loading...
ایران سرزمین آریایی ها«کوروش بزرگ»
آذرمهر بازدید : 66 چهارشنبه 08 خرداد 1392 نظرات (0)

 

 

دفتر دوم

يسنا

 

در سرآغاز « گاثاها» سخني از « يسنا » گفتيم و در اينجا نيز به آوردن يادداشتهاي كوتاهي كه خواننده را با اين بخش از « اوستا » اشنا سازد بس ميكنيم.

« يسنا » يكي از كهن‌ترين بخشهاي نامه مينوي « اوستا » ست كه هفتاد و دو بخش دارد و هر يك از بخشها در اوستا « haiti »   و در پهلوي و فارسي « هات » يا « ها » ميگويند.

گفتيم كه « گاثاها»هفده هات از هفتاد و دو هات  « يسنا »ست كه چون زبان آن شعر و سراينده آن « زرتشت » است همواره از آنها جداگانه نام برده‌اند.

ازهفده هات « گاثاها» و بندهاي هريك، در آغاز اين دفتر سخن گفتيم و خود « گاثاها»  را نيز به نگارش در آورديم و در اين جا ديگر نيازي به باز گفتن آن نيست.

از پنجاه و پنج هات بازمانده « يسنا » نيز هفت هات (35-41) را « haptang haiti » گويند و از آنها جداگانه نام برند زيرا در زبان همانند « گاثاها» است جز آنكه نثر است و گمان ميرود در زماني نزديك به زمان نگارش « گاثاها» نوشته شده است.

برخي از پژوهندگان، هات چهل و دوم را نيز دنباله اين هفت هات به شمار ميآورند اما زبان و موضوع آن با هفت هات يكسان نيست و بايد زمان نگارش آنرا پس از دوره نوشتن هفت هات دانست.

اين هشت هات (35-42) در ميان هات 34 (پايان « اهونودگات » ) و هات 43 (آغاز « اشتودگاثا ») فاصله است.

همچنين هات 52 در ميان چهارمين و پنجمين گاثا جاي گرفته و « هوشيام » نام دارد و نيايشي است كه در هنگام بامداد ميخوانند.

موضوع هاتهاي « يسنا » ستايش و نيايش « اهورامزدا »، « امشاسپندان » ، « ايزدان » و ديگر آفريدگان نيك اهورائي است.

ما از ميان پنجاه و پنج هات « يسنا » يه هات 9و10و12را برگزيديم و در اين دفتر به نگارش درآورديم. موضوع اين سه هات داستاني‌تر و شيرينتر و براي خواننده‌ئي كه بخواهد گزيده‌ئي از « اوستا » بخواند، دل‌انگيزتر از ديگر هاتهاي « يسنا »ست.

در هاتهاي 9و10 « هوم» (Haoma) گياه مقدسي كه از فشرده آن نوعي آشاميدني پديد ميآورند و در جشنها و نيايشهاي ديني مانند شراب مينوشيدند، موضوع گفتگوست.

پيش از اين ديديم كه « زرتشت » خود در « گاثاها» آشام « هوم» را نكوهش كرده است اما از آنجا كه پس از وي در ميان پيروانش گرايشي به بسياري از كردارهاي باستاني پديد آمد و بسياري از آن كردارها را به دين وي درآورند، « هوم» نيز نه تنها از نكوهش رهائي يافت بلكه مورد ستايش و نيايش فراوان نيز قرار گرفت و از وي بسان ايزدي توانا خواستار ياري و پاسداري شدند.

آنچه بيش از هر چيز در نگارش اين دو هات به چشم ميخورد زبائي و خيال‌انگيزي شاعرانه آن و ذوق لطيف و سرشار از شور و شوق سرايندگان آنست و اين خود براي خواننده‌ئي كه پس از سده‌هاي دراز با اين نوشته كهن روبر ميشود و به شيوائي سخن و زيبائي انديشه نگارندگانش پي مبرد، بسي شادي‌انگيز و غرورآور است.

