loading...
ایران سرزمین آریایی ها«کوروش بزرگ»
آذرمهر بازدید : 628 یکشنبه 12 خرداد 1392 نظرات (0)
سخنان کوروش بزرگ

www.uplooder.net

کوروش بزرگ نخستین پادشاه و بنیان گذار شاهنشاهی هخامنشی بود. کوروش بزرگ به مدت سی سال، از سال ۵۲۹ تا ۵۵۹ پیش از میلاد، بر ایران فرمانروایی کرد. دربارهٔ کوروش تمام مورخان توافق دارند که شاهی بود با عزم، خردمند و مهربان که در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل می‌شد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل، با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود. جنگ و بوی خون او را برخلاف فاتحان دیگر مغرور نکرد و رفتار او با پادشاهان مغلوب لیدیه و بابل سیاست تسامح او را بخوبی نشان می‌دهد. به واقع کوروش، بزرگ مرد تاریخ ایران زمین و از جمله نوادری بود که تاریخ جهان به خود دیده است . انسانی بزرگ و بی همتا که می توان گفت نام ایران با وجود او ایران شد و از بنیانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آریایی واقع در فلات ایران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هویت ایرانی متشکل از مادهای آذربایجان و کردستان و پارس های جنوب و پارتهای شرق ایران زمین که ملت واحد ایران را تشکیل دادند و تاریخ چندین هزار ساله خود را دوشادوش یکدیگر و در کنار یکدیگر رقم زدند به همراه هم از این خاک و هویت دفاع کردند و با افتخار ایرانی بودن خود را به جهانیان اعلام نمودند

برخی از سخنان ارزشمند کوروش بزرگ

همواره نگهبان کیش یزدان باش، اما هیچ قومی را وادار مکن که از کیش تو پیروی کند و پیوسته به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیش که میل دارد پیروی کند.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*- 

فرمان دادم بدنم را بدون تابوت ومومیایی به خاک سپارند تـا تـکــه تـکــه ی بـدنـم قـسـمـتـی از خـاک ایـران شــود

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابـِل، شاه سومر و اَکـَد...، شاه چهار گوشه ی جهان آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه ی مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابـِل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه های پاکش قلب مرا تکان داد من برای صلح کوشیدم

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

من برده داری را بر انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند

 -*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

 -*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*- 

... خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. من همه ی شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی که بسته شده بودند را بگشایند همه ی خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم. 

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

همه ی مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم. همه ی مردم را به همبستگی فرا خواندم.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

همچنین پیکره ی خدایان سومر و اَکـَد را که نَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم بشود که دل ها شاد گردد.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

من برای همه ی مردم جامعه ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هر حکومتی که شادمانی را از مردمان بگیرد شکست خواهد خورد و برانداخته خواهد شد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دروغ گویانتنها بر گورستان مردگان و خاکسترزار خاموشان حکومت خواهند کرد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

او که شادمانی مردم را نمی خواهد از ما نیست او برده ی بی مزد اهریمن است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

شهریاری که نداند شب مردمانش چگونه به صبح می رسد گورکن گمنامی است که دل به دفن دانایی بسته است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از پارس برآمدم .از پارسوماش . این گفته من است ، ( کورش ) پسر ماندانا و کمبوجیه .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

من کوروش هخامنش فرمان دادم که بر مردمان اندوه نرود .زیرا اندوه مردمان اندوه من است و شادمانی مردمان ، شادمانی من .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

بگذارید هرکس به آیین خویش باشد . زنان را گرامی بدارید . فرودستان رادریابید . و هرکس به زبان تبار خویش سخن گوید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

گسستن زنجیرها آرزوی من است . ما شب را و بیداد را خواهیم زدود، زندگی را ستایش خواهیم کرد.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

تا هست سرزمین من آسمانی باد ! که در او رودهای بسیاری جاری است . ما دامنه ها ودشت هایی داریم دریا وار . رازآمیز ،سرسبز و برکت خیز ؛ باشد که تا هست از خان و مان مردمم بوی خوش و ترانه برخیزد . مردمان ما شایسته آرامش وآزادی اند ، مردمان ما شایسته شادمانی و ترانه اند ، مردمان ما شایسته دادگری و مهرورزیند .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اهورا مزدا ، اين سرزمين را ، اين مرز و بوم را ، از كينه ، از دشمن ، از دروغ ، از خشكسالي حفظ كند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

www.uplooder.net

دست هایی که کمک می کنند از لبهایی که دعا می کنند مقدس ترند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

فرمانروایی بر مردمان به شیوه ای نیک و والا بزرگ تر از هر کار دیگر است.مردوک ( خدا به زبان بابلی ) دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد ، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

من تا روزی که پادشاه ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت که کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد ، من حق وی را از ظالم خواهم گرفت

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به کوروش شاه ، پادشاهی که تو را ( منظور خداوند است) گرامی می دارد و به پسرش کمبوجیه ، جایگاهی در سرای سپند ( منظور بهشت است ) ارزانی دار

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

سخن کوروش به گبریاس که مخالف بود که کوروش در ابتدا به بابل حمله  ببرد: تو حق داری که احتیاط را توصیه می کنی ولی من عقیده دارم که راست به طرف بابل بروم. نخست آنکه این شهر مرکز قوای دشمن است و سپس آنکه فتح هیچ گاه بسته به عده نبوده بلکه شجاعت باعث بهره مندی است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

ای انسان هر که باشی و از هرکجا که بیایی , زیرا که میدانم خواهی آمد , من کوروش هستم که برای پارسیان این دولت بزرگ را بنا کردم . پس بدین مشتی خاک که تن من را می پوشاند رشک مبر . هرکس که آهنگ ویرانی آرامگاه مرا کند، اهورا مزدا او را نابود کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

پس از مرگ بدنم را مومیای نکنید و در طلا و زیور آلات و یا امثال آن نپوشانید. زودتر آنرا در آغوش خاک پاک کشورم قرار دهید تا ذره ذره های بدنم خاک آن را تشکیل دهد.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

او که شادمانی مردم من را نمی خواهد از ما نیست ، او برده بی مزد اهریمن است.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

زنان میهن من بزرگوار و برازنده اند ،خان و مان مردم من شادمان و سترگ است ، پدران ما دانا و فرزندان ما دلیرند ،بدین ‌نشان هرگز شکست نخواهیم خورد بدین ‌نشان هرگز فریفته نخواهیم شد.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

خداوندا دستهایم خالی است و دلم غرق در آرزوها. یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

انان كه با افكاري پاك و فطرتي زيبا در قلب ديگران جاي دارند را هرگز هراسي از فراموشي نيست چرا كه جاودانند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان موید و پایدار بماند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

حرمت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد به کار خود سامان داده است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به احترام روح من که باقی و ناظر بر احوال شماست به انچه دستور میدهم عمل کنید

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند…

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

ای پسر من نیکو کار باش نه بدکار زیرا زندگانی انسان جاودان نیست و هیچ چیز از کردار نیک لازمتر نمی باشد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

ای پسر من بشنو تو را می گویم که بهترین بخشش ها تعلیم و تعلم است زیرا مال و مکنت زوال پذیرد و چهار پایان بمیرند ولی دانش و تربیت باقی ماند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دختر شرمگین را دوست بدار و او را به مرد هوشیار و دانایی به عروسی ده زیرا مرد دانا و هوشیار مانند زمین نیکی است که چون تخم در آن بکارند حاصل نیک و فراوان از آن به عمل آید

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با زن فرزانه و شرمگین عروسی کن و او را دوست بدار وخود برای خود زن انتخاب کن وزن دیگری را فریب مده تا روانت گناه کار نگردد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مردی را به دامادی خود برگزین که نیکخو, درست و دانا باشد, اگر بسیار مسکین است بسیار عیب نیست مال و مکنت از یزدان برسد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

چون خوشی رسد بسیار خشنود و غره مشو و چون سختی رسد غمگین و افسرده مباش زیرا هر خوشی یک ناخوشی و هر نیکی یک بدی در پی دارد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از پست فطرت و بداصل قرض مگیر و وام مده زیرا تنزیل زیاد باید داد و همواره بر در خانه تو بایستد و کسان بگمارد و این برای تو زیان بزرگی است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به مال و مکنت کسی چشم مینداز زیرا مال و خوشی جهان مانند مرغی است که از این درخت به آن درخت نشیند و به هیچ شاخی نماند دست از دزدی و کاهلی و هوا و هوس نفسانی بدار زیرا هر کس که نیکی کند پاداش نیکی یابد و هر که بدکار گشت به سزای سخت خواهد رسید

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

نسبت به پدر و مادر خود فرمانبردار باش زیرا مرد تا پدر و مادرش زنده اند مانند شیری است که آسوده در بیشه غنوده و از هیچ کس بیم ندارد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به رئیس و سردار خود گستاخ مباش و در خدمت استوار بایست, آچه بر خود نیک ندانی به دیگران نیز نیک نشمار با دوستان به یگانگی برخورد کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر تو را فرزندی است به مدرسه بفرست و به تحصیل علم بگمار زیرا علم ودانش چشم روشن است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

عصبانی مباش زیرا مرد عصبانی مانند آتش است که در بیشه برافروزد و تر و خشک را با هم بسوزاند -*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دشمن کهنه را دوست نو مساز زیرا دشمن کهنه مانند مار سیاه است که بعد از صد سال انتقام را فراموش نکند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مغرور و خودپسند مباش زیرا انسان مغرور چون مشک پر باد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نماند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

آنچه را که گذشته است فراموش کن و به آنچه که نرسیده رنج و اندوه مبر

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در مجالس در صدر منشین تا تو را از آنجا بلند نکنند و به جای پایین تری بنشانند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

سخن بموقع بگو زیرا بساتکلم بهتر از خاموشی و بسا خاموشی بهتر از تکلم است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

ای پسر من تو را می گویم بهترین چیزها برای سخاوت تعلیم و تربیت مردم است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از هر خوراک مخور و زود به زود به مجلس عیش بزرگان مرو که پسندیده نیست

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

همیشه و همه جا به خدا توکل کن و دوستی با کسی کن که بیشتر به تو سود رساند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

زن و فرزند خود را از تحصیل علم باز مدار تا غم و اندوه به تو نرسد و پشیمان نشوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر در پی مال و مکنتی اول آب و زمین بخر زیرا اگر ثمر ندهد اصل آن باقی است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

حضور دانشمندان را گرامی دار و از ایشان سئوال کن و جواب بشنو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مردی که پدر و مادر از او ناخشنودند همکار مباش تا گناهکار نباشی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از هر کس که با تو کینه ورزد و خشم گیرد کناره جوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد پاک نظر, کارآگاه, هوشیار و نیکخو مشورت کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در جنگ اگر مسئولیتی به عهده تست بسیار مواظب باش

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به فرمان یزدان و امشاسپندان گوش کن و رفتار نما

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مرد فقیر و بینوا را تمسخر مکن شاید تو نیز روزی بینوا شوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مرد پارسا در آسایش ماند و بدکار همیشه گرفتار اندوه است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

 

www.uplooder.net

اگر چه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار نزن تا تو را نگزد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر چه شناوری به خوبی دانی ولی زیاد در آب مرو تا غرق نشوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با هیچ کس و به هیچ آیین پیمان شکنی نکن که آسیب به تو نرسد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

فرومایه را اعتنا مکن و شخص محترم را در پایه اش پاداش رسان

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مردم دارای همان خویی هستند که از زمان شیر خوارگی خود کسب نموده اند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام برسانی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دوست کهنه را گرامی دار و در دوستی او استوار بایست

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

یزدان را ستایش کن و دل را شاد ساز تا یزدان نیکی تو را بیافزاید

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

حکمرانان را نفرین مکن زیرا آنان پاسباتات مردم هستند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هیچ فرازی بدون نشیب و هیچ نشیبی بدون فراز نیست

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مال کسی را تاراج مکن و به مال خود میامیز

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

برای نام خود از کسب و کار احتراز مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هر چه شنوی به عجله و بیهوده مگوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هر کس که برای دیگران چاه کند در آن افتد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

تا حدی که می توانی از مال خود داد و دهش نما

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

کسی را فریب مده تا دردمند نشوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

پیشوای نیک را گرامی دار و سخنش بپذیر

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

جز از خویشان و دوستان چیزی از کسی وام مگیر

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

نه به راست نه به دروغ هرگز سوگند مخور

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

چو خواهی عروسی کنی اول مال فراهم کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از نیک کرداری خود غره مشو و رجز مخوان

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به رئیسها و پادشاهان خیانت مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از مرد بزرگ و نیک سخن بپرس

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با دزدان معامله مکن و آنها را گرفتار نما

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از دوزخ یاد آور و کسان را به انصاف مجازات کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از هر کس و هر چیز مطمئن مباش

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

بیگناه باش تا بیم نداشته باشی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مردم یگانه باش تا محترم و مشهور شوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

راستگو باش تا استقامت داشته باشی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی دوستدار دین باش تا زندگی به نیکی گذرانی مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی سخی و جوانمرد باش تا پاک و راست گردی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد قدر نشناس و ناسپاس معاشرت مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

روح خود را با خشم وکین آلوده مساز

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در حفظ دین بکوش زیرا سعادت روحانی از آن برسد

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در هر گفتار و کار تواضع وادب را فراموش مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هرگز ترشرو و بدخو مباش

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان نشمارند

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دختر خود را به شوهر هوشیار و دانا ده

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

خود را به بندگی کسی مسپار همیشه روح خود را به یاد دار

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

قبل از جواب دادن تفکر کن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

هیچ کس را تمسخر مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد بدکار هم راز مشو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد خشمگین همراه مشو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با فرومایه مشورت مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مست هم خوراک مشو مرد بدچشم را به معاونت خود قبول مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مال خود را به مرد حسود نشان نده

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از پادشاهان فرمان ناحق مخواه

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از مرد سخن چین و دروغگو سخن مشنو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در مجازات مردم کینه مورز

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

در معبر عام مجادله نکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد بسیار متول هم خوراک مشو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

مرد راستگو را برای پیغام بفرست

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

برای جاه و مقام مجادله مکن

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از مدد قوی, متمول و کینه ورز دور باش

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد ادیب دشمن مباش

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

با مرد نادان راز مگوی

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به هیچ کس دروغ مگو

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

از بی شرم مال مگیر

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

به نزد بدکار چیزی گرو مگذار

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر.

