ! اي خرد پاك! اي آفريدگار جهان خاكي! اي دور از هر آلايش!
11
اگر مردم در نيايش خود مرا نام برند و بستايند چنان كه ديگر ايزدان را نام ميبرند و ميستايند من با جان درخشان و جاودانه خويش بديشان روي آورم و در زماني از پيش باز نهاده به هنگام يك يا دو يا پنجاه شب به نزد ايشان فرا رسم.
12
«تشتر» را ميستائيم. «تيشتريئني»ها را ميستائيم. آن ستاره را كه از پس «تشتر» در آيد مستائيم. «پروين» را ميستائيم. «هفتورنگ» را براي پايداري در برابر جاودان و پريان ميستائيم. «ونند» ستاره مزدا افريده را ميستائيم براي نيرومندي، براي پيروزي برازنده، براي نيروي اهورا آفريده دفاع، براي برتري، براي چيرگي بر نياز و براي پيروز شدن بر دشمني. «تشتر» درست چشم را ميستائيم. 13
اي « سپيتمان زرتشت »! «تشتر» شكوهمند در ده شب نخستين ماه به پيكر جواني پانزده ساله با چهرهئي درخشان و چشماني روشن ، بلند بالا و بسيار نيرومند و توانا و چابك در فروغ پرواز كند. 14
به پيكر جواني كه نخستين بار « كستي » بروي بندند. به پيكر جواني كه نخستين بار نيرومند گردد. به پيكر جواني كه نخستين بار پا به دوران مردي گذارد.
15
كيست كسي كه در اينجا، در اين انجمن سخن گويد؟ كيست كسي كه دراينجا پرسش آورد؟ اكنون كدامين كس مرا با « زور» آميخته به شير آميخته به « هوم » خواهد ستود؟ كدامين كس را به داشتن گروهي از پسران توانگر سازم؟ به كدامين كس رواني آراسته به رسائي ارزاني دارم؟ اكنون من در جهان خاكي به آيين بهترين راستي، سزاوار ستايش و برانزده نيايشم.
16
اي « سپيتمان زرتشت »! «تشتر» شكوهمند در ده شب دومين ماه پيكر خاكي پذيرد و به اندام گاوي زرين شاخ در فروغ پرواز كند.
17
كيست كسي كه در اينجا، در اين انجمن سخن گويد؟ كيست كسي كه در اينجا پرسش آورد؟ اكنون كدامين كس مرا با «زور» آميخته به شير به «هوم» خواهد ستود؟ كدامين كس را به داشتن رمهئي از گاوان توانگر سازم؟ به كدامين كس رواني آراسته به رسائي ارزاني دارم؟ اكنون من در جهان خاكي به آيين بهترين راستي، سزاوار ستايش و برازنده نيايشم. اي « سپيتمان زرتشت »!
18
«تشتر» شكوهمند در ده شب سومين ماه پيكر خاكي پذيرد و به اندام اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان در فروغ پرواز كند.
19
كيست كسي كه در اينجا، در اين انجمن سخن گويد؟ كيست كسي كه در اينجا پرسش آورد؟ اكنون كدامين كس مرا با «زور» آميخته به شير به «هوم» خواهد ستود؟ كدامين كس را به داشتن رمهئي از گاوان توانگر سازم؟ به كدامين كس رواني آراسته به رسائي ارزاني دارم؟ اكنون من در جهان خاكي به آيين بهترين راستي، سزاوار ستايش و برازنده نيايشم.
20
اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» شكوهمند به پيكر اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان به درياي «فراخ كرت» فرود آيد.
21
در برابر او ديو «اپوش» به پيكر اسبي سياه و كل، با يال و دم كل، با گوشهاي كل بدر ايد. يك اسب كل سهمناك
22
اي « سپيتمان زرتشت »! «تشتر» شكوهمند و ديو «اپوش» بهم در آوزيند و سه شبانهروز با همديگر بجنگند. ديو «اپوش» بر «تشتر» شكوهمند چيره شود و او را شكست دهد.