در هات 12 يك تن از پيروان آيين « مزدا » فرمانبرداري و پيروي و پاكدلي خود را باز ميگويد  و براي آنكه در راه نيك و خوش سرانجام پاكي و راستي گامي استوار داشته باشد، سوگند ياد ميكند.

در اينجا سخن همه از ستايش پاكي و راستي و زيبائي و زندگي و آزادگي و نكوهش پليدي و دروغ و زشتي و خشم و كين است. مرد « مزدا پرست » به زبان رسا باز ميگويد كه انديشه و گفتار و كرداري نيك دارد و پيوند خويش را با همه ديوان و ناپاكان و دروغ‌زنان ميگسلد. او با دلي پاك ميگويد كه آزادي و جان و دارائي كسان را گرامي خواهد شمرد و با مردمان جز به نيكي و پاكي رفتار نخواهد كرد.

« مزدا پرست » به آييني باور دارد كه آبها و گياهها و زمين و آسمان و آدميان و چارپايان را ارج مي‌گذارد و هيچ آفريده نيكي را بيهوده و پليد نميداند.

سرانجام در پايان اين هات مي‌بينيم كه مرد « مزداپرست » در جهان سه هزار سال پيش از اين به آييني باور دارد كه افزار رزم را به يك سو نهاده و آهنگ دل‌انگيز آشتي را در ميان آفريدگان « مزدا » سرداده است.

خواندن اين هات براي دريافت چگونگي انديشه نياگان ارجمند ما درباره آييني كه بايد در زندگي بدان باور داشته باشند، بسيار سودمند است.

در پايان اين يادداشت بد نيست اندكي نيز از واژه « يسنا » گفتگو كنيم:

در « اوستا » yasna و در « سنسكريت » yajnaو در پهلوي yazasn به معني ستايش و پرستش است. ريشه يا مصدر اين واژه در « اوستا » yaz و در  « سنسكريت » yaj  و در پارسي باستان yad و در پارسي باستان yad و در پهلوي yastan يا yazitan است.

در فارسي از ريشه اين ماده  « يزد » و  « ايزد » و  « ايزدان » ( كه جمع « يزد » = « ايزد » است اما به صورت مفرد بكار ميرود) باز مانده است.

همچنين واژه « جشن» از yasna اوستائي مايه گرفته زيرا جشنهاي بزرگ ايران همه ديني بوده و معني ستايش و پرستش ديني داشته و اين واژه كه بعدها به معني هر سور و عيد و بزمي بكار رفته، بازمانده آن روزگاران است.

در جزو بسياري از نامهاي ويژه ايرانيان و نامهاي سرزمينها نيز چيزي از ريشه « يسنا » ديده ميشود كه در « يزدگرد » و « يزدخواست » و « يزدآباد » و جز آن.

  يسنا. هات . 9

 1

بامدادان كه « زرتشت » آتشدان را پاك ميگرد و مي ‌آراست و سرود ميخواند ، « هوم » به نزد وي آمد. « زرتشت » از وي پرسيد:

كيستي اي مرد كه با جان درخشان و جاودانه خويش به نيكوترين پيكري كه در سراسر جهان خاكي ديده‌ام در برابر ديدگانم نمودار گشتي؟

2

« هوم» درو دارنده مرگ پاسخ گفت:

اي « زرتشت»!

من « هوم» پاك دور دارنده مرگم. مرا فرا چنگ‌آور و براي آشاميدن آماده‌ساز!

اي « سپيتمان»!

مرا ستايش كن آنچنان كه از اين پس « سوشيانت» مرا خواهند ستود.

3

« زرتشت» گفت:

درود بر تو اي « هوم»!