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

www.uplooder.net

من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است

-*-*-*-* کوروش بزرگ *-*-*-*-

آذرمهر بازدید : 23 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

 

 

منشور آزادی كوروش بزرگ به چند زبان زنده دنيا

منشور کوروش بزرگ به زبان های  انگلیسی , فرانسوی , آلمانی , اسپانیایی , ایتالیایی , روسی  :  

 

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فراماروائی اش را « ِ‌بل »و « نبو » گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و]با دل خوش پادشاهی او را خواهانند .
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم . مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم . او بر من ، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم ، و همچنین بر کَس و کار [و ، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من ، برکت و مهربانی ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم . به فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند . همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس ؟] ، همه مردم سرزمین های دوردست ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموری » و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [ پا هایم را بوسیدند] . از... ، تا آشور و شوش من شهرهای « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ، دیر ، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم . همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که « نبونید » ، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک «خدای بزرگ» و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستین شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند ، و به خدای من « مردوک » بگویند: کوروش شاه ،پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه [نیز]...
اینک که به یاری «مزدا» تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملت هائی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد .من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم .
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

 

ترجمه انگلیسی منشور کوروش بزرگ :

Cyrus Charter of Human Rights Cylinder

     


First Charter of Human Rights

I am Koresh (Cyrus), King of the world, great king, mighty king, king of Babylon, king of the land of Sumer and Akkad, king of the four quarters, son of Camboujiyah (Cambyses), great king, king of Anshan, grandson of Koresh (Cyrus), great king, king of Anshan, descendant of Chaish-Pesh (Teases), great king, king of Anshan, progeny of an unending royal line, whose rule Bell and Nabu cherish, whose kingship they desire for their hearts, pleasure. When I well -disposed, entered Babylon, I set up a seat of domination in the royal palace amidst jubilation and rejoicing. Marduk the great god, caused the big-hearted inhabitations of Babylon to .................. me, I sought daily to worship him. At my deeds Marduk, the great lord, rejoiced and to me, Koresh (Cyrus), the king who worshipped him, and to Kaboujiyah (Cambyses), my son, the offspring of (my) loins and to all my troops he graciously gave his blessing, and in good sprit before him we glorified exceedingly his high divinity. All the kings who sat in throne rooms, throughout the four quarters, from the Upper to the Lower Sea, those who dwelt in ..................., all the kings of the West Country, who dwelt in tents, brought me their heavy tribute and kissed my feet in Babylon. From ... to the cities of Ashur, Susa, Agade and Eshnuna, the cities of Zambian, Meurnu, Der as far as the region of the land of Gutium, the holy cities beyond the Tigris whose sanctuaries had been in ruins over a long period, the gods whose abode is in the midst of them, I returned to their places and housed them in lasting abodes.


I gathered together all their inhabitations and restored (to them) their dwellings. The gods of Sumer and Akkad whom Nabounids had, to the anger of the lord of the gods, brought into Babylon. I, at the bidding of Marduk, the great lord, made to dwell in peace in their habitations, delightful abodes.


May all the gods whom I have placed within their sanctuaries address a daily prayer in my favour before Bel and Nabu, that my days may be long, and may they say to Marduk my lord, "May Kourosh (Cyrus) the King, who reveres thee, and Kaboujiyah (Cambyases) his son ..." Now that I put the crown of kingdom of Iran, Babylon, and the nations of the four directions on the head with the help of (Ahura) Mazda, I announce that I will respect the traditions, customs and religions of the nations of my empire and never let any of my governors and subordinates look down on or insult them until I am alive. From now on, till (Ahura) Mazda grants me the kingdom favor, I will impose my monarchy on no nation. Each is free to accept it , and if any one of them rejects it , I never resolve on war to reign. Until I am the king of Iran, Babylon, and the nations of the four directions, I never let anyone oppress any others, and if it occurs , I will take his or her right back and penalize the oppressor.


And until I am the monarch, I will never let anyone take possession of movable and landed properties of the others by force or without compensation. Until I am alive, I prevent unpaid, forced labor. To day, I announce that everyone is free to choose a religion. People are free to live in all regions and take up a job provided that they never violate other's rights.


No one could be penalized for his or her relatives' faults. I prevent slavery and my governors and subordinates are obliged to prohibit exchanging men and women as slaves within their own ruling domains. Such a traditions should be exterminated the world over.


I implore to (Ahura) Mazda to make me succeed in fulfilling my obligations to the nations of Iran   (Persia), Babylon, and the ones of the four directions

 

 ترجمه فرانسوی منشور کوروش بزرگ

Je suis Kourosh (Cyrus), roi du monde, le grand roi, le roi puissant, le roi de Babylon, le roi de la terre de Sumer et d'Akkad, le roi des quatre quarts, fils de Camboujiyah (Cambyases), le grand roi, le roi d'Anshân, petit-fils de Kourosh (Cyrus), le grand roi, le roi d'Anshân, descendant de Chaish-Pesh (Teispes), le grand roi, le roi d'Anshân, progéniture d'une ligne royale éternelle, dont bel de règle et le Nabu aiment, dont le kingship ils désirent pour leurs coeurs, plaisir. Quand puits de I - disposé, Babylon entré, I installez un siège de la domination dans le palais royal parmi le jubilation et rejoicing. Marduk le grand dieu, causé les grands-hearted inhabitations de Babylon.................. me, j'ai cherché le journal pour l'adorer. A mes contrats Marduk, le grand seigneur, rejoiced et à moi, Kourosh (Cyrus), roi qui l'a adoré, et à Kaboujiyah (Cambyases), à mon fils, la progéniture (de ma) échine, et à toutes mes troupes il a graciously donné sa bénédiction, et dans le bon sprit avant lui nous avons amélioré excessivement son haut divinity. Tous les rois qui se sont assiss dans des chambres de trône, dans tous les quatre quarts, du haut à la mer inférieure, ceux qui ont demeurée dans..................., tous les rois du pays occidental, qui a demeuré dans des tentes, m'ont apporté leur hommage lourd et ont embrassé mes pieds dans Babylon. De... aux villes d'Ashur, de Susa, d'Agade et d'Eshnuna, les villes de Zamban, Meurnu, Der jusque la région de la terre de Gutium, les villes saintes au delà du Tigris dont les sanctuaires avaient été dans les ruines sur une longue période, les dieux dont la demeure est au milieu d'elles, je suis revenu à leurs endroits et logé leur dans les demeures durables.


J' ai recueilli ensemble tous leurs inhabitations et ai reconstitué (à eux) leurs logements. Les dieux de Sumer et d'Akkad que Nabounids a eus, à la colère du seigneur des dieux, introduit dans Babylon. I, à offrir de Marduk, grand seigneur, incité pour demeurer dans la paix dans leurs habitations, demeures délicieuses.


Mai tous les dieux que j'ai placé dans leurs sanctuaires pour adresser une prière quotidienne en ma faveur avant bel et Nabu, ces mes jours peuvent être longs, et peuvent ils disent à Marduk mon seigneur, "mai Kourosh (Cyrus) le roi, qui thee de reveres, et Kaboujiyah ( Cambyases ) son fils..." Maintenant que j'ai mis la couronne du royaume de l'Iran, du Babylon, et des nations des quatre directions sur la tête avec l'aide (Ahura) de Mazda, j'annonce que je respecterai les traditions, des coutumes et des religions des nations de mon empire et ne laisse jamais n'importe lequel de mes gouverneurs et subalternes regarder vers le bas dessus ou les insulter jusqu'à ce que je sois vivant. Dorénavant, jusqu'(Ahura) à Mazda m'accorde la faveur de royaume, j'imposera ma monarchie à aucune nation. Chacun est libre pour l'accepter, et si n'importe quel un d'eux des rejets il, je ne résolvent jamais sur la guerre pour régner. Jusqu'à ce que je sois le roi de l'Iran, du Babylon, et des nations des quatre directions, je ne laisse jamais n'importe qui ne opprime aucun autre, et s'il se produit, je prendrai son dos de droite et pénaliserai l'oppresseur.


Et jusqu'à moi suis le monarque, je ne laisse jamais n'importe qui prendre la possession des propriétés mobiles et débarquées des autres par la force ou sans compensation. Jusqu'à ce que je sois vivant, j'empêche le travail impayé et obligatoire. Au jour, j'annonce que chacun est libre pour choisir une religion. Peuplez sont libres pour vivre dans toutes les régions et pour prendre un travail à condition que ils ne violent jamais autres droites.


Personne n'ont pu être pénalisés pour les défauts de ses parents. J'empêche l'esclavage et mes gouverneurs et subalternes sont obligés d'interdire échanger des hommes et des femmes comme esclaves dans leurs propres domaines de régner. Un tel des traditions devrait être exterminé le monde plus de.


J'implore (Ahura) à Mazda de m'inciter à réussir à s'acquitter de mes obligations aux nations de l'Iran (Perse), du Babylon, et de celui des quatre directions

 

ترجمه آلمانی منشور کوروش بزرگ   :

Ich bin Kourosh (Cyrus), König der Welt, großer König, mächtiger König, König von Babylon, König des Landes von Sumer und von Akkad, König der vier Viertel, Sohn von Camboujiyah (Cambyases), großer König, König von Anshân, Enkel von Kourosh (Cyrus), großer König, König von Anshân, Nachkomme von Chaish-Pesh (Teispes), großer König, König von Anshân, Nachkommen einer unending königlichen Linie, deren Richtlinienbel und Nabu schätzen, dessen kingship sie für ihre Herzen wünschen, Vergnügen. Wenn abgeschaffener i-Brunnen -, betretenes Babylon, stellte ich einen Sitz von Herrschaft im königlichen Palast unter jubilation und dem Rejoicing auf. Marduk der große Gott, den grossen-hearted inhabitations von Babylon.................. mich verursacht, suchte ich Tageszeitung, um ihn anzubeten.
An meinen Briefen Marduk, rejoiced der große Lord, und zu mir, Kourosh (Cyrus), der König, der ihn anbetete, und zu Kaboujiyah (Cambyases), zu meinem Sohn, das Sekundärteilchen (meiner) Lende, und gab er allen meinen Truppen graciously seinen Blessing, und im guten sprit vor ihm glorifizierten wir außerordentlich sein hohes divinity. Alle Könige, die in den Throneräumen, während der vier Viertel, vom Upper zum untereren Meer sassen, die, die in..................., allen Königen des Westlandes blieben, das in den Zelten blieb, holten mir ihren schweren Tribut und küßten meine Füße in Babylon. Von... zu den Städte von Ashur, von Susa, von Agade und von Eshnuna, die Städte von Zamban, Meurnu, Der bis zu der Region des Landes von Gutium, die heiligen Städte über dem Tigris hinaus dessen Schongebiete in den Ruinen über einen langen Zeitraum gewesen waren, die Götter deren Aufenthaltsort in der Mitte von ihnen ist, kam ich zu ihren Plätzen und ihnen in dauerhaften Aufenthaltsorten untergebracht zurück.
Ich erfaßte alle ihre zusammen inhabitations und stellte (zu ihnen) ihre Wohnungen wieder her. Die Götter von Sumer und von Akkad, die Nabounids hatte, zum Zorn des Lords der Götter, geholt in Babylon. I, am Bieten von Marduk, der große Lord, gebildet, um im Frieden in ihren habitations, herrliche Aufenthaltsorte zu bleiben.
Mai können alle Götter, denen ich innerhalb ihrer Schongebiete gelegt, habe ein tägliches Gebet zu meinen Gunsten vor Bel und Nabu zu adressieren, diese meine Tage lang sein und können sie sagen zu Marduk meinen Lord, "Mai Kourosh (Cyrus) der König, die reveresthee und Kaboujiyah ( Cambyases ) sein Sohn..."
und: Nun da ich die Krone des Königreiches vom Iran, von Babylon und von Nationen der vier Richtungen auf den Kopf mit Hilfe (Ahura) Mazda setzte, ich verkünde, daß ich die Traditionen, Gewohnheiten und Religionen der Nationen meines Reiches und lasse nie irgendwelche meiner Gouverneure und Untergebenen unten an schauen oder sie beleidigen respektiere, bis ich lebendig bin. Ab sofort bis (Ahura) Mazda bewilligt mir die Königreichbevorzugung, ich auferlegt meinen Monarchy keiner Nation. Jedes ist frei, sie anzunehmen und wenn irgendein von ihnen Ausschüße es, ich nie auf Krieg beheben zu regieren. Bis ich der König vom Iran, von Babylon und von Nationen der vier Richtungen bin, lasse ich nie jedermann unterdrücke alle mögliche andere, und wenn es auftritt, nehme ich seine oder Rechtrückseite und bestrafe den Unterdrücker.
Und bis bin mich der Monarch, werde ich lasse nie jedermann Besitz der beweglichen und gelandeten Eigenschaften von den anderen durch Kraft oder ohne Ausgleich nehmen. Bis ich lebendig bin, verhindere ich unbezahlte, Zwangsarbeit. Zum Tag verkünde ich, daß jeder frei ist, eine Religion zu wählen. Bevölkeren Sie sind frei, in allen Regionen zu leben und einen Job aufzunehmen, vorausgesetzt daß sie nie andere Rechte verletzen.
Niemand konnten für Störungen seiner oder Verwandter bestraft werden. Ich verhindere Sklaverei und meine Gouverneure und Untergebenen werden verbunden Männer, und Frauen als Sklaven innerhalb ihrer eigenen Anordnengebiete auszutauschen zu verbieten. Solches Traditionen sollte rüber geabschaffen werden der Welt.
Ich implore zu (Ahura) Mazda, um mich folgen zu lassen, mit, meine Verpflichtungen zu erfüllen zu den Nationen vom Iran (Persien), von Babylon und von den der vier Richtungen