23
آنگاه «اپوش» «تشتر» را هزار گام از درياي «فراخ كرت» دور براند. «تشتر» خروش درد و زاري برآورد: واي بر من، اي «اهورامزدا»! بدا به روز شما اي آبها! اي گياهها! سوك و زاري به تو اي آيين «مزديسنا»! اينك مردم در نيايش خود مرا نام نميبند و نميستايند چنان كه ديگر ايزادان را نام ميبرند و ميستايند.
24
اگر مردم در نيايش خويش نام مرا بر زبان رانند و ستايش كنند چنان كه ديگر ايزدان را نام ميبرند و ميستايند من نيروي ده اسب و ده شتر و ده گاه و ده كوه و ده آب سزوار كشتيراني را پيدا خواهم كرد.
25
«اهورامزدا» چنين گفت: من خود به هنگام نيايش، «تشتر» شكوهمند را نام ميبريم و ميستايم. من نيروي ده اسب و ده شتر و ده گاو و ده كوه و ده آب سزاوار كشتيراني را به وي خواهم بخشيد.
26
اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» شكوهمند به پيكر اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان به درياي «فراخ كرت»فرود آيد.
27
در برابر او ديو «اپوش» به پيكره سابي سياه و كل، با يال و دم كل، با گوشهاي كل بدر ايد- يك اسب كل سهمناك 28
اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» ديو «اپوش» را هزار گام از درياي «فراخ كرت» دور براند. «تشتر» شكوهمند، خروش شادكامي و رستگاري برآورد: خوشا به من اي «اهورامزدا»! خوشا به شما اي آبها! اي گياهها!ً خوشا به تو اي آيين مزديسنا! خوشا به شما اي سرزمينها! آبهاي جويبارهاي شما بيهيچ دشواري با دانههاي درشت به سوي كشتزارها با دانههاي ريز به سوي چراگاها، به همه سوي جهان خاكي روان گردد. 30
اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه «تشتر» شكوهمند به پيكر اسب سپيد زيبائي با گوشهاي زرين و لگام زرنشان به درياي «فراخ كرت» فرود آيد.
31
خیزابهای دریا را برانگیزد. دریا را به جنبش و جوش و خروش و سرکشی و ناآرامی در آورد. در همه کرانه های دریای «فراخ كرت» خیزابهای گران پدیدار گردد و همه میان دریا به بالا آید. 32
اي « سپيتمان زرتشت »! از آن پس «تشتر» شکوهمند دیگر باره از دریای «فراخ كرت» فراز آید و «ستویس» فرهمند نیز در پس وی برآید. آنگاه مه از آن سوی هند، از کوهی که در میانه دریای «فراخ كرت» جای دارد، برخیزد.
33
از پس آن مه، پیکر ابرها نمایان گردد و باد نیمروز آنها را به سویی که «هوم» شادی بخش و جهان افزای از آن میگذرد، براند. آنگاه باد چالاک مزدا آفریده ابر و باران و تگرگ را به سوی گستزارها و خانمانهای هفت کشور براند.
34
اي « سپيتمان زرتشت »! «اپم نپات» به دستیاری باد چالاک و «فر» نهفته در آب و «فروهر» های پاکان به هر یک از سرزمینهای جهان بهره ویژه ئی از آب ببخشد.
(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)
کرده هفتم
35
«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که به هنگام سپیده دم درخشان از راهی دور از باد به جایگاهی که از بخشندگان پیمان نهاده شده است، بدان جایگاه پیمان نهاده پر آب، روان گردد؛ برای خواست «اهورامزدا»؛ برای خواست «امشاسپندان».
(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)
کرده هشتم
36
«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که هنگام بسر آمدن سال، فرمانروایان خردمند، جانوران آزاد که در کوهساران بسر میبرد و درندگان بیابان نورد، همه چشم براه برخاستن اویند. ستاره ئی که با سر بر زدن خویش برای کشور، سالی خوش یا سالی بد ببار آورد. آیا سرزمینهای آریائی از سالی خوش برخوردار خواهند شد؟
(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)
کرده نهم
37
(بند ششم در اینجا باز خوانده می شود)
38
آنگاه آفریدگار «اهورامزدا» نیروئی شگرف بدان تیر «آرش» بخشید و امشاسپندان و مهر – دارنده دشتهای فراخ – راهی برای او آماده ساختند. «آشی» نیک و بزرگ و «پارندی» سوار بر گردونه ئی سبک و چست، از پس آن تیر روان شوند تا بدان هنگام که در کوه «خوانونت» فرود آمد و بر زمین نشست.