آنكس كه نخستين بار در جهان خاكي ترا آماده ساخت كه بود و كدام پاداش و نيك‌بختي به وي رسيد؟

« هوم» پاك دور دارنده مرگ پاسخ گفت:

نخستين بار « ويونگهان» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيك‌بختي بدو رسيد كه داراي پسري شد: « جمشيد»، آن دارنده گله و رمه خوب و شكوهمندترين كسي كه در ميان مردمان زائيده شده؛ آن كه چشمي خورشيد سان داشت؛ آنكه در هنگام شهرياري خويش جانوارن و مردمان را بي‌مرگ و آبها و گياهان را نخشكيدني و خوردنيها را نكاستني ساخت.

  5

در هنگام شهرياري « جم» دلير، نه سرما و نه گرما، نه پيري بود و نه مرگ و نه رشك ديو آفريده. پدران و فرزندان همه پانزده ساله مينمودند.

  6

« زرتشت » ديگر باره پرسيد:

اي « هوم»!

كدامين كس بار ديگر در جهان خاكي ترا آماده ساخت و كدامين پاداش و نيك‌بختي بدو رسيد؟

7

« هوم» پاك مرگ‌زداي پاسخ گفت:

دومين بار « آتبين» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيكبختي بدو رسيد كه داراي پسري شد « فريدون» نام از خاندان توانا.

8

كسي كه « اژي‌دهاك» سه پوزه سه سر شش چشم- آن دارنده هزارگونه چالاكي، آن ديو بسيار نيرومند دروغ، آن آسيب جهان و زورمندترين ديو دروغي را كه « اهريمن» براي گزند جهان خاكي و مرگ « راستي» پديد آورد- فرو كوفت و كشت.

9

« زرتشت » سومين بار پرسيد:

اي « هوم»!

چه‌كس سومين بار ترا در جهان خاكي آماده ساخت و كدام پاداش و نيك‌بختي به وي رسيد؟

 10

« هوم» پاك مرگ‌زداي پاسخ گفت:

سومين بار « اترت» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيك‌بختي بدو رسيد كه داراي دو پسر شد: « اورواخشيه» و « گرشاسب»- يكمين داوري دادگستر و دومين پهلواني زبردست و جواني با گيسوي بلند و گرزي گران.

  11

كسي كه اژدهاي شاخدار، آن زهرآلود زرد رنگ كه زهر زردگونش به بلندي يك نيزه روان بود، آن فرو برنده مردان و اسبان را فرو كوفت و كوشت.

« گرشاسب» به هنگام نيمروز بر پشت آن اژدها در ديگي آهنين چاشت مي‌پخت. آن زيانكار كه از تف آتش عرق ميريخت، ناگهان از زير ديگ فراز آمد و آب جوشان را بپراكند. « گرشاسب» مردمنش به كناري شتافت.

 12

« زرتشت » چهارمي بار پرسيد:

اي « هوم»!

كدام كس چهارمين بار ترا در جهان خاكي آماده ساخت و كدام پاداش بدو داده شد و چه نيك بختي به وي رسيد؟

 13

« هوم» پاك دور دارنده مرگ پاسخ گفت:

چهارمين بار « پوروشسب» مرا در جهان خاكي آماده ساخت و به پاداش كردارش اين نيك‌بختي بدو ارزاني شد كه تو از براي وي پا به جهان گذاشتي: تو اي « زرتشت » پاك، از خاندان « پوروشسب» دشمن ديوان و دارنده آيين راستين.

 14

اي « زرتشت » ! اي در اي « ايران‌ويچ » نام‌آور!

تو نخستين بار نيايش « اهون وئيريه » ... را چهار بار بادرنگي كه بايد ، بسرودي و نيمه دوم را بلند آهنگ تر برخواندي.


15

اي « زرتشت »! اين نيرومندترين، دليرترين، كوشاترين، شتابان‌ترين و پيروزترين آفريده مينوي! تو همه ديوان را كه پيش از اين بسان مردمان بر روي زمين ميگشتند در زمين نهان كردي.