 

ترجمه اسپانیایی منشور کوروش بزرگ :

Soy Kourosh (Cyrus), rey del mundo, gran rey, rey poderoso, rey de Babylon, rey de la tierra Sumer y Akkad, rey de los cuatro cuartos, hijo de Camboujiyah (Cambyases), gran rey, rey de Anshân, nieto de Kourosh (Cyrus), gran rey, rey de Anshân, descendiente de Chaish-Pesh (Teispes), gran rey, rey de Anshân, progenie de una línea real interminable, que de belio de la regla y de Nabu acaricia, que kingship desean para sus corazones, placer. En medio de cuando pozo de I - dispuesto, Babylon entrado, instalé un asiento de la dominación en el palacio real el jubilation y el rejoicing. Marduk el gran dios, causado los inhabitations grandes-hearted de Babylon.................. me, intenté el diario para adorarlo. En mis hechos Marduk, el gran señor, rejoiced y a mí, Kourosh (Cyrus), el rey que lo adoraba, y a Kaboujiyah (Cambyases), a mi hijo, el descendiente (de mi) lomo, y a todas mis tropas él graciously dio su bendición, y en buen sprit antes de él glorificamos excesivamente su divinity alto. Todos los reyes que se sentaron en cuartos del trono, a través de los cuatro cuartos, del alto al mar más bajo, los que moraron en..................., todos los reyes del país del oeste, que moró en tiendas, me trajeron su tributo pesado y se besaron los pies en Babylon. De... a las ciudades de Ashur, de Susa, de Agade y de Eshnuna, las ciudades de Zamban, Meurnu, Der hasta la región de la tierra de Gutium, las ciudades santas más allá del Tigris que santuarios habían estado en ruinas sobre un período largo, los dioses que domicilio está en el medio de ellas, volví a sus lugares y contenido les en domicilios duraderos.
Recolecté juntos todos sus inhabitations y restauré (a ellos) sus viviendas. Los dioses de Sumer y de Akkad que Nabounids tenía, a la cólera del señor de los dioses, traído en Babylon. I, en hacer una oferta de Marduk, el gran señor, hecho para morar en paz en sus habitations, domicilios encantadores.
Mayo todos los dioses que he colocado dentro de sus santuarios para tratar un rezo diario en mi favor antes de belio y de Nabu, esos mis días pueden ser largos, y pueden ellos dicen a Marduk a mi señor, "mayo Kourosh (Cyrus) el rey, que thee de los reveres, y Kaboujiyah ( Cambyases ) su hijo..." Ahora que puse la corona del reino de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro direcciones en la cabeza con la ayuda (Ahura) de Mazda, anuncio que respetaré las tradiciones, los costumbres y las religiones de las naciones de mi imperio y nunca dejo a cualesquiera de mis gobernadores y subordinados mirar abajo encendido o insultarlos hasta que estoy vivo. De ahora encendido, hasta (Ahura) Mazda me concede el favor del reino, yo impondrá mi monarquía ante ninguna nación. Cada uno está libre aceptarla, y si de ellos los rechazos él, yo nunca resuelve en guerra reinar. Hasta que soy el rey de Irán, de Babylon, y de las naciones de las cuatro direcciones, nunca dejo cualquier persona oprimo cualquier otros, y si ocurre, tomaré el suyo o su parte posteriora de la derecha y penalizaré el opresor.
Y hasta mí soy el monarca, nunca dejo cualquier persona tomar la posesión de las características movibles y aterrizadas de las otras por la fuerza o sin la remuneración. Hasta que estoy vivo, prevengo el trabajo sin pagar, forzado. Al día, anuncio que cada uno está libre elegir una religión. Pueble están libre vivir en todas las regiones y tomar un trabajo a condición de que nunca violan las otras derechas.
Nadie se podían penalizar para las averías de sus o sus parientes. Prevengo esclavitud y obligan a mis gobernadores y subordinados a prohibir el intercambiar de hombres y de mujeres como esclavos dentro de sus propios dominios de la decisión. Tal las tradiciones se debe exterminar el mundo encima.
Imploro (Ahura) a Mazda para hacer que tiene éxito en satisfacer mis obligaciones a las naciones de Irán (Persia), de Babylon, y de los que esta' de las cuatro direcciones

 

ترجمه ایتالیایی منشور کوروش بزرگ :

Sono Kourosh (Cyrus), re del mondo, re grande, re mighty, re di Babylon, re della terra di Sumer e di Akkad, re dei quattro quarti, figlio di Camboujiyah (Cambyases), re grande, re di Anshân, nipote di Kourosh (Cyrus), re grande, re di Anshân, discendente di Chaish-Pesh (Teispes), re grande, re di Anshân, progenie di una linea reale senza fine, di cui bel di regola e Nabu è, di cui il kingship vogliono per i loro cuori, piacere. Quando pozzo di I - disposto di, Babylon inserito, I installi una sede della dominazione nel palazzo reale in mezzo del jubilation e del rejoicing. Marduk il dio grande, causato ai inhabitations grandi-hearted di Babylon.................. me, ho cercato il quotidiano per adorarlo. Ai miei atti Marduk, il signore grande, rejoiced ed a me, Kourosh (Cyrus), il re che lo ha adorato ed a Kaboujiyah (Cambyases), al mio figlio, la prole (del mio) lombo ed a tutte le mie truppe graciously ha dato il suo blessing e nel buon sprit prima di lui abbiamo glorificato eccessivamente il suo alto divinity. Tutti i re che si sono seduti nelle stanze del throne, durante i quattro quarti, dalla tomaia al mare più basso, coloro che ha abitato..................., in tutti i re del paese ad ovest, che ha abitato in tende, mi hanno portato il loro tributo pesante ed hanno baciato i miei piedi in Babylon. Da... alle città di Ashur, di Susa, di Agade e di Eshnuna, le città di Zamban, Meurnu, Der fino alla regione della terra di Gutium, le città sante oltre il Tigris di cui i santuari erano stati in rovine su un periodo lungo, i dii di cui la residenza è nel midst di loro, ho rinviato ai loro posti ed alloggiato loro nelle residenze durevoli.


Ho raccolto insieme tutti i loro inhabitations ed ho ristabilito (a loro) le loro dimore. I dii di Sumer e di Akkad quale Nabounids ha avuto, alla rabbia del signore dei dii, introdotto in Babylon. I, all'offerta di Marduk, il signore grande, incitato per abitare nella pace nei loro habitations, residenze deliziose.


Maggio tutti i dii quale ho disposto all'interno dei loro santuari per richiamare una preghiera quotidiana nel mio favore prima del bel e di Nabu, quei i miei giorni possono essere lunghi e possono dicono a Marduk il mio signore, "maggio Kourosh (Cyrus) il re, che thee dei reveres e Kaboujiyah ( Cambyases ) il suo figlio..." Ora che ho messo la parte superiore del regno dell'Iran, di Babylon e delle nazioni dei quattro sensi sulla testa con l'aiuto (Ahura) di Mazda, annuncio che rispetter? le tradizioni, abitudini e religioni delle nazioni del mio impero e mai non ne lascio c'è ne dei miei regolatori e subalterni osservare giù sopra o insultarlo fino a che non sia vivo. D'ora in poi, lavorare (Ahura) a Mazda mi assegna il favore di regno, io imporrà il mio monarchy a nessuna nazione. Ciascuno è libero accettarla e se qualunque di loro scarti esso, io non risolve mai sulla guerra regnare. Fino a che non sia il re dell'Iran, di Babylon e delle nazioni dei quattro sensi, non lascio mai chiunque oppress alcuni altri e se accade, prender? la sua parte posteriore di destra e penalizzer? il oppressor.


E fino all'sono il monarca, mai non lascio chiunque prendere il possesso delle proprietà mobili ed atterrate degli altre da forza o senza compensazione. Fino a che non sia vivo, impedisco il lavoro non pagato e forzato. Al giorno, annuncio che tutto è libero scegliere una religione. Popoli sono libero vivere in tutte le regioni e prendere un lavoro a condizione che non violano mai altri diritti.


Nessuno hanno potuto essere penalizzati per i difetti dei suoi parenti. Impedisco lo slavery ed i miei regolatori e subalterni sono obbligati proibire scambiare gli uomini e donne come schiavi all'interno dei loro propri dominii di regolamento. Tale tradizioni dovrebbe exterminated il mondo sopra.


Imploro (Ahura) a Mazda per incitarlo a riuscire a rispettare i miei obblighi alle nazioni dell'Iran     (Persia), di Babylon e di quei dei quattro sensi

 

ترجمه روسی منشور کوروش :

Я — Кир, царь мира, великий царь, могучий царь, царь Вавилона, царь Шумера и Аккада, царь четырех стран, сын Камбиса, великого царя, царя города Аншана, внук Кира, великого царя, царя города Аншана, потомок Теиспа, великого царя, царя города Аншана, отрасль вечного царства, династия которого любезна Белу и Набу, владычество которого приятно их сердцу. Когда я мирно вошел в Вавилон и при ликованиях и веселии во дворце царей занял царское жилище, Мардук, великий владыка, склонил ко мне благородное сердце жителей Вавилона за то, что я ежедневно помышлял о его почитании. Мои многочисленные войска мирно вступили в Вавилон. Во весь Шумер и Аккад я не допустил врага. Забота о внутренних делах Вавилона и обо всех его святилищах тронула меня, и жители Вавилона нашли исполнение своих желаний, и бесчестное иго было с них снято. Я отвратил разрушение их жилищ и устранил их падение. Моим благословенным деяниям возрадовался Мардук, великий владыка, и благословил меня, Кира, царя, чтущего его, и Камбиса, моего сына, и все мое войско милостью, когда мы искренне и радостно величали его возвышенное божество. Все цари, сидящие во дворцах всех стран света, от Верхнего моря до Нижнего... и в шатрах живущие цари запада, все вместе принесли свою тяжелую дань и целовали в Вавилоне мои ноги. До Ашшура и Суз: Агаде, Эшнунак, Замбан, Метурну, Дери, вместе с областью земли Гутиев, города по ту сторону Тигра, основанные с древних дней, богов, живущих в них, вернул я на их места и дал им обитать там навеки. Всех их жителей собрал я и восстановил их жилища. И богам Шумера и Аккада, которых Набонид, к гневу владыки богов, перенес в Вавилон, дал я, по повелению Мардука, великого владыки, невредимо принять обитание в их чертогах «Веселия сердца». Все боги, возвращенные мною в свои города, да молятся ежедневно пред Белом и Набу (Нево) о долготе дней моих, замолвят за меня милостивое слово и скажут Мардуку, моему владыке: да будет Киру, царю, чтущему тебя, и Камбису, его сыну

 

آذرمهر بازدید : 49 پنجشنبه 09 خرداد 1392 نظرات (0)

 

 

7 ابان روز پدر ایران زمین بنیان گذارحقوق بشر «کوروش بزرگ »خجسته باد

s6ou15wi1sy64q302.jpg

جوانی افسانه‌ای کوروش بزرگ

هردوت مدعی است که «تاریخ جوانی و جلوس کوروش بشرحی که او نقل می‌کند و خود بر سه روایت دیگر مقدم دانسته از روی گفتة ایرانیانی تهیه شده که در گزانتوس اسیر شده‌اند.» سرگذشت افسانه‌ای کوروش افسانة سارگن را که به وسیلة الواح کتابخانه معروف آسوربانیپال به ما رسیده است به خاطر می‌آورد. معروف است هنگام تولد کوروش، پدرش آستیاژ که آخرین پادشاه ماد بود خوابی دید که او را بسیار مضطرب کرد و برای تعبیر آن به مغان درباری متوسل شد.