(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)
کرده دهم
39
«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که بر پریان چیره شد و آنان را شکست داد، پریانی ؛ که «اهریمن» برانگیخت به امید آنکه همه ستارگان در بر دارنده نطفه آب را از کار باز دارد.
40
«تشتر» پریان را شکست داد و از دریای «فراخ كرت» دور ساخت؛ آنگاه ابرها فراز آمدند و آبهائی که سالی خوش در پی دارند روان گردیدند. سیل باران پرشتاب و آبهای جوشان و خروشانی که در روی هفت کشور پراکنده گردد، در این ابرهاست.
(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)
کرده یازدهم
41
«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که آبهای ایستاده و روان و چشمه و جویبار و برف و باران همه شیفته اویند. 42
کی «تشتر» شکوهمند برای ما سر بدر خواهد آورد؟ کی چشمه های آب سترک تر از شانه اسبی روان خواهد گردید؟ کی چشمه ها به سوی کشتزارهای زیبا و دشتها و پایگاه ها رو خواهد آورد و ریشه گیاهان را از تری نیرومند خویش بهره مند خواهد ساخت؟
(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)
کرده دوازدهم
43
«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که با آب جهنده خویش بیم و هراس از دل آفریدگان فرو شوید. «تشتر» توانا اگر بستایند و گرامی دارند و خشنود سازند و خوشامد گویندش، بدین گونه جهانیان را درمان بخشد.
(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)
کرده سیزدهم
44
«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که «اهورامزدا» او را به سروری و نگاهبانی همه اختران بر گماشت؛ چنان که « زرتشت » را سروری و نگاهبانی مردمان. ستاره ئی که «اهریمن» و جاودان و مردمان جادو و دیوان، آسیب و گزندی بدو نتواند رساند.
(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)
کرده چهاردهم
45
«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که «اهورامزدا» هزارگونه چستی به وی بخشید، ستاره ئی که در میان ستارگان در بر دارنده نطفه آب تواناترین ستارگان است و با آن دیگر ستارگان در فروغ پرواز میکند. 46
ستاره ئی که به پیکر اسب سپید زیبائی با گوشهای زرین و لگام زرنشان ا زهمه خلیجها و رودها و جویهای زیبای دریای «فراخ كرت» آن دریای نیرومند و ژرف و خوش دیدگاه که آبش سرزمین گسترده ئی را فرا گرفته است – دیدن کند.
47
اي « سپيتمان زرتشت »! آنگاه سیلاب پاک کننده و درمان بخش از دریای «فراخ كرت» سرازیر شود . این آب را «تشتر» توانا به سرزمینهای بخش کند که مردم آن وی را ستوده و گرامی داشته و خشنود ساخته و خوشامد گفته باشند.
(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)
کرده پانزدهم
48
«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم که همه آفریدگان «سپندمینو» : آنها که در زیر زمین بسر میبرند، آنها که در روی زمین زیست میکنند، آنها که در آب زندگی میکنند، آنها که در خشکی بسر میبرند، آنها که پرنده اند ، آنها که خزنده اند آنها که کنامی آزاد دارند و آنها که در جهان زبریینند و از آفرینش بی آغاز و انجام «اشا» بشمار میآیند، همه شیفته دیدار اویند.
(بند سوم در اینجا باز خوانده می شود)
کرده شانزدهم
49
«تشتر» ستاره شکوهند را میستائیم؛ آن تیمار خوار نیرومند و کاردان و فرمانروا را که با هزار خواسته آراسته است. «تشتر» به کسی که او را خشنود سازد، به رایگان خواسته های فراوان بخشد. 50
اي « سپيتمان زرتشت »! من که «اهورامزدا» هستم ستاره «تشتر» را در شایستگی ستایش، در برازندگی نیایش، در سزاواری برای گرامی داشتن و خشنود ساختن و در شایسته بودن برای درود و آفرین برابر با خود بیافریدم.