  16

« زرتشت » گفت:

درود به « هوم»: « هوم» نيك، « هوم» خوب و راست آفريده  شده، آن درمان بخش خوش‌اندام خوب‌كنش، آن پيروزگر زردگون نرم شاخه كه چون بنوشدنش بهترين آشام و بهترين راه جوي روان است.

 17

اي « هوم»! زرين! بر تو فرو ميخوانم:

- از تو خواستار دليري و پيروزي و درستي و درمان و افزايش و و بالندگي و نيرومندي تن و فرزانگيم تا بسان شهرياري كامروا به جهان درآيم و در هم شكننده ستيزه و شكست دهنده دروغ باشم.

 18

اي « هوم» زرين!

خواستارم مرا ياري كني تا ستيزه بدخواهان را چه از ديوان و مردمان و چه از جاودان و پريان و ستمكاران و « كوي»ها و « كرپن»ها و زيانكاران و گمراه كنندگان دو پا و گرگان چهارپا و لشكر گسترده دشمن – كه به فريب تاخت آورد- در هم شكنم و فرو كوبم.

 19

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين نخستين بخششم:

- بهشت پاكان، آن فراخناي روشن و جايگاه آسايش و رامش را.

از تو خواستار اين دومين بخششم:

- تندرستي و نيرومندي تن را.

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين سومين بخششم :

- زندگي ديرپاي جان را.


20

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين چهارمين بخششم :

- من كامروا و دلير و خرسند به فراخناي جهان درآيم و در هم شكننده ستيزه و شكست‌دهنده دروغ باشم.

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين پنجمين بخششم .

- من پيروزمند و شكست دهنده از كارزار به فراخناي جهان درآيم و درهم شكننده ستيزه و شكست دهنده دروغ باشم.


21

اي « هوم» دور دارنده مرگ!

از تو خواستار اين ششمين بخششم :

- نخستين بار ما از دزد و راهزن و گرگ بوي بريم. هيچكس پيش از ما بوي نبرد. هميشه ما از پيش بوي بريم.

 22

« هوم» به دليراني كه در پهنه كارزار اسب ميتازند، زور و نيرو بخشد.

« هوم» به زنان زاينده، پسران نامور و فرزندان پارسا دهد. « هوم» به آنان كه به داخواه، آموزش آيين راستين را پذيره شوند پاكي و فرزانگي بخشد.

 23

« هوم» به دوشيزگاني كه ديرزماني شوي ناكرده مانده باشند چون از او خواستار شوند- شوهري پيمان‌شناس بخشد.

 24

« هوم» بود كه « كرساني» را از شهرياري برانداخت- آنكه از آزمندي بر شهرياري خود بيم داشت و ميناليد و ميگفت: از اين پس پيشواي دين در سرزمين من براي گستردن آيين نگردد.

آنكس كه ميخواست همه شور به پيش رفتن را در هم شكند و بميراند.


25

خوشا به تو اي « هوم» كه از نيروي خويش شهرياري كامروائي.

خوشا به تو كه بسيار سخنان راست گفته داني.

خوشا به تو كه از پرسيدن سخنان راست گفته بي‌نيازي.

 26

اي « هوم»!

نخستين باز « مزدا » كمر ستاره نشان مينوي دين پاك « مزديسنا » را براي تو فراز آورد. بدين سان هماره كمر برميان بسته بر ستيغ كوه پناه و نگاهدار گفتار ايزدي هستي.

 27

اي « هوم»! اي بزرگ خانمان! اي بزرگ‌ده اي بزرگ‌شهر! اي بزرگ كشور! اي در پارسائي دانشور!

نيرو و پيروزي و گشايش بس رهائي بخش ترا براي تن خويش خواستارم.

 28

كين كينه‌ورز را از ما دور كن و منش خشمگين وي را بگردان!

هر آنكس كه در اين خانه، در اين ده، در اين شهر و در اين سرزمين گناه ورزد و او را از پا برگير و هوش وي را تيره ساز و منش او را در هم شكن!