هردوت می‌گوید: «آستیاژ خواب دید که دخترش ماندان درخت موئی زائید که سراسر آسیا را فرا گرفت.» خوابگزاران رسمی که مأمور تعبیر این خواب شدند جگر حیوانی را که با رعایت آداب و رسوم معمول قربانی دشه بود به دقت معاینه کردند و آنگاه چنین پیشگوئی نمودند: خاندان ماد روزهای شومی در انتظار دارد. طفلی که به دنیا آمده است سراسر آسیا را تسخیر و قوم ماد را مطیع خود خواهد کرد. هردوت چنین اضافه می‌کند: «آستیاژ کودک را به یکی از محارم خود سپرد که از مادها بود و هارپاگوس نام داشت و امر کرد او را به خانة خود برد و نابود کند.» پس کوروش نوزاد را برای مرگ آماده کردند. هارپاگوس که متحیر بود چگونه این مأموریت را انجام دهد، گاوچرانی را مأمور این کار کرد. هارپاگوس این گاوچران را که میتراداتس نام داشت و در نزدیکی اکباتان میزیست طلب کرد و طفل را به وی سپرد تا به صحرا برد و در آنجا رها کند. او به گاوچران چنین گفت: «پادشاه مرا مأمور کرده است به تو اعلام کنم که چنانچه این طفل را نکشی خود کشته خواهی شد.» گاوچران این مأموریت را پذیرفت و طفل را گرفت. ولی چون مقدر نبود که کوروش کشته شود زوجة این گاوچران تیره‌بخت که هر روز به انتظار وضع حمل بود هنگامیکه شوهرش برای تحویل گرفتن کوروش رفه بود وضع حمل کرد. هردوت شرح داستان را چنین ادامه می‌دهد: «وقتی میتراداتس بهخانه برگشت زوجه‌اش از او پرسید برای چه هارپاگوس او را احضار کرده بود. گاوچران پاسخ داد: «کاش آنچه در شهر دیدم و شنیدم هرگز نمی‌دیدم و نمی‌شنیدم. در خانة هارپاگوس کسانی می‌گریستند و زاری می‌کردند. من با اضطراب به خانة او وارد شدم. به محض ورود طفلی را مشاهده کردم که از جواهرات ذیقیمت پوشیده بود و در گاهوارة رنگین خود دست و پا میزد و فریاد می‌کشید. هارپاگوس به من دستور داد آن طفل را بگیرم و در محلی از صحرا که آشیانه حیوانات سبع است رها کنم. من به تصور اینکه کودک به یکی از افراد خانوادة او تعلق دارد او را گرفتم و آوردم، ولی در طول راه مطلع شدم که این کودک نوادة شخص پادشاه است و این کودک که می‌بینی همان کودک است.» زن گاوچران از مشاهدة این کودک زیبا و تصور مرگ او بیمناک شد و از شوهرش خواست که از مرگ او صرفنظر کند.

میتراداتس نمی‌خواست سخن او را گوش کند، چه می‌ترسید هارپاگوس جاسوسانی برای تحقیق کار او بفرستد تا چگونگی اجرای دستور او را گزارش دهند. پس زوجة میتراداتس چنین پیشنهاد کرد: «اکنون که تو قصد داری این طفل شیرخوار را به قتل رسانی، آنچه من می‌گویم انجام ده. هم‌اکنون من طفلی مرده زائیده‌ام، آنرا به جای این طفل زنده در صحرا و در محل درندگان رها کن و ما از نوادة پادشاه مانند فرزند خود مواظبت خواهیم کرد.» گاوچران این پیشنهاد را پذیرفت و طفلی را که قرار بود نابود کند به زوجة خود سپرد و طفل مردة او را با زیور آلات بیاراست و در صحرا رها کرد.

adnxm5ede06w7b3hd743.jpg

این بود افسانه تولد کوروش. بدیهی است این زن حدس نمی‌زد طفلی که در دامان خود تربیت می‌کرد روزی مؤسس ایران هخامنشی خواهد شد و نام قبیلة هخامنشی را که او نیز بدان تعلق داشت در تاریخ سربلند و سرفراز خواهد کرد. کوروش ده سال در دامان مادر فرضی خود بزرگ شد. هردوت می‌تویسد که «وی زیرک و بصیر بود. چنانچه سؤالی از او میشد با فراست جوان آن را می‌یافت. نظیر اطفالی که به سرعت رشد می‌کنند، آثار صغر و کودکی در جبین او باقی بود و نشان می داد که هنوز سن زیادی ندارد. کوروش در مکالمة کلمات سنگین و پرطمطراق بکار نمی‌برد و مطلوب خود را با محبت و سادگی بیان می‌کرد و به همین جهت مردم از سخن گفتن او خسته نمیشدند. وقتی به سن بلوغ رسید بیان و گفتاری کوتاه‌تر شد و معمولاً با لحن آرام‌تر سخن می‌گفت. وی به قدری محجوب و خجول شد که وقتی در حضور اشخاص مسن‌تر از خود بود از خجالت سرخ میشد. کوروش در عین حال که آرام‌تر میشد با دوستان خود نیز مهربان‌تر می‌گردید. در تمرین‌های ورزشی که عادتاً جوانان هم‌سن را به رقابت با هم مشغول می‌کند، او هرگز با ضعیف‌تر از خود مسابقه نمی‌گذارد. برعکس، با کسانی رقابت می‌کرد که می‌دانست از او قوی‌تر بودند و عقیده داشت که به این ترتیب توفیق او ارزش بیشتری خواهد داشت. با اینکه هنوز استخوان‌بندی محکمی نداشت به آموختن پرش با اسب و جنگ با نیزه و شمشیر پرداخت و هر بار که در مسابقه‌ای شکست می‌خورد خود قبل از دیگران بخود می‌خندید. در ورزش‌هائی که احساس ضعف می‌کرد، در صورت شکست هرگز مأیوس نمیشد و دست از تمرین نمی‌کشید.   برعکس، با پشتکار زیاد می‌کوشید در دفعات بعد توفیق یابد.

بدین ترتیب در مدتی کوتاه توانست در فن اسب‌سواری با رفقای خود همسری کند و به قدری در این امر ابراز علاقه کرد که به زودی از آنها نیز پیش افتاد. پس از کسب این تعلیمات به کلاس نظامی جوانان وارد شد و با پشتکاری که در تمرین‌های اجباری ابراز کرد و استقامتی که نشان داد و احترامی که نسبت به بزرگتران رعایت کرد و اطاعتی که نسبت به عمال دولتی ابراز نمود جلب توجه کرد.» کوروش می‌توانست تا پایان عمر به این ترتیب گمنام زندگی کند و با اسبان خود سرگرم باشد. به پادشاه لیدی و ضیافت‌های با شکوه بالتازار توجهی نکند و جاه‌طلبی‌های خود را به بازی نرد در زیر سایة کاخهای اکباتان محدود کند؛ مالیات خود را به موقع بپردازد؛ نه از خشم مردوک خداوند بابل بهراسد و نه از شکایات خداوند یهود ناراحت شود. ولی گاه ذره‌ای بی‌مقدار ناگهان سرنوشت جهان را دگرگون می‌کند. تاریخ مردان بزرگ هرگز تابع قواعد ثابت و لایتغیری نیست که از پیش برای ابد تعیین شده باشد. گاه تصادفات ناچیز به صورت عوامل انقلابات نژادی بزرگ ظاهر می‌شوند و هر هزار سال یکبار تاریخ بشر را مانند اقیانوسی متلاطم جلوه می‌دهند که از هر سوی آن منظرة طوفانها و جزر و مد تمدن‌های بزرگ که با نظم و ترتیب شگفت‌آوری ظاهر و ناپدید می‌شوند جلب نظر می‌کند. کوروش در حالیکه به بازی با رفقای خود مشغول بود، کم کم به صورت این ذرة بی‌مقدار درآمد. هردوت می‌نویسد: «یک روز که با رفقای خود در دهکده به بازی مشغول بود و رفقایش او را به پادشاهی برگزیده بودند، حادثه‌ای روی داد که هیچکس نمی‌توانست عواقب آنرا پیش‌بینی کند. بر طبق قواعد و رسوم بازی، کوروش که پادشاه شده بود عده‌ای از رفقای خود را به عنوان محافظ و ایلچی انتخاب کرد. هر یک از اینها به وظیفه‌ای که بر عهده داشتند آشنا بودند و می‌دانستند که باید از پادشاه انتخابی خود اطاعت کنند. ولی یکی از بزرگ‌زادگان ماد که در بازی شرکت داشت از اطاعت امر پادشاه سرباز زد. پس بر طبق معمول دربار اکباتان او را گرفتند و شلاق زدند. با اینکه این تنبیه هم از قواعد بازی به شمار می‌رفت، طفل مزبور که از خانوادة شهری بود و با او مانند یک دهاتی عادی رفتار شده بود سخت آزرده خاطر شد و به پدر شکایت برد.

پدر طفل که آرتمبارس نام داشت از پادشاه بارخواست و در ضمن بیان شرح واقعی خفتی که با این عمل بر طبقة شهرنشین وارد آمده بود عنوان کرد. پادشاه کوروش و پدر دهاتی او را احضار کرد و با خشونت او را سرزنش کرد و گفت: «تو فرزند چنین مردی هستی، چگونه جرأت کردی فرزند کسی را که مقرب درگاه من است تنبیه کنی؟» کوروش پاسخ داد: «این پادشاه، اگر من با او چنین رفتار کرده‌ام بی‌جهت نکرده‌ام. اطفال ده مرا پادشاه خود انتخاب کرده بودند، شاید بدین جهت که مرا بیش از دیگران شایسته این مقام دانسته بودند. ولی هنگامیکه اطفال دیگر از اوامر من اطاعت می‌کردند، او توجهی بدانها نمیکرد.»

هنگامی کوروش مشغول جوابگوئی بود، آستیاژ به دقت در سیمای او خیره شد. تردیدی وی را مضطرب کرد. ولی صدای اسرارآمیزی که از اعماق قلب خود می‌شنید جای تردید باقی نمی‌گذاشت، چه خطوط سیمای طفل بیش از حد به خطوط سیمای خود او شبیه بود. این مطلب را هردوت به این شرح بیان می‌کند: پادشاه مرد شاکی و فرزند او را مرخص کرد و آنگاه گاوچران به به گوشه‌ای کشید و بی‌پرده از او سؤال کرد که این طفل را که متعلق به شخص پادشاه است از کجا به دست آورده است. مردم دهاتی ابروها را در هم کشید و کلمه‌ای چند بلکنت بر زبان راند ولی پادشاه او را تهدید کرد که چنانچه حقیقت را نگوید زنده زنده پوست از تنش بیرون خواهد کشید. پس دهاتی آنچه می‌دانست گفت و نام هارپاگوس را نیز بر زبان راند. هارپاگوس بی‌درنگ به دربار احضار شد و گفتة گاوچران را تصدیق کرد. پادشاه ماد که علائم قطعی وساطت خداوندان را درین واقعة اسرارآمیز مشاهده می‌کرد برای بار دوم با مغان مشورت کرد تا از خشم خداوندی بر کنار باشد. مغان با تشریفات خاص گرد آمدند و مدتی به حل این معما پرداختند و سرانجام عقیدة خود را چنین به پادشاه اعلام کردند:

«اگر این جوان که دستور مرگ او را داده‌ای در حیات است بدان سبب است که خدایان از او حمایت کرده‌اند. در این‌صورت تو باید از اضطراب و ناراحتی آسوده باشی زیرا او یک‌بار بین رفقای هم‌سن خود به پادشاهی رسیده است و دیگر برای بار دوم پادشاه نخواهد شد. پیش آمد این وضح به صلاح بود، زیرا چنانچه اختیار به دست این طفل که پارسی بود می‌افتاد حکومت از دست مادها خارج میشد و ما بردگان پارس‌ها می‌شدیم. خواب تو تحقق یافت، زیرا از نژاد تو فرزندی به دنیا آمد که به پادشاهی رسید و تو دیگر نباید از او بیم داشته باشی. پس او را به پارس روانه کن.»