51
برای پایداری در برابر دیو خشکسالی و شکست دادن او و چیره شدن بر او و دشمنی او را بدو از گردانیدن – آن دیو خشکسالی که مردم هرزه درای آورند سال نیکش مینامند. 52
اي « سپيتمان زرتشت »! من بویژه ستاره «تشتر» را در شایستگی ستایش، در برازندگی نیایش، در سزاواری برای گرامی داشتن و خشنود ساختن و در شایسته بودن برای درود و آفرین برابر با خود بیافریدم.
53
(بند پنجاه و یکم در اینجا باز خوانده می شود)
54
وگرنه دیو خشکسالی در هر روز و شب، از اینجا و آنجا سر میزد و نیروی زندگی جهان خاکی را یکسره در هم میشکست.
55
آری «تشتر» شکوهمند، آن دیو را به بند کشد و با زنجیر دورویه و سه رویه و چند رویه از هم ناگسستنی ببندد؛ چنان که گوئی هزار مرد از نیرومندترین مردان، یک مرد تنها را به بنددر کشدند. 56
اي « سپيتمان زرتشت »! اگر در سرزمینهای آریائی برای «تشتر» شکوهمند ستایش و نیایش شایسته بجای آورند – ستایش و نیایش که به آیین بهترین راستی باشد و «تشتر» را شایسته ترین ستایش نماید سپاه دشمن بدین سرزمینها پای نتواند نهاد و گردونه های لشکر دشمن و درفشهای برافراشته آنان در این مرز و بوم ها پدیدار نخواهد گردید و سیل و بیماری بدین کشورها راه نخواهد یافت. 57
« زرتشت » از «اهورامزدا» پرسید؟ ای «اهورامزدا»! کدام است آن ستایش و نیایش برازنده «تشتر» شکوهمند که به آیین بهترین راستی است؟
58
«اهورامزدا» در پاسخ گفت: سرزمینهای آریائی باید برای «تشتر» شکوهمند، «زور» پیشکش آورند و «برسم» بگسترانند و گوسپندی یک رنگ سپید یا سیاه یا رنگی دیگر – برای او بریان کنند.
59
از آن پیشکش نباید به راهزن و زن بدکاره و نابکاری که «گاثاها» نمیسراید و برهم زن زندگی و دشمن دین اهورائی « زرتشت » است، بهره ئی برسد، «تشتر» شکوهمند چاره و درمان خویش را از مردمان برگیرد. 60
از آن پیشکش نباید به راهزن و زن بدکاره و نابکاری که «گاثاها» نمیسراید و برهم زن زندگی و دشمن دین اهورائی « زرتشت » است، برسد، «تشتر» شکوهمند چاره و درمان خویش را از مردمان برگیرد. 61
آنگاه سیلااب به سرزیمینهای آریائی را فرا گیرد و سپاه دشمن بدین مرز و بومها درآید و آنها را فرو کوبد و در هم شکند . پنجاهها صدها، صدهاهزار، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها. (بند سوم در اینجا باز خوانده می شود) 62
« زرتشت » بزرگ از روی راستی برگزیده، آن سرور مینوی است که در گنجینه کردار خویش کردار نیک مردمان را پاسداری کند و در روز پسین به نزد «مزدا» از آ کسی است که پاسدار و نگاهبان بینوایان است. به «تشتر»شکوهمند و «ستویس» توانای مزدا آفریده، پدید آورندگان آب، درود میفرستم. راستی بهترین توشه و مایه بهروزی است. بهروزی از آن کسی است که راست کردار و خواستار بهترین راستی است.
« اردويسوراناهيتا» - كه هميشه خواستاران پيشكش آورنده « زور» را كامروا ميسازد- او را كامياب ساخت و خواهش او را برآورد.
67
كرده هيجدهم
71
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
72
كرده نوزدهم
75
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
76
كرده بيستم
80
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
81
84
(بند يكم در اينجا باز خوانده ميشود)
85
86
اي « اناهيتا»! بايد رزم آوران و دليران از تو اسب تيزتك و دسترس يافتن به « فر» ايزدي را خواستار شون و پيشوايان پارسا