29

آنكس كه به منش و پيكر ماكين ورزد با دوپا فرانتواناد رفتن! با دو دست كاري نتواناد كردن! با چشمان زمين مبيناد! با چشمان جانور مبيناد!


30

اي « هوم» زرين!

به پيكار اژدهاي زرد شهمگين، كه پيكر پارسا را نابود ميكند، رزم‌افزار برگير!

اي « هوم» زرين!

به نبرد راهزن نابكار خنخوار آزار رسان، كه پيكر پارسا را نابود ميكند، رزم‌افزار برگير!

  31

اي « هوم» زرين!

به ستيزه فرمانرواي دروغ‌پرستان ستمكار، كه با غرور سربرافراز و پيكر پارسا را نابود كند، رزم‌افزار برگير!

اي « هوم» زرين!

به رزم گمراه‌كننده ناپاك و تباه‌كننده زندگي، كه گفتار اين آيين در ياد دارد اما در كردار نياورد و پيكر پارسا را نابود كند، رزم‌افزار برگير!

 32

اي « هوم» زرين!

به جنگ زن روسپي جادوگر مردباره- كه گناهكاران را پناه دهد، كه منش وي بسان ابري در برابر باد لرزان است، كه پيكر پارسا را نابود ميكند- زرم‌افزار برگير!

اي « هوم» زرين!

به ستيزه هر آنكس كه پيكر پارسا را نابود ميكند، رزم‌افزار بر گير!

 يسنا. هات . 10

 1

ديوان و ماده ديوان از اينجا دور روند!

« سروش» نيك در اين جا پايا ماند!

« ارت» نيك در اينجا – در اين خان و ماني كه از آن « اهورا » و « هوم » راستي پرور است- بسر برد و آرام گزيند!

 2

اي خردمند!

زيرين بخش هاون ترا كه شاخه « هوم» را فرا گيرد، با « باژ» ستايش ميكنم.

اي خردمند!

زيرين بخش هاون ترا كه شاخه « هوم» را با زور بازوي مردانه در آن فرو كوبم ، با « باژ» ستايش ميكنم.

  3

اي « هوم»!

ابر و باران را كه پيكر ترا به فراز كوه بروياند، ستايش ميكنم.

چكاد كوهي را كه تو بر فراز آن ميروئي ستايش ميكنم.

  4

اي « هوم»!

زمين فراخ و بخششگر در بردارنده ترا ستايش ميكنم.

سرزميني را كه تو- بسان برازنده‌ترين گياهان خوشبو و خوب « مزدا »- از آن ميرئي ستايش ميكنم.

اي « هوم»! اي سرچشمه راستي!

بر فراز كوه بروي و در همه جا ببال!

 5

اي « هوم»!

از آفرين و نيايش من در سراسر ريشه‌ها و ساقه‌ها و شاخه‌ها ببال!

 6

اگر « هوم» را ستايش كنند، برافزايد.

مردي كه « هوم» را ستايش كند. پيروز شود.

كمترين فشرده، كمترين نوشابه وكمترين ستايش « هوم» براي كشت هزار ديوبس است.

 7

در آن خانه كه « هوم» را بياورند و ترانه درمان بخشي و درستي و چاره‌گري آنرا براي خانواده و دودمان بسرايند، هر آن آلودگي كه پديدار شده باشد بزودي نابود گردد.

  8

آري همه مي‌ها را خشم خونين رزم‌افزار در پي است جز مي « هوم» كه رامش راستي به همراه دارد و مستي آن سبك است.

آنكسان كه « هوم» را چون نوباوه خويش نوازش كنند، « هوم» خود را براي آنان آماده ميسازند و به تنشان درمان مي‌بخشد.

 9

اي « هوم»!

مرا از آن درمانهائي بخش كه تو خود از آنها درمان سازي.

اي « هوم»!

مرا از آن پيروزيهائي بخش كه تو خود از آنها دشمن را شكست دهي.

اي « هوم»!