2x3yy8qyjn00e276liyy.jpg

این بود استدلال سادة خوابگزارانی که در فن تعبیر خواب استاد و خبرة زمان بودند. پس کوروش رانزد پدر و مادرش به پارسوماش فرستادند. وقتی کوروش آنچه بر وی گذشته بود نقل کرد، پدر و مادرش دانستند که ارادة خداوندی چنین بوده و باید به آن تسلیم شد. نام کوروش از یشة زبان ایلامی ولی خود او از نژاد پارس بود. پدرس کامبیز که پارسی بود با دختر پادشاه ماد به نام ماندان ازدواج کرده و از این ازدواج کوروش متولد شده بود. از موقعی که پارس‌ها از پارسوآ به پارسوماش مهاجرت کرده بودند، سه پادشاه هخامنشی بر تخت پادشاهی آنزان جلوس کرده بود.

بر روی استوانه‌ای از گل رس که در بابل یافت شده کوروش خود را «کوروس فرزند کامبیز و نوادة کورس» معرفی کرده است. بعلت پارسی بودن کامبیز، مادها به این وصلت با نظر تحقیر می‌نگریستند. هردوت نیز نظر نامساعدی در این باره دارد. ولی ظاهراً این مورخ عقیدة شخصی در این باره نداشته و فقط آنچه را که از دیگران شنیده است نقل می‌کند. حقیقت آنست که مادها و پارس‌ها حوادث و خاطرات مشترک گذشتة خود را از زمانی که در جستجوی مکانی ثابت در آسیای باختری جاده‌ها را زیر پا می‌گذارند فراموش نکرده بودند. بعدها کوروش کسانی که وی را از دو خون می‌دانسته‌اند تحقیر بسیار کرده است. اینها مانند هاتف معبد دلف او را یک مرد «دورگ» و یا مانند بخت‌النصر «دورگ پارسی» نامیده‌اند. پدرش کهاز قبیلة هخامنشی بود زندگانی آرام و ساده‌ای داشت و از طرف پادشاه ماد در آنزان سلطنت می‌کرد. آریارامن، برادر کوروش اول، مادام که از طرف سیاگزار پادشاه ماد خلع نشده بود در پارسوماش یعنی ناحیة پازارگاد و تخت‌جمشید حکومت داشت.

این پادشاه نخستین کسی بود که عنوان پادشاه بزرگ، شاه شاهان، پادشاه کشور پارس بر خود نهاد. پدر کوروش که در ظاهر استقلال داشت در عمل تابع مادها بود و ایالت پارسا را که مرکز کشور پارس بود از طرف مادها اداره می‌کرد. ازدواج او با ماندان دختر آستیاژ موقع و مقام او را به میزان زیاد بالا برد؛ ولی چون در نظر مشاوران پادشاه ماد، یکتن پارسی از هر طبقه‌ای که بود پست و تحقیر محسوب میشد، پادشاه ماد داماد خود را از دربار دور نگاه داشت. فلات ایران که باستان‌شناسان اشیائی متعلق به اواخر عهد حجر در آن یافته‌اند محدود است به حوزة رودهای دجله و فرات و آموردریا و سند و سلسله جبال البرز (که از یکسو آن‌را به کوههای ارمنستان و از سوی دیگر به کوههای افغانستان مربوط می‌کند) و اقیانوس هند و خیلج فارس و سلسله جبار زاگرس و آرارات. این فلات را طبیعت به دو منطقة کاملاً متفاوت تقسیم کرده است. گرداگرد این چهار ضلعی نامنظم کمربندی از کوه که قله‌های مرتفع آن سر به آسمان کشیده قرار دارد. در داخل این محوطة عظیم که به شکل سرپوش وارونه‌ای جلوه می‌کند کوههای منفردی در گوشه و کنار با دامنه‌های خشک و نامزروع سر به آسمان کشیده است. بخارهائی که از دریاهای شمالی و جنوبی متصاعد می‌شود به این منطقه نفوذ نمی‌کند، زیرا کوههای مرزی راه آنها را مسدود کرده است و ابرها در دامنة همین کوه‌ها در جانب دریای خزر و خلیج فارس و اقیانوس هند متوقف شده، به صورت باران فرو می‌ریزد. این اختلاف بزرگ بین دو ناحیة متمایز ایران تمام سیاحان اروپائی را که از طریق روسیه و ترکیه و از راه تفلیس و ایروان و تبریز و بغداد و همدان به این کشور مسافرت کرده‌اند دچار حیرت و تعجب کرده است. در جانب مغرب کوههای زیادی درة رود دجله و انتهای خلیج فارس را محدود کرده است. به نسبتی که این کوه‌ها به رودخانه و دریا نزدیک می‌شوند کوتاه‌تر می‌گردند و از شکافهای آنها رودهای فرعی ساحل چپ دجله جاری می‌شود. در پس این کوه‌ها جز دشتهای پهناور بیکران فاقد آب که با شیبی ملایم به جانب اقیانوس هند و حوزة محدود هلمند سرازیر است چیزی به چشم نمی‌خورد. به عقیدة زمین‌شناسان این فلات به دین ترتیب تشکیل یافته که وقتی طوفان و سیل عظیمی از شمال جاری شده و حوزة واقع بین دو برجستگی بزرگ هندوکش و زاگرس هندوکش و زاگرس را پر کرده است. از خاکهائی که این سیلاب عظیم با خود آورده جز خط‌الرأس و تخته سنگهای عظیم جیزی باقی نمانده و به همین جهت در سراسر این منطقه دامنة سراشیب کوه‌ها مستقیماً در جوار دشت قرار گرفته است. کوه‌ها با شیب تند و قلل مضرس فاقد خاک گیاهی هستند و قهراً عاری از هر نوع درخت و گیاه و خزه می‌باشند. وقتی باران می‌بارد، آب آن به پائین جاری می‌شود و در طول تخته سنگها از روی خاکهای قابل نفوذ عبور می‌کند و در دره‌های زیرزمینی که در سطح زیرین این فلات نامزروع واقع شده انباشته می‌شود.

از زمانهای بسیار قدیم برای برای آبیاری زمین‌های بی‌آبی که سالیان دراز نامزروع مانده است بشر در جستجوی آب مورد نیاز خود در این انبارها و خزائن زیرزمینی به کاوش و تفحص پرداخته است. فقط قسمت غربی فلات ایران است که در جوار بین‌النهرین و تحت تأثیر تمدن درخشان آن نقش جالب توجهی در تاریخ به عهده داشته است. خاک بسیار حاصلخیز این قسمت از فلات ایران و بین‌النهرین تمدنی ایجاد کرد که خاطرة رنج و زحمت مردم آن سرزمین و قدرت پادشاهان و نام شهرهای عظیم آن هنوز زایل نگردیده است همان شهرهائی که روزی مرکز هنر و صنایع معروف ایلامی بوده است. پادشاهان کلده و آشور مکرر کوشیدند از کوههای عظیمی که افق شرق را به روی آنها مسدود می‌ساخت عبور کنند. بارها به فکر افتادند برای تسخیر اراضی مشرق دست به کار شوند تا شاید اراضی وسیعی را که ممکن بود باکمی جرأت و شهامت آنها را بر دنیای تازه‌ای مستولی سازد تسخیر کنند. در پس قلل مستور از برف و شفاف این منطقه که در شبهای آرام مشرق زمین مانند آتشی سرخ فام می‌درخشد، دهات آباد برای غارت کردن و مردمان وحشی برای اسیر کردن زیاد بود. بارها چشمان پرطمع آنها متوجه مشرق و این سرزمین موعود بکر و دست نخورده منعطف گردید و بارها به خدایان خود وعده دادند که در صورت کامیابی در این لشگرکشی قسمتی از تمول و ثروت هنگفتی را که از این راه به دست خواهند آورد وقف آنها خواهند کرد. عده‌ای از آنها بخت خود را از این لحاظ آزمایش کردند و پس از جمع‌آوری سپاه به سوی این کشور عظیم ناشناس رهسپار شدند و از پرتگاههای عظیم و کوره راههای آن آهسته آهسته عبور کردند و قدم به قدم و مرحله به مرحله به قلة فلات ایران نزدیک شدند. در این محل به تعرضات تازه‌ای دست زدند و بعضی از آنها موفق شدند سراسر نواحی مجاور دریای خزر را که مدی می‌نامند بر قلمرو امپراطوری نینوا بیفزایند. همین‌که تسخیر این منطقه با انعقاد معاهدات تأمین شد، سپاهیان آشور راه مراجعت در پیش گرفتند و از همان راه که آمده بودند بازگشتند و به جای آنها کاروان‌های آرام در جاده‌های فلات به حرکت درآمدند.

بدین ترتیب بود که بین کشور آشور و مدی ارتباط برقرار شد. ولی هنگامی که سلطة آشور در برابر ائتلاف و اتحاد مادها متزلزل گردید، انبوه قبایل و طوایف ایرانی به سوی درة دجله سرازیر شدند و انتقام خود را با شرکت در انهدام امپراطوری آشور گرفتند. چادرنشینانی که بدین ترتیب از هر طرف متوجة نینوا شدند از فتوحات غیر منتظرة خود چنان سرمست و مغرور شدند که مانند امواجی خروشان سراسر آشور را فرا گرفتند و تا آسیای صغیر و سواحل رود هالیس پیش رفتند. پارس‌ها که با حرارت‌ترین این قبایل بودند از آن هم پا فراتر نهادند و کار بجائی رسید که مهاجر نشین‌های یونانی آسیای صغیر و یونان اصلی در معرض خطر هجوم جانشینان کوروش هخامنشی قرار گرفتند و برای دفاع از خود دست به تعرض زدند. کوروش قوم پارس را متحد کرد و خود وارث جوان و نیرومند امپراطوریهای شرق باستان شد. بدین ترتیب از قرن نهم قبل از میلاد یعنی خیلی پیش از کوروش کبیر، بین فلات ایران و بین‌النهرین ارتباط دائمی موجود بود و تا آخرین روزهای عهد عتیق، ملل مجاور دجله و فرات دائماً از پادشاهانی فرمانبری می‌کردند که نژاد و زبان ایرانی داشتند و بدین ترتیب از زمانی که آشوریها بر مردم فلات ایران مسلط شدند همین مردم به زور سرنیزه و مبادلة تجارتی ارتباط کاملی با تمدن عالی بین‌النهرین برقرار کردند که آنها  را برای اخذ و پرورش تمدن عالی‌تری آماده می‌ساخت. چگونگی ساختمان طبیعی زمین نقش مهمی در تاریخ به عهده دارد و تا اندازه‌ای در تعیین سرنوشت یک ملت مؤثر است. در مشرق ایران آب در اعماق زمین فر میرود و دسترسی به آن دشوار است. در اقصی نقاط دشتهای مرتفع آن رودخانه‌ای چند یافت می‌شود که از کوهستان سرازیر می‌گردد و در صحاری رسی سخت و شن‌زارهای نمک‌دار فرو می‌رود. آب و هوای ایران در زمستان بسیار سرد و در تابستان بسیار گرم است و اختلاف زیاد درجة حرارت بین روز و شب برای زندگی قبایل غیر متحرک و شهرنشی مستعد نیست. خشکی زمین و بادهای خشک نیز بر سختی و خشونت طبیعت می‌افزاید. بادهای خشک گاه از شمال غربی و گاه از جنوب شرقی می‌وزند، زیرا در دو جهت مذکور دالان نسبتاً تنگی میان سلسله‌های جبال بزرگ تشکیل یافته است. باد مغرب از طوفانهای آمریکای شمالی و باد مشرق از قیانوس هند سرچشمه می‌گیرد.

در سیستان بادی میوزد که به باد «صد و بیست روزه» معروف است و سرعت آن به صد و پانزده کیلومتر در ساعت می‌رسد. بدین جهت است کهدر این ناحیه جز واحه‌های معدود و جمعیت قلیل چیزی یافت نمی‌شود و انسان و حیوان به آسانی در آن زیست نمی‌کنند. بدیهی است در این صحاری پهناوری که شرایط زندگی در آن نامساعد، آب نایاب و راهها در حقیقت کوره راه است شهر بزرگی نمی‌تواند وجود داشته باشد. لیکن در مغرب و جنوب غربی ایران وضع طور دیگر است. در این قسمت سلسله کوههای مرزی ایران با قلل مستور از برف دائمی و شیب‌هائی رو به دریای خزر و مستور از جنگل و چمن‌زارهای زیبا و مزارع سبز و باغهای میوه و چراگاههای وسیع منظرة دیگری جلوه‌گر می‌سازد. در کشورهای ماد و خوزستان و پارس که دره‌های حاصلخیز و پرآب دارند، از زمانهای بسیار قدیم آبیاری و زه‌کشی مصنوعی اراضی توسعه یافته بود. به طوری که پولیب نقل می‌کند وقتی پارسها آسیا را فتح کردند برای پنج نسل ساکنان آن حق انتفاع از کلیة اراضی نامزروع قائل شدند بشرط آنکه با مجاری مصنوعی و زه‌کشی آنها را آبیاری و حاصلخیز کنند. حیوانات و گیاهان در این ناحیه متغیر و مختلف است. در این محل که طبیعت سخی بوده است زیبائیها و محاسن طبیعت و جنگل‌های نخل اطراف شهرها و بوستانهای سحرانگیز شیراز را که بتنهائی نام آن طراوت و زیبائی و شعر در خاطر انسان مجسم می‌کند، شعرا با بیانی بی‌شائبه و جذاب به شعر مجسم کرده‌اند. شیراز، این کلمة افسون‌انگیز که برای ما مظهر زیبائیهای مشرق زمین است، کلمه‌ای که مانند الفاظ دعا خود به خود زیر لب بر زبان جاری می‌شود، شیراز پر گل و پرافتخار و شبهای زیبای آن پیوسته عنوان تغزلات شعرا بوده است. *** مهم‌ترین جادة تجارتی که از آغاز تمدن بشر بزرگترین جادة نظامی نیز بوده است عبارت بود از جاده‌ای که در درة دیاله از سراشیبی‌های کوهستانی زاگروس می‌گذشت و به درة مرتفع کرخه می‌رسید. سپس در این محل از ایالت کامبادن که خرابه‌های با شکوه بیستون در آن واقع شده عبور می‌کرد و به اکباتان، بزرگترین شهر ماد منتهی میشد. اطراف اکباتان جاده‌های فرعی دیگری وجود داشت. از جمله جاده‌ای بود که خوزستان را به اکباتان مربوط می‌کرد. این جاده در دامنة کوههای بختیاری از دزفول شروع و در جهت شمال متوجة خرم‌آباد و بروجرد می‌گردید. از بندرعباس که تا اواخر قرن پانزدهم کومرون نامیده میشد، جاده‌ای به شیراز میرفت و از آنجا به درة پولوار منتهی میشد که تخت‌جمشید یکی از زیباترین آثار هنری هخامنشی در آن واقع شده بود. از ری نیز که محل تهران کنونی بود، راهی به دریای خزر وجود داشت. اطراف اکباتان جاده‌های فرعی دیگری وجود داشت. از جمله جاده‌ای بود که خوزستان را به اکباتان مربوط می‌کرد. این جاده در دامنة کوههای بختیاری از دزفول شروع و در جهت شمال متوجة خرم‌آباد و بروجرد می‌گردید. از بندر عباس که تا اواخر قرن پانزدهم کومرون نامیده میشد، جاده‌ای به شیراز می‌رفت و از آنجا به درة پولوار منتهی میشد که تخت‌جمشید یکی از زیباترین آثار هنری هخامنشی در آن واقع شده بود. از ری نیز که محل تهران کنونی بود، راهی به دریای خزر وجود داشت. فلات ایران را کوههای عظیم سلیمان از هند جدا می‌کند. برای عبور از این سلسله جبال، مسافران همیشه از راه درة رود کابل می‌گذشتند. از کابل سه جاده تا پیشاور و رود سند پائین میرفت که پررفت و آمد ترین و کوتاه‌ترین و راحت‌ترین آن، راهی بود که از معبر خیبر می‌گذشت. همین راه است که فاتحان بزرگ آنرا برای ورود به هندوستان مورد استفاده قرار داده‌اند: خاندان بابر، مؤسس امپراطوری مغول در هندوستان مورد استفاوده قرار داده‌اند:

خاندان بابر، مؤسس امپراطوری مغول در هندوستان و نادرشاه افشار که ایران را از سلطة افغان آزاد کرد، و در این اواخر سربازان انگلیسی که در افغانستان به جنگ مشغول بودند از این معبر عبور کرده‌اند. این بود مهم‌ترین جاده‌های فلات ایران که چندان زیاد به نظر نمی‌رسد. ایران به طور کلی پیوسته جمعیتی پراکنده و معدود داشته و این قلت جمعیت با در نظر گرفتن وسعت آن تعجب‌آور است. قسمت اعظم این فلات برای زراعت مساعد نیست، لیکن این صحاری خالی و غیر قابل عبور وسیلة حمایت مؤثری برای اقوام مختلف گردید که در شمال و مغرب فلات سکونت داشتند. این اقوام که به علت وجود موانع طبیعی خیالشان از پشت سر آسوده بود، از آرامش نسبی بهره‌مند شدند و دیر زمانی از کشمکش و جنگ در امان بودند. کوهها و صحاری این منطقه پارس‌های خوشبخت را محافظت کرد، چنانکه رفت و آمد اقوام و مهاجمانی که سایر ملل بعلت موقع نامساعد محلی متحمل شدند لطمه‌ای به آنها وارد نکرد. تنها همسایه‌هائی که ممکن بود مزاحم آنها شوند دول نیرومند بین‌النهرین بودند. ولی دیدیم حصاری که این دولتها میبایستی از آن عبور کنند، حصار عظیم کوههای زاگروس بود که عبور از آن کارآسانی به شمار نمی‌رفت. اهالی نینوا که موفق شدند از این مانع بزرگ عبور کنند و سپاه خود را از معابری به ارتفاع 2800 متر عبور دهند هرگز موفق نشدند بر پارس‌ها تسلط کامل یابند. برعکس، قومی که از رأس این بام عظیم که دفاع از آن آسان بود بر قسمت‌های پست محل تسلط داشت می‌توانست به همت یک رهبر روشن بین و جسور به عالی‌ترین درجات سرنوشت خود نائل گردد. پارس‌ها  این رئیس روشن‌بین و جسور را در شخص کوروش یافتند. کوروش قبیلة هخامنشی را در تاریخ به درجة درخشانی رسانید، چه در تاریخ عمومی جهان قوم پارس عامل مهم و مؤثری بوده است و این قوم توانست طوایف مختلف را متحد سازد و به نحو مؤثر به توسعه و رشد اخلاقی بشر مساعدت کند. تاریخ پارس‌ها کمی تاریک است. حدس زده می‌شود که در حدود دو هزار سال قبل از میلاد پارس‌ها و مادها نواحی روسیه جنوبی را که محتملاً از ابتدای پیدایش بشر در آنجا سکونت داشته‌اند ترک کرده‌اند. این مهاجرت در زمانی ری داده است که اقوام کوچ کننده فلاتهای آسیای مرکزی از این رو که زمین محل برای تغذیة استعداد کافی نداشت متوجة مغرب گردیده‌اند. در دوران ما قبل تاریخ و به خصوص در آغاز این دورة در سراسر جهان احتیاج به نقل و انتقال و تغییر مکان محسوس بود. در همان زمان قارة آسیا یکی از مهم‌ترین مراکز نقل و انتقالات و مهاجرت‌های بشری به شمار می‌رفت. نواحی مرتفع شرقی و غربی آسیا که برای پیشرفت زراعت مساعد نبود این مهاجرت‌ها را تسریع و تشدید کرد. این نقل و انتقالات بیشتر در جهت مغرب و جنوب و شمال و در جهت توندراهای سیبری صورت گرفته است. نباید فراموش کرد که توسعة نژادها و اقوام بیشتر تابع مسئلة آب و هوا و تغییرات آن در زمانهای مختلف بوده است.

دوران یخ‌بندان موجب یک سلسله نقل و انتقالات بشری گردید که متناوباً ضعف و شدت می‌یافت. در دوران ماقبل تاریخ نیز در قارة آسیا مهاجرت‌های بزرگ رویداد. قبل از همه سومری‌ها و سامی‌ها و مغول‌ها به مهاجرت‌های بزرگ دست زدند. حوزة فرات و دجله مرکز قدیم‌ترین تمدن‌های جهان گردید و به صورت شاهراه مهاجرت‌های بشر درآمد. بدیهی است چنانچه وقایع تاریخی به دقت مورد مطالعه قرار گیرد مشاهده خواهد شد که این نقل و انتقالات دائمی اقوام و نژادها از ابتدای تاریخ بشر تابع قوانین منظمی بوده است، ولی این مطلب فعلاً از بحث ما خارج است. ظاهراً نزدیک به چهار هزار سال قبل اقوام ماد و پارس از شمال آسیای صغیر عبور کرده و پس از آنکه امپراطوری هیت‌را که قادر به مقابله با آنها نبوده است دور زده‌اند در آسیای غربی پراکنده شده و برای همیشه در این ناحیه مستقر گردیده‌اند. و چون مردمانی قانع و در عین حال نیرومند بودند در دشتها و سراشیبی‌های تپه‌های این ناحیه به زراعت پرداختند.

در اکباتان که معنای لغوی آن «چهارراه چندین راهه» است در درة حاصلخیزی که از آب برفهای کوهسارهای مجاور سیراب میشد نخستین پادشاه ماد به تأسیس پایتخت خود دست زد و مانند پادشاهی مستبد سلطنت کرد. پادشاه ماد مدعی بود که وجود او با سایر افراد بشر متفاوت است و هیچکس حق ندارد بدون رعایت تشریفات فوق‌العاده به او نزدیک شود. در زمان این پادشاه دولت نورس ماد کم کم خطری برای آشور تشکیل داد به قسمی که آشور ناچار شد چندین بار به اشغال ماد دست زند ولی مادها از شکست‌های خود درس عبرت گرفتند و سیاگزار بزرگترین پادشاه ماد با ویران کردن نینوا ضربت مهلکی بر پیکر امپراطوری آشور وارد آورد. سیاگزار که از این فتح سرمست شده بود، در لیدی تا دروازه‌های سارد پیش رفت، ولی شهر سارد به شرحی که خواهیم دید به کمک کسوف خورشید از خطر جست. سال بعد سیاگزار در گذشت، در حالیکه امپراطوری او شامل ماد و آشور و پارس بود. ولی هنوز یک نسل از مرگ این پادشاه نگذشته بود که امپراطوری وسیع او منقرض گردید. پارس‌ها در محوطه‌ای به شعاع سیصد کیلومتر اطراف پازارگاد اجتماع کردند. برای اولین بار کلمة پارسووش در کتیبه‌های آشوری یافته شد و نخستین بار که این کلمه بکار رفته بر روی لوحه ایست که چگونگی لشگر کشی سالماناسار را به «کشوری که پارسوآ (Parsua) نامیده می‌شود و در کوههای کردستان واقع شده» شرح داده است. از سال 815 قبل از میلاد عده‌ای از پارسوآش‌های هند و اروپائی از جنوب و جنوب غربی دریاچة ارومیه به جانب ایلام مهاجرت آغاز کردند. راه عبور آنها دره‌های سلسله جبار زاگروس بود که یکی از مهم‌ترین جبال آسیا محسوب می‌شود و از دریاچة وان آغاز و موازی با دجله تا شوشتر متوجة مشرق می‌گردد و پس از عبور از لرستان و فارس در نزدیکی خلیج فارس پایان می‌یابد. پس از مدتی سرگردانی بین بخارا و سمرقند، مهاجران پارسی در نزدیکی شوش و کشور ایلامی آنزان متوقف شدند. مهاجران پارسی عده‌ای از افراد خود را در ماد باقی گذاشتند و اینها همان‌کسانی هستند که بعدها خود را پارت نامیدند. پارتها در متن بابلی کتیبة بیستون پارتوس و در کتیبه‌های شوش پارسوما نامیده شده‌اند. پارسهائی که در اطراف شوش مسکن گزیدند، محل اقامت جدید خود را بیاد ناحیه‌هائی که ترک گفته بوند پارساماش نامیدند. در سال 700 قبل از میلاد رئیس این پارسها هاخلامنش یا هخامنش نامیده میشد و این همان کسی است که پادشاهان پارس نام خاندان خود را از او اتخاذ کرده‌اند.

داریوش اول هنگامیکه به تهیة شجرة نسبت خود پرداخت، مدعی شد که وی نیز از خاندان هخامنش است زیرا زادة هخامنش، جد مشترک این خاندان می‌باشد که بعد از چیس پیس، آریارامنا، آرسما و ویستاسپ به داریوش یا دارایاوس میرسد. به همین ترتیب وقتی پرگزاسپ به تهیة شجره نسبت اجداد کوروش پرداخت این شجره را با جد او هخامنش آغاز کرد. پارسهای هخامنشی آریائی‌های خالصی بودند که در قرن پانزده قبل از میلاد در ناحیة میتانی سکونت داشتند. در این ناحیه که از شمال بین‌النهرین تا گادس واقع بر روی رود ارنت ادامه داشت سلطنتی تأسیس کردند که در آسیای صغیر رقیب امپراطوری هیت شد. این آریائیها از خویشان نزدیک اقوامی به شمار می‌رفتند که در قسمتی از هند سکونت گزیده و در سرود هائی که به نام وداس باقی مانده است عالی‌ترین مظاهر معتقدات خود را باقی گذارده‌اند. این دسته‌های متعدد و خانوادة آریائی که زبانهای محلی خود را به اسامی مختلف از سواحل اقیانوس هند تا سواحل اقیانوس کبیر منتشر کرده‌اند از کجا و کی آمده و در کجا از هم جدا شده‌اند؟ این سؤالی است که هنوز جواب آن روشن نشده.