خواستار آنم كه دوست و ستايشگر تو باشم. «اهورامزدا» يك  دوست و ستايشگر را بهتر خواند چنان كه «ارديبهشت» را.

  10

ترا اي دلير آفريده دادار، خداوند هنر بيافريد.

ترا اي دلير آفريده دادار، خداوند هنر بر چكاد البزر فرو نشاند.

 11

پس آنگاه مرغي پاك و كار آزموده ترا به هر كرانه بپراكند: در ميان ستيغهاي كوه او « اوپائيري سئن» و چكاد كوه « ستروسار» و ميان كوه « كوسروپت» و پرتگاه كوه « ويش‌پث» و دامنه كوه « سپيت‌گون»

 12

اي « هوم»!

از آن هنگام در اين كوهها پرشير و گوناگون و زرد رنگ ميروئي، درمانهاي تو با خوشي « بهمن » پيوسته است. اينك اي « هوم»! منش بدگوي را كه سرگزند من دارد از من بگردان و نابودسازد!

 13

« هوم» را نيايش مي‌گزارم كه منش بينوا را ، بسان توانگر، بزرگ كند.

« هوم» را نيايش ميگزارم كه منش بينوا را چندان بزرگ كند كه به آرزوي خود رسد.

اي « هوم» زرين آميخته به شير!

تو بدان كس كه از تو بهره‌مند گردد، مردان بسيار بخشي و او را پاكتر و خردمندتر سازي.

 14

آنان كه « هوم» نوشيده‌اند نبايد به دلخواه بسان « درخش كاويان» در جنبش باشند.

اي « هوم»!

آنان كه از تو مست گردند، بايد زنده دل پيش روند و ورزيده و كارپرداز باشند.

اي « هوم» راست و راستي پرور!

اين پيكر خوب رسته خود را به تو پيشكش ميكنم.

 15

كم و كاستي زن نابكار كوتاه خرد را كه به فريفتن « آتربان» و « هوم» انديشد، ناچيز انگارم. او خود فريفته شده است و يكسره نابود گردد.

- «هوم» بدان كس كه بخواهد آشام وي را خود بخورد و از بينوايان و مستمندان دريغ ورزد پسران نيك و پسراني كه توانند روزي « آتربان» شوند، نبخشد.

  16

تا روز پسين كه در ميان دو گوهر نبرد واپسين باشد، براي پنج چيز هستم و براي پنج چيز نيستم:

براي انديشه و گفتار و كردار نيك و فرمانبري و راستي هستم.

براي انديشه  گفتار و كردار زشت و نافرماني و دروغ نيستم.

 17

درود به «هوم» مزدا داده! «هوم» مزدا داده نيك است. درود به «هوم»! همه «هوم»ها را ستايشگرم؛ چه آنها كه بر فراز كوهها و چه آنها كه در ژرفاي دره‌ها ميرويد و چه آنها كه زنان چيده و در گوشه‌ئي نگاهداشته‌اند.

اي « هوم»!

ترا به زمين نيفكنم: ترا از جام سيمين به جام زرين ريزم زيرا كه تو شكوهنده و ارجمندي!

 18

اي « هوم»!

اينست سرودها و درودها و ستايشهاي تو.

اينست گفتار راست كه درستي آورد و پيروزي دهد و در برابر دشمن چاره و درمان بخشد.

 19

اي « هوم»!

اين همه از بهر تست اما براي من:

به تندي فرا رسد مستي تو!

روشن فرا رسد مستي تو!

سبك درآيد مستي تو!

«هوم»پيروزگر را با اين گفتار سرودني همواره ستايش كنند.

 20

درود به چارپايان! سخن خوش براي چارپايان! پيروزي براي چارپايان! خوراك و چراگاه از براي چارپايان! كشت و ورز براي چارپايان كه از براي ما خورش بپرورند!