آنچه ما اطلاع داریم و متون آشوری مؤید آنست، پارس‌ها از نواحی شمالی به فلات ایران آمده و از آنجا متوجة خلیج فارس شده‌اند. ظاهراً باید از کنار دریاچة ارومیه که در زمان سالمانازار دوم در آنجا سکونت داشته‌اند وارد فلات شده و به تدریج تا ناحیة فارس امروز پیش رفته و در زمان سارگن به این ناحیه رسیده باشند. عبور از این خط سیر برای آنها آسان بود زیرا در پای سلسله جبال شمالی به چراگاههای بزرگی برای دواب خود برخورد کردند و مرحله به مرحله به سواحل جنوبی دریای خزر که آب و علف و جنگل فراوان داشت رسیدند. کمی پائین‌تر، از راه درة سفید رود وارد فلات ایران شدند و در جنوب غربی این فلات در سراشیبی که متوجة درة سفلای دجله و خلیج فارس بود با ایلامی‌ها که شوش قلعة مستحکم آنها بود برخورد کردند. از روزی که مادها و پارس‌ها در نخستین صف صحنة تاریخ قرار گرفتند تا روزی که حملة اعراب ایران باستان را از پا درآورد عنصر آریائی پس از امحاء آثار ایلامی‌های سیاه پوست در این ناحیه که هنوز آثار یکی از معروف‌ترین تمدن‌های قدیم جهان در آن باقیست تفوق کامل یافت. شاید آریائی‌هائی که در زمان‌های اخیر در این ناحیه مستقر شدند دوام سلطة خود را مدیون خلوص مذهب و اخلاق خود بوده‌اند، چه پارس‌ها بهتر از مادها خلوص مذهب و اخلاق خود را حفظ کرده بودند. «اختلاف درجة پیشرفت تمدن این دو قوم موجب اختلاف افکار مذهبی آنان گردید. مذهب اولیة ایران، مانند دیگر اقوام آریائی و به خصوص اقوام آریائی هند به همان نحو که در ریگ ودا مذکور است براساس تعدد خدایان استوار بود. ولی در ماد این اصول ابتدائی درمکاتیب مذهبی مغ‌ها کم کم تغییر شکل داد و رفته رفته عوامل دو خدائی که تقلیدی از افسانه‌های کهن بود در آن قوت یافت، و همچنانکه خدایان و اهریمنان در افسانه‌های کهن با هم درستیزاند، مذهب اولیة مادها نیز به اصول دو خدائی مبدل گردید که به نام خداوند بزرگ اهورا مزدا به مزدئیسم و به نام زردشت مؤسس افسانه‌ای این مذهب به مذهب زردشتی معروف شد.» اصول این مذهب دو خدائی در اوستا کتاب آسمانی پارس‌ها تدوین شده است. نسخه‌ای که فعلاً از این کتاب در دست است نسخة رسمی است که در زمان شاپور دوم چهارمین پادشاه ساسانی تدوین و جمع‌آوری شده است. البته در این کتاب از اصول دقیق این مذهب سخنی به میان نیامده، ولی چون این مذهب یکی از عوامل مؤثر تمدن پارس قدیم است، بی‌مناسبت نیست کلمه‌ای چند دربارة آن بحث کنیم.

در مذهبی که به نام زردشت به زردشتی معروف شده، دنیا به منزلة صحنة یک کارزار دائمی میان اهورامزدا، مظهر عقل، و آنگروماینیوس مظهر شروبدی است.

این همان مبارزة ابدی خیر و شر است که کلیة مذاهب اصول آنرا پذیرفته‌اند. میان ارواح خیر و شر که انسان را احاطه کرده‌اند و برای تسخیر روح او جدال می‌کنند انسان آلت بی‌اراده‌ای بیش نیست. تعرض این ارواح شدید است و اشباح آنها گاه تهدید‌آمیز و گاه حمایت کننده‌اند. این ارواح همیشه در همه‌جا حاضرند ولی همچنانکه نمی‌توان هوا را مشاهده کرد، آنها را نیز نمی‌توان به چشم دید. کوشش آنها اینست که از ورای جسم ناچیز و حقیر انسان مانند شعاع نور بگذرند و به اعماق روح و فکر او نفوذ کنند. اختلاف شدید طبیعت در فلات بد آب و هوای ایران محققاً بتقویت اصول دو خدائی که براساس مبارزة ابدی دو قوة خیر و شر استوار است کمک فراوان کرده است. این دو قوه متفقاً به انسان هجوم می‌برند و این شکار ضعیف و گناهکار و ترسو را که در برابر سراشیبی ترسناک مرگ می‌لرزد و معتقد است که روحش در گردش فناناپذیر قرون از قرنی به قرنی می‌گذرد و هرگز زایل نمی‌گردد احاطه می‌کنند. یونانیان خیلی دیر و فقط پس از انقضای دورة عظمت تاریخ خود متوجة مفهوم واقعی مذهب زردشت شدند. هردوت و مورخان بعد از او تا زمان سلطة مقدونیه فقط متوجة تشریفات مذهبی و نتایج این مذهب بوده‌اند. آنچه بیش از هر چیز هردوت و دیگر مورخان یونانی را متعجب می‌کرد این بود که پارس‌ها افتخارات خدایان بزرگ خود را با هیچ مجسمة مرمری مجسم نمی‌کردند. هردوت در این باره با اصرار تمام چنین می‌نویسد:

«پارسها اصلاً مجسمه‌ای برای خدایان خود نمی‌رسازند و برخلاف آنچه در دیگر نقاط مرسوم است و مردم برای خدایان خود معبدی بپا می‌کنند که مسکن فرضی او تلقی می‌شود، در نزد پارسها چنین رسمی معمول نیست.» با این حال، در ماد و پارس نیز مانند دیگر نقاط جهان مردم احتیاج داشتند خدای خود را به شکلی محسوس و قابل لمس مجسم کنند تا تحت تأثیر مذاهب خارجی که خدایانشان مرئی و حاضر و قابل لمس و بنابراین اطمینان بخش‌تر بوده‌اند قرار نگیرند. در نظر پارس‌ها روشنائی و نور در صف نخستین خوبی‌ها و منشاء حیات و زادة آتش است، روشنائی که مانند یک جرقه شادی‌بخش و ترسناک از آتش جدا می‌شود و شب تار و ارواح سرگردان خبیث را که در تاریکی‌ها میخزند مانند کابوسی دهشتناک میزداید. آتشی که این همه قدرت و توانائی دارد، مظهر روح خداوندی است که در همه‌جا حاضر و آماده است. نور مظهر اهورا مزدا و شب سرد و تاریک فلات مرتفع ایران مظهر خدای شرآنگر و ماینیوس است. نور و روشنائی، همان چیزی است که قرنها موضوع اشعار شعرا بوده و اقوام مختلف جهان سرودهای مهیج به آن اختصاص داده‌اند. به این آهنگ که از اعماق مصر کهن سال به ما می‌رسد گوش فرا دهیم: «ای خورشید زنده، هنگام صبح قرص روشن تو در افق زیبا است و مطلع آغاز حیات است. تو در افق مشرق میدرخشی و زمین را از محاسن خود لبریز می‌کنی. هنگام ظهر حقیقتاً زیبا و درخشانی. انوار تو سراسر زمینهائی را که خود خلق کرده‌ای احاطه می‌کند و آنها را در آغوش عشق و محبت خود جای می‌دهد. هنگام شب که در افق مغرب غروب میکنی زمین مانند مرگ در تاریکی‌ها فرو میرود و مردم در خواب غوطه‌ور می‌شوند. همینکه بامدادان طلوع میکنی، زمین پرنور می‌شود و سرزمین مصر غرق در شادی و شعف می‌گردد. مردم خود را شستشو می‌دهند و لباسهای خود را در بر می‌کنند و هنگام طلوع تو خدایان خود را عبادت می‌کنند و آنگاه به سر کار خود می‌روند. حیوانات در چراگاههای خود مستقر می‌شوند، درختان و گیاهان می‌رویند، پرندگان پرواز می‌کنند، کشتیها در نیل بالا و پائین می‌روند، ماهی‌های شط به سوی تو می‌پرند، زیرا همه چیز در برابر تو زیبا است و انوار تو تا اعماق دریاها نفوذ می‌کند. ای خورشید! تو منشاء حیاتی، تو هستی که جنین را در درون زن پرورش میدهی و تخم را درمرد ایجاد می‌کنی. تو هستی که کودک را درشکم مادر می‌پرورانی و از شکم مادر به او غذا می‌دهی. تو هستی که به او نفش کشیدن می‌آموزی، ای خورشید! تو در همه‌جا حاضری، تو به تنهائی به ارادة خود زمین را آفریده‌ای، انسان و حیوان را از بزرگ و کوچک و هر آنچه که در روی زمین می‌جنبد و در هوا میپرد خلق کرده‌ای.»

و اکنون این ترجیح بند را که قسمتی از تصنیف یکی از شعرای دورة امپراطوری اول تب است قرائت کنیم: «ای خورشید، همینکه تو میدرخشی زمین از شادی لبریز و همه چیز در سرور غوطه‌ور میشود!» اصول خورشید پرستی رفته رفته با پیشرفت زمان تدوین شد و مقررات دقیقی که زادة دستگاه سنگین و با تجمل زندگانی انسانی بود بر معتقدات اولیه که در اصل ساده و فاقد تشریفات بود افزوده شد. اصول اخلاق ناشی از این مذهب براساس دفاع در مقابل امور بد استوار بود. در کارزار ابدی که اهورامزدا علیه ارواح شر آغاز کرده است انسان باید خود را از روی اراده و میل شریک اهورامزدا بداند و جانب او را بگیرد. برای کمک و همکاری با خدای نیکوکار باید با عرق جبین زمین بایری را آباد کرد و به نیروی کار و ابی که از راه دور منتقل باید کرد و به کمک شیار شخم که جوانه در آن میروید آنرا حاصلخیز و با برکت کرد. کسی که زراعت میکند یک وظیفة مذهبی انجام میدهد و به خوشبختی و سعادت خود و خدای خود یاری میکند. خداوند در برابر این خدمت، غذای روح و جسم او را تأمین می‌نماید. بدین ترتیب اسنان و خدای او از هم جدائی ناپذیرند و حتی در کوچکترین اغمال زندگی با یکدیگر همکاری می‌کنند. عمل کسی که بذر را در جریان باد بر زمین می‌افشاند یک عبادت مذهبی است زیرا اهورامزدا در آنجا حاضر است. او در گرمای سخت کشتزار، در روشنی روز، در شعلة گرم کنندة آتشکدة منزل، در جسمی که زحمت می‌کشد و در روحی که از آن در برابر شر حمایت می‌کند همه‌جا حاضر است. اهورا مزدا احتیاج به مجسمه ندارد، زیرا او همه‌جا هست و دنیا را از انوار خود پرنور میکند. او در آتش حاضر است، آتشی که بدون آن دنیا بصورت زمین منجمدی خواهد بود که حیات در آن به مرگ مبدل می‌شود و از نوع بشر جز خاطره‌ای که آنگروماینیوس بر آن گسترده می‌شود چیزی باقی نمی‌ماند. طبیعی است چنین مذهبی می‌تواند مردم را جلب و کمک بزرگی به عمران و آبادی اراضی قابل کشت ایران کند. با عمران و آبادی این کشور اقوام آریائی که قرنها در جستجوی مسکنی مناسب سرگردان بودند به استقرار خود در اینناحیه علاقمند شدند و به یاری همین برزگران بود که این پادشاهان آسیا را فتح و یونان را تهدید کردند و رهبران قومی شدند که تمدن جدید و درخشانی به دنیا عرضه کرد. این اصول لفسفی زردشت که فضیلت فلاحت و خلوص رفتار و اخلاق را با هم در اوستا می‌آموخت به طور قطع میان کلیة شاخه‌های خانواده‌های آریائی مشترک بود، لیکن بحث در این مسئله از حدود کار ما خارج است. باید توجه داشت که بعضی از مورخان یونان از قبیل گزنفون ارزش این مذهب را تشخیص داده و تحت تأثیر آن قرار گرفته‌اند. تمجید بی‌شائبه‌ای که این مورخ و دیگر مورخان باستان از نخستین پارسها و به خصوص پارسهای معاصر کوروش کرده‌اند خود گواه این مسئله است، چه بعقیدة آنها پارسهائی که در نتیجة چشیدن لذائذ قدرت و اختلاط با اقوام مغلوب و منحط آشور و بابل خود دچار انحطاط شده بودند با پارسهای اولیه بکلی متفاوت بودند. وقتی یونانیان برای نخستین بار با پارسها نمونه و سرمشق بهترین فلسفه‌ها بوده است. اکنون باید دید که این تصور خدای بد و خوب که در سرزمین ماد قوت گرفت چگونه به ایران جنوبی رخنه کرده است. کتیبه‌های پارسی پاسخ این سؤال را داده است چه بطوریکه متون این کتیبه‌ها حاکی است، اهورامزدا خدای بزرگ پارسها، سازندة دنیا و اداره کننده و تکمیل کنندة آنست. مسئله دیگر اینست که این مذهب که در آغاز کار آنقدر پاک و عالی بود چگونه پس از ارتباط پارسها با اقوام بین‌النهرین و آسیای صغیر به سرعت تغییر ماهیت داد. زیرا در این وقت اهورامزدا فقط خدای بزرگ محسوب میشد نه خدای واحد و بی‌همتا. خدایان نیکوکار دیگری هم پیدا شدند که منشأ آن معتقدات خارجی بود و میبایستی اهورامزدا را در نبردی که با حریفان بد کار داشت یاری کنند. در کتیبه‌هائی که از زمان بعد از داریوش باقی‌مانده این جملة پرمعنی دیده می‌شود: «اهورامزدا با خدایان دیگر...» از آن به بعد خدایان دیگری در جرگة خدایان پارسها وارد شدند از قبیل آناایتیس یاناهید که از ابتدای قرن پنج قبل از میلاد درمذهب رسمی پارس قدیم نقش آفرودیت یعنی الهة عشق را در جرگة خدایان یونان به عهده داشت، همان نقشی که میلیتا در جرگة خدایان بابل و آستارته در جرگة خدایان فینیقی به عهده داشت. پلوتارک نقل می‌کند که به دستور پادشاه در تمام شهرهای بزرگ امپراطوری مجسمه‌های عظیم برپا شد. یکی از کتیبه‌های اردشیر منمون که در شوش کشف شده مؤید این مطلب است. بر روی این کتیبه در پایة یکی از ستونهای کاخ شاهی این عبارت خوانده می‌شود:

«اهورامزدا، ناهید و میترا، مرا و هرآنچه را که من انجام داده‌ام حفظ و حمایت کنند.» اگر آفرودیت خیلی زود در جرگة خدایان ماد و پارس وارد شد، نباید تصور کرد که ایرانیان باستان این خدا را هنگام جدا شدن از برادران آریائی خود که به هند رفتند با خود به ایران آورده‌اند، زیرا این نام ریشة ارمنی یا کاپادو کی دارد و در ریگ ودا اثری از آن نمی‌توان یافت. در شمال ایران نیز همین موجبات برای متعدد شدن خدایان به وجود آمد، کم کم یک طبقة مذهبی به نام مغ پیدا شد که با گذشت زمان رفته رفته خود را واسطه و رابط ضروری بین خداوند و انسان دانست. در دوره هخامنشی این پیشروان مذهبی به فکر قبضه کردن حکومت افتادند و در زمان ساسانیان سیاست کشور را به کلی قبضه کردند. در این موقع مغ‌ها در رأس یک طبقة اشراف مذهبی قرار گرفتند و برای ازدیاد و استحکام قدرت خود به جادوگری و اعمال اسرارآمیز ماد بودند و بعدها به اشغال آن دست زدند تقلید کرده باشند. این تغییرات به کندی انجام گرفت به قسمی که هرگز  به خلوص و صفای اصلی مذهب زردشت که دانشمندان فراوان آن را ستوده‌اند لطمه‌ای وارد نیاورد. از تاریخ استقرار آریائی‌های ماد و پارس در فلات ایران تا تسلط اعراب، مدت پانزده قرن اوضاع اجتماعی و مذهبی این کشور تغییر نکرد و انقلاب شدیدی بین وضع موجود و گذشته ایجاد نشد. هجوم اعراب موج‌وار این کشور را فرا گرفت، ولی پایه این مذهب متزلزل نشد. قطب سیاست و مرکز حکومت تغییر یافت ولی پرستش این فلسفة عالی همچنان دوام یافت. بین‌النهرین، سوریه، آسیای صغیر و ارمنستان در برابر تعلیمات این مذهب افسونگر تاب نیاورد و آئین زردشت در میان اقوام این نواحی نیز رایج شد. نباید فراموش کرد که در پالمیر که نفوذ تمدن یونان بیشتر محسوس است، یکی از زیباترین و وسیع‌ترین بناهائی که امروز آثار آن باقی مانده است معبدی است که آنرا به افتخار خورشید برپا کرده‌اند. با این حال فتوحات اعراب و شمشیر اسلام توانست این وضع را دگرگون کند. باید در نظر داشت که تمدن یونان در برابر مذاهب خارجی روش آزادمنشی داشت در حالیکه در نظر پیروان اسلام فقط الله یعنی خدای مسلمانان اکبر و بزرگتر به شمار می‌رفت. پرستش آتش محکوم به انهدام و زوال بود. معدودی از ایرانیان که نسبت به مذهب اجدادی خود وفادار ماندند و حفظ شعائر مذهبی خود را وظیفه‌ای مقدس دانستند سر فرو نیاوردند و برای اجرای مراسم مذهبی به نقاط دور دست و مخفی پناهنده شدند.

ولی اسلام آنها را تا اعماق این نقاط دور افتاده تعقیب کرد بطوریکه برای فرار از جهاد اسلام گروه بسیاری از آنها بهند مهاجرت کردند. آنها که در سرزمین ایران باقی ماندند و از تعلیمات رؤسای مذهبی خود محروم شدند و مدام تحت تأثیر تبلیغات فاتحان خود قرار گرفتند، کم کم در براب راسلام تسلیم شدند. با این حال و با وجود تغییر مذهب و تجدید مهاجمات خارجی و اختلاط نژادها، نبوغ ایرانی با قدرت و استقامت بی‌نظیری در برابر اقوام مهاجم پایداری کرد. با اینکه ایران مطیع یک مذهب خارجی شد، توانست حقوق ملت هند و اروپائی خود را حفظ کند و فلسفه و مجموعة افسانه‌ها و حماسه‌های ملی را پایدار و جاودان نماید. گفته شد که پارسهای هخامنشی از نژاد آریائی بودند. کلمه «آریائی» برای نخستین بار در بین «خاری» ها که نام یکی از قبایل میتان است پدید آمده است. بطور کلی این نامی بود که مردمان ساکن حوالی سواحل دریای خزر و مردمی که از این ناحیه آمده بودند آنرا برخود گذاشته بودند. امروز این کلمه بیشتر بر میتانی‌ها و هیت‌ها و مادها و پارس‌ها و هندیهای ودیک و بالجمله شاخة شرقی اقوام هند و اروپائی اطلاق می‌شود که در نواحی آسیا مستقر گردیده‌اند.  مادها یا «مادائی‌ها» که در سال 2000 پیش از میلاد می‌زیستند، پارسها را خویشاوندان بینوا و مسکین خود می‌دانستند. هردوت که بخوبی از دنیای باستان مطلع بود معتقد است که آستیاژ ماد دختر خود را به این جهت به کامبیز پارسی داد که تصور می‌کرد فرزندی که از این وصلت نتیجه خواهد شد هرگز قادر نخواهد بود مدعی سلطنت شود. قطعاً بهمین دلیل است که هنگام تولد کوروش، از خوابی که دیده بود و تفسیری که مغ‌ها کرده بودند بیش از حد متوحش شد. پارسهای آریائی نیز مانند دیگر قبایل بیابانگرد بعدة کثیری عشیره یا کلان تقسیم می‌شدند و هر عشیره تابع آداب و رسوم اجدادی هزار سالة خود بود. سه قبیلة بیش از قبایل دیگر از حیت کثرت تعداد چادرها و افراد سوار شهرت داشت. این سه قبیله عبارت بود از پازارگادی‌ها، ماسپی‌ها و مارافی‌ها. در میان این سه قبیله که طبقه اشراف سوار هند و ایرانی به شمار می‌رفت از همه مهم‌تر قبیله پازارگادی‌ها بود که خانوادة هخامنشی ریاست و رهبری آنرا به عهده داشت. مرکز قدرت و حکومت این قبیله فلات سرد ایلام بود که رود کرخه با مسیر عمیق و گود خود از آن می‌گذرد.

وقتی کوروش از جد هخامنشی خود تئیس پس گفتگو می‌کند وی را «پادشاه بزرگ و پادشاه شهر آنزان» می‌نماید، آنزان شهری بود که خود را رقیب شوش می‌دانست و قسمتی از خاک ایلام را به نام خود به آنزان معروف کرده بود. همچنانکه یونان باستان پس از هجوم اقوام دری زندگی را از سر گرفت، امپراطوری آشور نیز کم کم بوسیلة این هخامنش‌های گمنام روحی تازه می‌یافت. پارسها که در یکی از بزرگترین چهارراه‌های ملل و جایگاه برخورد تمدن‌های شگرف باستان قرار گرفته بودند، اقوام باستان را سرکوب و مغلوب کردند و فصل نوینی در تاریخ جهان گشودند. پارسها به این ترتیب رابط تمدن‌های منحط و منقرض حوزة دجله و فرات و تمدن نو بنیاد آتن و روم گردیدند که نخستین انوار درخشان آن در افق هویدا شده بود. در میان اقوام مجهول آشوری و بابلی و ایلامی که از قرنها پیش میزیسته‌اند و دنیای جدیدی که ما امروز وارث آن هستیم، ایران یک خط رابط الهی بوده است. ایران وسیله شد که تحول اسرارآمیز تمدن انسانی و نیل به ارتقاء و عظمت و عدالت و تحقق افکار و آمال چند صد ساله بشر استمرار و دوام یابد. ایران باستان نقش مهمی در این امر به عهده داشته است. ایران باستان هنگامی در افق جهان آشکار شد که همه‌چیز در مرز آسیای غربی آن کشور واژگون گردیده بود، این آسیای غربی که اقوام مختلف در آن فعالیت می‌کردند و خاک آن تا امروز هم یادگارهای حیرت‌آور کوشش‌ها و زحمات و فتوحات آنها را در کلمات سادة بابل، شوش و نینوا مجسم می‌کند. نقش چنین ملتی هرگز ناچیز و گمنام نخواهد بود. پارس‌ها در مدتی کوتاه شاهراهی بزرگ در مسیر ترقی بشر گشودند، مدتی کوتاه، ولی سه قرن تمدن درخشان و تابناک!

پارسها به اختلاط اقوام و پیشرفت هنر که تنها وسیلة تظاهر خصوصیات یک ملت است یاری و مساعدت کردند. فرمانروایان آنها پادشاهان مقتدری بودند که به عظمت و جلال میگرائیدند و دلیل بارز آن شهرهای با عظمت پازارگاد و تخت جمشید است که به مثابة اشعار با عظمتی از سنگ پرداخته شده و نشانة نبوغ نژاد پاکی است، نژادی که حماسة ملی کوتاه آن اثر درخشان و تابناکی در تاریخ جهان باقی گذارده است. کمتر قومی در تاریخ مشاهده شده که پس از آن همه فتح و پیروزی به این درجه ملایم و آرام و فروتن بماند. پارس‌ها که به تأسیس یکی از بزرگترین امپراطوریهای جهان نائل آمدند، رفتاری در پیش گرفتند که تصور و قبول آن امروز بر ما دشوار است، ولی متون تاریخی گواه صریح و قاطع آنست: مردم باستان کوروش را مردی آزادی بخش و نجات‌دهنده تلقی کردند! با اینکه سپاهیان هخامنشی سلحشور و جنگ آزموده بودند، رعب و وحشتی در ملتهای دیگر ایجاد نمی‌کردند. ملتهای مغلوب نه تنها در امور خود آزاد بودند و با توجه به خصوصیات محلی و قومی خود اداره می‌شدند بلکه پرستش خدایان آنها نیز مانعی نداشت. این رفتار جوانمردانه چه اختلاف بارزی با قساوتها و سخت‌گیریهای آشوریها داشت که بی‌رحمی‌ها و سفاکی‌های آنها هنوز هم در خاطره مردم معاصر کوروش زنده بود. چه تفاوت بزرگی میان این طرز اداره خردمندانه یک ملت فاتح و شیوه حکومت ملتهای فاتح سامی وجود دارد که قوم اخیر خاطره‌ای فراموش ناشدنی از قتل و غارت دسته جمعی و انهدام شهرها از خود بیادگار گذارد. یکی از جالب‌ترین مشغولیات فکری پادشاهان بزرگ هخامنشی استقرار صلح و عدالت و توسعة عمران و آبادی به شمار می‌رفت. این کلمات بر سر در کاخهای آنها با حروف برجسته نقش بسته بود، ولی آثار جوانمردانة آن الهام دهندة اصلی سیاست پادشاهان هخامنشی بود. اسکندر که بیش از هر کس برای کوروش مقام و احترام قائل بود، با جنگنده‌های مقدونی راهی را پیمود که در جهت عکس راه پارس‌ها بود و به امید تأسیس سلطنت جهانی، ایران و یونان را به صورت کشوری واحد درآورد.

برگرفته از کتاب کوروش بزرگ نوشته دکتر هادی هدایتی _آذرماه1335

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 45
  • باردید دیروز : 22
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 11
  • بازدید هفته : 45
  • بازدید ماه : 172
  • بازدید سال : 3,692
  • بازدید کلی : 10,391