 21

«هوم» زرين برگ را ستايش ميكنيم! «هوم» جهان افزاي را ستايش ميكنيم! «هوم» مرگ‌زداي را ستايش ميكنيم! همه «هوم»ها را ستايش ميكنيم!

اينك «فروهر» و پاداش «سپيتمان زرتشت» پاك را ستايش ميكنيم!

 يسنا. هات . 12

 1

من ديوان را نكوهش ميكنم!

من باز ميگويم كه مزداپرست و دشمن ديوان و پيرو آيين «اهورا» هستم.

من ستاينده و پرستنده «اهورامزدا» و «امشاسپندان» هستم.

من «اهورامزدا»ي نيك، خداوند نيكي، آن پاك شكوهمند را سزاوار نيايش ميدانم زيرا از اوست هر آنچه نيكوست، از اوست چارپايان؛ از اوست روشنائي؛ از روشنائي اوست كه جهان جامه شادماني در بر كرد.

 2

« سپندارمذ» نيك را برميگزينيم؛ باشد كه او از آن من شود!

من از دزدي و بدر بردن چارپايان روي ميگردانم!

من از زيان و ويراني رساندن به روستاي مزداپرستان روي ميگردانم!

  3

من آزادي رفت و آمد و آزادي خانه و كاشانه را براي هر آنكس كه با چارپايانش بر روي اين زمين بسر ميبرد، گرامي ميدارم.

به هنگام نيايش در برابر « زور» باز ميگويم:

از اين پس به زيان و ويراني روستاي مزداپرستان دست نيازم و آهنگ تن و جان كسي نكنم!

 4

من پيوند خويش را با ديوان زشت ناپاك بدسرشت وآفريده بگسلم!

من بستگي خويش را با آفريدگان دروغ و تباهي و زشتي رها سازم!

ديوان و پيروان ديوان، جاودان، جادوپرستان و همه آفريدگان گزند رساننده را رها كنم!

بدين سان بستگي خويش را با هر يك از دروغ‌پرستان آزار دهنده در انديشه و گفتار و كردار فرو گذارم!

 5

«اهورامزدا» به «زرتشت» چنين آموخت – در آن هنگام كه «مزدا» و «زرتشت» با هم سخن مي‌گفتند، در همه گفت و شنيدها و همه انجمنها «اهورامزدا» به «زرتشت» چنين آموخت.

 6

اينچنين، اينچنين كه «زرتشت» بستگي با ديوان را فرو گذاشت در همه گفت و شنيدها در همه انجمنها، در آن هنگام كه با «مزدا» سخن مي‌گفت- من نيز كه يك مزداپرستم بستگي با ديوان را فرو ميگذارم!

 7

من آييني را باور دارم كه به آبها، به گياهها، به چارپايان خوب ارج ميگزارد.

آييني را كه ميگويد:

«اهورامزدا» چارپايان و مردان پاك را بيافريد.

آيين «زرتشت» را ، آيين «كي‌گشتاسب»را، آيين «فرشوشتر» و «جاماسب» را، آيين هريك از «سوشيانت»هاي راستي پرور پاك را.

من كه يك مزداپرستم، اين آيين راستين را باور دارم.

  8

من به زبان رسا باز ميگويم كه مزداپرست و زرتشتيم و اين آيين را باور دارم.

من انديشه و گفتار و كردار نيك را باور دارم.

 9

من دين راستين «مزديسنا» را باور دارم كه جنگ را براندازد و زرم‌افزار به گوشه‌ئي نهد.

دين پاكي كه در ميان هم دينهائي كه هست و خواهد بود بزرگترين و بهترين و زيباترين دين است؛ دين اهورائي زرتشتي.

همه چيزهاي نيك را سزاوار « اهورامزدا» ميدانم .


برگرفته شده از کتاب اوستا نوشتهجلیل دوستخواه_چاپ اول در سال1343

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 37
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 42
  • باردید دیروز : 22
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 11
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 169
  • بازدید سال : 3,689
  • بازدید کلی : 10,388